برهان صديقين

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

پرسش : برهان صديقين در شناخت خدا را توضيح دهيد؟

پاسخ: اين برهان را نخستين بار ابو على سينا در نمط چهارم اشارات، مطرح نموده و آن را «برهان صديقين» ناميده است.مرحوم محقق طوسى، دليل اين نام گذارى را چنين بيان مى كند: «از آن جاكه روش گروه ]الهيون[ صادق تر و واضح تر از دو راه ]طبيعيون و متكلمان[ بود، اين گروه را صديقين نام نهاده.»( )
به دليل آن كه در اين برهان با كم ترين پيش فرض و كم ترين مبانى، وجود خدا اثبات مى شود; پس از ابن سينا، حكماى بزرگ اسلام به آن توجه بسيار كردند و هر يك با تقرير و بيان خاصى به تشريح آن پرداختند. حكيم الهى، مرحوم ميرزا مهدى آشتيانى، نوزده تقرير مختلف از برهان صديقين را مطرح نموده اند.( )
در اين مجال نمى توان به همه تقريرهاى برهان صديقين يا مهم ترين آن ها اشاره كرد، ولى به دليل آن كه تقرير مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله) را در كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» روان تر ديديم، در اين جا به بيان آن اكتفا مى كنيم:
واقعيت هستى كه در ثبوت آن هيچ شك نداريم، هرگز نفى نمى پذيرد و نابودى برنمى دارد; به عبارت ديگر، واقعيت هستى بى هيچ قيد و شرط، واقعيت هستى است و با هيچ قيد و شرط واقعيت نمى شود و چون جهان گذران، و هر جزء از جهان نفى را مى پذيرد، پس عين همان واقعيت نفى ناپذير نيست بلكه با آن واقعيت، واقعيت دارد و بى آن از هستى بهره اى نداشته و منتفى است و البته نه به اين معنا كه واقعيت با اشيا يكى شود و يا در آن ها نفود يا حلول كند و يا پاره هايى از واقعيت جدا شده، به اشيا بپيوندد ]بلكه مانند نور كه اجسام تاريك با آن روشن و بدون آن تاريك مى شوند و در عين حال همين مثال نور در بيان مقصود خالى از قصور نيست[ به عبارت ديگر، او خودش عين واقعيت است و جهان و اجزاى جهان با او واقعيت دارد و بى او هيچ و پوچ مى باشند.
نتيجه: جهان و اجزاى جهان در استقلال وجودى خود و حقيقت بودن خود، تكيه به يك واقعيت دارند كه عين حقيقت و به خودى خود، واقعيت است; ]و او همان خداوند و ذات لا يزال حق است[».( )
بنابراين به طور خلاصه مى توان «برهان صديقين» را اين گونه مطرح كرد:
1. اصل «هستى» واقعيت انكارناپذير بوده، قبول آن نيازى به استدلال و دليل ندارد.
2. آنچه در عالم واقع وجود دارد، يا ذاتاً غنى محض (واجب الوجود) است و يا ذاتاً فقير و محتاج غير خود (ممكن الوجود).
3. اگر بگوييم آنچه در عالم هستى وجود دارد ذاتاً غنى است، بنابراين «وجود واجب» را به اثبات رسانده ايم و همين كافى است; چرا كه ثابت مى شود «واجب الوجود» نمى تواند بيش از يكى باشد.
4. اگر بگوييم آنچه در جهان واقع وجود دارد، ذاتاً فقير است، اوّلاً نمى تواند خود را به وجود بياورد چرا كه دور پيش مى آيد و از طرفى اگر همين گونه ادامه دهيم تسلسل به وجود مى آيد كه هر دو باطل است; پس بايد براى اين موجودات عالم كه فقير و محتاج به غير هستند، وجودى باشد كه در ذات خود غنى، و بى نياز باشد و همه موجودات وجود خود را از او گرفته باشند.( )