- جزئیات
- اثبات نزول قرآن بنا بر کشیدن مسح ؛ از منابع اهل سنت برای دیدن تصاویر در اندازه اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره جدید باز کنید
|
- جزئیات
- با اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشیده بودند اما پس از فتنه ی سقیفه توسط خلفا فدک غصب شده ؛ علت اصلی غصب فدک توسط خلفا ؛ در آمد بالای این باغات بود. برای دیدن عکس در اندازه ی اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره ی جدید باز کنید
|
- جزئیات
- بر گرفته از کتاب منتخب التواریخ تالیف میرزا هاشم خراسانی رحمه الله - تهیه و تولید مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام -
|
|
- جزئیات
- وقتی ابوحنیفه در مقام استهزاء به مومن طاق می گوید : خب اگر خلافت حق علی بن ابی طالب بود ، آنرا می گرفت مومن طاق جواب دندان شکنی به او می دهد و بنای خلافت را درهم می کوبد . (موشن گرافیک , با استفاده از هوش مصنوعی , ساخته شده در مؤسسه ی جهانی سبطین علیهما السلام)
|
- جزئیات
- مگر طبق احادیث صحیح علی بن ابی طالب علیهما السلام باب علم رسول الله صلی علیه و آله و سلم نیستند؟ مرحوم علامه امینی (ره)در الغدیر، [ الغدیر، ج۶، ص78 و 79]نام بیست و یک تن از محدثین سنی را ثبت نموده که این حدیث را حسن یا صحیح میدانند. به علاوه الفاظ گوناگون آن را روایت کرده اند؛ مگر این حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست؟ «أعلم اُمّتی من بعدی علیّ بن أبی طالب»-المناقب، ص 49(ص 82، ح 67).- مگر طبق حدیث ثقلین عصمت و مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام و جدا نشدنشان از قرآن ثابت نمی شود؟ در برخی از نقلهای حدیث ثقلین، در پایان حدیث آمده است: «فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُم؛ بر آنها پیشى نگیرید که هلاک میشوید و به ایشان چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند. پس چرا فقهای اهل سنت به اعتراف بزرگانشان به اهل بیت عصمت و طهارت مراجعه نکرده اند؟ برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره جدید باز کنید
|
- جزئیات
- بنابر نقل کتاب الامامة و السیاسة، منسوب به ابنقتیبه، ابوبکر در چهار نوبت عمر و قنفذ را به خانه فاطمه فرستاد تا علی(علیه السلام) و متحصنان در خانه او را برای بیعت فراخوانند.بر اساس این نقل، در نوبت اول، مردانی که در خانه بودند پس از تهدید عمر بیرون آمدند و بیعت کردند، غیر از حضرت علی(علیه السلام) که گفت سوگند خورده است تا زمانی که قرآن را جمعآوری نکرده از خانه خارج نشود. ابوبکر در نوبت دوم و سوم قنفذ را به خانه فاطمه فرستاد که او نیز پاسخ منفی شنید. در نوبت چهارم عمر با همراهی عدهای به خانه فاطمه علیها السلام رفت، علیه السلام را بیرون آورد و نزد ابوبکر برد.[1] در چند نوبت اول امام علیه السلام با آنها صحبت کرد و آنها را برگرداند ولی در بار آخر حضرت زهرا سلام الله علیها برای اتمام حجت آمدند تا شاید آنها حیا کرده و به احترام ایشان برگردند ؛ در نوبت چهارم که عمر برای بردن حضرت علی علیه السلام رفت، فاطمه(سلام الله علیها) فریاد زد: «ای پدر! ای رسول خدا! ما پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه چهها کشیدیم!» عدهای از همراهان عمر با شنیدن این سخن متأثر شدند و برگشتند.[2] فدعا بالحطب وقال: والذی نفس عمر بیده. لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها، فقیل له یا ابا حفص. ان فیها فاطمة؟ فقال وان...