تأملي بر چيستي و چرايي مهريه

(زمان خواندن: 18 - 35 دقیقه)

يکي از سنت هاي بسيار کهن اجتماعي رايج در جوامع بشري که قدمتي بسيار طولاني دارد، پرداخت مهريه در پيوند ازدواج است؛ به عبارت ديگر از گذشته هاي بسيار دور تا امروز، رسم بر آن است که مرد هنگام ازدواج و بويژه زماني که خواستگاري وي با پاسخ مثبت از سوي نامزد مورد نظر همراه مي شود، مبلغي را به عنوان مهريه براي زن در نظر مي گيرد؛ اگرچه سنت پرداخت مهريه، همانند ساير سنت هاي اجتماعي، طي روزگار گذشته، تحولات و دگوگوني هاي زيادي را پشت سر گذاشته و با توجه به زمان و مکان، دچار تغييرات مختلفي شده است.
روزگاري، مهريه در جايگاه بهاي زن قرار داشت و در واقع همان وجه المعامله عقد نکاح تلقي مي شده است و نيز؛ در دوره اي خاص به عنوان هديه اي از سوي مرد به پدر زن داده مي شد و در دوراني هم اين هديه، به خود زن اختصاص مي يافت است.
در حال حاضر نيز که جوامع بشري از جهات مختلف دگرگون شده و در قرن هاي اخير، تحولات علمي، پيشرفت هاي تکنولوژيکي، گسترش آزادي هاي بي رويه ي فردي و توسعه ي حق مشارکت سياسي براي تمام افراد، موجب پيدايش رويکردها و نگرش هاي جديدي نسبت به انسان و جنسيت او گرديده، در مواردي با افراط گرايي بيش از حد، جامعه انساني را بدون در نظر داشتن تمايز جنسيتي (و بلکه با نفي چنين تمايزي) صرفاً براساس شاخص هاي توسعه يافتگي و عقب ماندگي تقسيم بندي کرده است؛ نتيجه قهري چنين رويکردهايي آن است که تا زن و مرد نه به عنوان دو صنف از نوع واحد انساني (و طبعاً هر کدام با شاخصه ها و توانايي هاي اختصاصي) بلکه به عنوان دو موجود برابر و همطراز، با قابليت هاي همانند و داراي نقش ها و کارکردهاي جايگزين در نظر گرفته شده و ارزيابي شوند اين وضعيت همچنان ادامه خواهد داشت؛ از همين رو با عنايت به همين نگرش ها، زن همپاي مرد تصور مي شود و سخن گفتن از تکاليف خانوادگي و التزام به وظايف زوجيت، تضييع حقوق زن و نقض آزادي هاي مشروع وي به شمار مي آيد و در واقع، هيجان آزادي خواهي زن، به جرياني تبديل مي شود که منجر به ايجاد جنبشي زن گرا و زن محور مي گردد و اين جنبش، آنچنان موجي را در جوامع بشري، بويژه غربي پديد مي آورد که در اثر تلاطم آن، بسياري از سنت هاي پايدار اجتماعي و عرف هاي ريشه دار انساني در هم مي شکند و بنيان نظام خانواده و اجتماع دگرگون مي شود.
