|
- جزئیات
- اسم نوشتم و به مشهد رفتم/من در آن زمان بیماری داشتم و در مشهد گفتم به دکتر بروم و بیماری ام را شرح دادم/دکتر گفت چه کاره هستی و از کجا آمدی؟گفتم از بلوچستان آمدم گفت قبلا هم آمدی؟گفتم نه/گفت یک چیزی به تو بگوییم میروی انجام بدهی؟ گفتم بله/گفت انجام بده و فردا بیا ن برای تو نسخه ای مینویسم /گفت برو امشب به امام رضا علیه السلام بگو این مشکل را دارم از راه دوری آمدم. گفتم ما سنی مذهب هستیم نه به امام رضا علیه السلام اعتقاد داریم نه حرم را قبول داریم /گفت هیچ اشکالی ندارد برو بگو...گفتم نمیتوانم داخل بروم گفت نمیخواهد داخل بروی برو از پشت در بگو همین حرم را دیدی بگو/با خودم گفتم نمیخواهد نسخه بنویسد میروم پیش دکتر دیگر باز باخودم گفتم باشه فردا میرم پیش همین میگم نسخه بنویس/جایی که ما اقامت داشتیم شخصی بود که پدرش خادم حرم بود گفت بیا امشب برویم پیش پدرم برایت تبرکی چیزی بگیرم , گفتم اهل سنت هستم نمیتوانم بیایم گفت اشکال ندارد کسی نمیفهمد/ما رفتیم حرم و همان چیزی که دکتر گفته بود را هم به امام رضا علیه السلام گفتم/سرطان خون داشتم و به آقا گفتم همچنین مریضی دارم واقعا اگر شما شفا میدهی و شیعیان گفته اند شفا میدهی یاور محرومانی , اگر واقعا همچنین چیزی هست من آمده ام/برگشتم به خوابگاه و با نا امیدی به دکتر زنگ زدم گفتم پیش امام رضا علیه السلام رفتم گفت ساعت شش بیا پیش من/رفتم و نسخه نوشت و شماره اش را هم داد/و بیست روز دیگر رفتیم روستا همه آمدند دیدند من سرِ حال هستم البته چون آفتاب سوخته هستیم و آن چند روز در مشهد رنگ و رویم عوض شده بود/خیلی ها میگفتند محال است این بیماری درمان شود/من روزی که دکتر رفتم 54 کیلو وزن داشتم ولی امروز 84 کیلو هستم بعد از آن که برگشتم دیگر نه دکتر رفتم نه دارو استفاده کردم و روز به روز بهتر شدم و از روزی که به مکتب شیعه پیوستم زندگیم عوض شد. عشق اهل بیت علیهم السلام وصف شدنی نیست , ما اگر امام حسین علیه السلام را بشناسیم جان و مال و ناموسمان را در راهش میدهیم که حداقل یک شب در روضه اش شرکت کنیم...
