بی تردید در بقا و نشر آثار اهل بیت (ع)،شاگردان و یاران باوفائی که زندگیشان را وقف مکتب ولایت و امامت کردند، نقشی انکارناپذیر داشتند. این رادمردان فرزانه، در مقابل حوادث گوناگون روزگار، به پاسداری از حریم ائمه اطهار (ع) و گسترش فرهنگ دینی، همت گماشتند. «مفضل بن عمر جعفی کوفی» در شمار این نیکان، جای داشت. او از شاگردان و از یاران صدیق امام صادق(ع) و امام کاظم (ع) بود و نزد ائمه اطهار (ع) جایگاهی ویژه داشت. مفضل نماینده خاص امام صادق (ع) در کوفه بود و با اموال امام (ع) مشکلات شیعیان آن سامان را حل و فصل میکرد. این مرد بزرگ، رازدار حضرت صادق (ع) بود; امام (ع) چهار روز پیاپی در باره توحید با وی به گفتگو پرداخته، فرمان داد آن را بنویسد و در بین مردم منتشر کند. حضرت در پایان این گفتار طولانی، فرمود: «مفضل! هرگاه خواستی، برو و بیا که تو همنشین مایی. تو نزد ما منزلتی والا داری، جایگاه تو در قلب مومنان چون آب برای تشنه است.»
ولادت:
مفضل در اواخر قرن اول یا آغاز قرن دوم هجری، در شهر کوفه به دنیا آمد. وی در قرن دوم هجری زندگی کرد. در پرتو تربیت امام صادق و امام کاظم (ع) بالید و در زمان امامت امام هفتم (ع) ، دنیا را وداع گفت. شیخ طوسی هنگام شمارش اصحاب امام کاظم (ع) از شخصی به نام محمد ابن مفضل بن عمر نام می برد که احتمالا از فرزندان مفضل شمرده میشود.
اسامی و القاب
نامش «مفضل»، نام پدرش «عمر» و کنیه اش «ابو محمد» یا «ابو عبد الله» است. در کتابهای رجالی و اسناد روایات با نام های «مفضل بن عمر» «المفضل الجعفی» «المفضل بن عمر» «ابو عبد الله» «ابو محمد جعفی» «مفضل بن عمر الجعفی الکوفی» از وی یاد شده است.
نماینده امام صادق (ع) در شهر کوفه
محمد بن مقلاص معروف به «ابی الخطاب» نماینده پیشوای ششم در شهر کوفه بود. وقتی او از خط ولایت منحرف شد و ادعاهای دروغین طرح کرد، مورد لعن امام صادق (ع) قرار گرفت و از سمت خویش برکنار گردید. بعد از عزل او، شیعیان به محضر امام (ع) آمده، گفتند: کسی را به عنوان نماینده خویش معرفی بفرمایید تا در امور دین به او مراجعه کنیم و احکام را از وی بپرسیم. امام صادق (ع) فرمود: نیازی نیست. هر کس مساله و مشکل دینی دارد از من بپرسد پاسخ بشنود. آنها گفتند: این کار، برای همه مقدور نیست. امام (ع) فرمود: مفضل بن عمر را مرجع شما قرار دادم. سخن او را بشنوید و اطاعت کنید; زیرا او جز حق نمیگوید.
زیباترین سیمای صلح و صفا
مفضل، بر اساس فرمان امام صادق (ع) به مشکلات دینی، مالی و اجتماعی مردم کوفه رسیدگی کرد و در زدودن چهره زشت کدورت و خشونت از شیعیان منطقه، کوشید. شیخ کلینی، مؤلف کتاب ارزشمند «کافی»، از زبان یکی از مؤمنان چنین حکایت میکند: من و دامادم بر سر میراث، اختلاف پیدا کردیم و کار ما به مشاجره کشیده شد. وقتی مفضل از جریان آگاه شد، نزد ما آمد و مدتی باقی ماند. سپس ما را به خانه خویش دعوت کرد، پس از گفتگوی بسیار، اختلاف ما را به کمترین حد خود یعنی چهارصد درهم رساند و ما را به صلح فرا خواند. آنگاه این مبلغ را در اختیار ما قرار داد و از ما تعهد گرفتبعد از این، علیه همدیگر ادعایی نکنیم. بعد گفت: بدانید پولی که به شما پرداختم، از اموال امام صادق (ع) است. آن حضرت اموالی به من سپرده و فرمان داده است: هرگاه دو تن از شیعیان در مسائل مالی اختلاف یافتند، با استفاده از آن، آنها را صلح دهم.
