«سلامت اجتماعى»، بخشى از سلامت فرد است كه در عرصه اجتماع به ظهور مىرسد. زمانى شخص را واجد سلامت اجتماعى مىشمريم كه بتواند فعّاليّتها و نقشهاى اجتماعى خود را در حدّ متعارف بروز و ظهور دهد و با جامعه و هنجارهاى اجتماعى، احساس پيوند و اتّصال كند.
«هنجارهاى اجتماعى» همان قواعد شكل يافته بر بنياد بايدها و نبايدها هستند كه چگونگى رفتارها و روابط ما را در جامعه معيّن مىسازند و براى هر كنش و واكنش، حدود و ثغورى تعيين مىكنند.
هنجارهاى اجتماعى هستند كه تعيين مىكنند چه بايد بگوييم، از گفتن چه سخنانى پرهيز كنيم، چگونه برخورد كنيم و حتّى احياناً چگونه بينديشيم. مقبوليّت اين هنجارها در جامعه سبب مىگردد ما براى عضويّت در اجتماع، به اين هنجارها پايبند باشيم و رفتار و گفتار خويش را با آنها وفق دهيم.
مىتوان پرسيد اساساً چرا آدمى بايد عضو جامعه باشد و عضويّت در يك اجتماع، چه اثرى بر زندگانى فرد مىگذارد؟ بايد گفت: انسان، موجودى اجتماعى است و تنها از رهگذر زندگى جمعى مىتواند نيازهاى مادى و معنوى خود را به كمال برآورده سازد. آدمى افزون بر آب و غذا و خواب و تنفّس و... نيازهاى ديگرى دارد، مانند نياز به معاشرت، تقسيم كار، احساس همدلى، گفت و شنودِ محبّتآميز، و... . تنها با توجّه به اين نيازها و برآوردن آنهاست كه بشر، زندگى خود را غنا مىبخشد، به رفاه انسانى دست مىيابد و از حدود زندگى حيوانى فراتر مىرود؛ و تنها از طريق ايفاى نقش اجتماعىِ سالم است كه اين نيازها برآورده مىشوند و در سلامت فردى نيز نقشِ مؤثّر و كارساز بر عهده مىگيرند.
افراد جامعه بشرى، به ويژه جوانان كه معمولاً در آستانه ورود به اجتماع هستند براى شناختِ نقش اجتماعى خويش و موفّقشدن در ايفاىِ بسزاىِ آن، بايد نخست به ساختارِ شخصيّت خود و چگونگى اثرگذارىِ «وراثت» و «محيط» برآن پى ببرند.
ويژگىهاى موروثى هر فرد (مانند هوشِ موهبتى، ساختار كلّى اندام، رنگ چشم و پوست و موى سر و مانند آنها) از شخصى به شخص ديگر متفاوتاند، و در عين حال، در برخوردهاى اجتماعى و نحوه سازگارى با محيط، نقشى انكارناپذير دارند. همه اين ويژگىها در شكل دادنِ كمّ و كيف معاشرت، مهرورزى، جلب توجّه، ميزان تفاهم و... مؤثّرند.
چيزهايى هم كه ما از محيط كسب مىكنيم، مثلاً نحوه تربيت و پرورش كه پيرامونيانْ در حقِّ ما اِعمال مىكنند، اثر مستقيم بر خُلق و خوى رفتار و تعامل ما با ديگران دارد؛ از اينرو در سلامت اجتماعى ما دخيل مىشود.
يكى از مهمترين ابعادِ شخصيتى ما كه ريشه در ويژگىهاىِ وراثتى و اكتسابى دارد و در سلامتِ اجتماعىِ ما نيز بسيار تأثير مىگذارد، «احساسِ ارزشمندى» يا به تعبير دقيقتر: «عزّتِ نفس» است.
عزّتِ نفس (گرامى داشتنِ خويش) ارزش و بهايى است كه ما براى خود قائل هستيم. در واقع، عزّتِ نفس از مجموعه انديشهها، عواطف و تجاربِ شخصىِ ما نشأت مىگيرد و مسلّماً ارزش و اعتبارى هم كه ديگران براىِ ما قائل شوند، در ميزانِ عزّتِ نفسِ ما اثر خواهد گذاشت.
