متن ادبی «بانوی اول اسلام»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

از آسمان، صدای هلهله می‏آید؛ هر چند در گوشه‏ای از زمین عزا برپاست. فرشتگان، فردوس را به یمن ورود تو آذین بسته‏اند. مرتبت شما چیزی نیست که در حدّ تصوّر این مردم زمینی بگنجد: بانوی اول اسلام، مادر فاطمه علیهاالسلام ، جده دوازده ستاره تابناک و برتر از همه، همسر محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله .
عزاخانه قلب محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را دیدی؟ چشمان نمناک فاطمه را چطور؟ می‏دانم هنگامه سر نهادن به امر خداست؛ اما با این دو قطعه بهشت که خزان دیده‏اند؛ چه می‏کنی؟ نهال کوچک اسلام و جوانه نورانی فاطمه، هنوز محتاج مراقبت شماست. پس از عروج ملکوتی‏ات، چه کسی محرم اسرار دل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خواهد بود؟
شریک شادی و غم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
بانوی من!
بانوی بانوان بهشتی! از فاصله‏ای به نازکی گلبرگ‏های محمدی و به نزدیکی هرم نفس‏هایم، با تو حرف می‏زنم. شب‏های تنهایی و آزردگی مرا هیچ‏کس نمی‏شناسد. لحظات غمبار زندگی‏ام را کسی جز تو درک نکرده است. در شادی‏ام فقط تو سهیم بوده‏ای و زخم‏هایم را فقط تو مرهم.
هرچند آنچه از سادگی و صداقت با خود داشتی، در وجود گل نوپای زندگی‏ام به یادگار گذاشتی؛ اما جز تو چه کسی اشک‏هایم را از دیده بروبد و چه کسی نهانخانه قلب محمد را در بکوبد؟
فداکارترین یاور پیامبر، دست مریزاد!
سعیده خلیل نژاد