در سایه شاخسار امامت
روایاتی که از محدثان بزرگ نقل شده، جایگاه رفیع مفضل نزد امام صادق (ع) و نیز شدت علاقه امام (ع) به وی را نشان میدهد. ترجمه شماری از این روایتها چنین است: 1- امام کاظم (ع) میفرماید: پدرم حضرت صادق (ع) به من فرمان داد نزد مفضل بروم و سوگ برادرم اسماعیل را به وی تسلیت بگویم; او فرمود: به مفضل سلام برسان و بگو: مصیبت مرگ اسماعیل بر ما وارد شد و صبر کردیم. تو نیز چون ما در این مصیبت، شکیبا باش. ما چیزی خواستیم و خدا چیزی دیگر اراده کرد. ما تسلیم خدای بزرگ شدیم. صاحب کتاب گرانقدر، معجم الرجال، بعد از نقل این حدیث، مینویسد: این روایت صحیح، شدت علاقه امام صادق (ع) به مفضل بن عمر را نشان میدهد. 2- وقتی عبد الله بن ابی یعفور، یکی از دوستان نزدیک امام صادق (ع) ، از دنیا رفت، امام (ع) به مفضل بن عمر نامهای نوشت و ضمن تجلیل از شخصیت عبد الله ابن ابی یعفور، مرگ وی را به مفضل تسلیت گفت. 3- هشام ابن احمد میگوید: خدمت امام صادق (ع) رفتم تا نظرش را در باره مفضل بپرسم. امام در مزرعه اش مشغول کار بود. آن روز، هوا بسیار گرم بود و عرق از صورت مبارک حضرت به سینه اش می ریخت. وقتی آنجا رسیدم، پیش از آنکه لب به سخن گشایم، امام (ع) بدون مقدمه، فرمود: «آری، به خدایی که جز او آفریدگاری نیست، مفضل بن عمر جعفی بعد از پدرم امام باقر (ع) ، برایم پدر است. حضرت این جمله را چندین بار تکرار فرمود: هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند نزدیکی او به دستگاه امامت و پای فشاری وی در گسترش فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) بر سودجویان و شهرت طلبان، گران آمد و آنان را به تلاشهای مذبوحانه واداشت. آنان که نمیتوانستند شخصیت و موقعیت این عاشق فرزانه را درک کنند، به شایعه پراکنی و تهمت و افترا روی آوردند و مفضل و یارانش را به شرابخواری، ترک نماز، کبوتربازی و حتی به سرقت و راهزنی متهم کردند. این گروه، که ابو الخطاب معزول و طرفدارانش از فعالان آن شمرده میشدند، شایع کردند که مفضل افراد بیمبالات و لاابالی را پیرامونش گرد آورده است. وقتی این شایعات به اوج رسید، گروهی از مؤمنان و مقدسان کوفه به محضر امام صادق (ع) چنین نوشتند: «مفضل با افراد رذل و شراب خوار و کفترباز همنشین است، شایسته استبه وی دستور دهید این افراد را از خود دور سازد.» امام صادق (ع) بدون اینکه با آنان در این باره سخن بگوید، نامه ای برای مفضل نوشت و در پاکت قرار داد، مهر کرد و به آنان سپرد تا به مفضل برسانند. حضرت تصریح فرمود که نامه را خودشان شخصا به مفضل تحویل دهند. آنان به کوفه برگشتند، دسته جمعی به خانه مفضل شتافتند و نامه امام (ع) را به دست مفضل دادند. وی نامه را گشود و متن آن را قرائت کرد. امام (ع) به مفضل دستور داده بود: چیزهایی بخرد و به محضر امام (ع) ارسال کند. در این نامه حتی مقدار چیزها تعیین نشده بود. مفضل نامه را خواند. آن را به دست همه حاضران داد تا بخوانند. سپس از آنان پرسید: اکنون چه باید کرد؟ گفتند: این اشیا خیلی هزینه دارد، باید بنشینیم، تبادل نظر کنیم و از شیعیان یاری جوییم. در واقع هدفشان این بود که خانه مفضل را ترک کنند. مفضل گفت: تقاضا میکنم برای صرف غذا در اینجا بمانید. آنان به انتظار غذا نشستند. مفضل افرادی را به سراغ همان کسانی که از آنها بدگویی شده، و به کارهای ناروا متهم شده بودند، فرستاد و آنان را احضار کرد. وقتی نزد مفضل آمدند، نامه حضرت صادق (ع) را برای آنان خواند. آنان، با شنیدن کلام امام صادق (ع) برای انجام فرمان حضرت از خانه خارج شدند. پس از مدتی کوتاه، بازگشتند. و در مجموع دوهزار دینار و دههزار درهم در برابر مفضل نهادند. آنگاه مفضل به شکایت کنندگان، که هنوز از صرف غذا فارغ نشده بودند، نگریست و گفت: شما میگویید افرادی چنین را از خود برانم و گمان میکنید خدا به نماز و روزه شما نیازمند است؟!
