مدرنيسم، خانواده و طلاق

(زمان خواندن: 17 - 33 دقیقه)

يکي از نهادهاي بنيادين حفظ و تربيت نوع انساني خانواده مي‌باشد که در آن بچه‌ها با فراگيري ارزش‌ها و هنجارها و تربيت رواني مناسب براي ايفاي نقش مثبت در بزرگسالي آماده مي‌شوند. نهاد خانواده را از ابتداي خلقت انسان مي‌توان جستجو کرد. مهمترين عامل فروپاشي اين نهاد ارزشمند، متارکه يا طلاق مي‌باشد.


هرچند طلاق از ابتداي زندگي اجتماعي بشر وجود داشته و حتي طبق قديمي‌ترين اسناد حقوقي، از ابتدا صورت قانوني نيز داشته است؛ ولي در هر عصري درصد نسبي طلاق در حد معقولي بود و جود آن ضرري جبران ناپذيري به بنياد اجتماع وارد نمي‌ساخته است اما امروزه جامعه انساني شاهد افزايش روز افزون نرخ طلاق در جامعه مي‌باشد؛ به طوري که بيم نابودي بنياد خانواده مي‌رود و بدنبال آن جامعه شاهد روز افزون انحرافات اجتماعي ناهنجاري‌هاي رواني، انواع بيماري‌هاي روان پريشي در افراد مطلقه و فرزندان طلاق مي‌باشد.
اين مقاله درصدد آن است تا با نگاهي اجمالي به تغييرات فرهنگي موجود در جوامع به اصطلاح پيشرفته اروپايي و نگرش آن‌ها به مسئله ازدواج، خانواده و طلاق، دورنماي کشورهاي در حال توسعه از جمله ايران که شتابان بدان سو مي‌روند را ترسيم کرده باشد.
بنابراين، در اين مقاله نمي‌توان پديده طلاق را از تمام جنبه‌هاي متعدد آن (جنبه‌هاي: رواني، اقتصادي، حقوقي، جمعيتيا) مورد بررسي قرار داد، بلکه آن‌چه در اين‌جا مد نظر است اين است که به نقش توسعه غربي در وضعيت طلاق و علل و عوامل گسترش طلاق در جوامع غربي اشاره کرده باشد. فايده اين تحقيق آن است که از سرنوشت ديگران درس عبرت گرفته و اگر لابد بايد مسير توسعه را پيمود، بدانيم که چه عناصري از تمدن غرب به چه نتايجي منجر خواهد شد تا در صورت تمايل بتوانيم از عناصر فرهنگي مضر غربي اجتناب شود.
انشاء الله اين تحقيق طليعه‌اي باشد براي مطالعه عميق‌تر مسئوليني که قصد مدرنيزه کردن جامعه را دارند. تا خداي نکرده اشتباهات ديگران را تکرار ننمايند.
1. تعريف بعضي از مفاهيم کلي
طلاق در لغت جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قيد نکاح و رهايي از زناشويي است1 و در اصطلاح طلاق)Divorce( در نظام‌هاي حقوقي غربي دلالت بر انحلال يک رابطه زناشويي رسمي و قانوني در زماني‌که هر دو طرف هنوز در قيد حياتند و پس از وقوع آن مي‌توانند بار ديگر ازدواج کنند، دارد.2
انحلال زناشويي، مفهوم وسيعي است که طلاق تنها يکي از اسباب آن است، از اسباب ديگر همانند مرگ يکي از دو همسر يا فسخ ازدواج، مي‌توان نام برد. انفصال به معني جدايي فيزيکي زن و شوهر از يکديگر، در اغلب کشورها فاقد جنبه رسمي و قانوني است. اما امروزه در برخي از کشورهاي غربي به شکلي از انفصال قانوني برمي‌خوريم که معمولا پيش از طلاق اتفاق مي‌افتد و آن از اين قرار است که دو همسر توافق مي‌کنند در اقامتگاه‌هاي مجزا به سر برند.
متارکه نيز به معني انحلال اجتماعي ازدواج، زماني رخ مي‌دهد که يکي از دو همسر، ديگري را به مدتي طولاني ترک کند و يا از وي دوري گزيند.3
.2نگاهي اجمالي به طلاق در نظام‌هاي حقوقي گذشته
از حيث تاريخي طلاق را به قدمت ازدواج دانسته‌اند، در قديمي‌ترين متن حقوقي بدست آمده مربوط به قانون حمورابي متعلق به تمدن بابل، اين حق براي مرد و در شرايطي براي زن مجاز بود هم‌چنين در يونان باستان مرد حق داشت هر وقت بخواهد و به هر دليلي و بدون هيچ تشريفاتي زن خود را طلاق دهد در تمدن روم باستان پيش از مسيحيت ابتدا طلاق زن ممکن نبود مگر با اثبات زناي وي يا سوء قصد او به جان شوهر ولي از سال 411 ق. م. که قوانين خاصي به مورد اجرا گذاشته شد، طلاق به طور مطلق براي مرد آزاد شد و از اين تاريخ به بعد آمار طلاق در روم حتي در ميان قيصرها به شدت افزايش يافت ولي پيش از ظهور مسيح( دوباره شروطي براي انجام طلاق در نظر گرفته شد. در مصر باستان نيز هيچ قيدي براي طلاق قائل نبودند و مرد هر زمان که مي‌خواست ، مي‌توانست همسرش را طلاق دهد. در ميان پيروان بودا نيز مرد مي‌توانست هر زمان که بخواهد همسرش را طلاق دهد در ميان برهمن‌ها طلاق ممنوع بود در ميان اعراب جاهلي نيز طلاق کاملا شايع بود محدوديتي براي طلاق وجود نداشت . در آيين يهود به مجرد اين‌که مرد همسرش را نپسندد، حق دارد او را طلاق دهد، ولي به مردم توصيه مي‌شود که تنها به دليل موجهي مانند کاستي‌هاي جسماني يا اخلاقي، همسر خويش را طلاق دهند. در مسيحيت کاتوليک (که متاثر از قوانين روم باستان مي‌باشد) براي هيچ کدام از زن و مرد حق طلاق وجود ندارد و تنها زماني‌که زن مرتکب زنا شده باشد مرد مي‌تواند او را طلاق دهد.4
1.2 طلاق در اسلام
اسلام، ازدواج را به عنوان يک پيوند مقدس و داراي کارکردهاي متعدد فردي و اجتماعي ضروري، مورد تاکيد فراوان قرار داده است و طلاق را في نفسه امري منفور و ناپسند (داراي کراهت بسيار شديد) معرفي مي‌کند و تمام تلاش و کوشش خود را در جهت پرهيز خانواده‌ها از طلاق به کار مي‌بندد، ولي در عين حال در مواردي که مصالح مهم‌تر ايجاب کند ممنوعيتي براي طلاق قائل نشده است. بر همين مبنا در کتب روايي ما نيز دسته‌اي از روايات پديده طلاق را بسيار مبغوض و منفور معرفي کرده‌‌اند، درحالي‌که دسته ديگر طلاق را در شرايط خاصي مجاز و احيانا لازم دانسته‌اند؛ بطور کلي مي‌توان گفت که اسلام طلاق را به خودي خود مبغوض مي‌شمارد و در جهت منصرف کردن افراد از آن تمام تلاش خود را بکار مي‌گيرد. با وجود اين در مواردي که کارکردهاي مطلوب خانواده با اختلالات جدي روبه رو شود و ادامه زندگي مشترک مفاسدي بيش از پيامدهاي منفي طلاق، به بار آورد اسلام حکم به جواز يا رجحان و احيانا لزوم طلاق کرده است5
در خصوص اهميت بناي خانواده در اسلام بايد گفت که: توصيه‌هاي فراوان اسلام در مورد بردباري و گذشت همسران نسبت به يکديگر و تحمل نارسايي‌هاي اقتصادي و ديگر مشکلات زناشويي از آن حکايت دارد که اسلام در صورت وجود مشکلات قابل تحمل نيز طلاق را مبغوض مي‌شمارد و تا حد امکان مي‌کوشد از فروپاشي بناي مقدس خانواده جلوگيري کند. ولي مهم آن است که اسلام براي تحقق اين هدف عمدتا بر راهبردهاي اخلاقي و تربيتي تاکيد کرده و کمتر به ممنوعيت‌هاي قانوني توسل جسته است. دليل اين امر تا حدودي روشن است : ايجاد محدوديت‌هاي شديد قانوني براي طلاق کمک چنداني به تحکيم روابط زناشويي نمي‌کند؛ زيرا در فرضي که ازدواج دچار اختلال گرديده ، با منع قانوني طلاق معمولا جايگزين‌هاي نامطلوبي هم‌چون متارکه يا جدايي غير رسمي، طلاق عاطفي ناشي از سردي بيش از حد روابط و خشونت خانگي در انتظار زوجين خواهد بود. افزون بر آن، منع قانوني طلاق مي‌تواند انگيزه افراد براي ازدواج را نيز کاهش دهد.