|
- جزئیات
- روایاتی که در فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام به ما رسیده است , از یک حج قبول شده نقل شده است تا یک میلیون حج قبول شده /از آمرزش گناهان تا آمرزش گناهان گذشته و آینده/از ثواب یک شهید تا صد هزار شهید از یک شهید معمولی تا شهیدی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسیده باشد/ مهم آن است که بدانیم که وقتی از خود امام سوال میشود با معرفت به زیارت امام رضا علیه السلام رفتن یعنی چه حضرت میفرمایند:بداند که ایشان امامی است که اطاعتش بر هر شیعه ای واجب است بی چون و چرا , مخّ و حقیقت ایمان این است که بدانی پیغمبر و امام حجت خدا هستند و هیچ خبط و خطایی در حکم او در فعل او و رفتار و گفتار او وجود ندارد مشاهده نمیشود...بنابر این وقتی این علم محقق شود انسان بی چون و چرا دل به امام میدهد و فرامین او را به کار میگیرد. این اختلاف ثواب ها که در زیارت امام حسین علیه السلام و امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح است , حکایت از خیلی از مسائل میکند , یکی از آنها اعتقادِ منِ زائر است/با چه اعتقاد و یقینی؟با چه درجه ی اخلاصی با چه اخلاقی با چه درجه ای از تقوا من به زیارت امام رضا علیه السلام میروم؟ یک وقت است من با کوله باری از گناه میروم مشهد , هم و غمم این است که بروم گناهم را آنجا بریزم...این خیلی زشت است... گناهت را در خانه ات بریز...توبه کن استغفار کن فرمودند در شهر خودت غسل کن 2 رکعت نماز بخوان , توبه کن بعد حرکت کن بعد در مشهد یک غسل مجدد آنجا انجام بده از موقع حرکت قدمهای کوتاه و شمرده شمرده , سرت به زیر باشد به چپ و راست نگاه نکن به آنچه در بازار بساط کرده اند خودت را مشغول نکن...بفهم کجا و به زیارت چه کسی میروی...کسی که خلیفة الله است فی ارضین یا آن عبارتی که در مقام امام است در یکی از زیارات سیدالشهدا علیه السلام :اراده ی پروردگار در مقام ربوبیت تکوینی اش نسبت به اندازه گیریهایی که برای تمام امور نسبت به تمام خلائق دارد , اراده ی خداوند در تمام مسائل بر شما اهل بیت پاک پیامبر نازل میشود و از بیوت شما صادر میشود و به خلق میرسد میدانید چه مقامی است؟اهل بیت علیهم السلام اشراف دارند بر زندگی های ما فقط یک شرط دارد که به داد ما برسند آن شرط را هم خداوند بیان کرده است/يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ...میخواهید همراه با صادقین باشید و صادقین همراه شما باشند و شما را امداد کنند و کمکتان کنند تقوای الهی را در افکار و اعمال و رفتار و گفتار و زیارت کردنتان , در مجلس گرفتن و مجلس رفتن , رعایت کنید خداوند شما را یاری میکند
|
- جزئیات
- یکی از آقایان به من گفت شب تولد بی بی فاطمه ی زهرا سلام الله علیها مجسی منزلمان داریم شما میایید؟گفتم بله و رفتم و جلسه ی پُر نوری بود چند نفر از مداحان خواندند و بعد من شعری از استاد مؤید خواندم و آمدم پایین شام خوردیم,به شوخی به دوستمان گفتم فلانی دارم میرم پاکت ما را بده. او هم با لهجه ی مشهدی گفت برو یَرِه اگر میخواستم پول بدم که به تو نمیگفتم بیایی.