اشارات :: شهریور 1385، شماره 88
دلشوره گرفت آب و از خواب افتاد *** از موج صدای پات در تاب افتاد
آرام گرفت چشمه و زد لبخند *** تصویر بلند ماه در آب افتاد
قطره، قطره ز مشک میآویزند *** قطره خونها که از سرت میریزند
یک روز به خونخواهی تو میدانم *** دستان بریده تو برمیخیزند
نه نام و نه نان و نه نشان میخواهد *** نه کنگرهای از این جهان میخواهد
با غیرت بیمثال خود آمده است *** یک مشت فرات تشنه جان میخواهد
عباس محمدی
شعر «خون خواهی»
- بازدید: 2096