.3 طلاق در جوامع توسعه يافته
در نتيجه تغييرات ارزشي و حقوقي دهه‌هاي اخير، در بيشتر کشورهاي غربي، طلاق با رشد بي‌سابقه‌اي روبه‌رو شده است به طوري که گاهي مسئله به عنوان يکي از شاخص‌هاي انقلاب جنسي در غرب مطرح مي‌شود،.6
بسياري از نويسندگان غربي معتقدند که: امروزه در جوامع غربي ازدواج‌ها به طور فراينده‌اي محتمل است که به طلاق متنهي گردد، و بنابراين ازدواج براي زندگي، آنگونه که به صورت سنتي آنرا مي‌شناسيم، در حال ناپديد شدن است، اين‌که تعداد طلاق‌ها به سرعت رو به افزايش است مطلب درستي است: 7 به عنوان مثال از سال1960، افزايش طلاق در کشور انگليس در هر سال حدود 10 درصد بوده است (از رقم 26000 در آن زمان تا تعداد 70000 طلاق در در سال )1998؛ و اگر به دهه 1930 برگرديم، آمار ساليانه طلاق، کمتر از 5000 مي‌باشد. 8 تعداد طلاق‌هايي که در سال 1996 واقع شد 13/9 در هزار نفر از کل جمعيت ازدواج کرده بود، درحالي‌که در سال 2/1964 9 در هزار نفر جمعيت ازدواج کرده و در سال 1931 تنها 0/4 در هزار نفر جمعيت ازدواج کرده واقع شده بود9 افزايش طلاق در بريتانيا روندي را که در اکثر کشورهاي اروپايي وجود دارد را منعکس مي‌سازد.10
ايالات متحده امريکا نيز بالاترين ميزان طلاق را در ميان کشورهاي جهان داراست . در اين کشور در سال 1997 تقريبا 2/1 ميليون طلاق واقع گرديد که نسبت به سال 1960 افزايش به ميزان 2 برابر را نشان مي‌دهد11
نسبت طلاق‌هايي که طي يک سال در آمريکا واقع مي‌شود به ازدواج‌هايي که در همان سال واقع مي‌شود 50 درصد است يعني هر سال در مقابل دو ازدواج يک طلاق صورت مي‌گيرد. محاسبه فراواني طلاق نسبت به کل جمعيت نيز نشان مي‌دهد که از هر 1000 نفر 4/1 نفر به طلاق اقدام مي‌کنند12
هم‌چنين از هر 1000 زن متاهل تقريبا 21 زن سالانه در اين کشور طلاق مي‌گيرند13 و در حدود 2 ميليون کودک آمريکايي سالانه طلاق والدين را تجربه مي‌کنند.14
ميزان طلاق در کانادا از زير 38 در هر صدهزار نفر در سال 1951 به بيش از 270 در هر صدهزار نفر در سال 1991 رسيد.16 در ساير کشورهاي اروپايي مانند سوئد، دانمارک ، مجارستان، فنلاند، آلمان غربي، و فرانسه، هر سال بيش از 300 طلاق در مقابل 1000 ازدواج واقع مي‌شود.17
در کشور ايران نيز طي سال‌هاي اخير شاهد افزايش ميزان طلاق بوده‌اند و اين افزايش به ويژه در شهرهاي بزرگ ، بسيار محسوس بوده است. در سال 1371 تعداد طلاق در کل کشور 33983 مورد بود است درحالي‌که در سال 1379 اين رقم به 53797 مورد رسيده است. ميزان طلاق در کل کشور نيز بين سال‌هاي 1375تا 1379 از 0/63 در هزار به 0/85 در هزار افزايش يافته است.18
هم‌چنين نسبت تعداد ازدواج‌ها به تعداد طلاق‌ها در کل کشور در سال 1379، 12 برابر بوده است ، به اين معنا که در برابر هر 120 ازدواج 10 طلاق به ثبت رسيده است ، درحالي‌که اين نسبت در مورد استان تهران 6/1 بوده است ، يعني در مقابل هر 10 طلاق 61 مورد ازدواج صورت گرفته است19
.4 فروپاشي نهاد ازدواج در غرب
امروزه مسجل شده که در غرب حداقل حدود يک سوم ازدواج‌ها به طلاق منتهي مي‌شود علاوه بر اين‌که بسياري از مردم در اين کشورها اصلا در تمام طول عمر خود ازدواج نمي‌کنند. بر اين اساس ، باوري عمومي وجود دارد که نهاد ازدواج در کشورهاي توسعه يافته رو به زوال است؛ طرفداران اين مسئله، ارقام خانواده‌هاي تک لنگه‌اي ( خانواده‌هايي که معمولا توسط يک زن سرپرستي مي‌شود)، را شاهد مي‌گيرند.20
برخي ديگر به افزايش تعداد افرادي که [بدون ازدواج] با هم زندگي مي‌کنند، اشاره مي‌کنند.21 در اين ميان دکتر رودز بوي‌سون ، وزير دولت محلي انگلستان، در يک همايش حاشيه‌اي که توسط جامعه مسيحي در کنفرانس حزب سنتي در بورنموث ، سازماندهي شده بود، افرادي که زندگي به صورت تک لنگه‌اي را برگزيده‌اند، را مورد نکوهش قرار داده و خانواده تک لنگه‌اي را در بسياري ازمشکلات رو در روي کشورهاي توسعه يافته از جمله بريتانيا، مقصر دانست و گفت که چنين خانواده‌هايي با افزايش تلقيح مصنوعي و روابط جنسي غير رسمي گسترش مي‌يابند.
او گفت: پدران يا مادارن منفرد، آنچنان وضعيت خود را گسترش داده‌اند که يارانه‌هاي خود از خزانه عمومي را از حدود 15 ميليون پوند در سال 1960 به 1 بيليون پوند در 1983، افزايش داده‌اند.
در اين کشورها درحالي که از اعضاي کم درآمد خانواده‌هاي رسمي، بر اساس نرخ مقرر ماليات گرفته مي‌شود [به کساني که در خانواده‌هاي تک لنگه‌اي زندگي مي‌کنند يارانه پرداخت مي‌شود]، اين يارانه نه تنها به آن کساني که به خاطر بدشانسي و بدبختي مجبور مي‌شوند که از خانواده‌هاي تک لنگه‌اي شوند، پرداخت مي‌شود، بلکه هم‌چنين به کساني هم که مشخصا خانواده تک لنگه‌اي بودن را برگزيده‌اند، نيز يارانه پرداخت مي‌شود.
دکتر بوي‌سون گفت: که يک هفتم از فرزندان در خانواده‌هاي تک لنگه‌اي زندگي مي‌کنند، که يک سوم آن‌ها در مناطق مرکزي شهر‌ها مي‌باشند. او مسئول توحش پسران جوان لجام گسيخته را فقدان پدر دانست. معمولا، پسران را تنها به وسيله پدران قاطع و مواظب مي‌توان تربيت کرد. دوري پدر به اين معنا است که پسران ارزش‌هاي خود را از گروه‌ها همسالان پرخاشگر و غالبا وحشي مي‌گيرند و براي يک زندگي حاوي جرم شديد و در آشوب و شورش مناطق مرکزي، خفه، و داراي گروه‌هاي اوباش و ولگرد شهر، آماده مي‌شوند.
او هم‌چنين تاکيد کرد که: خانواده از سوي طرفداران افراطي حقوق زنان (هواداران جوان آن) و ترغيب کنندگان به هم جنس بازي مورد حمله قرار مي‌گيرد. دکتر بوي‌سون از چيزي که به تعبير خودش شيوه ارائه و تبليغ هم جنس بازي و روابط جنسي زن با زن مي‌باشد، به عنوان چيزي که ضد خانواده و ضد زندگي است، انتقاد مي‌کند. او درحالي‌که کتابي که به وسيله منبع تعليم و تربيتي مرکزي لندن توليد شده بود را از باب مثال نشان مي‌داد، وي سوال کرد که چه تعداد از مستمعين، گرايش هم جنس بازي را به عنوان يک بيماري احساس مي‌کنند؟ او هم‌چنين ايليا )Ilea( و ديگر منابع مولد مواد تعليم و تربيتي را متهم کرد که در فاسد کردن ارزش‌هاي سنتي و معمول که مدارس ما بر اساس آن پيش مي‌روند، موثر مي‌باشند.22
1.4 آيا خانواده به گونه‌اي که ما آنرا مي‌شناسيم، در جوامع متمدن در حال نابودي است؟
امروزه در کشورهاي توسعه يافته، خانواري که پدر براي کار بيرون مي‌رود، درحالي که مادر براي مراقبت از کودکان در خانه مي‌ماند، جدا کمياب است، و تنها مبين پانزده درصد از خانوارهاست. بيش از نصف کودکان زير پانزده سال در حال حاضر مادراني دارند که براي کار بيرون مي‌روند و از اين رو اصطلاح خانواده دوجانبه کارگر ، براي توصيف اين خانواده‌ها استعمال مي‌شود.
