در اين مقام به حديث شريفى كه به اسناد متعدد از امير المؤمنين(عليه السلام) روايت شده اكتفا مى كنيم . در كافى به اسناد خود از حضرت باقر(عليه السلام) و به اسانيد مختلفه از اصبغ بن نباته روايت كرده كه گفت : اميرمؤمنان(علیه السلام) در خانه اش خطبه اى براى ما انشا فرمود و حال آنكه ما مجتمع بوديم و سپس امر كرد كه در نوشته اى بنويسيم و بر مردم بخوانيم ; و از غير اصبغ روايت شده كه ابن كوّاء از اميرالمؤمنين(عليه السلام) از صفت اسلام و ايمان و كفر و نفاق سؤال كرد ، پس حضرت فرمود :
«أمـّا بعد ، فإنّ الله تبارك وتعالى شرع الإسلام و سهّل شرائعه لمن ورده ، و أعزّ أركانه لمن حاربه ، و جعله عزّاً لمن تولاّه ، و سلماً لمن دخله ، و هدىً لمن ائتمّ به ، و زينهً لمن تجلّله ، و عذراً لمن انتحله ، و عروة لمن اعتصم به ، و حبلاً لمن استمسك به ، و برهاناً لمن تكلّم به ، و نوراً لمن استضاء به ، و عوناً لمن استغاث به ، و شاهداً لمن خاصم به ، و فَلَجاً لمن حاجّ به ، و علماً لمن وعاه ، و حديثاً لمن روى ، و حكماً لمن قضى ، و حلماً لمن جرّب ، و لباساً لمن تدثّر ، و فهماً لمن تفطّن ، و يقيناً لمن عقل ، و بصيرةً لمن عزم ، و آيةً لمن توسّم ، و عبرةً لمن اتّعظ ، و نجاةً لمن صدّق ، و تُؤدةً لمن أصلح ، و زلفىً لمن اقترب ، و ثقةً لمن توكّل ، و رجاءً لمن فوّض ، و سِبقةً لمن أحسن ، و خيراً لمن سارع ، و جنّةً لمن صبر ، و لباساً لمن اتّقى ، و ظهيراً لمن رشد ، و كهفاً لمن آمن ، و أمنةً لمن أسلم ، و رجاءً (روحاً خ ل) لمن صدق ، و غنىً لمن قنع .
فذلك الحق ، سبيله الهدى ، و مأثرته المجد ، و صفته الحسنى .
فهو أبلج المنهاج ، مشرق المنار ، ذاكي المصباح ، رفيع الغاية ، يسير المضمار ، جامع الحلبة ، سريع السبقة ، أليم النقمة ، كامل العدّة ، كريم الفرسان .
فالإيمان منهاجه ، و الصالحات مناره ، و الفقه مصابيحه ، و الدنيا مضماره ، و الموت غايته ، و القيامة حلبته ، و الجنّة سبقته ، و النار نقمته ، و التقوى عدّته ، و المحسنون فرسانه . فبالإيمان يُستدلّ على الصالحات ، و بالصالحات يعمر الفقه ، و بالفقه يرهب الموت ، و بالموت تُختم الدنيا ، و بالدنيا تجوز القيامة ، و بالقيامة تزلف الجنّة ، و الجنّة حسرة أهل النار ، و النار موعظة المتّقين ، و التقوى سنخ الايمان»(32) .
[ترجمه روايت :]
(امّا بعد ، به درستى كه خداى تبارك و تعالى اسلام را تشريع نمود [= دين و شريعت قرار داد ]، و شرايع و احكام آن را براى كسى كه وارد شود آسان قرار داد ، و پايه هاى آن را سخت گردانيد نسبت به كسى كه بخواهد با آن محاربه كند ، و آن را عزّت قرار داد براى كسى كه به آن قيام كند ، و سلامتى براى كسى كه داخل شود ، و هدايت براى كسى كه اقتدا به آن كند ، و زينت براى كسى كه آن را بزرگ شمرد ، و حجّت براى كسى كه مذهب خود قرار دهد ، و عُروت و دست آويز براى كسى كه به آن چنگ زند ، و ريسمان محكم براى كسى كه به آن دست زند ، و دليل قاطع براى كسى كه به آن سخن گويد ، و روشنى براى كسى كه به آن طلب روشنايى نمايد ، و يارى براى كسى كه به آن استغاثه كند ، و شاهد و گواه براى كسى كه با آن مخاصمه نمايد ، و ظفر و پيروزى براى كسى كه به آن احتجاج [= اقامه حجت] نمايد ، و دانش براى كسى كه حفظ كند ، و حديث براى كسى كه روايت كند ، و حكم براى كسى كه قضاوت كند ، و حلم [= عقل وخدا ترسى] براى كسى كه تجربه كند ، و لباس براى كسى كه دثار [= روپوش] و لباس خود قرار دهد ، و هوش براى كسى كه زيرك باشد ، و يقين براى كسى كه تعقل كند ، و بينايى براى كسى كه اراده كند ، و نشانه براى كسى كه تفرّس [= دانايى وهشيارى] كند و نشانه جويد ، و عبرت براى كسى كه پند گيرد ، و موجب نجات براى كسى كه باور كند ، و تثبّت [= استوارى] و رزانت [= وقار] براى كسى كه شايسته گردد ، و نزديكى و تقرب براى كسى كه تقرب جويد ، و وثوق و اعتماد براى كسى كه بر خدا توكل نمايد ، و مايه اميدوارى براى كسى كه كار خود به خدا واگذارد ، و پيش گرفتن براى كسى كه نيكوكارى كند ، و خير براى كسى كه در كارهاى نيك بشتابد ، و سپر براى كسى كه صبر نمايد ، و لباس براى كسى كه پرهيزگار شود ، و پشتيبان براى كسى كه راه يابد ، و كهف و پناه براى كسى كه بگرود ، و ايمنى براى كسى كه تسليم شود ، و راحتى براى كسى كه صادق باشد ، و بى نيازى براى كسى كه قناعت كند .
