اشارات :: شهریور 1384، شماره 76
زمان شتاب میگیرد در رساندن پیغامی به ادوار تاریخ.
بشارتی بر دوش بادها به سراسر دورانها گسیل میشود.
رودها در زمزمه جاریشان نام کسی را تلاوت میکنند که چشم دنیا به احترامش به باران نشسته است.
کوهها به احترام قامت بشکوهش سراپا ایستادهاند و قامت بستهاند احرام عاشقی را در آستان او.
آسمان سر بر آستان سائیده است.
آسمان آغوش گشوده است قامت ماهش را؛ ماهی را که بر زمین گام بر میدارد.
ماه از دل آسمان بر چهره او مینگرد و تسبیح میگوید خداوند را، جهان سرمست از نظاره چشمان مست اوست.
خورشید در ستمی از آسمان قامت کشیده است به تماشای او. به راستی قیامتی برپاست؛ قیامتی که قامت رعنای عباس را به تماشا برخاسته است.
«برداشت سپیدهدم نقاب از طرفی بگرفت نگار من حجاب از طرفی
گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان ماه از طرفی و آفتاب از طرفی»
شوری خانه علی علیهالسلام را فرا گرفته است و لبخند شوق بر لبان علی علیهالسلام به تلاطم درآمده است. امّا دریغ که این لبخند دیری نمیپاید و قطرات اشک، آرام آرام تبسم علی را در خود حل میکنند.
«یا امیرالمؤمنین! گریهات برای چیست؟ مگر کودک من نقصی دارد»؟
علی برای جواب گفتن چه دارد جز اشک؟ چشمان علی، گویاترین پاسخ را برای ام البنین دارند.
ام البنین در آینه چشمان علی میبیند دقیقههایی را که فرزندش، ماه بنیهاشم بر خاک ... میبیند دستانی را که از پیکر جدا شدهاند؛ امّا هنوز دست از دامان ولایت نکشیدهاند. میبیند مشکی را که اشک میریزد بر مظلومیت و غربت فرزندش؛ مشکی که اشک میریزد بر چشم خونفشان عباس علیهالسلام .
میبیند خیمهای را که کم کم به خاک نشینی دچار میشود.
ام البنین میبیند در چشمان اشکبار علی علیهالسلام ، کوهی را که کنار قامت خونآلود عباس، از کمر شکسته است.
در خانه علی علیهالسلام تمام لبخندها در اشک حل شدهاند و فقط قطرات اشک هستند که زبان به سخن گشودهاند و خوشآمد میگویند؛ آمدن ساقی سرمستان عشق حسین علیهالسلام را...
امیر اکبرزاده
متن ادبی «ساقی سرمستان»
- بازدید: 1661