انیس امام هفتم (ع)
محمد بن سنان میگوید: خدمت امام کاظم (ع) شرفیاب شدم. فرزند بزرگوارش علی بن موسی (ع) نیز نزد حضرت بود. پیشوای هفتم به من فرمود: محمد! عرض کردم: بله، بفرمایید. فرمود: محمد! مفضل انیس و همدم و راحتی بخش من بود و تو نیز همدم و سبب راحتی آن دو (امام رضا و امام جواد (ع) هستی.
من کسی مثل او ندارم:
خالد بن نجیح جوان میگوید: در محضر حضرت موسی بن جعفر (ع) نشسته بودم، امام (ع) فرمود: مردم در باره مفضل بن عمر چه میگویند؟ عرض کردم: میگویند چون یهودیان و مسیحیان است، اما در خدمت آقا و سرور شماست. حضرت فرمود: وای بر ایشان، او را در چه مقام پستی انگاشته اند؟ عقیده من در باره او چنین نیست، من کسی مانند او ندارم.
امین امامت
این دانشمند فرزانه، چنانکه نزد پیشوای ششم مورد اعتماد بود، نزد فرزندش امام کاظم (ع) نیز مورد عنایت قرار گرفت و حضرت از وی به عنوان انیس و همدم خویش یاد میکرد. هشام ابن احمر میگوید: روزی اموالی را خدمت پیشوای هفتم بردم. حضرت فرمود: آنها را به مفضل بن عمر تحویل ده. من به خانه مفضل رفتم و در مقابل منزل وی، بارها را پیاده کردم. موسی بن بکر نیز میگوید: خدمت ابی الحسن (ع) (امام هفتم) بودم و کارهای آن بزرگوار را انجام میدادم. هرگز ندیدم، جز مفضل، کسی چیزی خدمت امام (ع) بفرستد. هر کس چیزی برای امام (ع) میآورد، حضرت میفرمود: آنها را به مفضل بن عمر بسپار.
در آیینه کلام دانشمندان
شیخ مفید درباره مفضل مینویسد: او از کسانی است که نص امامت امام موسی کاظم (ع) را از پدر بزرگوارش امام صادق (ع) نقل کرده است. وی از یاران خاص و گرانقدر امام صادق (ع) و از فقیهان شایسته و مورد اعتماد شمرده میشود. شیخ طوسی، شاگرد مرحوم مفید، میگوید: مفضل از اصحاب و یاران واقعی ائمه (ع) و مورد وثوق و اعتماد آنان بود و همواره رهرو راه آنان شمرده میشد. ابن شهرآشوب، مفضل را از خواص اصحاب امام صادق (ع) میشمارد. علامه سید صدر الدین عاملی مینویسد: کسی که به دقت در حدیث مشهور مفضل از امام صادق (ع) بنگرد، درمییابد که امام (ع) این سخنان بلیغ و معانی شگفت و الفاظ غریب را جز با مردی بزرگ و گرانقدر و دانشمندی با هوش و شایسته حمل اسرار دقیق و ظریف، در میان نمینهد. این مرد نزد من بسیار با عظمت و بلندمرتبه است.
