غیر از این چگونه میتوانست کسی شقی ترین مردم باشد؟
باید چه میکرد تا این رتبه ننگین را بر پیشانی تاریخی خویش حک کند؟
مگر چه کرده بود که سزاوار چنین لقبی باشد؟ بی شک کسی که برای خاموشی خورشید، دست بر زانوانش گرفته و تیغ از نیام کشیده، به جنگ همه آفریدگان آمده است... و علی خورشید بود؛ گرم و روشن و صمیمی، با پرتوی بی نهایت.
چشمه نوری که از بلندای وحی، ماده گرفته بود. سینه گشاده ای که رموز «لایتناهی» را در خود جای داده بود.
نگاه عمیق و بی مرزی که مسافر عرش بود. راهبری که به راه های آسمان داناتر بود از زمین.
سخنوری که فصاحت را در حاشیه کلامش پیچیده بود و بلاغت حتی در سکوتش هم موج میزد.
صاحب صبری که «نوح علیه السلام » را به ستوه آورده بود و غریبی در وطن که غربت نمیدانست همزاد کدام لحظه او باشد.
حالا کسی میخواست که او نباشد؛ او با همه بزرگواری اش، با همه علمش، با همه قدرت، با همه صلابتش، با همه عدالتش، با همه صبرش و با چلچراغی که میتوانست انسان را برساند به حوالی قرب خدا، به منطقه امن انسانیت.
و غیر از این چگونه میتوانست کسی شقیترین مردم باشد؛ کسی که شمشیر بر فرق خورشید کشیده است؛ ابن ملجم مرادی.
سید حسین ذاکر زاده
متن ادبی «شقی ترین»
- بازدید: 3844