سعد گويد: سپس مولايمان حسن بن على هادى (عليه السلام) با آن آقا زاده به نماز برخاستند. من نيز در جست جوى احمد بن اسحاق بر آمدم. او، گريان به استقبال من آمد. گفتم: (چرا تأخير کردى؟ وچرا گريه مى کنى؟). گفت: (آن جامه اى را که مولايم درخواست فرمود، گم کرده ام). گفتم: (چيزى بر تو نيست. برو ماجرا را به حضرت عرض کن).
او، شتابان، به خدمت حضرت رفت وبا لبخند برگشت، در حالى که بر محمد وآل محمد صلوات مى فرستاد. گفتم: (چه خبر؟). گفت: (آن جامه را ديدم که زير پاى مولايم گسترده بود وروى آن نماز مى خواند).
سعد گويد: خدا را سپاس گفتيم. بعد از آن، تا چند روز به منزل مولايمان مى رفتيم وآن آقازاده را نزد او نمى ديديم.
جامه پيرزن سجاده امام
- بازدید: 990