يكى از نيازهاىِ اساسىِ روانِ ما همين است كه برداشتِ خوشآيندى از خود داشته باشيم و همچنين احساس كنيم موردِ پذيرش و تأييد ديگران هستيم. اين برداشت و احساس، براىِ تعادلِ روانى و تأمين و حفظ سلامت اجتماعى ما بسيار ضرورى است.
تصويرى كه هر كس در ذهن خويش از خود دارد - كه در اصطلاحِ روانشناسى، «خود پنداره» گفته مىشود - ، نمايانگر عزّت نفس اوست.
معمولاً ثمره تصوّر شخص درباره خودش در يكى از اين سه قالب مىگنجد:
1 . تنفّر از خود . در كسانى كه احساس مىكنند دوست داشتنى نيستند، به شدّت از خويشتن انتقاد مىكنند، زود دلسرد مىشوند و انتظار شكست مىكشند، و از ورود به موقعيّتهاىِ خطير اجتماعى بيمناكاند و در مقابل انتقاد، حسّاسيّتِ فراوان نشان مىدهند؛ اين افراد معمولاً عزّتِ نفسِ كمى دارند.
2 . ترديد و شك درباره خود . در كسانى كه معمولاً احساس مىكنند به تأييد پيرامونيان نياز دارند، به خود و برداشت و داورىِ خود تكيه نمىكنند و مىكوشند ايفاگرِ نقشى باشند كه ديگران را خشنود كند؛ اين افراد نيز از عزّتِ نفسِ كافى برخوردار نيستند.
3 . تأييد خود . در كسانى كه به خود اعتماد دارند و از اينرو، به استقبالِ مسائل مىروند، ابراز وجود مىكنند، در برابر تهديدها ايستادگى مىنمايند، تنها و گوشهگير نيستند، در برابرِ انتقاد بىتاب و بىقرار نمىشوند و شكست، آنها را از پا در نمىآورد، از زندگى لذّت مىبرند و از خوب و بدِ خويش با خَبَرند؛ اينان عزّت نفس فراوان دارند.
طبعاً اين حسّ «تأييدِ خود» اگر به افراط نكشد و در حدّ «عزّت نفس» مطلوب بمانَد، در موقعيّتهاى مختلف اجتماعى بسيار كارساز و مُثمر ثمر خواهد بود.
كسى كه به خود اطمينان دارد و از عزّت نفس كافى برخوردار است، مسئوليتپذير است، براى رسيدن به هدف، با مشكلات مبارزه مىكند، ناكامىها را تحمّل مىنمايد و با نقاط ضعف خويش، واقعبينانه مواجه مىشود. خودِ موفقيّتهاى اجتماعى و اثرى كه عزّت نفس در رفتارها و دستآوردهاى شخص مىگذارد هم، به طورِ متقابل، موجب شكوفايى شخصيّتى بيشتر و تحكيم عزّت نفس پيشگفته مىشود.
در ميان كاركردهاى عزّت نفس، كاركرد اخلاقى آن، از مهمترينهاست. انسانى كه از عزّت نفس كافىاى برخوردار است، حاضر نيست به هر ملاك و معيار و انديشه و رفتارى تن در دهد و تأييد و توجّه ديگران را به هر بهايى خريدار شود. بدين ترتيب، عزّت نفس، موجد و موجب «پايبندىهاى اخلاقى» مىشود.
البتّه عزّت نفس هر فرد به تناسب اخلاقيّات حاكم بر ذهن او، وى را به سويى سوق مىدهد. چه بسا يك مسيحى، رفتارى را در نظامِ اخلاقى مورد عقيدهاش ناروا نبيند و از همينرو، عزّت نفس وى هنگام اقدام به آن، خدشهدار نشود؛ ولى همان رفتار در نظام اخلاقى اسلام، ناروا باشد و لذا اقدام به آن با عزّت نفس شخص مسلمان، تعارض بيافريند.
به هر روى، عزّت نفس، مايه كنشها و واكنشهاى پايبندانه و اخلاقى است، و شايد در اشاره به همين خصيصه باشد كه پيشوايان ما فرمودهاند: هر كه خود را سبك شمارد، از گزند او ايمن مباش.