خواسته يا ناخواسته و در اثر تعامل فرهنگ ها و ارتباط جوامع ـ بويژه در عصر کنوني ـ جوامع شرقي و بويژه اسلامي نيز از گزند اين موج در امان نمانده و آسيب ها و تهديدهاي آن، دامنگير اين جوامع هم گرديده است که در اثر آن سؤالات و شبهاتي در اين زمينه، در جوامع اسلامي هم، مطرح و ارائه مي شود که ايجاب مي نمايد برخي از آنها، مورد تحقيق و تأمل واقع شوند. يکي از شبهات مطرح در مورد وضعيت زن در خانواده، راجع به مهريه است که با توجه به اينکه زن يکي از طرف هاي اصلي عقد نکاح است و همانند مرد از منافع آن بهره مند مي شود، و با در نظر داشتن استقلال مالي زن و توانايي او در تحصيل عوايد و کسب و امرار معاش خويش، اين سؤال مطرح مي شود که مهريه چه جايگاهي دارد؟ و الزام مرد به پرداخت آن چه توجيهي خواهد داشت؟ به عبارت ديگر وقتي پيوند نکاح معلول توافق زن و مرد است و اراده و رضايت زن همانند اراده و رضايت مرد، در صحت عقد ازدواج تأثير مي گذارد و اهليت زن، همانند اهليت مرد از عناصر اساسي صحت آن به شمار مي رود و از سوي ديگر، وقتي زن همانند مرد از منافع و لذايذ نکاح بهره مي برد، چه دليلي براي لزوم پرداخت مهريه و يا تعيين آن به عنوان يک شرط لازم در عقد نکاح وجود دارد؟ نوشتار حاضر در پي آن است که با توجه به بررسي و ارزيابي مختصري که صورت داده است، اين مسئله را با رويکرد عمدتاً عقلاني مورد تحليل و ارزيابي قرار دهد؛ لذا مهمترين سؤالي که مطرح مي گردد، اين است که اصلاً مهريه چيست؟ و چرا بايد به عنوان يک شرط اساسي در نکاح مد نظر قرار گيرد؟ براي اينکه بتوانيم پاسخ هاي اين پرسش ها را به طور مشخص به دست آوريم، مطالب اين نوشتار را طي دو بخش تنظيم و ارائه نماييم:
1 ـ چيستي مهريه
با قطع نظر از واژه شناسي مهريه و بررسي مفاهيم مترادف آن، نکته مهم و قابل بحث اين است که قرآن کريم از مهريه زنان با عنوان «صدُقه» ياد نموده و حکم به وجوب آن مي نمايد. از اين حکم قرآني چنين فهميده مي شود که وجوب مهر در عقد نکاح، نه يک حکم تأسيسي و اختصاصي شريعت اسلام، بلکه يک حکم امضايي است که قرآن مجيد با مهر تأييد زدن بر يک سنت پسنديده اجتماعي، آن را تحکيم بخشيده و تقويت نموده است؛ زيرا اولاً ترکيب کلمات و ساختار آيه شريفه «وآتوالنساء صدقاتهن نحلة» به گونه اي است که وجود مهريه در آن مفروض و مفروغ عنه تلقي شده است؛ به بيان بهتر اضافه ي «صدقات» به ضمير «هنّ» و مقدم داشتن کلمه «النساء» بيان اين معنا است که زنان مهريه داشته اند و پرداخت مهريه در بين مردم و در سنن ازدواج شان متداول بوده است؛ محمد حسين طباطبايي؛ الميزان؛ ترجمه سيد باقر موسوي؛ ج 4، قم: انتشارات اسلامي، بي تا، ص 269. بنابراين، معناي آيه اين نيست که «به زنان مهريه بدهيد» بلکه معناي دقيق آن اين است که «مهريه زنان را به خودشان بدهيد.» و روشن است که اين معنا، به صراحت از وجود مهريه حکايت دارد؛ از اين جهت است که مي گوييم وجوب مهريه يک حکم امضايي نه تأسيسي. ثانياً؛ اگر از منظر تاريخي هم به مسئله نظر افکنده شود معلوم مي گردد که پرداخت مهر، علي رغم تحولات و تغييرات چشمگير، يک سنت پايدار اجتماعي است که از گذشته هاي دور تا امروز در جوامع بشري رايج است. در مصر باستان، زوج مبلغي را به عنوان جبران خسارت از اين جهت که با ازدواج، يکي از اعضاي خانواده ي فردي را از او مي گرفت، به پدر دختر مي داد؛ يعني در واقع پرداخت «مهر» بابت تسکين و کاهش دادن درد و رنج ناشي از جدايي دختر از پدرش صورت مي گرفت. غالب غانم؛ القوانين و النظم عبرالتاريخ؛ لبنان: دار المنشورات الحقوقية، 1997، ص 47. در بابل، مهر به عنوان وجه المعامله و در واقع بهاي زن بود که به پدر او داده مي شد؛ هرچند به مرور زمان، خريد آن به منظور ازدواج، با جايگزيني هديه اي براي پدر زن، حالت نمادين يافته بود همان؛ ص 60. جوامع قبيله اي و باديه نشين حجاز نيز از همين سنت پيروي مي کردند و مبلغ پرداختي از سوي مرد، به هر عنواني که داده مي شد به پدر دختر اختصاص داشت؛ اما پس از تابش اشعه حيات بخش اسلام بر حجاز و طلوع خورشيد عدالت در آن سرزمين، تنها تغيير بنياديني که در اين سنت اجتماعي پديد آمد، اختصاص يافتن مهريه به خود زن بود.
