ابن قُتيبه، سخن را تا آنجا كشانده كه مى گويد: حضرت على (كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ) شبها فاطمه (س) را سوار بر چارپائى مى كرد و در مجالس انصار مى گردانيد، و فاطمه (س) از آنها مى خواست كه از او پشتيبانى كنند، آنها در پاسخ مى گفتند: «اى
دختر رسول خدا (ص) بيعت ما با اين مرد (ابوبكر) انجام شد و كار از كار گذشت، اگر شوهر و پسرعموى تو قبل از ابوبكر به سوى ما سبقت مى گرفت، ما به او مراجعه مى كرديم و رهبرى او را مى پذيرفتيم.
حضرت على (ع) در پاسخ آنها مى فرمود: «آيا من جنازه ى رسول خدا (ص) را در خانه اش رها كنم و آن را دفن نكرده بگذارم و به سوى شما بيايم و با مردم درباره ى حاكميّت به جاى پيامبر (ص) منازعه كنم؟!»
حضرت فاطمه (س) فرمود: «ابوالحسن (ع) لازم و سزاوار بود كه تجهيزات رسول خدا (ص) را انجام دهد، ولى مهاجر و انصار كارى كردند كه خداوند آنها را بازخواست و مجازات خواهد كرد. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد-6 ص 13 و ج 11 ص 14.]
دانشمند مذكور، «ابن قُتَيْبَه» درباره ى چگونگى بيعت على (ع) مى گويد: تا اينكه ابوبكر در مورد آنانكه بيعت نكردند به جستجو پرداخت و آنها را در نزد على (ع) يافت، عمر را نزد آنها فرستاد، عمر به خانه ى على (ع) رفت و فرياد زد كه براى بيعت بيرون بيائيد.
آنها از بيرون آمدن از خانه ى على (ع) امتناع ورزيدند.
عمر گفت: «سوگند به آن كسى كه جان عمر در دست او است قطعاً بايد بيرون بيائيد وگرنه خانه را با اهلش به آتش مى كشم!»
بعضى از حاضران به عمر گفتند: حضرت فاطمه (س) در خانه است! عمر گفت وَاِنْ: «گرچه فاطمه نيز در خانه باشد».
ناگزير آنانكه در خانه بودند بيرون آمدند و با ابوبكر بيعت كردند، جز حضرت على (ع) كه بيرون نيامد چه آنكه گمان مى كرد سوگند ياد كرده كه بيرون نمى آيم و عبا بر دوش نمى افكنم تا قرآن را در خانه جمع كنم.
فاطمه (س) كنار در خانه ايستاد و خطاب به مهاجرين فرمود: «من قومى را بد محضرتر از شما نمى شناسم كه جنازه ى رسول خدا (ص) را نزد ما رها كرديد و به دنبال كار خود رفتيد و بدون ما كار را پايان يافته اعلام نموديد، ما را از امر خلافت كنار زديد، و حقّ ما را پامال كرده و غصب نموديد». و قتى كه عمر، اين گفتار را از فاطمه (س) شنيد، نزد ابوبكر رفت و گفت: «آيا اين مرد (على عليه السّلام) را كه با بيعت مخالفت مى كند، جلب و بازخواست نمى كنى؟»
ابوبكر به شخصى بنام «قُنْفُذْ» كه غلام آزاد شده اش بود، گفت به نزد على (ع) برو، و به او بگو نزد ما بيايد.
قنفذ نزد على (ع) آمد، على (ع) به او فرمود: چه مى خواهى؟
قنفذ گفت: خليفه ى رسول خدا (ص) شما را مى طلبد.
على (ع) فرمود: چقدر زود بر رسول خدا (ص) دروغ بستيد (و خود را جانشين او خوانديد).
قنفذ بازگشت و سخن على (ع) را به ابوبكر گفت، ابوبكر گريه ى شديدى كرد.
عمر براى بار دوّم به ابوبكر گفت: «به اين مرد متخلّف (على عليه السّلام) مهلت نده!»
ابوبكر به قنفذ گفت: نزد على (ع) برو و بگو: امير مؤمنان (ابوبكر) تو را دعوت مى كند كه بيائى و بيعت كنى.
قنفذ نزد على (ع) آمد و پيام ابوبكر را ابلاغ كرد.
على (ع) صداى خود را بلند كرد و گفت: سُبْحانَ اللَّهِ لَقَدْ اِدَّعى ما لَيْسَ لَهُ: «عجبا! او مقامى را كه از آنِ او نيست، ادّعا مى كند».
قنفذ برگشت و سخن على (ع) را به ابوبكر گفت، باز ابوبكر گريه ى شديدى كرد، در اين هنگام عمر خود برخاست و همراه جماعتى به در خانه ى فاطمه (س) آمد، حلقه در را كوبيدند، هنگامى كه فاطمه (س) صداى آنها را شنيد، با صداى بلند خطاب به پدر فرمود:
«اى پدر! رسول خدا! چه ظلم ها بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابوقُحافه به ما رسيد!» هنگامى كه همراهان عمر صدا و گريه ى فاطمه (س) را شنيدند، بسيار اندوهگين شدند، و گريه كردند آن گونه كه نزديك بود دلهايشان پاره گردد و جگرهايشان سوراخ شود، ولى عمر با چند نفر كنار در خانه ى فاطمه (س) باقى ماندند و على (ع) را از خانه بيرون آوردند و او را نزد ابوبكر بردند، و گفتند: با ابوبكر بيعت كن.
على (ع) فرمود: بيعت نمى كنم.
گفتند: سوگند به خدا اگر بيعت نكنى، گردنت را مى زنيم.
على (ع) فرمود: «در اين صورت بنده ى خدا و برادر رسول خدا (ص) را كشته ايد».
عمر گفت: بنده ى خدا آرى، ولى برادر رسول خدا، نه (عَبْدُ اللَّره فَنَعَمْ!! وَ اَمّا اَخُو رَسُولِهِ فَلا).
ابوبكر در اين هنگام ساكت بود و سخنى نمى گفت، عمر به او گفت: آيا على (ع) را به بيعت امر نمى كنى؟!
ابوبكر گفت: تا فاطمه (س) در نزد على (ع) است من او را بر چيزى اجبار نمى كنم.
در اين وقت حضرت على (ع) كنار قبر پيامبر آمد با چشمى گريان و صدائى حزن آور، فرياد زد:
يَابْنَ اُمَّ (عَمَّ- خ) اِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِى. :
«اى فرزند مادرم، اين گروه مرا در فشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل برسانند» [اين فراز، سخن هارون به موسى (ع) است كه در قرآن سوره ى اعراف آيه 150 آمده است.]
استمداد از انصار
- بازدید: 680