پس اين حقّ است ، در حالى كه راه آن هدايت و اثر آن شرافت و صفت [= خاصيت] آن عاقبت نيكو و سعادت است .
پس اين حق ، راهش واضح ترين راه ، و منارِ(33) آن درخشان ، و چراغ آن مشتعل و تابان ، و غايت آن بلند مرتبت ، و ميدان آن اندك ، و مردان مسابقه گزار خود را گردآورنده ، و جايزه مسابقه آن زودرس ، و انتقام و پاداش بدان آن دردناك ، و عُدّه و ساز و برگ آن كامل و تمام است ، و سواران اين مسابقه بزرگوار و با شرافتند .
پس منهاج و راه آن ايمان ، و منار و برج روشنى بخش آن اعمال شايسته ، و چراغ هاى آن دانش در دين ، ميدان اين مسابقه دنيا ، و غايت و پايان آن مرگ ، و اجتماع مسابقه گزارندگان آن در قيامت ، و جايزه برندگان آن بهشت ، و پاداش بد محرومين آن آتش ، و ساز و برگ آن تقوا ، و سواران اين ميدان ، نيكوكارانند .
پس به واسطه ايمان ، به اعمال شايسته دلالت مى شود و به واسطه اعمال شايسته ، دانش آباد مى گردد و به واسطه دانش و علم دين ، ترس از مرگ حاصل مى شود و به واسطه مرگ ، دنيا پايان مى يابد و به واسطه دنيا ، قيامت واقع مى شود و به قيامت بهشت آراسته مى گردد ، و بهشت موجب حسرت اهل آتش و آتش ، پند پرهيزكاران و تقوا سنخ و اصل و اساس ايمان است) .
توضيح :
از اول حديث تا جمله «غنى لمن قنع ; [وبى نيازى براى كسى كه قناعت كند »] فوايد و ثمرات ايمان را بيان فرموده و آن ها سى و هشت فايده است .
و از جمله «فذلك الحق ; [پس اين حق است »] تا «صفته الحسنى ; [وصفت آن ، عاقبت نيكو وسعادت است »] اين فوايد را در سه جمله خلاصه نموده .
و از جمله «فهو أبلج المنهاج ; [پس اين حق ، راهش واضح ترين راه »] تا «كريم الفرسان ; [وسواران اين مسابقه ، بزرگوار وباشرافتند »] ايمان را به مسابقه اسب دوانى تشبيه كرده كه خداوند بين مؤمنان كه سواران اين مسابقه اند در ميدان دنيا برقرار كرده و غايت آن را مرگ و جايزه آن را بهشت قرار داده و صفات و خصوصيات دهگانه اى براى متعلّقات اين مسابقه ذكر فرموده .
و سپس از جمله «فالإيمان منهاجه ; [پس منهاج وراه آن ايمان »] به ترتيب مصاديق ، هر يك از آن ها را نسبت به ايمان بيان نموده است و اين صفات دهگانه موجب و علّت براى فوايد مذكور قرار داده .
و از جمله «فبالإيمان يستدلّ على الصالحات ; [پس به واسطه ايمان به اعمال شايسته دلالت مى شود »] هر يك از اين صفات را به طور منظم ، علّت آن ديگر شمرده است .
و نكته ديگرى كه از جمله «والتقوى سنخ الايمان ; [و تقوا سنخ واصل واساس ايمان است »] استفاده مى شود اين است كه قوس نزول منطبق بر قوس صعود است ، از همان نقطه دايره كه شروع مى شود به همان نقطه ختم مى گردد ; يعنى از ايمان آغاز و به ايمان پايان مى يابد و همه يك حقيقت است كه عبارت از ايمان مى باشد .
___________________________________
[32] . كافى : ج2 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب بعد از باب خصال المؤمن ، ص49 ، ح1 .
[33] . منار : جاى روشنى ، نشان كه در راه برپا كنند ، راه آشكار . فرهنگ بزرگ جامع نوين ، واژه « نور » .