در سال‌هاي اخير رشد زيادي در تعداد خانوارهاي تک لنگه‌اي که تنها يکي از والدين همراه کودکان نورس خود زندگي مي‌کند، وجود داشته است. 23
دو نوع ديگر از خانوار در سال‌هاي اخير در کشورهاي توسعه يافته در حال افزايش بوده است. اول، خانوارهايي وجود دارد که افرادي، تنها و بدون هيچ خانواده‌اي زندگي مي‌کنند؛ به عنوان مثال در کشور انگلستان اين نوع خانوار، بيست و پنج درصد از کل خانوارها را تشکيل مي‌دهد. دوم، زن و شوهراني وجود دارند که با يکديگر بدون هيچ فرزندي زندگي مي‌کنند. زيرا که آن‌ها يا خواهان فرزند نيستند و يا قادر به داشتن فرزند نمي‌باشند. اين خانوارها نيز در حال حاضر بيست و هفت درصد خانوارهاي بريتانيايي را تشکيل مي‌دهند.24
بر اساس داده‌هاي فوق بسياري از نويسندگان و دانشمندان معتقدند که زندگي خانوادگي سنتي در جوامع غربي به سرعت در حال زوال و نابودي است.25
.5 الگوهاي جديد ازدواج و طلاق در غرب
افزايش طلاق در بريتانيا، در 20 سال اخير بسيار سرعت گرفته است. در واقع ادعا مي‌شود امروزه در کشوري مثل بريتانيا يک سوم ازدواج‌ها به طلاق منتهي مي‌گردد. 26 و از اين کساني که طلاق مي‌گيرند. حدود 70 درصد دوباره ازدواج مي‌کنند27، اين امر نشان مي‌دهد که بوالهوسي، عياشي و بي وفايي به همسر در غرب به صورت يک فرهنگ درآمده است. به عبارت ديگر تبديل عشق از يک همسر به همسر ديگر چيزي است که نه تنها قبح خود را از دست داده بلکه شکل يک هنجار اجتماعي به خود گرفته است. بسياري از کساني که هم خانگي اختيار کرده‌اند، به‌راحتي انتقال از يک عشق به عشق ديگر انجام مي‌دهند و از لحاظ زندگي خانوادگي، افزايش طلاق، و ازدواج مجدد، نوعي ساختار خانوادگي جديد در غرب ايجاد کرده است. اين نوع جديد خانواده، خانواده تجديد بنا شده مي‌باشد، که دو پدر و مادر که هر دو، کودکاني [نامشروع و محصول ارتباط قبل از ازدواج] دارند، ازدواج مي‌کنند، و لذا خانواده حاصل از آن، مرکب از کودکان با پدر و مادران مختلف مي‌باشد.28
بنابراين، امروزه اين تغييرات ناموزون و از روي هوي و هوس صورت هنجار اجتماعي به خود گرفته به صورت چيزهايي هم‌چون هم خانگي، طلاق‌هاي فزاينده، خانواده‌هاي تجديد بنا شده، و خانواده‌هاي تک لنگه‌اي، زندگي مشترک موقت در حال رخ دادن است که جايگزين ديدگاه سنتي ازدواج و خانواده در کشورهاي توسعه يافته مي‌باشد.
اما در عين حال اقليت‌هاي قومي هم‌چون مسلمانان و آسيايي ها در اروپا، ماهيت متفاوت الگوهاي خانودگي خود را هم‌چنان حفظ کرده‌‌اند. به عنوان مثال، ازدواج‌هاي ترتيب يافته ، خانواده‌هاي گسترده و بدون طلاق، از ويژگي‌هاي خانواده‌هاي آسيايي است.29
.6 تاثيرات طلاق بر کودکان
هرساله ميليونها کودک در سراسر جهان بر اثر طلاق از مصاحبت يکي از والدين خود محروم مي‌شود به عنوان مثال در کشور انگلستان هر ساله حدود 160000 کودک، گرفتار طلاق مي‌شوند، تقريبا يک سوم اين‌ها زير پنج سالگي هستند. اولين نتيجه اين امر، اين است که بسياري از اين کودکان، حداقل مدت زماني را در خانواده‌هاي تک لنگه‌اي زندگي مي‌کنند. هم اکنون 1/5 ميليون کودک انگليسي در اين شرايط زندگي مي‌کنند.
به طور کلي اين امر مورد توافق است که بالهوسي والدين و عشق‌هاي مکرر آن‌ها براي کودکانشان بسيار گران تمام مي‌شود. زيرا، کودکان خردسال‌تر به خوبي کودکان بزرگتر، انطباق نمي‌پذيرند. اين امر به خصوص وقتي جدي است که، افزايش تعداد کودکان زير پنج سالگي را که گرفتار طلاق مي‌شوند، مشاهده شود. يک معضل عمده، اين است که کودکان توسط پدر و مادرهايشان، به عنوان حربه‌اي عليه يکديگر استفاده مي‌شوند. اين معضل. و نيز نزاع در مورد حق حضانت، ممکن است ناراحتي‌هاي عاطفي شديدتر از جدايي واقعي را موجب گردد.
ازدواج مجدد، خانواده‌هاي ناتني‌اي را ايجاد مي‌کند که بايد از عهده مادران و پدران تازه رسيده برآيد. در اين وضعيت‌ها، اصطکاک متداول است. و مشکل را بيشتر و بيشتر مي‌کند. .30
.7 دلايل رشد طلاق
چرا نرخ‌هاي طلاق به شدت در قرن حاضر، افزايش يافته است؟
1.7 ازدواج‌هاي عاشقانه
از لحاظ سنتي، عشق مهم‌ترين عنصر ازدواج نمي‌باشد. بيشتر اين مهم است که اتحادي استوار بين دو شخص در خور و مناسب با هم وجود داشته باشد، و دو خانواده را به هم بپيوندد.
در مقابل، در جوامع توسعه يافته و ساير جوامعي که از آن‌ها تقليد مي‌کنند، تاکيدهاي فرهنگي فراواني روي عاشق شدن وجود دارد. چنانچه، اخيرا تحقيقي در مورد افراد زير 25 سال به اين نتيجه دست يافت که داستان عاشقانه، به عنوان مهم‌ترين ويژگي يک ازدواج موفق لحاظ مي‌شود. ولي اگر زوج‌ها، از مدار عشق خارج شدند، چيز اندکي براي با هم نگاه داشتن آن‌ها وجود دارد. در مقابل، جايي که عشق چندان مهم نباشد ولي تداوم خانواده داراي اهميت باشد، زنجيرهايي که خانواده را با همديگر متحد مي‌کند، بسيار محکم‌تر است.31
به عبارت ديگر: مفهوم جديد ازدواج در جوامع غربي معاصر از مهم‌ترين عوامل افزايش ميزان طلاق به شمار مي‌آيد. به تعبير بعضي از جامعه‌شناسان خانواده و ازدواج در ديدگاه جديد غربي از يک نهاد به مصاحبت تبديل شده است32 در نگاه زوج جوان غربي، ازدواج قراردادي است که با گزينش کاملا آزادانه صورت مي‌گيرد و بر مبناي عشق رومانتيک استوار گرديده است چنين مفهومي از ازدواج به خودي خود مفهوم طلاق و گسست زناشويي را در بر دارد؛ زيرا با توجه به ناپايداري و گذرا بودن احساسات عاشقانه، افراد به همان سرعتي که درگير روابط عاشقانه مي‌شوند، ممکن است ازاين رابطه خارج شوند. زوج‌هاي جوان با افول عشق اوليه نه تنها دليلي بر ادامه رابطه نمي‌بينند، بلکه دليل موجهي براي خروج از رابطه در اختيار دارند. يک بررسي نشان داد که زنده نگاه داشتن احساسات رومانتيک از نظر 78% از زنان آمريکايي براي يک ازدواج خوب، با اهميت تلقي مي‌شود، درحالي‌که تنها 29% از زنان ژاپني چنين بينشي دارند.33 بنابراين، بايد به جرئت بالا بودن ميزان طلاق را نتيجه طبيعي تعريف جديد غرب از مفهوم ازدواج دانست.
لازم به ذکر است که اين مسئله اختصاص به کشور خاصي ندارد طبق آمار بدست آمده در ايران نيز90 درصد ازدواج‌هاي عاشقانه به طلاق ختم مي‌شود.34

مطالب مرتبط : جوانان و ازدواج // ازدواج موقت // احکام ازدواج // مهریه و نفقه // مقالات ازدواج //

يکي از نهادهاي بنيادين حفظ و تربيت نوع انساني خانواده مي‌باشد که در آن بچه‌ها با فراگيري ارزش‌ها و هنجارها و تربيت رواني مناسب براي ايفاي نقش مثبت در بزرگسالي آماده مي‌شوند. نهاد خانواده را از ابتداي خلقت انسان مي‌توان جستجو کرد. مهمترين عامل فروپاشي اين نهاد ارزشمند، متارکه يا طلاق مي‌باشد.


هرچند طلاق از ابتداي زندگي اجتماعي بشر وجود داشته و حتي طبق قديمي‌ترين اسناد حقوقي، از ابتدا صورت قانوني نيز داشته است؛ ولي در هر عصري درصد نسبي طلاق در حد معقولي بود و جود آن ضرري جبران ناپذيري به بنياد اجتماع وارد نمي‌ساخته است اما امروزه جامعه انساني شاهد افزايش روز افزون نرخ طلاق در جامعه مي‌باشد؛ به طوري که بيم نابودي بنياد خانواده مي‌رود و بدنبال آن جامعه شاهد روز افزون انحرافات اجتماعي ناهنجاري‌هاي رواني، انواع بيماري‌هاي روان پريشي در افراد مطلقه و فرزندان طلاق مي‌باشد.
اين مقاله درصدد آن است تا با نگاهي اجمالي به تغييرات فرهنگي موجود در جوامع به اصطلاح پيشرفته اروپايي و نگرش آن‌ها به مسئله ازدواج، خانواده و طلاق، دورنماي کشورهاي در حال توسعه از جمله ايران که شتابان بدان سو مي‌روند را ترسيم کرده باشد.
بنابراين، در اين مقاله نمي‌توان پديده طلاق را از تمام جنبه‌هاي متعدد آن (جنبه‌هاي: رواني، اقتصادي، حقوقي، جمعيتيا) مورد بررسي قرار داد، بلکه آن‌چه در اين‌جا مد نظر است اين است که به نقش توسعه غربي در وضعيت طلاق و علل و عوامل گسترش طلاق در جوامع غربي اشاره کرده باشد. فايده اين تحقيق آن است که از سرنوشت ديگران درس عبرت گرفته و اگر لابد بايد مسير توسعه را پيمود، بدانيم که چه عناصري از تمدن غرب به چه نتايجي منجر خواهد شد تا در صورت تمايل بتوانيم از عناصر فرهنگي مضر غربي اجتناب شود.
