متن ادبی «چشم در چشم قبله»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

گل‏دسته‏ های سپیده‏ دم، در گوش شهر اذان را ندا می‏دهند و سجاده سحرخیزم، مرا به خویش فرا می‏خواند.
هنوز پلک‏ هایم رؤیاهای نیمه‏ شب را تشنه‏ اند؛ ولی این بستر خمیازه را از خود می‏رانم و بانگ آسمان را به لبیک برمی‏خیزم.آب... آب زلال بی ‏ریا، به رویم آغوش می‏گشاید و حریر نوازش وضو، به رخساره ‏ام تلنگر می‏زند.
ته ‏مانده‏ های تاریکی شب و بستر، از چشم ‏هایم فرو می‏ریزد و من، صبح می‏شوم.
پروردگار هنوز و همیشه، سلام!... به نام تو و چشم در چشم قبله یگانه، تمام تسبیح‏ ها و ستایش‏ هایم را چادر به سر می‏گیرم و نماز عاشقانه ‏ام را می ‏آغازم. به نام تو؛ تویی که تمام عشقی و جاودانگی و ملکوت...
سپاس من، سپاس عالمیان و آدمیان، سپاس‏ های مشتاق و دلداده، همه از آن توست که بی ‏وقفه و یک‏ نفس، کائنات را خدایی می‏کنی و سلطانِ یکه ‏تاز هستی و خلقتی؛ مهربانی که هرگز بر اهالی قلمرو خویش، برای عطای بی‏ دریغش، منتی نمی‏گذارد.
آغاز این روز را از بستر خواب شیرین گریختم، تنهابه قصد تو... تا با تکرار این واژگان خجسته، با این سجده‏ ها و رکعت‏ های سحرگاه، این روز پیش رو را در سایه ‏سار رحمت و لطف تو، به شام برسانم.
لحظه ‏های ناب سعادت
این واژه‏ های از قدیم تا امروز، این زانو زدن‏ها و سر به خاک ساییدن‏ ها را هرگز دل‏زده نمی‏شوم.
این قنوت‏ های ملتمس، تکبیرهای سربلند، رکوع‏ هایی که انحنای عاشقانه قامتم هستند، این سجده ‏های تسلیم، این قیام‏ های پرتوان و مستحکم، لحظه‏ های ناب سعادت‏ اند. این نمازهای صبح و ظهر و شام، اذنِ دخول بارگاه تواَند تا حتی روسیاه و تر دامن، در آستان تو لب به ابراز بندگی بگشاییم و صدایت کنیم.
از آسمان آمده‏ ام؛ از طواف حریم تو. همه این لحظه‏ های سبز نمازم را در پرواز بوده ‏ام. سلام گفتم و در پایان نمازم، دوباره به زمین بازگشتم. چه سفر سرافرازی! چه پروازِ بلندی! تمام رنج‏ ها و دلتنگی ‏های کهنه ‏ام در این سفر، آن سوی ابرها، جا ماند و من آسوده ‏خاطر و سبک ‏بار و سبک روح، به خاک بازگشتم. سجاده ‏ام هنوز بوی عرش دارد؛ مُهرم هنوز نمناک است.
تسبیحم در تماس بال و پر فرشته‏ ها، لطیف ‏تر شده؛ اشک هایم پر از انعکاس تصویر بهشت است.
پروردگارا! سراپای وجودم، مرهون توست. سپاس که مرا به خویش راه می‏دهی. سپاس که هنوز درهای آسمانت به روی منِ گناه ‏پیشه، بسته نیست.
نمازم، این تنها بضاعت و ره ‏توشه آخرتم را از من بپذیر!
«اِلهِی اِنْ کانَ فِیها خَلَلٌ اَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِها اَوْ سُجُودِها فَلا تُؤاخِذْنِی وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ بِالقبولِ و الغُفْران».

سودابه مهیّجی