-عمر هیزم طلب کرد وگفت: قسم به خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا اینکه خانه را با تمامی ساکنین آن به آتش میکشم، به او گفتند: ای عمر، حضرت فاطمه (سلام الله علیها)در این خانه است؟! گفت: باشد حتی اگر فاطمه (علیه السلام)هم باشد[3]«فوثب علی (علیهالسّلام) فاخذ بتلابیبه ثم نتره فصرعه ووجا انفه ورقبته وهم بقتله، فذکر قول رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وما اوصاه به، فقال: (والذی کرم محمدا بالنبوة - یا بن صهاک - لولا کتاب من الله سبق وعهد عهده الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لعلمت انک لا تدخل بیتی). [4] «فارسل عمر یستغیث، فاقبل الناس حتی دخلوا الدار و ثار علی (علیهالسّلام) الی سیفه. فرجع قنفذ الی ابی بکر وهو یتخوف ان یخرج علی (علیهالسّلام) الیه بسیفه، لما قد عرف من باسه وشدته. فقال ابو بکر لقنفذ: (ارجع، فان خرج والا فاقتحم علیه بیته، فان امتنع فاضرم علیهم بیتهم النار). فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو واصحابه بغیر اذن، وثار علی (علیهالسّلام) الی سیفه فسبقوه الیه وکاثروه وهم کثیرون، فتناول بعضهم سیوفهم فکاثروه وضبطوه فالقوا فی عنقه حبلا وحالت بینهم وبینه فاطمة (علیهاالسّلام) عند باب البیت، فضربها قنفذ الملعون بالسوط فماتت حین ماتت وان فی عضدها کمثل الدملج من ضربته، لعنه الله ولعن من بعث به.» [5] -------------- 1) الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱. 2) الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱؛ شوشتری، احقاق الحق، ۱۴۰۹ق، ج۳۳، ص۳۶۰. 3) الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹، باب کیف کانت بیعة علی بن ابی طالب(علیهما السلام) / اعلام النساء، ج۴، ص۱۱۴. 4 و 5)کتاب سلیم بن قیس هلالی ، اسرار آلمحمد، ص 150 و 151، باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی.
|
|
|
- جزئیات
- مالک بن نُوَیْره(ره) از صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و از اشراف و بزرگان جاهلیت و اسلام. وی نماینده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در گرفتن صدقات قبیلهاش بود. پس از درگذشت پیامبر اکرم ؛ با خودداری از بیعت با ابوبکر، خالد بن ولید به سوی قبیلهاش رفت و با اینکه مالک آهنگ جنگ نداشت، خالد دستور داد گردنش را زدند و همسرش را اسیر کرد و با او همبستر شد. این کار خالد اگر چه از طرف برخی همچون ابوقتاده و عمر محکوم و عمر خواهان سنگسار خالد شد اما ابوبکر با خالد برخوردی نکرد و گفت خطا کرده و دیه مالک را از بیت المال پرداخت. ابن اثیر (اسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۳۹)، مینویسد: طبق آنچه طبری و بقیه بزرگان پیشین گفتهاند، مالک مرتد نبوده است. با توجه به اینکه عمر به خالد گفته است، مرد مسلمانی را کشتی؛ و ابوقتاده شهادت داده است که آنها [مردم قبیله مالک] اذان گفته و نماز خواندهاند؛ و نیز ابوبکر اسیرانشان را برگردانده است و دیه مالک را از بیت المال داده است؛ همه اینها نشانگر اینست که مالک مسلمان بوده است.این قضیه را بسیاری از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند.مانند ابن عبدالبر ؛ ابن خلکان ؛ ابن کثیر ؛ به اعتراف بزرگان اهل سنت خالد یک فرد دشمن خدا و قاتل مسلمین و تجاوز گر به همسران مسلمین است. برای دیدن تصاویر در اندازه ی اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره جدید باز کنید
|
- جزئیات
- عمر در زمان خلافتش در گفتگویی که با ابن عباس دارد در باره ی خلافت و جانشینی علی بن ابطالب علیهما السلام ؛اعتراف می کند به منع کتابت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واژه ی اشفاقا که عمر به کار برده است وقتی بعد از آن (لام )بیاید به منظور مهربانی و دلسوزی است و لی وقتی بعد از آن (عَلی )بیاید به منظور ترس است و در واقع جلوگیری عمر از نوشتن وصیت توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ؛ از روی ترس بود که وصیت پیامبر اکرم (علی ابن ابیطالب علیه السلام )حیطه و تسلط پیدا کند بر اسلام و اینکه عرب نمی پذیرفت رسالت و امامت هر دو در قریش باشد/ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید , ج 12 , ص21 برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن راست کلیک کرده وپنجره ی جدید باز کنید