مهريه در قرآن
قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد: «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً...» نساء: 4. . اين بيان، حق صريح و شخصي را براي زن در مهريه اش ايجاد کرد و با اعلام اينکه آنچه در جامعه جاهلي نسبت به آن رواج داشت، باطل است، ازدواج را اجتماع دوتن از روي ميل و اختيار خواند و «مهريه» را حق خود زن دانست که فقط خودش بايد آن را بگيرد نه ولي او. سيد قطب؛ في ظلال القرآن؛ ج 1، لبنان: دار الشروق، 1995، ص 585 (ذيل آيه فوق). نکته مهم و قابل مطالعه در اين آيه شريفه آن است که قرآن کريم علاوه بر تخصيص مهريه به خود زن، جهت پرداخت آن را هم بيان مي کند و در واقع همين نکته است که ماهيت و چيستي مهريه را تبيين مي نمايد؛ چه اينکه دقت در آن نشان مي دهد که مهريه چيست و به چه منظوري پرداخت مي شود؛ اما پيش از پرداختن به آن، يادآوري دو مسئله به عنوان مقدمه ضروري به نظر مي آيد: 1 ـ از نگاه انسان شناختي و ارزشي، زن و مرد هيچ گونه تفاوتي ندارند و اصولاً از نظر اسلام، انسانيت انسان به روح او وابسته است که واحد و تقسيم ناپذير است؛ به بيان ديگر زن و مرد در آفرينش کاملاً يکسان و مساوي اند و از اين رو راه رسيدن به کمال انساني و دستيابي به مقام قرب الهي براي هريک از زن و مرد باز است و از اين نظر مانعي فراروي هيچ کدام از آنها وجود ندارد؛ بنابراين علي رغم وجود برخي ويژگي ها و تفاوت هاي فيزيکي و عاطفي که دست قدرتمند آفرينش، در خلقت انسان زن و مرد به وجود آورده (و همين تمايزها موجب شده است تا زن و مرد از همين نظر مکمل وجودي همديگر باشند) با وجوداين از نظر ارزش انساني و کمال معنوي ميان زن و مرد به عنوان يک انسان هيچ گونه تفاوت و تمايزي وجود ندارد ر.ک به: قدرت اللَّه خسرو شاهي و مصطفي دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ قم: مؤسسه امام خميني، 1379، ص 140 ـ 150. . 2 ـ قرآن کريم در يک بياني زيبا که نشانگر شاهکار خلقت است مي فرمايد: «هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْکُنَ إِلَيْهَا...»**اعراف: 189. يا «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً...» روم: 21. همچنانکه ملاحظه مي شود، قرآن مجيد آفرينش زوج يا همسر را براي انسان ها، مايه سکون و عامل آرامش معرفي نموده و هدف از آن را دستيابي به آرامش روحي و رواني که زاييده ي محبت و مودت است مي داند؛ در واقع قرآن مجيد بر اين نکته نظر دارد که اولاً آرامش و سکون در سايه ي محبت و مهرباني امکان پذير است و ثانياً نقطه ي اوج آن در خلق همسران نهفته و در پرتو زوجيت قابل دسترسي است؛ زيرا قانون خلقت، در يک تدبير ماهرانه، جمال و زيبايي و غرور و بي نيازي را در جانب زن و نيازمندي و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است و در واقع، در متن خلقت، نقش هريک از زن و مرد، در مسئله ي عشق مغاير نقش ديگري است مرتضي مطهري؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ ج 5، تهران: صدرا، 1365، ص 231 ـ 232. .
