اشارات :: شهریور 1384، شماره 76
زیباتر از زیبا... غزال اینجا که میآید، سرش را به آستانه در میساید و بر میگردد... دارند قشنگترین چشمهای دنیا رابه زمین میآورند.
آهو در آهو، شیر در شیر... مگر میشود این همه زیبایی زُلال، همنشین آبیِ آن همه سطوت و غرور شجاعت باشند. سلام بر تو ای عشق اهورایی!
سلام بر تو ای آقای قامتهای بلند عرش، امامزاده بوسه و تبسم، ماه من، ماه مهربان من، عزیز من!
پیشانیات خندههای خورشید است و لبهایت تولید زیبایی.
از چشمها نمیگویم که پیچیده در حریر و اطلسی معنای دقیق عاشق است.
عباس، اسمش عباس است برای دشمنان خونی این قبیله مهر؛ عباس برای من پدر همه کرامتهاست، فضل دایم است؛ خنده تمام، ملاحت محض؛ این دستهای صبوری، فردای همه تشنگیهاست. بیتابی است در حدود عطش.
صبوری و بیتابی؟ چطور میشود این تقدیر دوگانه را فهمید؟ گریه نکن آقای من! تو میدانستی که راز نخلهای فرات، در چشمهای این غزال صحراهای نجد است.
تو میدانستی اسطوره آب را باید با این دستها نوشت.
گریه نکن مولا؛ اباالفضل شرفنامه همه بزرگواریاست.
اباالفضل، اسطوره همه کرامتهاست؛ پاسدار همه رشادتها. قامتش از قیامت رشیدتر.
غیور است؛ مثل غیرت سرخ و شکسته کوچههای مدینه... «غیرت معشوق زینت عاشق است و عشق، خلاصهاش میشود. سینهای غیور و مهربان که داری، آرام اذان در گوشش میخوانی.
بیدارتر از هر بیداری، هر کلام تو را در جان میبرد و با تو شهادت میدهد؛ به خدایی که دور و نزدیکی هیچ خدایی نیست جز او، به بزرگتر از همه. شهادت میدهد؛ به نبوت عشق، نبوت آسمان، نبوت خورشید، نبوت محمد صلیاللهعلیهوآله . و شهادت میدهد با تو به ولایتت که ولایت تو خلاصه همه هستی اوست. شهادت میدهد تا فردا تمام نیزهها بدانند این همان مردی است که ولایت عشق را بر پیوندهای جان و زمین خرید؛ مردی که در شناسنامه ازلیاش نام برادر، نه! که ولی را چنان بر غیرت عاشقانه مُهر کردهاند که حتی ستارهها هم غبطه نور جمالش را دارند.
من نمیدانم این روز قشنگ چرا دلم مدام تشنه گریه میشود، چرا اندوه رهایم نمیکند!
جشن تولد ماه است اما دارم آرام آرام به شروه میرسم.
امیر مرزبان
متن ادبی «قیامت قامت ماه ماه»
- بازدید: 2162