در اوج علم و دانش
این فقیه شایسته در سایه آموزش ها و عنایت های امام صادق (ع) به مرتبهای رسید که مورد تحسین و تشویق امام (ع) قرار گرفت. پیشوای ششم (ع) گاه میفرمود: کاش همه شیعیانش در فهم و دانش، مانند مفضل بودند. عبد الله بن فضل هاشمی میگوید: در محفل حضرت صادق (ع) حضور داشتم که مفضل بن عمر وارد شد. حضرت، در حالی که از دیدن او خوشحال به نظر میرسید، فرمود: مفضل! بیا کنارم بنشین. به خدا سوگند، تو را دوست دارم و به هرکه تو را دوستبدارد نیز مهر میورزم. ای مفضل! اگر همه اصحابم آنچه تو میدانی، میدانستند، هیچ کس با دیگری اختلاف پیدا نمیکرد. مفضل گفت: یا بن رسول الله! گمان میکنم مرا بیش از آنچه هستم، می ستایید! امام (ع) فرمود: نه، من تو را، به اندازهای که خداوند برایت قرار داده، ستودم. جامه کعبه را که میبوسند اونه از کرم پیله نامی شد با عزیزی نشست روزی چند لاجرم همچو او گرامی شد
کلام آرامش بخش
فیض ابن مختار میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم:جانم فدای شما باد، وقتی در میان گروه های اندیشمندان کوفه مینشینم، گاه از بسیاری اختلاف عقیده شان در تردید فرو میروم;ولی هنگامی که به مفضل بن عمر روی میآورم، مرا چنان آگاه میکند که دلم آرام میگیرد. امام صادق (ع) فرمود:آری، ای فیض!حقیقت چنان است که میگویی. برای شناخت دانش مفضل، کافی است تنها به کتاب «توحید» وی رجوع شود; کتابی که نجاشی آن را کتاب فکر و اندیشه میخواند; بزرگی دیگر، این کتاب را گنجینه حقایق و معارف مینامد و سید بن طاووس همراه داشتن، تدبر و دقت در آن را به مسافران گوشزد مینماید. دانش مفضل چنان بود که امام جعفر صادق (ع) به وی فرمود: «اکتب و بث علمک فی اخوانک فان مت فاورث کتبک بنیک» ای مفضل! آموخته های خویش را بنویس و در میان برادران دینیات منتشر کن. و اگر مرگت فرا رسید، نوشته هایت را برای فرزندانتبه ارث بگذار.
استادان و شاگردان
مفضل بن عمر، افزون بر استفاده فراوان از محفل انس امامان ششم و هفتم (علیهما السلام) و به خاطر سپردن سخنان آن دو بزرگوار، از یاران و اصحاب ائمه (ع) مانند: ابو ایوب عطار، اسماعیل بن ابی فدیک، ثابت ثمالی، جابر بن یزید جعفی، یونس بن ظبیان و خیبری، بهره میگرفت و روایت میشنید. او همچنین اندوختههای روایی خویش را نیز برای شاگردانش نقل میکرد. نامهای برخی از شاگردان وی، چنین است: محمد بن سنان، معلی بن خنیس، ابوسعید خیبری، عبد الرحمان بن کثیر، منصور بن یونس، مفضل بن زائده، اسحاق بن عیسی، ابراهیم بن خلف، خلف بن حماد، عبد الرحمن بن سالم و... شاگردان مفضل در موضوعات مهمی چون: تفسیر، فلسفه احکام، توحید، معاد، مهدویت، اخلاق، آداب جبهه و... و شیوه زندگی از آن بزرگوار، روایت نقل کردهاند.