به طور طبيعي تعدد و تفاوت نقش ايجاب مي کند تا هر کدام، با حفظ جايگاه و ويژگي هاي خويش به ايفاي نقش بپردازد و همين ايفاي نقش اختصاصي، اقتضاء مي کند که آن کس که طالب و جوينده است، دنبال مطلوب و گمشده ي خويش به راه افتد و براي دسترسي و يافتن آن از هيچ تلاش و ايثاري فروگذاري نکند.
مرد به صورت طبيعي، در برابر غريزه از زن ناتوان تر است. اين خصوصيت، وي را وادار مي کند تا به زن اظهار نياز کند و براي جلب رضايت او اقدام نمايد همان: ص 233. . يعني در واقع، گمشده ي مرد همان سکون و آرامش است که از سرِ ناآرامي و بي قراري در تب و تاب دست يافتن به آن است و براي آنکه به آن دست پيدا کند، از هيچ کوشش و تلاشي دريغ نمي کند. همين مسئله موجب شده است تا مرد، در پي يافتن سکون و جستن آرامش، همواره خواستگار زن باشد و از آنجا که زن نيز دنبال سکون و در جستجوي آرامش است و سعي مي کند بهترين پناهگاه را براي آرامش يافتن خويش بجويد و از اين رو که نقش وي پاسخگويي به محبت و خواستگاري مرد است، در صدد بر مي آيد به عاشقانه ترين محبت پاسخ دهد و به روي پاک ترين و با ثبات ترين مهر آغوش بگشايد؛ به بيان ديگر مرد به خاطر آرامش يافتن و بهره مند شدن از سکون، به دنبال زن مي رود و زن نيز به خاطر همان مسئله و تأمين همان نياز طبيعي خويش، مي کوشد تا گرم ترين خواسته ها و شورآفرين ترين محبت ها را بيابد و از ميان انبوه اظهار ارادت ها و ابراز عشق ها، خالص ترين و پاک ترين آن را بجويد و با گرم ترين پاسخ به شايسته ترين تقاضا، سکون و آرامش رؤيايي را به تصوير بکشد تا بدين سان حکمت آفرينش پيوند زن و مرد در عالم واقع، تحقق عيني بيابد؛ بنابراين، با در نظر داشتن اينکه زن ومرد از ارزش انساني همساني برخوردارند و به لحاظ مقام معنوي و کمالات هيچ گونه تفاوتي ميان آنها وجود ندارد و با توجه به اينکه حکمت نهفته در خلقت زوجين و همسران، حصول آرامش، و رسيدن به سکون است و پاسخ زن به تقاضاي مرد براي تأمين همين هدف صورت مي گيرد، قرآن کريم پس از دستور به پرداخت مهريه زنان، جهت اعطاي آن را هم گوشزد مي نمايد. مفسران عالي مقام در تفسير کلمه «نحلة» که بيانگر وجه پراخت مهريه است، ضمن اينکه اقوال و ديدگاههاي گوناگون را متذکر شده اند؛ با اين حال تقريباً در اين مسئله اتفاق نظر دارند که مراد از نحله، «عطيه» و «هبه» است.
شيخ طوسي(ره): اينکه خداوند مهريه را بر مرد واجب نموده و زن را موظف به پرداخت چيزي نکرده است، از منظر بعضي از مفسران بدين معناست که در واقع، مهريه عطيه اي از سوي خداوند متعال براي زنان است. تفسير التبيان؛ ج 3، النجف: المکتب الامين، (بي تا) ص 109، ذيل آيه 4 سوره ي نساء. طنطاوي: «نحله»، يعني عطيه و هديه ي بدون عوض که با رضايت قلبي به کسي داده مي شود. الجواهر؛ ج 3، مصر، (بي نا) 1350، ص 10، ذيل همان آيه. محمد جواد مغنيه: مراد از نحله عطيه اي است که خداوند پرداخت آن را بر زوج واجب گردانيده و... در حقيقت، خداوند شوهران را موظف نموده تا از جانب خداوند متعال، هديه اي را به همسران شان بدهند. پس مهريه عوض بهره برداري جنسي نيست؛ چون زن و مرد در اين نياز، مشترکند. التفسير الکاشف؛ ج 2، لبنان: دار العلم للملايين، الطبعة الثالثه، 1981، ص 250، ذيل همان آيه. .
