متن ادبی «تشنگی مَشک در مَشک تو را می‏خواند»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

اشارات :: شهریور 1384، شماره 76
آقای آب‏های جهان!
آب‏ها کوزه به کوزه در انتظار تو بودند
چشمه‏ها چشم به راهِ آمدنت
رودخانه‏ها به جستجوی دستانت
و تشنگی، مَشک در مَشک تو را می‏خواند.
بالا بلند!
عمود خیمه‏های فردای حسین علیه‏السلام قامتِ افراشته‏ات را به انتظار نشسته بود.
کودکان حرم، دست به دعا برده بودند میلادت را
و تیرها بی‏تابِ بوسه بر چشمانت
و تو آمدی...
تو آمدی و چشم باز نکرده، دنیا حیرانِ مردانگی‏ات شد
علی اشک‏ریزان بوسه بر سخاوت دستانت زد
و ام البنین
تمام عشق را پیشکش حسینِ فاطمه کرد.
علمدار حسین!
خجسته باد آمدنت که عَلَم عاشورا جز بر شانه‏های ستبر تو آرام نمی‏توانست بگیرد.
بی‏قدوم مبارکت،
میدان از طنین «وَ اللّه أن قطعتموا یمینی»ات خالی بود
خجسته باد آمدنت؛ خجسته باد، علمدار!
باران رضایی