آمده ام؛ با کاسه تهی دستانم که گدایی ام را فریاد بزنم.
آمده ام؛ با چشمه جوشان دیدگانم که رسوایی ام را هزار بار ببارم.
آمده ام؛ با کمان خمیده قامتم تا بندگی ام را با بند بند وجودم اعلام کنم.
آمده ام؛ با تسبیح توبه جاری بر زبانم تا شرمندگی ام را هجی کنم.
آمده ام؛ تا امید اجابت را ملتمسانه بخواهم.
آمده ام ای قدر آفرین!
در یلدای امید و آرزو، در شام غریبان خودم، در شب سفره های گسترده آسمان بر زمین و در شب قدر، تا بر مزار غفلت هایم شمع پشیمانی روشن کنم و دقّ الباب کنم دروازه بازگشت به تو را.
آمده ام ای شنواترین، در همهمه عابدان و زمزمه عاشقان، تا بالقلقه این زبان، «الغوث الغوث» کنان فریادرس بی کسی ام را بیابم.
آمده ام ای مهربانترین، در محفل بندگان پاکت، شبی میهمان تو باشم و قرآن مقدست را ترازوی سنگینی پر کاه آبروی خویش نمایم. عاجزانه با چهارده لهجه و چهارده صوت آسمانی، قسمت دهم تا مرا ببخشایی و قلم آمرزش بر سیاه مشق های گناه آلوده ام بکشی.
آمده ام ای پناه امن و تنها امیدم!
در این دراز نای طاعت و عبادت، در این شب بارش فرشته، در این لحظه های بی تکرار تا خود را هزار بار بالاتر برم، پناه خویش جویم و بگویم: الهی! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را و مدر این پرده دوخته را و مران این بنده نوآموخته را.
الهی! اگر تن مجرم است، دل مطیع است و اگر بنده بدکار است، کرم تو شفیع است.
«بادا کرم تو بر همه پاینده احسان تو سوی بندگان آینده
بر بنده خود گناه را سخت مگیر ای داور بخشنده بخشاینده»
حورا عوسی
اشارات :: آبان 1384، شماره 78