اگر عزّت نفس هيچ كاركرد و اثرى جز همين كاركرد اخلاقى نداشت، كافى بود تا در سلامت اجتماعى بجد دخيل باشد؛ زيرا آنچه روابط و تعاملهاى جمعى را گرمى و رونق مىبخشد، «پايبندىهاى اخلاقى» است.
آنچه درباره عزّت نفس گفتيم، تنها تبيين گوشهاى از پيدايى و نمود يك عامل شخصيّتى در سلامت اجتماعى بود؛ ولى دامنه و گستره عوامل مؤثّر در سلامت اجتماعى و نحوه اثرگذارى آنها بس فراختر و بيشتر است.
با توجّه به آنچه درباره تأثير «وراثت» و «محيط» در سلامتِ اجتماعى گفته شد، روشن مىشود حتّى آنچه پيش از تولّد فرد مىگذرد - مانند ويژگىهاى پدر و مادرى كه با هم ازدواج مىكنند و از طريق وراثت، ويژگىها و خصايصى را به فرزند خود منتقل مىنمايند، و پس از ولادت نيز در تربيت و شكلدهى شخصيّت وى سهيم مىگردند - در سلامت اجتماعى فرد اثر دارد.
كانون پىريزى سلامت اجتماعى «خانواده» است: نوجوانى كه احترام به قوانين را در اجتماعِ كوچك خانوادگىاش بياموزد، اين آموختهها را در جامعه بزرگِ انسانى نيز به كار مىبندد.
حُسن سلوك در همكارى، بردبارى، خوشرويى، اميدوارى و مانند اينها، همه خصوصيّاتىاند كه شخص، با خودش از «خانه» به «جامعه» مىبَرَد و در آنجا تقويت يا تضعيف مىگردد.
طبيعتاً جامعه و ميزان سلامت يا بيمارى انديشهها و رفتارهاى حاكم بر آن، بويژه از دوره جوانى به بعد، در شكلدهى شخصيّت اجتماعى افراد و ميزان سلامت آنها اثرگذار خواهد بود.
سلامت اجتماعى يا فردى، كدام؟
ناگفته نماند كه سلامتِ اجتماعى، از جهاتى بسيار مهمّتر و حسّاستر از سلامتِ فردى است؛ زيرا بسيارى از بيمارىها و عوارضى كه سلامت فردى را به خطر مىاندازند واگيردار نيستند و آثارِ محدودى دارند؛ ولى عوارضى كه سلامت اجتماعى فرد را تهديد مىكنند، دائماً بر روابط «او» با «ديگران» تأثير مىگذارند و همواره بيش از يك نفر را دچار اختلال مىنمايند!
آنچه مسئله را پيچيدهتر و حساستر مىسازد آن است كه سلامتِ اجتماعى، گاه بسى پنهانتر و مخفىتر است تا ظهور بيمارىهاى جسمى و آسيب ديدن سلامت فردى (حتّى در ابعاد روحى)؛ زيرا سلامتِ اجتماعى در گستره فراخ دامنهاى از روابط تحقّق مىپذيرد كه به آسانى تحت نظر قرار نمىتوانند گرفت.
1. رهاوردِ خِرد (ترجمه تُحَفُ العقول)، پرويز اتابكى، ص504 . متن اين حديثِ امام هادى(ع) در تحف العقول به تصحيح علىاكبر غفّارى در صفحه 483 آمده است.
منابع:
1 . روانشناسى اجتماعى، هدايت اللَّه ستوده، انتشارات آواى نور، چاپ پنجم، 1380.
2 . مسائل نوجوانان و جوانان، محمد خدايارى فرد، انتشارات انجمن اوليا و مربّيان جمهورى اسلامى ايران، چاپ سوم، بهار 1373.
3 . رشد اجتماعى، آليس وايتزمن، ترجمه: ع. سيما نظيرى، انتشارات انجمن اوليا و مربّيان جمهورى اسلامى ايران، چاپ دوم، بهار 1367.
4 . اخلاق و معاشرت در اسلام، دكتر على قائمى، انتشارات اميرى، چاپ اول، زمستان 1364.
5 . عزّت نفس و سلامت روان، قربانعلى اسدالهى و سيد غفور موسوى، نشر اركان اصفهان، چاپ اول، تابستان 1376.
مجله حدیث زندگی شماره 7
تاملی در سلامت اجتماعی
- بازدید: 2616