انشاء الله اين تحقيق طليعه‌اي باشد براي مطالعه عميق‌تر مسئوليني که قصد مدرنيزه کردن جامعه را دارند. تا خداي نکرده اشتباهات ديگران را تکرار ننمايند.
1. تعريف بعضي از مفاهيم کلي
طلاق در لغت جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قيد نکاح و رهايي از زناشويي است1 و در اصطلاح طلاق)Divorce( در نظام‌هاي حقوقي غربي دلالت بر انحلال يک رابطه زناشويي رسمي و قانوني در زماني‌که هر دو طرف هنوز در قيد حياتند و پس از وقوع آن مي‌توانند بار ديگر ازدواج کنند، دارد.2
انحلال زناشويي، مفهوم وسيعي است که طلاق تنها يکي از اسباب آن است، از اسباب ديگر همانند مرگ يکي از دو همسر يا فسخ ازدواج، مي‌توان نام برد. انفصال به معني جدايي فيزيکي زن و شوهر از يکديگر، در اغلب کشورها فاقد جنبه رسمي و قانوني است. اما امروزه در برخي از کشورهاي غربي به شکلي از انفصال قانوني برمي‌خوريم که معمولا پيش از طلاق اتفاق مي‌افتد و آن از اين قرار است که دو همسر توافق مي‌کنند در اقامتگاه‌هاي مجزا به سر برند.
متارکه نيز به معني انحلال اجتماعي ازدواج، زماني رخ مي‌دهد که يکي از دو همسر، ديگري را به مدتي طولاني ترک کند و يا از وي دوري گزيند.3
.2نگاهي اجمالي به طلاق در نظام‌هاي حقوقي گذشته
از حيث تاريخي طلاق را به قدمت ازدواج دانسته‌اند، در قديمي‌ترين متن حقوقي بدست آمده مربوط به قانون حمورابي متعلق به تمدن بابل، اين حق براي مرد و در شرايطي براي زن مجاز بود هم‌چنين در يونان باستان مرد حق داشت هر وقت بخواهد و به هر دليلي و بدون هيچ تشريفاتي زن خود را طلاق دهد در تمدن روم باستان پيش از مسيحيت ابتدا طلاق زن ممکن نبود مگر با اثبات زناي وي يا سوء قصد او به جان شوهر ولي از سال 411 ق. م. که قوانين خاصي به مورد اجرا گذاشته شد، طلاق به طور مطلق براي مرد آزاد شد و از اين تاريخ به بعد آمار طلاق در روم حتي در ميان قيصرها به شدت افزايش يافت ولي پيش از ظهور مسيح( دوباره شروطي براي انجام طلاق در نظر گرفته شد. در مصر باستان نيز هيچ قيدي براي طلاق قائل نبودند و مرد هر زمان که مي‌خواست ، مي‌توانست همسرش را طلاق دهد. در ميان پيروان بودا نيز مرد مي‌توانست هر زمان که بخواهد همسرش را طلاق دهد در ميان برهمن‌ها طلاق ممنوع بود در ميان اعراب جاهلي نيز طلاق کاملا شايع بود محدوديتي براي طلاق وجود نداشت . در آيين يهود به مجرد اين‌که مرد همسرش را نپسندد، حق دارد او را طلاق دهد، ولي به مردم توصيه مي‌شود که تنها به دليل موجهي مانند کاستي‌هاي جسماني يا اخلاقي، همسر خويش را طلاق دهند. در مسيحيت کاتوليک (که متاثر از قوانين روم باستان مي‌باشد) براي هيچ کدام از زن و مرد حق طلاق وجود ندارد و تنها زماني‌که زن مرتکب زنا شده باشد مرد مي‌تواند او را طلاق دهد.4
1.2 طلاق در اسلام
اسلام، ازدواج را به عنوان يک پيوند مقدس و داراي کارکردهاي متعدد فردي و اجتماعي ضروري، مورد تاکيد فراوان قرار داده است و طلاق را في نفسه امري منفور و ناپسند (داراي کراهت بسيار شديد) معرفي مي‌کند و تمام تلاش و کوشش خود را در جهت پرهيز خانواده‌ها از طلاق به کار مي‌بندد، ولي در عين حال در مواردي که مصالح مهم‌تر ايجاب کند ممنوعيتي براي طلاق قائل نشده است. بر همين مبنا در کتب روايي ما نيز دسته‌اي از روايات پديده طلاق را بسيار مبغوض و منفور معرفي کرده‌‌اند، درحالي‌که دسته ديگر طلاق را در شرايط خاصي مجاز و احيانا لازم دانسته‌اند؛ بطور کلي مي‌توان گفت که اسلام طلاق را به خودي خود مبغوض مي‌شمارد و در جهت منصرف کردن افراد از آن تمام تلاش خود را بکار مي‌گيرد. با وجود اين در مواردي که کارکردهاي مطلوب خانواده با اختلالات جدي روبه رو شود و ادامه زندگي مشترک مفاسدي بيش از پيامدهاي منفي طلاق، به بار آورد اسلام حکم به جواز يا رجحان و احيانا لزوم طلاق کرده است5
در خصوص اهميت بناي خانواده در اسلام بايد گفت که: توصيه‌هاي فراوان اسلام در مورد بردباري و گذشت همسران نسبت به يکديگر و تحمل نارسايي‌هاي اقتصادي و ديگر مشکلات زناشويي از آن حکايت دارد که اسلام در صورت وجود مشکلات قابل تحمل نيز طلاق را مبغوض مي‌شمارد و تا حد امکان مي‌کوشد از فروپاشي بناي مقدس خانواده جلوگيري کند. ولي مهم آن است که اسلام براي تحقق اين هدف عمدتا بر راهبردهاي اخلاقي و تربيتي تاکيد کرده و کمتر به ممنوعيت‌هاي قانوني توسل جسته است. دليل اين امر تا حدودي روشن است : ايجاد محدوديت‌هاي شديد قانوني براي طلاق کمک چنداني به تحکيم روابط زناشويي نمي‌کند؛ زيرا در فرضي که ازدواج دچار اختلال گرديده ، با منع قانوني طلاق معمولا جايگزين‌هاي نامطلوبي هم‌چون متارکه يا جدايي غير رسمي، طلاق عاطفي ناشي از سردي بيش از حد روابط و خشونت خانگي در انتظار زوجين خواهد بود. افزون بر آن، منع قانوني طلاق مي‌تواند انگيزه افراد براي ازدواج را نيز کاهش دهد.
.3 طلاق در جوامع توسعه يافته
در نتيجه تغييرات ارزشي و حقوقي دهه‌هاي اخير، در بيشتر کشورهاي غربي، طلاق با رشد بي‌سابقه‌اي روبه‌رو شده است به طوري که گاهي مسئله به عنوان يکي از شاخص‌هاي انقلاب جنسي در غرب مطرح مي‌شود،.6
بسياري از نويسندگان غربي معتقدند که: امروزه در جوامع غربي ازدواج‌ها به طور فراينده‌اي محتمل است که به طلاق متنهي گردد، و بنابراين ازدواج براي زندگي، آنگونه که به صورت سنتي آنرا مي‌شناسيم، در حال ناپديد شدن است، اين‌که تعداد طلاق‌ها به سرعت رو به افزايش است مطلب درستي است: 7 به عنوان مثال از سال1960، افزايش طلاق در کشور انگليس در هر سال حدود 10 درصد بوده است (از رقم 26000 در آن زمان تا تعداد 70000 طلاق در در سال )1998؛ و اگر به دهه 1930 برگرديم، آمار ساليانه طلاق، کمتر از 5000 مي‌باشد. 8 تعداد طلاق‌هايي که در سال 1996 واقع شد 13/9 در هزار نفر از کل جمعيت ازدواج کرده بود، درحالي‌که در سال 2/1964 9 در هزار نفر جمعيت ازدواج کرده و در سال 1931 تنها 0/4 در هزار نفر جمعيت ازدواج کرده واقع شده بود9 افزايش طلاق در بريتانيا روندي را که در اکثر کشورهاي اروپايي وجود دارد را منعکس مي‌سازد.10
ايالات متحده امريکا نيز بالاترين ميزان طلاق را در ميان کشورهاي جهان داراست . در اين کشور در سال 1997 تقريبا 2/1 ميليون طلاق واقع گرديد که نسبت به سال 1960 افزايش به ميزان 2 برابر را نشان مي‌دهد11
نسبت طلاق‌هايي که طي يک سال در آمريکا واقع مي‌شود به ازدواج‌هايي که در همان سال واقع مي‌شود 50 درصد است يعني هر سال در مقابل دو ازدواج يک طلاق صورت مي‌گيرد. محاسبه فراواني طلاق نسبت به کل جمعيت نيز نشان مي‌دهد که از هر 1000 نفر 4/1 نفر به طلاق اقدام مي‌کنند12
هم‌چنين از هر 1000 زن متاهل تقريبا 21 زن سالانه در اين کشور طلاق مي‌گيرند13 و در حدود 2 ميليون کودک آمريکايي سالانه طلاق والدين را تجربه مي‌کنند.14
ميزان طلاق در کانادا از زير 38 در هر صدهزار نفر در سال 1951 به بيش از 270 در هر صدهزار نفر در سال 1991 رسيد.16 در ساير کشورهاي اروپايي مانند سوئد، دانمارک ، مجارستان، فنلاند، آلمان غربي، و فرانسه، هر سال بيش از 300 طلاق در مقابل 1000 ازدواج واقع مي‌شود.17
در کشور ايران نيز طي سال‌هاي اخير شاهد افزايش ميزان طلاق بوده‌اند و اين افزايش به ويژه در شهرهاي بزرگ ، بسيار محسوس بوده است. در سال 1371 تعداد طلاق در کل کشور 33983 مورد بود است درحالي‌که در سال 1379 اين رقم به 53797 مورد رسيده است. ميزان طلاق در کل کشور نيز بين سال‌هاي 1375تا 1379 از 0/63 در هزار به 0/85 در هزار افزايش يافته است.18
هم‌چنين نسبت تعداد ازدواج‌ها به تعداد طلاق‌ها در کل کشور در سال 1379، 12 برابر بوده است ، به اين معنا که در برابر هر 120 ازدواج 10 طلاق به ثبت رسيده است ، درحالي‌که اين نسبت در مورد استان تهران 6/1 بوده است ، يعني در مقابل هر 10 طلاق 61 مورد ازدواج صورت گرفته است19
.4 فروپاشي نهاد ازدواج در غرب
امروزه مسجل شده که در غرب حداقل حدود يک سوم ازدواج‌ها به طلاق منتهي مي‌شود علاوه بر اين‌که بسياري از مردم در اين کشورها اصلا در تمام طول عمر خود ازدواج نمي‌کنند. بر اين اساس ، باوري عمومي وجود دارد که نهاد ازدواج در کشورهاي توسعه يافته رو به زوال است؛ طرفداران اين مسئله، ارقام خانواده‌هاي تک لنگه‌اي ( خانواده‌هايي که معمولا توسط يک زن سرپرستي مي‌شود)، را شاهد مي‌گيرند.20
برخي ديگر به افزايش تعداد افرادي که [بدون ازدواج] با هم زندگي مي‌کنند، اشاره مي‌کنند.21 در اين ميان دکتر رودز بوي‌سون ، وزير دولت محلي انگلستان، در يک همايش حاشيه‌اي که توسط جامعه مسيحي در کنفرانس حزب سنتي در بورنموث ، سازماندهي شده بود، افرادي که زندگي به صورت تک لنگه‌اي را برگزيده‌اند، را مورد نکوهش قرار داده و خانواده تک لنگه‌اي را در بسياري ازمشکلات رو در روي کشورهاي توسعه يافته از جمله بريتانيا، مقصر دانست و گفت که چنين خانواده‌هايي با افزايش تلقيح مصنوعي و روابط جنسي غير رسمي گسترش مي‌يابند.