سيد قطب: خداوند متعال به شوهر دستور مي دهد تا مهريه را به عنوان هديه ي محض با رضايت قلبي تمام و با آسودگي خيال به همسرش اعطا کند، دقيقاً همان طوري که يک هديه و بخشش را به کسي مي دهد في ظلال القرآن. احمد مصطفي المراغي: معناي آيه شريفه اين است که زناني را که به عقد ازدواج تان درمي آوريد، مهريه شان را به عنوان هديه و بخشش بدهيد. تفسير المراغي؛ ج 4، لبنان: دار احياء التراث العربي، (بي تا) ص 184، ذيل همان آيه.
ابو الحسن الماوردي: نحله همان عطيه و هديه ي بدون عوض است. اينکه دين را نحله ناميده اند به اين دليل است که عطيه اي از سوي خداوند متعال است. النکت و العيون؛ ج 1، لبنان، مؤسسة الکتب الثقافيه، (بي تا) ص 451، ذيل همان آيه.
محمد حسين فضل اللَّه: «آيه شريفه، مهريه را ثمن و عوض ندانسته؛ بلکه آن را «نحله» مي خواند؛ يعني عطيه اي که انسان به کس ديگري بدون چشم داشت عوض، مي دهد... تفسير من وحي القرآن؛ ج 7، لبنان: دار الملاک، 1998، ص 69، ذيل همان آيه و ص 181، ذيل آيه 24 همان سوره. . فخرالدين الرازي: کلبي مي گويد: «نحله» به معناي «عطيه» و «هبه» است... پس مهر يا عطيه از سوي زوج است؛ چون وي در برابر آن چيزي به دست نمي آورد و آنچه را زوج مستحق است، اباحه بضع است نه مالکيت آن، يا عطيه اي از سوي خداوند است؛ چون خداوند منافع نکاح را ميان زوجين به طور مشترک قرار داده است؛ اما زوج را مأمور به پرداخت هديه اي به زوجه مي نمايد. التفسير الکبير؛ ج 9 ـ 10، لبنان: دار الکتب العلميه، 1990، ص 147، ذيل همان آيه و نيز ر.ک به: مجمع البيان؛ ج 3 ـ 4، ذيل همان آيه. .
بنابراين از مجموع اين ديدگاه هاي تفسيري، به اين نتيجه مي رسيم که وجه پرداخت مهريه و جهت اعطاي آن اين است که مهريه بايد به عنوان هديه و پيشکش، بدون توقع و چشم داشت عوض، به زن داده شود؛ به عبارت ديگر مهريه يا «صداق» يک هبه، کاملاً محض و بدون عوض است و شايد با همين ملاحظه است که قرآن مجيد در ادامه آيه ي شريفه مي فرمايد: «فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً». يعني اگر زنان بخشي از آن را از روي طيب نفس به شما برگردانند، نوش جان و گواراي تان باد. از اين تعبير هم مي توان فهميد که مهريه، «هبه» غير معوض است و الّا با برگرداندن تمام يا قسمتي از آن، به همان نسبت از عوض آن هم بايد برگردانده شود؛ پس از نظر قرآن مجيد، چيستي و ماهيت مهريه يا صداق را هبه و هديه بودن محض تشکيل مي دهد و جز آن، هيچ عنصر ديگري در آن دخيل نمي باشد؛ البته يادآوري اين نکته هم لازم است که در برخي آيات قرآن مجيد نساء: 24 و 25 و مائده: 5. ، تعبير به «اجور» جمع اجر يعني مزد ديده مي شود که ظاهر آن نشان مي دهد نکاح يک معاوضه است و گويا در اين معامله فقط جانب مرد منتفع مي شود؛ به عبارت روشن تر، در يک نگاه گذرا و کلي از اين دسته از آيات چنين فهميده مي شود که مرد، زن را به منظور بهره برداري جنسي به خدمت مي گيرد و از آنجا که هر خدمتکاري، مستحق مزد و اجرت است، زن نيز مستحق آن است؛ پس اصلاً عقد نکاح، مثل عقد اجاره است؛ و يک معامله محض که سود عايد از آن هم به جيب مرد مي رود و براي زن جز چند ريال وجه نقد يا «وجه المعامله»چيز ديگري باقي نمي ماند.لکن با دقت در آن در مي يابيم که اين تصور درست نمي باشد و آيات ياد شده مفيد اين معنا نيستند که مهر، عوض بضع است، بلکه هديه ي نکاح و در واقع پاداش آن ارتباط عميق و ريشه داري است که با پاسخ گفتن زن به اظهار محبت مرد، پديد مي آيد. محمد الصادقي؛ الفرقان في تفسير القرآن؛ ج 4 ـ 5، قم: انتشارات فرهنگ اسلامي، 1408، ص 212.

