برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر بر روی آن کلیک کنید
کتاب گرانسنگ منتخب التواريخ، تألیف محمد
زلال
نشسته ام بنویسم كه بال یعنی تو
عروج كردن سمت كمال یعنی تو
نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتراز جریان خیال یعنی تو
محبت تو همان آیینه است و مهرت آه
تو آب و آیینه پس زلال یعنی تو
ز برگ های تو بوی رسول می آید
گل محمدی بی مثال یعنی تو
مسیر رد شدنت را كسی نگاه نكرد
جمال زیر نقاب جلال یعنی تو
تو نور و نورٌ علی نور و خالق النوری
تو از تصور خاكی نشین ما دوری
تو آن دعای رسولی كه مستجاب شدی
برای خانه ی خورشید آفتاب شدی
یگانه دختر احمد شدن مراد نبود
برای ام ابیهایی انتخاب شدی
تو مرتضی نشده این همه صدا كردی
تو مصطفی نشده صاحب كتاب شدی
علی به پای تو شد ذره ذره آب و سپس
تو هم به پای علی ذره ذره آب شدی
تو عادلانه ترین فیضی و دوتا نه سال
نصیب روح نبی و ابو تراب شدی
تو آفتاب رسولی و آسمان علی
تو روح سینه ی پیغمبری و جان علی
شب سیاه بگیرد تمام دنیا را
اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را
هزار سال به جز آستانه ی كرمت
نبرده ایم در خانه ای تمنا را
ز روی عاطفه خوابت نمی برد شبها
اگر روا نكنی حاجت گداها را
قرار نیست به نان مدینه لب بزنی
ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را
برای آنكه مقام تورا نشان بدهند
نموده اند فراهم بساط فردا را
دل رسول خدا را اسیر درد مكن
مگیر از سخن خویش لفظ «بابا» را
بگو پدر که نبی را حیات میبخشی
ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی
زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت
شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت
بعید نیست ببخشی همه قیامت را
نمیشود ز تو اینگونه انتظار نداشت
دعای پشت سر تو مراد مولا بود
وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت
بهشت،منزل توست این همه طلب دارد
وگرنه هیچ كسی با بهشت كار نداشت
دوازده نخ وصله به چادرت دیدند
به ساده زیستیت عمر روزگار نداشت
همه جهیزیه ات بود چند ظرف گلین
تجملات برای تو اعتبار نداشت
شب عروسی خود یاد قبر افتادی
شكوه رخت نو ات را به سائلی دادی
بهشت هستی و عطر معطری داری
همیشه آب و هوای مطهری داری
به نیمی از نفست انبیا بزرگ شدند
تو از قدیم دم ذره پروری داری
صحیفه ی تو تماما تنزل وحی است
از این لحاظ تو قرآن دیگری داری
یتیم مكه بدهكار مهربانی توست
تو گردن پدرت حق مادری داری
یگانه علت غایی خلقتی زین رو
تو با تمامی خلقت برابری داری
ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست
ولایتی كه تو داری ولایت كبراست
نبینم از نفست آه آه میریزی
شبیه برگ گلی گاه گاه میریزی
تو دست و سینه و پهلو می آوری داری...
به پای شیر خدایت سپاه میریزی
میان اینهمه درگیری ای شكسته غرور
به دست بسته ی مولا نگاه میریزی
چقدر فكر حسینی به فكر گودالی
چقدر اشك بر این بی پناه میریزی
صدای كشته ی گودال را بلند مكن
به گیسویی كه كف قتلگاه میریزی
علی اکبر لطیفیان
برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر بر روی آن کلیک کنید
کتاب گرانسنگ منتخب التواريخ، تألیف محمد
جشن میلاد امیرالمؤمنین علی علیه السلام،سخنران : استاد بندانی نیشابوری،با نوای : کربلایی احمد
ادامه خبر...معاونت پژوهش حوزههای علمیه با همکاری واحدهای پژوهشی حوزوی برگزار می کند: نمایشگاه کتاب و
ادامه خبر...
|