گنجینه حقایق
یکی از مهمترین عوامل شهرت و امتیاز او، اثر جذاب و آموزنده «توحید مفضل» است. حضرت امام جعفر صادق (ع) این اثر را در چهار جلسه برای مفضل بیان کرد. این روایت درباره شگفتیهای آفرینش انسان، حیوان، رازهای طبیعت و فلسفه ناملایمات و مصایب، سخن میگوید. پیشوای ششم شیعیان در این اثر، از موضع یک اندیشمند و متفکر برجسته و آگاه که به رازهای آفرینش کاملا احاطه داشته، به بررسی جهان میپردازد. کتابشناس مشهور، علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی مینویسد: علاوه بر کتاب توحید مفضل، که حضرت امام صادق (ع) بر مفضل املا کرد، کتاب دیگری هم به نام «رساله اهلیلجیه» از مفضل به یادگار مانده است. این کتاب نیز از کلمات گهربار صادق آل محمد (ص) است. با این تفاوت که رساله اهلیلجیه را امام (ع) در پاسخ به پرسشهای کتبی مفضل مرقوم فرموده است. حضرت در این نوشتار، علاوه بر پاسخ به پرسشهای مفضل در مسائل کلامی، اعتقادی و طبیعی، به مناظره خویش با یک پزشک هندی، اشاره کرده است. علامه مجلسی (ره) این دو کتاب را به طور کامل در باب «توحید بحار الانوار» آورده و به شرح و توضیح آن پرداخته است. گروهی از دانشمندان مسلمان، کتاب توحید مفضل را شرح و ترجمه کرده و تعلیقههایی بدان نوشتهاند. آیت الله العظمی خویی (ره) فقیه و مفسر و رجالی بزرگ جهان شیعه در قرن معاصر، مینویسد: در جلالت و عظمت مفضل همین قدر کافی است که امام صادق (ع) او را مورد چنین لطف و عنایتی قرار داد و کتاب مشهور به توحید مفضل را به او املا کرد. این کتاب همان است که «نجاشی» آن را کتاب «اندیشه» نامیده است. این امر، آشکارا نشان میدهد که مفضل از خواص اصحاب امام صادق (ع) و مورد عنایت وی بود. بار توحید هر کسی نکشد طعم توحید هر خسی نچشد
نکوهش مفضل
هر چند مفضل نزد ائمه (ع) جایگاه رفیع داشت; ولی روایاتی در نکوهش وی نیز وجود دارد. این روایات به گونه ای است که بعضی از دانشمندان، بر اساس آنها، مفضل را سست ایمان و صاحب اعتقادات نادرست معرفی کردهاند. ناگفته پیداست که نمیتوان تنها به سبب چند روایت، شخصیتی چون مفضل را به ضعف ایمان متهم کرد. زیرا: 1- روایات فراوانی بر جلالتشان و منزلت وی دلالت دارد. شمار این روایات به اندازهای است که غالبا علم اجمالی به صدور آنها از معصوم (ع) حاصل میشود. در میان چند حدیثی که در نکوهش مفضل نقل شده، تنها سه حدیث صحیح وجود دارد. پس در مقابل احادیثبسیاری که در فضایل وی رسیده، روایات نکوهشکننده، خیلی اندک است. 2- سخنانی چنین در باره زراره و محمد بن مسلم، که عدالت و وثاقت آنها بر همگان ثابت است، نیز دیده میشود. امام صادق (ع) برای نجات یاران خویش گاه در ظاهر به نکوهش آنها میپرداخت. چنانکه آن حضرت در پیام خویش به زراره بر این امر، تصریح فرموده است. پس این احادیثبه عنوان تقیه از امام (ع) صادر شده است. در عظمتشان مفضل همین بس که تنها او برای نوشتن کتاب توحید برگزیده شده است. افزون بر این، ابن قولویه و شیخ مفید و شیخ طوسی او را تایید کردهاند. بیتردید اگر کسی در آخرین بخشهای توحید مفضل دقت کند و سخنان امام صادق (ع) خطاب به مفضل را بنگرد، هرگز در منزلت والای او تردید نخواهد کرد. حضرت در آخرین بخشهای کتاب توحید، خطاب به مفضل میگوید: ای مفضل! آنچه بتو دادم، بگیر و حفظ کن; خدایت را در برابر نعمتهایش سپاس گوی و از اولیای بزرگوارش، پیروی کن. و... ای مفضل! دل خود را فارغ ساز و آرامشت را حفظ کن. در آینده، دانش ملکوت آسمانها و زمین و آفرینش اعجاب آور آنها را چنان برایتبازگو خواهم کرد که آنچه اکنون میدانی تنها بخشی از آن شمرده شود. هرگاه میخواهی برو و بیا که تو همنشین و مصاحب مایی. تو نزد ما منزلتی بس والا داری. جایگاه و موقعیت تو در قلب مؤمنان بسان آب برای تشنه است. در اینجا برای عاشقان دانش و علوم جعفری (ع) چند نمونه از احادیث نورانی بازگو شده به وسیله مفضل را یادآوری میکنیم به امید آن که مورد بهرهبرداری و توجه عزیزان، قرار گیرد.