او گفت: پدران يا مادارن منفرد، آنچنان وضعيت خود را گسترش داده‌اند که يارانه‌هاي خود از خزانه عمومي را از حدود 15 ميليون پوند در سال 1960 به 1 بيليون پوند در 1983، افزايش داده‌اند.
در اين کشورها درحالي که از اعضاي کم درآمد خانواده‌هاي رسمي، بر اساس نرخ مقرر ماليات گرفته مي‌شود [به کساني که در خانواده‌هاي تک لنگه‌اي زندگي مي‌کنند يارانه پرداخت مي‌شود]، اين يارانه نه تنها به آن کساني که به خاطر بدشانسي و بدبختي مجبور مي‌شوند که از خانواده‌هاي تک لنگه‌اي شوند، پرداخت مي‌شود، بلکه هم‌چنين به کساني هم که مشخصا خانواده تک لنگه‌اي بودن را برگزيده‌اند، نيز يارانه پرداخت مي‌شود.
دکتر بوي‌سون گفت: که يک هفتم از فرزندان در خانواده‌هاي تک لنگه‌اي زندگي مي‌کنند، که يک سوم آن‌ها در مناطق مرکزي شهر‌ها مي‌باشند. او مسئول توحش پسران جوان لجام گسيخته را فقدان پدر دانست. معمولا، پسران را تنها به وسيله پدران قاطع و مواظب مي‌توان تربيت کرد. دوري پدر به اين معنا است که پسران ارزش‌هاي خود را از گروه‌ها همسالان پرخاشگر و غالبا وحشي مي‌گيرند و براي يک زندگي حاوي جرم شديد و در آشوب و شورش مناطق مرکزي، خفه، و داراي گروه‌هاي اوباش و ولگرد شهر، آماده مي‌شوند.
او هم‌چنين تاکيد کرد که: خانواده از سوي طرفداران افراطي حقوق زنان (هواداران جوان آن) و ترغيب کنندگان به هم جنس بازي مورد حمله قرار مي‌گيرد. دکتر بوي‌سون از چيزي که به تعبير خودش شيوه ارائه و تبليغ هم جنس بازي و روابط جنسي زن با زن مي‌باشد، به عنوان چيزي که ضد خانواده و ضد زندگي است، انتقاد مي‌کند. او درحالي‌که کتابي که به وسيله منبع تعليم و تربيتي مرکزي لندن توليد شده بود را از باب مثال نشان مي‌داد، وي سوال کرد که چه تعداد از مستمعين، گرايش هم جنس بازي را به عنوان يک بيماري احساس مي‌کنند؟ او هم‌چنين ايليا )Ilea( و ديگر منابع مولد مواد تعليم و تربيتي را متهم کرد که در فاسد کردن ارزش‌هاي سنتي و معمول که مدارس ما بر اساس آن پيش مي‌روند، موثر مي‌باشند.22
1.4 آيا خانواده به گونه‌اي که ما آنرا مي‌شناسيم، در جوامع متمدن در حال نابودي است؟
امروزه در کشورهاي توسعه يافته، خانواري که پدر براي کار بيرون مي‌رود، درحالي که مادر براي مراقبت از کودکان در خانه مي‌ماند، جدا کمياب است، و تنها مبين پانزده درصد از خانوارهاست. بيش از نصف کودکان زير پانزده سال در حال حاضر مادراني دارند که براي کار بيرون مي‌روند و از اين رو اصطلاح خانواده دوجانبه کارگر ، براي توصيف اين خانواده‌ها استعمال مي‌شود.
در سال‌هاي اخير رشد زيادي در تعداد خانوارهاي تک لنگه‌اي که تنها يکي از والدين همراه کودکان نورس خود زندگي مي‌کند، وجود داشته است. 23
دو نوع ديگر از خانوار در سال‌هاي اخير در کشورهاي توسعه يافته در حال افزايش بوده است. اول، خانوارهايي وجود دارد که افرادي، تنها و بدون هيچ خانواده‌اي زندگي مي‌کنند؛ به عنوان مثال در کشور انگلستان اين نوع خانوار، بيست و پنج درصد از کل خانوارها را تشکيل مي‌دهد. دوم، زن و شوهراني وجود دارند که با يکديگر بدون هيچ فرزندي زندگي مي‌کنند. زيرا که آن‌ها يا خواهان فرزند نيستند و يا قادر به داشتن فرزند نمي‌باشند. اين خانوارها نيز در حال حاضر بيست و هفت درصد خانوارهاي بريتانيايي را تشکيل مي‌دهند.24
بر اساس داده‌هاي فوق بسياري از نويسندگان و دانشمندان معتقدند که زندگي خانوادگي سنتي در جوامع غربي به سرعت در حال زوال و نابودي است.25
.5 الگوهاي جديد ازدواج و طلاق در غرب
افزايش طلاق در بريتانيا، در 20 سال اخير بسيار سرعت گرفته است. در واقع ادعا مي‌شود امروزه در کشوري مثل بريتانيا يک سوم ازدواج‌ها به طلاق منتهي مي‌گردد. 26 و از اين کساني که طلاق مي‌گيرند. حدود 70 درصد دوباره ازدواج مي‌کنند27، اين امر نشان مي‌دهد که بوالهوسي، عياشي و بي وفايي به همسر در غرب به صورت يک فرهنگ درآمده است. به عبارت ديگر تبديل عشق از يک همسر به همسر ديگر چيزي است که نه تنها قبح خود را از دست داده بلکه شکل يک هنجار اجتماعي به خود گرفته است. بسياري از کساني که هم خانگي اختيار کرده‌اند، به‌راحتي انتقال از يک عشق به عشق ديگر انجام مي‌دهند و از لحاظ زندگي خانوادگي، افزايش طلاق، و ازدواج مجدد، نوعي ساختار خانوادگي جديد در غرب ايجاد کرده است. اين نوع جديد خانواده، خانواده تجديد بنا شده مي‌باشد، که دو پدر و مادر که هر دو، کودکاني [نامشروع و محصول ارتباط قبل از ازدواج] دارند، ازدواج مي‌کنند، و لذا خانواده حاصل از آن، مرکب از کودکان با پدر و مادران مختلف مي‌باشد.28
بنابراين، امروزه اين تغييرات ناموزون و از روي هوي و هوس صورت هنجار اجتماعي به خود گرفته به صورت چيزهايي هم‌چون هم خانگي، طلاق‌هاي فزاينده، خانواده‌هاي تجديد بنا شده، و خانواده‌هاي تک لنگه‌اي، زندگي مشترک موقت در حال رخ دادن است که جايگزين ديدگاه سنتي ازدواج و خانواده در کشورهاي توسعه يافته مي‌باشد.