|
- جزئیات
- پاسخ به شبهه بی اساس سجودی کارشناس شبکه وهابی درباره ازدواج حضرت علی عليه السلام بلافاصله بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها کارشناس وهابی:چطور دو دهه فاطمیه (سلام الله علیها)عزاداری میکنید و حال آنکه حضرت علی علیه السلام که خود صاحب عزا بوده است روز هفتم ازدواج کرده است؟و اینکه میگویید به خاطر بچه ها ازدواج کرده اند مگر این بچه ها خاله و عمه و غیره نداشتند؟و مگر نمی گویید امام زمان (علیه السلام و عجل الله تعالی فرجَه الشریف)در سن کودکی امام شده است ؛ بچه های حضرت علی علیه السلام هم در همان سن بودند؛ استاد صالحی :اینکه میگوید حضرت علی علیه السلام روز هفتم بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ازدواج کرده اند ؛خب منبع آن کجاست؟ این شبهه ای که اشاره میکنند منظورشان ازدواج امیرالمؤمنین علیه السلام با امامه است ؛ ابن کثیر در البدایة و النهایة ج 6 ص 354 نوشته که پدر امامه یعنی ابوالعاص در سال 12 هجری یعنی در زمان ابوبکر از دنیا رفت و در این سال علی بن ابی طالب (علیهما السلام)ازدواج کرد(1) ؛خب این یعنی این ازدواج 2 سال بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است؛ این هفت روز را از کجا آوردید؟ ذهبی در سير اعلام النبلاء ج 1 ص 355 و در تاریخ الإسلام ج 4 ص 24 نوشته است ؛ این از دواج در زمان عمر بوده است یعنی بیش از 2 سال فاصله با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تاریخ نگاران نوشته اند که ابوالعاص از دنیا رفته بود و به زبیر وصیت کرده بود که بعد از من دخترم امامه را به ازدواج علی ین ابی طالب علیهما السلام در بیآور (الإصابة في تمييز الصحابة ج 7 , ص 501 , ح 10882 / الإستیعاب , ج 4 , ص 1788 , ح 3236 / مجمع الزوائد , ج 9 , ص 254 )
|
|
- جزئیات
- اهل سنت میگویند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقیّه نمی کردند , پس در صحیح بخاری این الفاظ که در احادیث نبوی نقل می کنید -"فلان و فلان " این کار چه کسی است؟ کسی اهل دقت باشد سوال میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در قنوت فجر میگویند- اللهم العن فلان و فلان - آیا تقیه میکرده اند؟ در صحیح بخاری نقل میکند از پیامبر اکرم که فرموده اند فلانی و فلانی از دین هیچ چیز نمی دانند , این فلان و فلان کیا هستن؟میشود حدیث را رها کرد به عنوان ابهام؟
|
- جزئیات
- کارشناس وهابی : آیه - وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (بقره 207) - هیچ روایت صحیحی وجود ندارد که این آیه در باره ی حضرت علی علیه السلام و خاص نازل شده است ؛ اگر چه شامل ایشان می شود چون ایشان جز صحابه و اهل بیت بود و جان خود را برای رضای پروردگار فروخته بود؛و سوره ی بقره مدنی است و حادثه ی لیلة المبیت در مکه رخ داده؛ حجت الاسلام هاشمی : یکی از منابعی که تصریح کرده به حادثه لیلة المبیت و شان نزول این آیه در باره ی حضرت علی علیه السلام , حاکم نیشابوری هست در المستدرک با تصحیح ذهبی ؛ که در باره ی این روایت سکوت کرده است و خودش در مقدمه میگوید روایاتی را که سکوت کرده ام یعنی قبول دارم. جواب نقضی : لیلة المبیت در سال آخر عهد مکی است و نزول آیه چند ماه بعد اتفاق افتاده است ؛ اما شما که میگویید ماجرای غار را-که در همان داستان هجرت و با چند ساعت اختلاف از لیلة المبیت اتفاق می افتد و آن هم در مکه بوده است - و ادعا دارید ابوبکر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غار بوده است ؛آیه ی غار در سوره ی توبه است و این سوره سال نهم هجرت نازل شده است یعنی 9 سال بعد از ماجرای غار و این آیه را برای ابوبکر می دانید و فضیلت می تراشید ؛ بعد برای حادثه ای که فاصله اش تا نزول آیه چند ماه است می گویید ممکن نیست؟ در اول کتاب بخاری داستانهای اولین نزول وحی بر پیامبر اکرم را از عایشه نقل می کنید در حالی که عایشه آن موقع اصلا به دنیا نیامده بود؛ شما در باره ی حضرت ابوطالب علیه السلام حدیث جعلی می آورید که العیاذ بالله ایشان مشرک بوده اند و پیامبر اکرم فرموده اند من برای او استغفار می کنم تا زمانی که خدا مرا نهی کند ؛ بعد میگویید آیه ی - مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ (توبه 113) مربوط به همین جریان است و خدا از استغفار برای مشرک نهی کرده است ؛ اما این آیه در سوره ی توبه است و 10 سال بعد از وفات حضرت ابوطالب علیه السلام نازل شده و اسرار دارید در همان جریان نازل شده ؛ با اینکه ارتباطی ندارد برای اینکه آیه می فرماید ماکان , یعنی اصلا روا نیست و ممکن نیست پیامبر اکرم برای مشرکی استغفار کند چگونه ممکن است پیامبر خدا 10 سال استغفار کند و خداوند بعد از 10 سال نعوذ بالله یادش بیاید و وحی بفرستد که استغفار نکند؟ برای دیدن عکس در اندازه ی اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره جدید باز کنید
|
- جزئیات
- "محمد بن علی الشوکانی/۱۲۵۰ه" از جمله عالمانی است که در سیر تحول افکار به مبانی سلفیت نزدیک شد و تمایل بسیاری به باورهای ایشان داشت. او در نزد عالمان متسلف فردی محترم و محقّق بشمار میآید. مع ذلک شوکانی، تحقیقات نافعی حول مسئله (جواز توسل) دارد و با مشهور سلفیون مخالفت کرده است ؛شوکانی در رسائل متعددی بحث جواز توسل را مطرح میکند و ما به عنوان نمونه عبارتی را از او نقل میکنیم: حدیث مذکور دلیلی است برای جواز توسل به رسول الله صلی الله علیه و آله برای تقرب به خداوند سبحان جهت استجابت دعوات عباد. در حالی که در توسل باید عقیده این باشد که معطی و مجیب حضرت حقّ سبحانه و تعالی است ؛ مقطع صوتی کلامِ "محمد ناصرالدین الالبانی" است که توضیح میدهد محمد بن عبدالوهاب و پیروان او جمیع قائلین به جواز توسل را تکفیر میکردند و نسبت شرک میدادند و در این امر بسیار شدت و غلو داشتند! درحالی که اگر به این شدت باشد لازم میآید برخی ائمه مانند شوکانی را تکفیر کنیم! و حق در تفصیل است و باید مقصود قائلین به جواز را متوجه شد تحفة الذاکرین ص۱۸۰
|
- جزئیات
- ابن حجر عسقلانی در جلد 7 فتح الباری می آورد که به عمر گفتند چرا علی بن ابیطالب علیهما السلام را خلیفه نمی کنی؟ (اشاره به جریان شورای شش نفره) ؛ عمر گفت اگر او ( علی علیه السلام) خلیفه شود , همه را به راه راست وا می دارد (نه اینکه هدایت می کند بلکه میکشاند به راه راست )؛ به او گفتند پس چرا نمی گویی علی علیه السلام خلیفه باشد؟ گفت : من تحمل علی را ندارم نه در حیات و نه بعد از حیات. برای دیدن تصویر در اندازه ی اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره ی جدید باز کنید
|
- جزئیات
- برگرفته از کتاب تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن تألیف مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیب اصفهانی
|
- جزئیات
- برای دیدن تصاویر در اندازه ی اصلی روی آن راست کلیک کرده و پنجره ی جدید باز کنید
|
- جزئیات
- شمس الدین ذهبی یکی از ارادتمندان به بنی امیه هست و بسیار بر اعمال خبیثانه ی آنها سرپوش میگذارد ؛ کتابی دارد با نام سیر أعلام النبلا در آنجا نقل میکند شخصی بوده است به نام عُلَیِّ بن رباح بعد نقل میکند که نام او در اصل علی بوده است اما چون در دوران بنی امیه هرکسی اسمش علی بود او را می کشتند ؛ هنگامی که آمدند او را بگیرند گفت اسم من عُلَی است و اعراب اسمش را عوض کرد؛ ذهبی اینگونه میگوید که در دوران بنی امیه حتی اگر شخص شیعه نبود و فقط اسمش علی بود حکمش اعدام بود ؛یکی از دلایلی که ائمه علیهم السلام اسم پسرانشان را علی میگذاشتند به همین دلیل مبارزه با این تفکر بنی امیّه بوده است.
|