آن شب شب سردی بود و برف آمده بود من را رسانددند و در وسط کوچه گفتم بی بی جان ما به برکت شما و فرزند دلبندتان حضرت رضا سلام الله علیه این مجلس را رفتیم شما دست مارا بگیرید ما پناهنده به فرزند شما شده ایم, آمدم خانه و خوابیدم/خدا شاهد است که من قصدی از این حرفم ندارم/در عالم خواب دیدم که دارم از بست بالا مشرف میشوم حرم پایم را گذاشتم داخل صحن انقلاب(اسمال طلا)دیدم که آقا از ایوان طلا دارند می آیند بیرون و نور به آسمان بالا میرفت این که میگویند آقا پاره ی تن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند و مثل پیغمبر راه میرفتند اگر پغمبر علیه السلام اینگونه با وقار راه میرفتند که سبحان الله من هم دویدم که زود برسم که شلوغ نشود و آقا را بتوانم ببینم رفتم و دست بر سینه گذاشتم و گفتم السلام علیک یابن رسول الله علیهما السلام/انگار نمک آفرینش در لبهای ایشان بود جوری جواب سلام دادند که کسی نمیتواند تصور کند آن حالت را/بدون سخنی فرمودند تو دیشب پاکت میخواستی؟(آن مزاح را کرده بودم) عرض کردم بله یابن رسول الله علیهما السلام, فرمودند دامنت را بگیر دامن پیراهنم را گرفتم با دودستشان سکه میریختند داخل پیراهنم فرمودند بردار هرچقدر که میخواهی/من با لرز بدن و حبس نفس از خواب بیدار شدم و بلند شدم دویدم به سمت حرم...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
- جزئیات
- هفتاد روز درِ حرم مطهر امام رضا علیه السلام بسته بود-فقط یک در که مخصوص خدام بود ما از آنجا رفت و آمد میکردیم-یک شب یکی از رفقایی که مسئول امنیت هستند آمد گفت حاجی عجله داری گفتم نه/گفت شیفت قبلی که اینجا بودم اطلاع دادند که چند خانم دارند به سمت در میایند و من یک لحظه ترسیدم گفتم شاید اتفاق و خبری است /دویدم دیدم نه چند خانم عادی هستند گریه میکنند و به سرعت می آیند به سمت درِ ورودی و ما دویدیم و جلوی آنها را گرفتیم /گفتند میخواهیم برویم داخل , گفتیم نمیشود حرم بسته است و هرچه میگفتیم انگار نمیشنیدند و گریه میکردند و تمام همکاران بخش نگهبانی را جمع کرده بودند دور خود با صدای گریه هایشان/نگاه کردم در بغل یکی از این خانم ها یک بچه ی 6 ماهه بود که سرش از پشت آویزان بود به انها گفتیم آرام باشند آن مادر گفت این بچه که بغل من است از روزی که دنیا امده بیمارستان بود یک بار بغلش نکرده ام شیر به او بدهم بچه مریض بوده از روز اول با دستگاه زنده بوده است شیر را میدوشیدیم و به او میدادند/امروز دکتر او را جواب کرده است گفته بچه ات را ببر من هم پناهی جز امام رضا علیه السلام ندارم..گفتیم نمیشود بروی... در همین بگو مگو ها بودیم یکی از خدام کفشداری رسید گفت بچه را بدهید من ببرم داخل یک سلام بدهم برگردم گناه داره تا اینجا اومده نا امید برگرده ,خادم بچه را بغل کرد و کلا حدود 8 دقیقه طول کشید /بچه را که خادم برد ,مادر بیقرار شد میگفت کی برمیگردد؟مدام راه میرفت... پسرم از نفس افتاد به دادم برسید---داد از این همه بیداد به دادم برسید/ تشنه ام شیر ندارم چه کنم حیرانم---باید آخر چه به او داد , به دادم برسید/ بوی آب و دل بی تاب و سپاهی بیرحم---طفلی و این همه جلاد به دادم برسید/ آب دامی است که دلبندِ مرا سید کند---وای از حیله ی صیاد به دادم برسید/ با پدر رفت ,ندانم چه شده است که از میدان--- شاه پیغام فرستاد به دادم برسید/ بار الها چه بلایی سرش آمد که حسین---میزند این همه فریاد به دادم برسید/ بعد از حدود هشت دقیقه خادم برگشت بچه را داد بغل مادر تا بچه را گرفت مادر نشست , بچه صورتش را برگرداند طرف مادر بر بچه را زیر چادر,دیدم اشکهای مادر میریزد ,گفتم چه شده؟گفت بعد از شش ماه دارد شیر میخورد...یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام) دخیلک یا سیدی اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ بحقِ محمدٍ و آله الطاهرین
|
- جزئیات
- حسینیه انصار الحسین علیهم السلام
|
- جزئیات
- صوفیه در کلام اهل بیت علیهم السلام
|
|
- جزئیات
- به مناسبت روز زیارتی مخصوص و شهادت امام رضا علیه السلام به روایت 23 ذی القعده - حجت الاسلام معاونیان
|
|
|