اما در عين حال اقليت‌هاي قومي هم‌چون مسلمانان و آسيايي ها در اروپا، ماهيت متفاوت الگوهاي خانودگي خود را هم‌چنان حفظ کرده‌‌اند. به عنوان مثال، ازدواج‌هاي ترتيب يافته ، خانواده‌هاي گسترده و بدون طلاق، از ويژگي‌هاي خانواده‌هاي آسيايي است.29
.6 تاثيرات طلاق بر کودکان
هرساله ميليونها کودک در سراسر جهان بر اثر طلاق از مصاحبت يکي از والدين خود محروم مي‌شود به عنوان مثال در کشور انگلستان هر ساله حدود 160000 کودک، گرفتار طلاق مي‌شوند، تقريبا يک سوم اين‌ها زير پنج سالگي هستند. اولين نتيجه اين امر، اين است که بسياري از اين کودکان، حداقل مدت زماني را در خانواده‌هاي تک لنگه‌اي زندگي مي‌کنند. هم اکنون 1/5 ميليون کودک انگليسي در اين شرايط زندگي مي‌کنند.
به طور کلي اين امر مورد توافق است که بالهوسي والدين و عشق‌هاي مکرر آن‌ها براي کودکانشان بسيار گران تمام مي‌شود. زيرا، کودکان خردسال‌تر به خوبي کودکان بزرگتر، انطباق نمي‌پذيرند. اين امر به خصوص وقتي جدي است که، افزايش تعداد کودکان زير پنج سالگي را که گرفتار طلاق مي‌شوند، مشاهده شود. يک معضل عمده، اين است که کودکان توسط پدر و مادرهايشان، به عنوان حربه‌اي عليه يکديگر استفاده مي‌شوند. اين معضل. و نيز نزاع در مورد حق حضانت، ممکن است ناراحتي‌هاي عاطفي شديدتر از جدايي واقعي را موجب گردد.
ازدواج مجدد، خانواده‌هاي ناتني‌اي را ايجاد مي‌کند که بايد از عهده مادران و پدران تازه رسيده برآيد. در اين وضعيت‌ها، اصطکاک متداول است. و مشکل را بيشتر و بيشتر مي‌کند. .30
.7 دلايل رشد طلاق
چرا نرخ‌هاي طلاق به شدت در قرن حاضر، افزايش يافته است؟
1.7 ازدواج‌هاي عاشقانه
از لحاظ سنتي، عشق مهم‌ترين عنصر ازدواج نمي‌باشد. بيشتر اين مهم است که اتحادي استوار بين دو شخص در خور و مناسب با هم وجود داشته باشد، و دو خانواده را به هم بپيوندد.
در مقابل، در جوامع توسعه يافته و ساير جوامعي که از آن‌ها تقليد مي‌کنند، تاکيدهاي فرهنگي فراواني روي عاشق شدن وجود دارد. چنانچه، اخيرا تحقيقي در مورد افراد زير 25 سال به اين نتيجه دست يافت که داستان عاشقانه، به عنوان مهم‌ترين ويژگي يک ازدواج موفق لحاظ مي‌شود. ولي اگر زوج‌ها، از مدار عشق خارج شدند، چيز اندکي براي با هم نگاه داشتن آن‌ها وجود دارد. در مقابل، جايي که عشق چندان مهم نباشد ولي تداوم خانواده داراي اهميت باشد، زنجيرهايي که خانواده را با همديگر متحد مي‌کند، بسيار محکم‌تر است.31
به عبارت ديگر: مفهوم جديد ازدواج در جوامع غربي معاصر از مهم‌ترين عوامل افزايش ميزان طلاق به شمار مي‌آيد. به تعبير بعضي از جامعه‌شناسان خانواده و ازدواج در ديدگاه جديد غربي از يک نهاد به مصاحبت تبديل شده است32 در نگاه زوج جوان غربي، ازدواج قراردادي است که با گزينش کاملا آزادانه صورت مي‌گيرد و بر مبناي عشق رومانتيک استوار گرديده است چنين مفهومي از ازدواج به خودي خود مفهوم طلاق و گسست زناشويي را در بر دارد؛ زيرا با توجه به ناپايداري و گذرا بودن احساسات عاشقانه، افراد به همان سرعتي که درگير روابط عاشقانه مي‌شوند، ممکن است ازاين رابطه خارج شوند. زوج‌هاي جوان با افول عشق اوليه نه تنها دليلي بر ادامه رابطه نمي‌بينند، بلکه دليل موجهي براي خروج از رابطه در اختيار دارند. يک بررسي نشان داد که زنده نگاه داشتن احساسات رومانتيک از نظر 78% از زنان آمريکايي براي يک ازدواج خوب، با اهميت تلقي مي‌شود، درحالي‌که تنها 29% از زنان ژاپني چنين بينشي دارند.33 بنابراين، بايد به جرئت بالا بودن ميزان طلاق را نتيجه طبيعي تعريف جديد غرب از مفهوم ازدواج دانست.
لازم به ذکر است که اين مسئله اختصاص به کشور خاصي ندارد طبق آمار بدست آمده در ايران نيز90 درصد ازدواج‌هاي عاشقانه به طلاق ختم مي‌شود.34

مطالب مرتبط : جوانان و ازدواج // ازدواج موقت // احکام ازدواج // مهریه و نفقه // مقالات ازدواج //

2.7 تغيير در قوانين مربوط به طلاق

 

کاملا روشن است که گرفتن طلاق امروزه بسيار آسانتر از هر زمان گذشته ديگر مي‌باشد. از سال 1969، تنها دليل لازم براي طلاق گرفتن، سقوط غير قابل برگشت35 ازدواج بوده است؛ از اين رو، اگر دو نفر احساس کردند که ديگر نمي‌توانند با هم زندگي کنند، مي‌توانند از هم جدا شوند - اين وضعيت، به شدت در مقابل با وضعيت پيشين است که يکي از زوجين مجبور بود که ثابت کند که همسر او، رفتار ناشايستي مانند بي‌وفايي، يا بکار گيري خشونت عليه او، انجام داده است.
در هر حال، اين درست نيست که تغييرات در قوانين طلاق را به عنوان علل افزايش نرخ طلاق لحاظ کنيم. تغيير قوانين، بازتاب تغييراتي است که در نگرش مردم نسبت به ازدواج و خانواده ايجاد شده است.36
جدول زير نشان دهنده سير تاريخي تغييرات قوانين مربوط به طلاق و هم‌چنين سير افزايش آمار طلاق در جوامع توسعه يافته مي‌باشد:37
3.7 افت مذهب و اعتقادات مذهبي در کشورهاي توسعه يافته
اهميت و تاثير کليساها و نهادهاي مذهبي، در مجموع قرن حاضر، کاهش يافته است. ازدواج از ديدگاه سنتي به عنوان نهادي مقدس، و پيوندهاي زناشويي آنچنان قدسي لحاظ مي‌شد که مردم پيمان ازدواج را به عنوان يک امر شرعي و ديني انجام مي‌دادند و بيشتر ازدواج‌ها در کليسا انجام مي‌شد.38 اين در حالي است که طبق آمارهاي موجود امروزه درصد ازدواج‌‌هايي که حاوي خواندن صيغه عقد باشد به شدت سير نزولي دارد و در کشورهاي توسعه يافته اکثر ازدواج‌ها فاقد خواندن خطبه عقد مي‌باشند مثلا در يک کشور مسيحي مثل بريتانيا، در سال 1989 فقط 52% از کل ازدواج‌ها همراه با مراسم مذهبي در کليسا برگزار شده است.39
کاهش عقايد ديني، بدين معنا بوده که مردم پيمان‌هاي ازدواجشان را به عنوان پيوند دهنده آن‌ها به زندگي با همسران خود، تلقي نمي‌کنند. علاوه بر اين، آن برچسب‌هاي (بدي) که بر طلاق در آموزه‌هاي ديني بر طلاق زده شده بود، و بسياري از افراد را از طلاق مانع مي‌شد، (در کشورهاي توسعه يافته) به ميزان قابل توجهي ضعيف شده است.40
اعتقادات ديني در زندگي روزمره افراد، از لحاظ رعايت نکات اخلاقي کم اهميت شده‌اند. به عنوان مثال در بررسي نگرش‌هاي اجتماعي انگليسي، در سال 1989 نتايج ذيل به دست آمد: يک سوم انگليسي‌ها ادعا کردند که ابدا هيچ ديني ندارند. وجود کليساهاي گوناگون، مخالفت سنتي انواع کليساها با مساله طلاق، جلوگيري از حاملگي، سقط جنين، آميزش جنسي در خارج از ازدواج، حرام‌زادگي و همجنس بازي نشان مي‌دهد که کليساهاي گوناگون تاثير اندکي بر رفتار مردم دارند. در کشورهاي غربي، تعداد رو به افزايش طلاق، خانواده‌هاي تک والديني و بچه‌هاي نامشروع، زندگي دو زوج بدون ازدواج، داشتن رابطه جنسي با چند نفر و رشد پذيرش همجنس‌گرايي، رواج استفاده از روش‌هاي جلوگيري از حاملگي در ميان کاتوليک‌ها بر خلاف تعليمات صريح کاتوليکي و سطوح رو به رشد استفاده از مواد مخدر، و درج موارد مستهجن و سکسي و جرم‌هاي خشن را مي‌توان به عنوان مدارکي براي کاهش اصول اخلاقي ديني و عقايد ديني در زندگي کشورهاي غربي به شمار آورد.41
4.7 تغيير نگرش‌ها در مورد نقش‌هاي مناسب براي زنان (برابري جنسي زن و مرد)
امروزه تفکر غلطي رواج يافته که : اين زنان هستند که در بسياري از ازدواج‌ها بازنده مي‌باشند. چرا که آن‌ها از کارشان، و از استقلال مالي‌شان در قبال نقش خانه‌داري و مادري دست مي‌کشند.
