اشارات :: آذر 1386، شماره 103
سودابه مهيجى
آبروى زمين و آسمانها را در سپيدى پيراهن بخت، ملائك به حجله مىبرند؛ امشب، دو درياى بىكران به هم مىپيوندند و در اين وصل بىمانند، همه اقيانوسهاى عالم، انگشت به دهاناند... خداوند از ازل، آغوش مهر اين دو عصمت بىپايان را براى يكديگر خلق كرد و دامان پرستارهشان را به اميد هم آفريد.
امشب، مقدر سالها پيش رقم خورده هستى اتفاق مىافتد و خشنودى خداوند را كروبيان پاىكوب خواهند ديد...
اين دو گياه مهر، در سايهسار درخت رسالت، عشق و ادب و توحيد را تلمّذ كردند و هر دو، دست در دست هم نهادند تا سلاله رسول، بى ادامه نماند.
هم نفس «هل اتى»
عفّت بىپايان روزگار؛ امابيها! امشب كه تو همسر صاحب ذوالفقار مىشوى و عروس خانه ابوتراب، امشب كه از آغوش پيامبر به خانه امام مىروى، همه زنان عالم به "توى" پاكدامن سعادتپيشه رشك مىبرند.
امشب كه على كليد خانهاش را در دستان تو مىگذارد و تو، همه نه سالگى رنج كشيدهات را به او تكيه مىدهى، امشب كه نامت را كنار نام مرتضى، در آسمان بر تخت مىنشانند، چادر سفيدبخت تازه عروست را بر سر همه عالم بكش تا رايحه وصال تو با آفتاب، كائنات را خجسته كند.
خوشا به حال "كوثر"ى كه هم نفس "هل اتى" مىشود!
خوشا به حال حيدرى كه دستان محبوبه حق را در دست خويش مىگيرد! خوشا به حال "شجره طيبه" اى كه از اين وصل معصوم، سر بر مىآورد و تا ثريا قد مىكشد.
متن ادبی «پيوند دو درياى بى كران»
- بازدید: 2730