اشارات :: شهریور 1384، شماره 76
روزی از روزهای زیبای خدا، در قداست دقایقی مبارک، در بحبوحه لحظاتی آسمانی، در خانهای کوچک، بوی عرش میوزید، ماه، به دنیا آمد.
ماه، پلک گشود بر روی جهان همیشه خاموش.
ماه، پلک گشود، به روی چشمهای خفته در فراموشی.
منظومه عشق، یک ماه کم داشت که از راه رسید و عباس، نام گرفت.
سلام، قمر تابنده بنی هاشم!
سلام، روشنان نور خدا در ظلمات زمین!
سلام، رشادت محض!
چقدر ماه به تو ماننده بود، اگر چشمهایی مهربان داشت!
چقدر ماه به تو شبیه بود، اگر دستهایی معجزهگر داشت!
چقدر ماه به تو ماننده بود، اگر شانههایی کوهوار داشت.
چقدر ماه به تو نزدیک است، اگر قامتی سرو و رسا داشت!
تو از راه رسیدی و در مدار منظومه عشق قرار گرفتی؛ همان گونه که ماه، در آسمان جا دارد.
ماهآسمان، از خورشید نور میگیرد و تو ماه بنیهاشم، از آفتاب وجود «حسین علیهالسلام » نور طلب میکنی.
ستارههای آسمان، از ماه، کسب نور میکنند و شهدای منظومه عشق از روشنان وجود مقدس تو!
ماه، گاه در محاق است و گاه در پرده خوف، ماه، گاه کامل است، گاه هلال؛
اما تو، تا آخر دنیا، در هیچ لحظهای در محاق نیستی.
تو تا نهایت هستی، در بین هیچ پرده خوفی، پنهان نمیمانی!
تو، همیشه کاملی و تا همیشه دنیا، ستارگان زمین، از وجودت نور طلب میکنند.
خدیجه پنجی
متن ادبی «ماه کامل»
- بازدید: 2124