متن ادبی «کریم اهل بیت»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی ‏امان نفرت و کینه؟

باور کنم که این آسمان پرستاره، پیکر توست که مهبط زخم ‏های مکرر جهل و عصیان است؟ این تن توست که در طواف یکریز تیرهای کینه ‏توز، به گل نشسته؟ تنی را که در هجوم بی‏امان بارانی توامان حسادت و نفرت تشییع می‏شود، روزی زینت شانه‏ های پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله بود، روزی زینت دامان فاطمه علیه السلام بود.
این پیکری که در احاطه شعله‏ های تنگ‏ نظر در نهایت بی ‏رحمی و قساوت پرپر می‏شود، پیکر آقای جوانان اهل بهشت است.
روزگار غربتت را پایانی نیست.
روزگاری در شبیخون خیانت‏ ها و توطئه‏ ها، تن به صلحی سبز می‏دهی ـ به اجبارـ تا دین بماند و روزگاری دیگر، در حریم خانه خود، آشنایی بیگانه از پشت به تو خنجر می‏زند.
تو حتی در خانه خویش هم غریبی. همسرت، روشنان حضور آسمانی ‏ات را تاب نیاورد؛ زنی که لایق سایبان مهربانی‏ ات نبود، زنی که به رسم آشنایی زهر بی ‏وفایی به کامت ریخت.
داستان غربت تو هنوز ادامه دارد. از کوچه‏ های بنی‏ هاشم، از کبودی صورت مادر تا امروز، در تشییع مظلومانه پیکرت، در هجوم تیرهای نفرت و کینه!
چشم ‏های تنگ ‏نظر، تاب نیاوردند بزرگی ‏ات را؛ دیدند و خود را به کوری زدند!
حق ‏ناشناسان فتنه ‏جو که عمری بر گرد خوان کرامتت میهمان بودند، امروز، به تقاص آن همه خوبی و مهربانی، گرد هم آمدند تا پیکرت را تیرباران کنند؛ در برابر دیدگان فاطمی حسین علیه ‏السلام و صبوری حیدری عباس! گرد هم آمدند تا شعله شعله داغ بگذارند بر دل خونین زینب علیه السلام .
یا کریم اهل بیت! اینک من آمده ‏ام، تا شریک غربتت باشم.
آمدم تا زائر مزار بی‏ چراغت باشم، تا بر سفره کرامتت، میهمان شوم حالا این من و این وسعت بی ‏حد و مرز کرامت تو یا کریم اهل بیت!
خدیجه پنجی

اشارات :: فروردین 1385، شماره 83