چنانچه قلقشندى مى گويد (1) بنى اميّه نام چند بطن از عرب است كه يكى از آنها همين بنى اميّه معروف مى باشد كه بطنى از قريش شمرده شده اند به اين نسب (بنى اميّه بن عبد شمس بن عبد مناف).
بنى اميّه در ميزان اخلاق
بنى اميّه از نظر اخلاق بى مايه و فاقد ارزش بودند، در جاهليت و اسلام به حبّ دنيا و شهوات و التذاذ جنسى، افراط در خوشگذرانى و تجمل و پرخورى و ناز پرورى، سور پرستى، كاخ نشينى و عصبيت فاميلى موصوف و معروف بودند.
عقّاد در كتاب «معاوية بن ابى سفيان فىـ الميزان» در فصل «خليقه اموية» با شواهد تاريخى ثابت كرده كه بنى اميّه در اين اوصاف ممتاز بوده و به نظر او ـ با اينكه خود از اهل سنت است ـ عثمان و عمر بن عبدالعزيز نيز از اين ميزان خارج نبوده اند.
نسب بنى اميّه
در نسب بنى اميّه و پاره اى از افراد مشهورشان سخن بسيار است. آنچه كه در ردّ نسبت بنى اميّه به قريش گفته شده، اينست كه: اميّه بنده اى رومى بود، عبد شمس او را خريد و به رسم عرب در جاهليت او را پسر خود خواند و استشهاد مى كنند به كلام امير المؤمنين عليه السّلام ـ در يكى از نامه هايش به معاويه كه فرمود:
«لَيْسَ اُمَيَّةُ كَهاشِم، وَلا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِب، وَلا اَبُوسُفْيانُ كَاَبي طالِب، وَلاَ الْمُهاجِرُ كَالطَليقِ، وَلاَ الصَّريحُ كَاللَصِيق»
نه اميّه با هاشم قابل قياس است و نه حرب با عبدالمطلب و نه ابوسفيان با ابوطالب و نه كسي كه (در راه خدا) هجرت كرده با كسي كه با اسلام جنگيده و بعد از اسارت آزاد شده; و نه كسي كه نسبش صريح و روشن است با كسي كه نسبش معلوم نيست و به قبيلهاي چسبانده شده، قابل مقايسه است!.
به تصريح دانشمندانى مانند محمد عبده مصرى در شرح نهج البلاغه، صريح، كسى را گويند كه صحيح النسب باشد، و لصيق، كسى است كه بيگانه باشد و او را به فاميل و قبيله اى چسبانده باشند و اميّه مرد بدنامى بود كه متعرض زنان مى شد، و به فحشاء و زنا معروف بود، و همانكس است كه بعد از محكوميت به ده سال جلاء وطن و ترك مكه، به شام رفت و در آنجا ده سال ماند، و در آنجا با زن يهوديه شوهردارى زنا كرد و آن زن در فراش شوهرش كه يهودى بود پسرى آورد و اميّه او را به خود ملحق كرد و ذكوان ناميد و به ابى عمرومكنى ساخت و زن خودش را در زندگى خودش به او داد، و اين ذكوان پدر ابى معيط و جدّ عقبه پدر وليد بن عقبه برادر مادرى عثمان است. (2)
نفيل بن عبدالعزى در محاكمه عبدالمطلب با حرب پسر اميّه و جدّ معاويه به حرب گفت:
اَبُوكَ مُعاهِرٌ وَ اَبُوهُ عَفُّ *** وَ ذادَ الْفِيلَ عَنْ بَلَد حَرام
يعنى: پدر تو اميّه مرد زنا كارى بود و پدر عبدالمطلب پاكدامن و عفيف و بود عبدالمطلب فيل را از بلد حرام دفع كرد. (3)
بنى اميّه در قرآن و حديث
در كتب تفسير و حديث بطرق اهل سنت روايات متعدد از حضرت امام حسن و امام حسين ـ عليهما السّلام ـ و يعلى بن مره; ابن عمرو و سعيد بن مسيب روايت شده كه رسول اعظم ـ صلّى الله عليه و آله ـ در خواب ديد بنى اميّه يكى از پس ديگرى چون بوزينگان به منبرش بر مى جهند. پيغمبر ـ صلّى الله عليه و آله ـ غمناك شد، و پس از آن ديگر كسى او را خندان نديد.
خدا اين آيه را از سوره بنى اسرائيل (آيه 60) نازل فرمود:
(وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي اَرَيْناكَ اِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ، وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ اِلاّ طُغْياناً كَبيراً) (4)
و نيز نازل شد:
(اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ...)
و سوره قدر نيز نازل گرديد. (5)
ابن عساكر از ابى ذر روايت كرده كه پيغمبر ـ صلّى الله عليه و آله ـ فرمود: وقتى بنى اميّه به چهل تن برسند بندگان خدا را به غلامى و كنيزى مى گيرند و مال خدا را در اموال خود وارد سازند و كتاب خدا را بكار نبندند. (6)
ابن منده و ابو نعيم از عمران بن جابر يمانى و ابن قامع از سالم حضرمى از پيغمبر صلّى الله عليه و آله وسلّم ـ روايت كرده اند كه فرمود:
«وَيْلٌ لِبَنى اُمَيَّةَ وَيْلٌ لِبَنى اُمَيَّةَ». (7)
ابن مردويه از على عليه السّلام ـ روايت كرده كه فرمود: در سوره محمّد صلّى الله عليه و آله وسلّم ـ آيه اى در شأن ما و آيه اى در شأن بنى اميه است
«اِقْرَأ السُورَةَ مِنْ اَوَّلِها اِلى آخِرِها»
سوره را از اول تا به آخر بخوان. (8)
و اما روايات در مذمت بنى اميه و اينكه آنها آفت دين و آفت اين امت و دشمن پيغمبرصلى اللّه عليه و آله وسلّم ـ و شجره ملعونه هستند بسيار است. (9)
پینوشتها
1 ـ النزاع و التخاصم، ص 21.
2 ـ النزاع و التخاصم، ص 24. السيرة الحلبيه، ج 1 از جبير بن مطعم از رسول خدا بدون واسطه پدرش روايت كرده و ظاهراً همين صحيح است مگر آنكه راوى حديث اول پسر مطعم بن عبيده بلوى باشد والله اعلم.
3 ـ حياة الحيوان، ج 1، ص 194: لغت جزور.
4 ـ الغدير، ج 8، ص 248. سيره حلبيه، ج 1، ص 354.
5 ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 25.
6 ـ سيره حلبيه، ج 1، ص 354. اسدالغابه، ج 2، ص 34. و از حاكم در مستدرك، ج 4، ص 381 نيز نقل شده.
7 ـ كنز العمال، ج 6، ص 39، ح 90.
8 ـ حياة الحيوان، ج 1، ص 62 و ج 2، ص 399.
9 ـ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 444. اسد الغابه، ج 2، ص 34. سيره ابن هشام، ج 1، ص 354. سيره حلبيه، ج 1، ص 353 و 354. حياة الحيوان، ج 1، ص 62 و ج 2، ص 399.
بنى اميّه
- بازدید: 780