متن ادبی «زنی به معنای فداکاری»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اکنون، سایه‏سار صدای تو جای دیگری است؛ اما سوگواری خلوتت نیز خالی از سنگ و ستاره نبود.
سنگ، هدیه سرسلامتی همان کسانی بود که پیش از این نیز، سر مرا شکسته بودند و دل تو را، و ستاره، مهریه چشم‏های دختر کوچکت که نگاه گرم و آرام‏بخش تو را به یادم می‏آورد.
تو نیستی تا شب تنهایی مرا با چراغ بی‏خوابی‏هایت روشن کنی، اما تاریکی و سیاهی و بغض، بی‏قراری که پناهی نمی‏یابد، هست!
تو نیستی تا عطر حضور گرمابخشت، خانه کوچکم را به پهنای آسمان، وسعت بخشد، اما هوای مسموم کینه و دشنام و تهمت، در حوالی احوال من هست.
اگر دستان کوچک فاطمه علیهاالسلام عزیزم می‏گذاشت، چشم‏هایم در یادت جز به گریستن باز نمی‏شد. تنهایی و بی‏کسی رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را هم اگر فاطمه‏اش علیهاالسلام مرهم بنهد، از این پس، اسلام، غربت خویش را بر کدامین شانه‏های استقامت بنهد؟ هنوز زهرای مهربانم، کوچک‏تر از آن است که بار مظلومیت دین را بر دوش کشد. وقتش که برسد، او نیز در راه حفظ و ثبات اسلام موی به سپیدی می‏نشاند و قامت به خمیدگی. زیرا که این دختر مهربان، از دامان مهر و شکیبایی تو برخاسته است؛ گویی تمام آن ایثارها و مقاومت‏ها که از تو سر زد، در وجود او برنشست. با وجود این، جایت در قلب من و کنار اسلام خالی است!
مگر می‏توان از یاد برد که تو، آن‏گاه به یاری من شتافتی و با من، نه عهد و پیمان زناشویی که بیعت دینی بستی، که مردانگی و فتوت و آزادگی در نطفه مردان خفه شده بود و شجاعت و ایثار در وجودشان مرده بود.
مگر می‏توان فراموش کرد که تو بعد از علی مرتضی علیه‏السلام ، نخستین کسی بودی که بر حقانیت من شهادت دادی و رسالت مرا باور کردی؟!
کجا زنی را می‏توان یافت که تمام اندوخته‏هایش از دنیا را وقف آخرتی کند که دیگر مردمان آن را شعر و افسانه می‏خواندند؟!
کجا تاجری را دیده‏ایم که تمام سرمایه‏هایش از مال و خاندان و شهرت و اعتبار خویش را رها کند و در عوض آن، مهر پیامبری را بخرد که جز غم مهجوری و غریبی، ارمغان دیگری برایش نخواهد داشت.
بی‏جهت نیست که تو محبوبه دو دنیای منی!
نزهت بادی