بنابراين زنان به خاطر دستيابي به منزلت‌هاي شغلي که روز به روز در حال افزايش است و خودداري فزاينده آن‌ها از قبول نقش‌هاي سنتي - خانه‌داري و مادري، موجب گرديده که امروزه 70 درصد از جدايي‌ها، از سوي زنان شروع ‌شود.42 امروزه بسياري از نويسندگان غربي براي توجيه اين تغيير نقش مواردي از شکايت بعضي از زنان خانه‌دار را به رخ مي‌کشند درحالي‌که آن‌ها ابتدا با تغيير فرهنگ و ارزش‌هاي مربوطه، خانه‌داري را به عنوان يک عيب و نوعي بيکاري معرفي مي‌کنند و به زنان و دختران آموزش مي‌دهند که براي خوشي و شادابي خيالي بايد به بيرون از منزل بروند؛ طوري وانمود مي‌کنند که انگار همه خوشبختي در بيرون از منزل نهفته است آنوقت در بحثهايشان به موردهايي که حاوي شکايت و گله از خانه‌داري باشد، تمسک مي‌کنند به عنوان مثال اقاي استفن مور وقتي خواست اين تغيير نقش را توجيه کند به چنين چيزي اقدام کرد: و گفتگوي زير را به عنوان شاهد اين تغيير نگرش دکر کرد:
گفتگوي يک زن خانه‌دار :
من فکر مي‌کنم که عده کثيري از زنان امروزه، خواهان کار کردن هستند، زيرا آن‌ها همه مانند من احساس مي‌کننند که در بند کشيده شده‌اند و زندگي التفاتي به آن‌ها ندارد، بدون اين‌که از منزل خاج شوند، کاري انجام دهند، و يا گفتگو کنند. من اين را مي‌يابم، تمايل به گفتگو را. و اگر چه وقتي نيک [ )Nick(شوهرش] به خانه مي‌آيد و خسته است او داخل مي‌شود و همان دم، از لحاظ روحي خاموش مي‌شود، و تنها به من مي‌خندد و مي‌گويد: خوب، من بي تفاوتم، چيز خاصي را در نظر ندارم، او لم مي‌دهد، و من مي‌گويم، صحبت کن، براي خدا با من صحبت کن. من هيچ کس را براي گفتگو در تمام روز ندارم و هم اکنون فکر مي‌کنم که زنان نياز دارند که از منزل خارج شوند، زيرا ماندن در خانه در همراهي هيچکس، آدم را ديوانه مي‌کند. خصوصا هنگامي که شوهر به خانه مي‌آيد ولي نمي‌توان به او زحمت داد که با شما گفتگو کند، زيرا که بسيار خسته است. من مي‌دانم که وقتي کساني داخل منزل ما مي‌آيند، من معمولا تا دم مرگ با آن‌ها گفتگو مي‌کنم.43
در اين گفته‌هاي زن به وضوح پيداست که قبل از آن‌که واقعا تنهايي‌اش او را ناراحت کرده باشد، فکر تنهايي است نه تنهايي واقعي؛ او خيال مي‌کند که زن‌هاي بيرون زندگي بهتري نسبت به او دارند و يا به عبارت ديگر احساس محروميت نسبي بيشتر از هرچيز در او تاثير گذاشته است، و الا در بسياري از کشورهاي در حال توسعه بخش عظيمي از زنان که به شغل خانه‌داري مشغول هستند چنين چيزي را احساس نمي‌کنند.44
بنابراين تغيير نگرش در مورد نقش‌هاي خانوادگي و اجتماعي زن و شوهر در نتيجه تغيير هنجارهاي مربوط به الگوي خانواده سنتي (مرد نان‌آور و زن خانه‌دار) يکي ديگر از عوامل اساسي موثر بر افزايش طلاق به شمار مي‌رود. در وضعيتي که برابري جنسي به عنوان يک ارزش عمومي پذيرفته شده و ترويج مي‌شود، احساس بي‌عدالتي نسبت به تقسيم کار خانگي، رضايت شخصي زنان را از زندگي زناشويي کاهش داده و باعث مي‌شود آنان بيش از مردان به طلاق بينديشند.45
5.7 استقلال اقتصادي زنان
در دوره‌هاي گذشته يکي از مهم‌ترين دلايلي که زنان را در رابطه زناشويي نگاه مي‌داشت ، کسب امنيت مالي بود؛ اما افزايش بي‌سابقه ورود زنان به بازار کار در دهه‌هاي اخير، به استقلال اقتصادي آنان منجر گرديده است و اين امر چشم انداز طلاق را براي زناني که از وضعيت زناشويي خود چندان رضايتي ندارند روشن و نويد بخش ساخته است به همين دليل پژوهش‌هاي انجام شده درخواست طلاق از سوي زنان شاغل را بسيار بيشتر از درخواست طلاق از سوي زنان غير شاغل نشان مي‌دهد.46 زيرا وقتي زن در بيرون از خانه به فعاليتي اقنصادي و پول‌‌آور اشتغال دارد و چندان متکي به مرد نيست بلکه چه بيش از زناشويي و چه در جريان زناشويي و چه پس از طلاق، مي‌تواند شخصا معاش خود را نامين کند و به همين جهت از متارکه و طلاق بيمي به دل راه نمي‌دهد و در منازعات خانوادگي تا آنجا که بخواهد به پيش مي‌تازد.47 از سوي ديگر، استقلال اقتصادي زنان گاه انگيزه مردان را نيز براي طلاق تقويت مي‌کند؛ زيرا مردي که زن شاغل خود را طلاق مي‌دهد، به آساني از پرداخت هزينه‌هاي مربوط به مراقبت از کودک خود فرار مي‌کند.48
6.7 تصادم زمينه‌ها
با ورود سيل جوانان به دانشگاه‌ها و گردآمدن افراد مختلف از فرهنگ‌هاي متعدد و مکان‌هاي بسيار دور در يک مکان، احتمال اينکه زوج‌هايي که از زمينه‌هاي قومي و اجتماعي بسيار متفاوت مي‌باشند، با هم برخورد کنند و ازدواج نمايند، بسيار زياد است. بدون شک، براي اين چنين زوج‌هايي که از فرهنگ‌هاي متفاوتي مي‌باشند، زمينه براي ناسازگاري بين آنها به سبب توقعات و نگرش‌هاي مختلف‌شان افزايش خواهد يافت. در عرض اين مشکل تنوع فرهنگي اين واقعيت قرار دارد که اجتماعات اوليه (روابط چهره به چهره اعضاي فاميل) در بيشتر شهر‌ها، با رشد حومه‌هاي شهري که هر کسي در فکر تجارت خودش است، سست گرديده است و در نتيجه فشارهاي سنتي‌اي که بر زوج‌هاي داراي ازدواج متزلزل، توسط اجتماع محلي و ريش سفيدان فاميل تحميل مي‌شد، ديگر وجود ندارد.49
7.7 آزادي روابط جنسي
انحصار کارکرد ارضاي جنسي به نهاد خانواده همواره از پشتوانه هاي اصلي ثبات و استحکام نهاد خانواده بوده است و با شکسته شدن اين انحصار، به طور طبيعي بايد در انتظار کاهش تعهد افراد نسبت به حفظ خانواده، سپس افزايش ميزان طلاق باشيم. برخي از جامعه‌شناسان بر اين باورند که نگرش عمومي گذشته به فعاليت جنسي به عنوان عملي صرفاً در جهت توليد مثل، به نگرشي جديد تغيير يافته است که آنرا نوعي بازآفريني تلقي مي‌کند و اين، يکي از عواملي است که با افزايش بي‌بندوباري جنسي در قالب روابط خارج از چهار چوب ازدواج و در نتيجه، به افزايش ميزان طلاق انجاميده است.50 زيرا آزادي ارتباطات جنسي قبل از زناشويي و بيرون از زناشويي را به شيوه‌هاي گوناگون، جذابيت جنسي هريک از زن و شوهر را براي ديگري تقليل مي‌دهد و طلاق را که با همبستگي جنسي طرفين نسبت معکوس دارد افزايش مي‌بخشد.51
.8نتيجه‌گيري
همانطور که مي‌دانيم، مدرنيسم و توسعه غربي اصولي دارد که آنرا به اين‌جا کشانده است. از جمله اصول آن فرد گرايي، لذت گرايي و تک ساحتي انگاري بشر است. نتيجه آن اين شده است که بشري که خيال مي‌کرد با کنار گذاشتن خدا به لذت و راحتي و بهشت روي زمين خواهد رسيد در عمل، نه تنها بهشت روي زمين را نيافت بلکه بهشت موجود را تبديل به جهنمي کرد که خودش در آن وا‌مانده است. تا به اين‌جا گذشت که فرهنگ غرب چه بلايي بر سر خانواده آورده و مي‌آورد و باز خيال مي‌کند که خوشبختي او در اين است که طبق هوا و هوس خويش رفتار کند و از هرچه غير خودش باشد بگريزد تا به آرامش و رفاه برسد اما همانطور که ميشل فوکو گفته است: اومانيسم که انديشه‌اي بود براي مقابله با نهادهايي مانند سلطنت استبدادي و استفاده از شکنجه بدني براي اقرار گرفتن از متهم، در عمل موفق به از ميان بردن سلطه نشد و فقط شکل‌هاي مدرن سلطه را به جاي شکل‌هاي پيشين آن نشاند و تکيد بر حيثيت و شخصيت انساني نيز خود، تبديل به بخشي از مکانيسم موِثر براي کاربست نظارت اجتماعي شد. کاربست قدرت با شگردهاي نامرئي جديد، انسان‌باوري سنتي را به کلي بي‌ اثر کرد، مکانيسم‌هاي دموکراتيک که براي مقابله با استبداد ايجاد شده بودند ديگر توان مقاومت در مقابل شکل‌هاي جديد سلطه را نداشتند، صحبت از حقوق و آزادي‌هاي فردي در شرايطي که سلطه نه از جانب ديکتاتور، بلکه از جانب روان‌پزشک و مددکار اجتماعي است، بي‌اثر و بي‌ربط است. در چنين شرايطي سخن‌گفتن تجريدي از حقوق و آزادي‌هاي فردي وضع را بدتر هم مي‌کند.52