آیین دوست یابی
1- امام صادق (ع) فرمود: «اختبروا اخوانکم بخصلتین فان کانتا فیهم و الا فاعزب ثم اعزب ثم اعزب المحافظة علی الصلوات فی مواقیتها، و البر بالاخوان فی العسر و الیسر» برادران دینی خویش را با دو ویژگی بیازمایید; اگر آن دو صفت را در آنها یافتید، چه بهتر و گرنه از آنها فاصله بگیرید، فاصله بگیرید; مواظبت آنان به نماز در اول وقت، نیکی به دوستان و برادران دینی در دشواری و راحتی.
ریاست طلبی
2- امام ششم (ع) فرمود: «من طلب الرئاسة هلک» هر کس در پی ریاست باشد، نابود خواهد شد.
آبروی مؤمن
حضرت صادق (ع) فرمود: «من روی علی مؤمن روایة یرید بها شینه و هدم مروته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الی ولایة الشیطان فلا یقبله الشیطان» هر کس به زیان مؤمنی داستانی بگوید و هدفش عیبجویی و ریختن آبروی وی باشد تا او از چشم مردم بیفتد، خداوند وی را از دوستی خود به دوستی شیطان میراند و شیطان هم او را نمیپذیرد.
وفات مفضل
سرانجام مفضل ابن عمر، بعد از تحمل مشکلات فراوان در راه حمایت از ولایت و به یادگار گذاشتن آثاری زرین برای شیعیان، در زمان امام کاظم (ع) در شهر کوفه وفات کرد. او در طول زندگانی بابرکت خویش رضایت سه امام بزرگوار را به دست آورد; و با این کار، در جهتخشنودی پروردگار گام برداشت. با مرگ او یکی از درخشانترین ستارگان آسمان دانش و تقوا افول کرده و امام هفتم (ع) برایش رحمت فرستاد. عیسی بن سلیمان میگوید: به امام هفتم (ع) عرض کردم: خدا مرا فدایتسازد; وقتی از دوستشما مفضل جدا شدم، بیمار بود، امیدوارم برایش دعا کنید. حضرت فرمود: خداوند مفضل را رحمت کند، او راحتشد. عیسی بن سلیمان میگوید: وقتی پیش دوستانم آمدم; گفتم: به خدا سوگند، مفضل از دنیا رفت. بعد از سه روز وارد کوفه شدیم و دریافتیم مفضل سه روز قبل وفات کرده است. موسی بن بکر میگوید: زمانی که خبر وفات مفضل بن عمر را به امام هفتم (ع) دادند، فرمود: خدا او را رحمت کند، بعد از رحلت پدرم، به جای پدرم بود. همانا او راحتشد.
وصیت مفضل
مفضل خطاب به شیعیان چنین وصیت کرد: بر شما باد فهمیدن دین خدا و کنارگیری از محرمات وی و خوشرفتاری با اطرافیان خویش. پارسایی را در اعلاترین درجه آن داشته باشید، زیرا ملاک دین داری، تقواست. نمازها را در وقت آن بخوانید و واجبات را طبق فرمانهای الهی انجام دهید. به فقرای شیعه تحقیر و ستم روا مدارید; به آنها لطف و احسان کنید. آنان را از حقی که خدا برایشان در اموال شما قرار داده، محروم نکنید. آل محمد (ص) را وسیله معاش خویش قرار ندهید; زیرا از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود : مردم درباره ما، سه گروهند: 1- آنها که ما را دوست دارند و انتظار قائم ما را میکشند تا از دنیای ما بهرهور شوند. عقیده ما را دارند و کلام ما را حفظ میکنند; ولی از عمل ما کوتاهی میکنند. البته که خداوند اینان را به دوزخ میبرد. 2- دستهای که ما را دوست دارند و کلام ما را میشنوند و مانند ما عمل میکنند تا به وسیله ما از مردم بخورند و ما را وسیله کسب معاش خویش قرار دادهاند، خداوند شکم آنها را از آتش جهنم پر میکند و گرسنگی و تشنگی را بر آنها مسلط خواهد ساخت. 3- دسته ای که ما را دوست دارند، گفته های ما را حفظ میکنند، امر ما را اطاعت میکنند و در عمل با ما مخالفت نمیورزند. آنان از ما هستند و ما از آنها. ای شیعیان! دنیا و نعمت و شکوفایی و خرمی و ملک آن، شما را نفریبد; زیرا شایسته شما نیست. به خدا سوگند، برای اهل دنیا هم خوشی ندارد.
کوثر :: مرداد 1378، شماره 29