متن ادبی «به میهمانی لبخند علی علیه ‏السلام و فاطمه علیه السلام برویم»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

ماه به نیمه رسیده است، دارد باران شکوفه و لبخند می‏بارد و شهر، در زلال تبسم خداوند، نفس تازه می‏کند.

شهر، سال سوم هجری را نفس می‏کشد و بشارتی که از فقیرترین خانه تکثیر می‏شود کام ‏ها را شیرین کرده است. علی و فاطمه علیهماالسلام ـ این دو روح کامل آفرینش ـ به نوزاد خویش می‏نگرند؛ به اولین ثمره پیوندشان، آن وقت، رو به خداوند می‏چرخند و به شکرانه این مولود، سر به سجده شکر می ‏برند.
علی و فاطمه به نوزاد خویش می‏نگرند. به قداستی که باید به ارث برده باشد، می‏ اندیشند و به صبری که باید با گوشت و خونش عجین شده باشد و در معصومیت ‏اش غرق می‏شوند.
نامی از آسمان
و آن‏گاه پیامبر، از راهی که در متن تهنیت ملائک می‏درخشد، با سلامی به برکت این روز، به حجره کوچک آن دو بزرگوار می ‏آید. کودک را عاشقانه در آغوش می‏فشارد.
جبرئیل، نام زیبای حسن را به چشم‏ روشنی می‏آورد. پیامبر این نام را با اذان و اقامه ‏ای سبز، متبرک می‏کند.
راستی کدام نام نیک برازنده ‏اش نیست؛ وقتی او امین و زکی در میان خاک‏ نشینان و پرهیزکار و کریم خاندان وحی است؟!
کدام نام نیک، برازنده ‏اش نیست، وقتی سید و پیشوای نیکان خوانده می‏شود و خاطره بهشت را با خود دارد؟!
در آغوش آسمان
پیامبر باید او را به تمام گوش ‏ها و چشم‏ ها برساند؛ زیرا از ضمیر و آینده مردم خبر دارد و از فردا روز که ورق برمی‏گردد، آگاه است.
پس باید حسن خویش را در آغوش، به منبر ببرد و بر مهربانی زانوانش بنشاند. مردم باید موعظه و حسن را با هم بشنوند؛ باید سجده ‏های پیامبرشان را با کودکانه ‏های حسن علیه‏ السلام به خاطر بسپارند؛ باید زوایای ذهن خویش را با خاطره این کودک به ‏یاد ماندنی، آذین ببندند.
پیامبر نه فقط برای حسی پدرانه که به خاطر فرداروز پیروانش، باید حسن را مانند رسالتی که پیش از این داشت، به دوش بکشد تا مردم، به مجتبی بودنش ایمان بیاورند.
رقیه ندیری

اشارات :: مهر 1386، شماره 101