ويژگي مهم نظام قدرت جديد غرب اين است که آرام و غير نمايشي است و در نتيجه عملکرد آن بي‌وقفه و عميق است. اين قدرت، برخلاف قدرت در نظام قديم، مرکز قابل تشخيصي ندارد و در سراسر شبکه اجتماعي پخش است. اين قسم قدرت، ويژگي دولت رفاه اجتماعي است و نه حکومت استبدادي که هدف حمله انسان‌باوري کلاسيک بود؛ پس انسان‌باوري کلاسيک در مقابل اين نظام قدرت جديد، به کلي خلع سلاح و بي‌دفاع و در نتيجه براي نقد اجتماع معاصر به کلي بي‌اثر است. مفاهيم آزادي، خودمختاري، ذهنيت و حقوق فردي که سرچشمه‌گيرايي و کشش انسان‌باوري بودند، اکنون خود از عناصر تشکيل‌دهنده نظام قدرت جديدند، اين مفاهيم به جاي آن‌که مبناي نقد وضع موجود قرار گيرند، خود وسيله اعمال قدرت در نظام جديد شده‌اند.53
بنابراين ديده مي‌شود که چگونه اين فرمول‌هاي بنيادي دموکراسي، چه بورژوايي و چه انقلابي، که از قرن هيجدهم تاکنون ما آني از تکرار آن‌ها باز نايستاده‌ايم، ما را به کجا رسانده‌اند.54
و جاي تعجب ندارد که آمار طلاق و انحرافات اجتماعي روز به روز در جامعه ما نيز افزايش پيدا کند و هرچه ما به غرب نزديک‌تر مي‌شويم آن گرفتاري ها بيشتر گريبان‌گير ما مي‌شود. لذا جا دارد که به خود آمده و براي توسعه در همه زمينه‌هاي جامعه، زنان اهل بيت و الگوهاي صدر اسلام را مد نظر قرار دهيم و به ياد داشته باشيم که تقليد کردن از غرب هنر نيست (بلکه پي‌ريزي طرحي نو بر اساس وحي الهي کار افراد بزرگ است) و بدانيم که هر قدم که به طرف غرب برداريم يک قدم بر بدبختيهاي اين ملت افزوده مي‌شود که در چند سال اخير به‌دنبال جو توسعه غربي که در کشور و دانشگاه‌هاي کشور ايجاد شد شاهد بوديم که چقدر بر آمار طلاق و انحرافات اجتماعي نيز افزوده شد (به عنوان مثال: خوب است بدانيم هم اکنون سالانه 30 تا 35 درصد از ازدواج‌ها در ايران به طلاق ختم مي‌شود.) و بخشي از معضلات اجتماعي از جمله قتل، جنايت، دختران فراري و فرزندان نامشروع به روابط نادرست بين دختر و پسر بر مي‌گردد.55
حوراء :: شهريور و مهر 1384، شماره 16

 
 
 
 

_________________________
.1 فرهنگ عميد.
.2 بستان (نجفي)، حسين، اسلام و جامعه‌شناسي خانواده، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1383، ص 229
3. Curry, T and Jiobu, R and Schwirian
, K. Sociology for the twenty First Century
, Prentice Hall, Upper Saddle River and
.New Jersey, 1997, P267
.4 سالم محمد الجنابي، عائده ، المتغيرات الاجتماعيه والثقافيه لظاهره الطلاق، دارالحريه لطباعه ، بغداد، 1983، ص 33.- 19
.5 بستان، همان، ص .233
.6 همان، ص .237
7. Moore, Stephoen: Sociology Alive,
Stanley Thornes )publishers, L.T.P.1987(
P 121
.8. Ibid
9. Allan, Graham and Crow, Graham,
families, Households and society,
Palgrave, New York, 2001, p 25
10. Moore, ibid, P 121
.11. Allan, ibid, P 26
12. Ward, D. A. and Stone, L.H. Sociology
for the 21st Century, Hunt Publishing
.Company, Dubuque and Iowa, 1998, P 296
13. Lindsey, Linda L. and Beach, Stephen,
Sociology: Social Life and Social Issues,
.Prentice Hall, New Jersey, 2000, P 384
14. Grusec, J. E. and Lytton, H. Social
Development: History, Springer - Verlag,
.New York, 1988, P 411
.15. Lindsey, ibid, P 384
16. Allan, ibid, P 26
17. Grusec, ibid, P 411-412
.18 بستان، همان، ص .238
.19 همان.
20. Moore, ibid, P 94
.21. Moore, Ibid
:22. The Guardian, 10 October 1986. from
.Moore, ibid, P 95
23 Moore, ibid, P 93
.24 Ibid
.25. Ibid
26. Moore, Ibid, P 97
27. Moore, Ibid
28. Moore, Ibid
29. Moore, Ibid
30. Moore, Ibid, P 125
31 Moore, Ibid, P 124
.32 بستان، همان، ص 239 به نقل از )Kuper and kuper, 1985, 208(
33. Myers, david G.Exploring social
Psychology, McGraw Hill, Boston,
2000, P 284
.34 روزنامه کيهان، مورخه 7 شهريور .1384
.35 اين جمله کنايه از اين است که صرفا به خاطر سقوط ارزش ازدواج در نظر طرفين ، طلاق به راحتي انجام مي‌گيرد، به طوري که به صرف اين‌که دلشان ديگر نخواست با هم زندگي کند همين امر بهترين دليل براي مجوز بودن طلاق مي‌باشد .
36. Moore, ibid, P 122
37.Social Trends)HMSO, 1986(
from : Moore, Ibid, P 121
38. Moore, ibid, L.T.P.1987, P 123
39. Browne, Ken, An Introduction
to Sociology, p 313)Polity Press, 1994(
40 Moore, ibid, p 123
41. Browne, ibid, p 319
42 Moore, ibid, P 123
43 . S Sharpe, Doube identity
coelican, 1984. fram: Moor, ibid, P 122
.44 بلکه بسياري از زنان کار در خانه را به کار در بيرون ترجيح مي‌دهند آن‌ها با استفاده از فرصت بدست آمده در خانه به کارهاي اقتصادي متعددي مشغول مي‌شوند يا اجتماعات خاص زنانه، تشکيل مي‌دهند در هيئات مذهبي و مجالس روضه زنانه شرکت مي‌کنند و از طريق اين مجالس هم بر علم و دانايي خود مي‌افزايند و هم در جريان امور قرار مي‌گيرند و چه بسا عکس‌العمل‌هاي به جايي هم از آن‌ها صادر مي‌شود که نمونه اين قبيل تحرکات را مي‌توان در تاريخ سياسي معاصر ايران همانند نقش زنان در قيام تنباکو و مشروطه به نظاره نشست (ر.ک: رمضان نرگسي، نقش مذهب تشيع در هويت زن ايراني ، مجله بانوان شيعه شماره اول) يا چنان‌چه ادرواد بروان دراين خصوص مي‌گويد: زنان ايران اگر چه تحصيل کرده و آشنا به تمدن غربي نيستند ولي به‌هيچ‌وجه کودن و احمق نيستند و در امور اجتماعي و سياسي کشور نفوذ دارند و در پشت پرده خيلي کارها با مشارکت و مساعي آن‌ها مي‌گذرد ، فقط تفوذ زنان ايران آشکار و ظاهر نيست و خارجي‌ها در نظر او به آساني از آن مطلع نمي‌شوند . مثلي معرف که مي‌گويند از صاحب قدرت نبايد ترسيد بلکه از عواملي که اين صاحب قدرت را تحريک مي‌کنند و پشت سر او هستند بايد وحشت داشت در ايران وضع چنين است در دربار و مواضع قدرت نقش موثر ولي پشت پرده را دارند . گذشته از اين ، استعدادهاي بسياري در اندرون‌ها و داخل حرامسراها وجود دارد. زناني که در موسيقي ، شعر ، نقاشي، قلابدوزي و در عين حال سياست و ديپلماسي به مرحله استادي رسيده‌اند(سفرنامه بنجامين (نخستين سفير ايالات متحده امريکا در ايران عصر ناصر الدين شاه) ، س-ج- و- بنجامين ، ترجمه مهندس محمد حسين کردبچه ، سازمان انتشارات جاويدان، چ 2، 1369، تهران، ص )82
45.Huber, Joan and Spitze, Glenna,
Trends in Family Sociology, SAGE
ا.Publications, Newbury, 1988, P 432
.46 بستان، همان، ص .240
.47 مصباح يزدي، جامعه و تاريخ، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1372 ص 326
48. Curry, T and Jiobu, R and Schwirian
K, ibid, P 268
49. Moore, ibid, p 123
.50 بستان، همان، ص .241
.51 مصباح يزدي، جامعه و تاريخ، ص 326
.52 حقيقي، شاهرخ، گذار از مدرنيته (نيچه ، فوکو، ليوتار، دريدا) ، نشر آگه ، تهران، بهار 1381، ص .224
.53 همان، ص.225
.54 فوکو، ميشل، ايرانيان چه رويائي در سر دارند. ترجمه حسين معصومي همداني، انتشارات هرمس، تهران، .1377 ص25
.55 روزنامه کيهان، مورخه 7 شهريور .1384

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page