متن ادبی «تا خیمه‏های جوانمردی»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: شهریور 1385، شماره 88
نمی‏دانم جهان این خوشبختی شگرف را مدیون کدام دعای مستجاب بود که خدا، نام متبرک تو را به پیشانی زمین نوشت و سرنوشت آب‏ها را به سخاوت دستانت سپرد؟
ثانیه‏های مبارک، مژده آمدنت را بی‏تاب شدند و هیجان، در بستر تمام رودها شتاب گرفت. از همان لحظه نخستین میلادت، پروانه‏ها مسیر نگاه لاهوتی‏ات را تا دورترین شعاع شیفتگی به رقص آمدند و تمام ستاره‏ها، زیارت خوان چشم‏هایت شدند. تو آمدی تا خیمه‏های جوانمردی و غیرت را ستون شوی.
انگار خدا کلید تمام قفل‏های بسته را به کرامت دستان تو سپرده است که به محض شکفتن نامت، عقده‏ها باز می‏شود!
چهره آسمانی‏ات، چقدر با روشنان ماه نسبت داشت آن‏گاه که ماه، بر مدار چهاردهم متوقف می‏شد! لبخندت، رایحه گل‏های بهشت را می‏پراکند در شامه خاک.
آیین تو مردانگی است و شیوه‏ات جان‏بازی.
آقا! لب‏های فرات، برای بوسیدن لب‏هایت ترک برداشته است. اگر زمزمه تمام آب‏های جهان را یک‏جا جمع کنی، مدح تشنگی سقایی است که عطش لب‏هایش تمام آب‏ها را، حسرت به دل گذاشته. تو آمدی و بر پیشانی محرم، نامت روشن و تابناک، طلوع خواهد کرد و از هیبت نگاه حیدری‏ات، زهره کوه‏ها آب خواهد شد. تو از دامان شجاعت برخاستی و در آغوش مردانگی بالیدی.
کودکان حرم، آمدنت را به شوق ایستاده‏اند.
بی‏تابی تیرها را جز نگاه شیفته چشمان تو پاسخی خواهد بود؟!
باب الحوائج!
تمام جاده‏های وصال، از حوالی نامت می‏گذرند. تمام درهای بسته به یک سخاوت نگاهت باز می‏شود. «شیرین‏تر از عسل گام برمی‏داری و باشکوه‏ترین سرودها، به شرمساری پس می‏نشینند. شیرین‏تر از عسل شمشیر می‏زنی و بلندترین حماسه‏ها به احترامت زانو می‏زنند. شیرین‏تر از عسل می‏میری و زیباترین مرگ‏ها، در آرزوی تو آه می‏کشند».
خدیجه پنجی