مطالب مرتبط : جوانان و ازدواج // ازدواج موقت // احکام ازدواج // مهریه و نفقه // مقالات ازدواج //

يکي از سنت هاي بسيار کهن اجتماعي رايج در جوامع بشري که قدمتي بسيار طولاني دارد، پرداخت مهريه در پيوند ازدواج است؛ به عبارت ديگر از گذشته هاي بسيار دور تا امروز، رسم بر آن است که مرد هنگام ازدواج و بويژه زماني که خواستگاري وي با پاسخ مثبت از سوي نامزد مورد نظر همراه مي شود، مبلغي را به عنوان مهريه براي زن در نظر مي گيرد؛ اگرچه سنت پرداخت مهريه، همانند ساير سنت هاي اجتماعي، طي روزگار گذشته، تحولات و دگوگوني هاي زيادي را پشت سر گذاشته و با توجه به زمان و مکان، دچار تغييرات مختلفي شده است.
روزگاري، مهريه در جايگاه بهاي زن قرار داشت و در واقع همان وجه المعامله عقد نکاح تلقي مي شده است و نيز؛ در دوره اي خاص به عنوان هديه اي از سوي مرد به پدر زن داده مي شد و در دوراني هم اين هديه، به خود زن اختصاص مي يافت است.
در حال حاضر نيز که جوامع بشري از جهات مختلف دگرگون شده و در قرن هاي اخير، تحولات علمي، پيشرفت هاي تکنولوژيکي، گسترش آزادي هاي بي رويه ي فردي و توسعه ي حق مشارکت سياسي براي تمام افراد، موجب پيدايش رويکردها و نگرش هاي جديدي نسبت به انسان و جنسيت او گرديده، در مواردي با افراط گرايي بيش از حد، جامعه انساني را بدون در نظر داشتن تمايز جنسيتي (و بلکه با نفي چنين تمايزي) صرفاً براساس شاخص هاي توسعه يافتگي و عقب ماندگي تقسيم بندي کرده است؛ نتيجه قهري چنين رويکردهايي آن است که تا زن و مرد نه به عنوان دو صنف از نوع واحد انساني (و طبعاً هر کدام با شاخصه ها و توانايي هاي اختصاصي) بلکه به عنوان دو موجود برابر و همطراز، با قابليت هاي همانند و داراي نقش ها و کارکردهاي جايگزين در نظر گرفته شده و ارزيابي شوند اين وضعيت همچنان ادامه خواهد داشت؛ از همين رو با عنايت به همين نگرش ها، زن همپاي مرد تصور مي شود و سخن گفتن از تکاليف خانوادگي و التزام به وظايف زوجيت، تضييع حقوق زن و نقض آزادي هاي مشروع وي به شمار مي آيد و در واقع، هيجان آزادي خواهي زن، به جرياني تبديل مي شود که منجر به ايجاد جنبشي زن گرا و زن محور مي گردد و اين جنبش، آنچنان موجي را در جوامع بشري، بويژه غربي پديد مي آورد که در اثر تلاطم آن، بسياري از سنت هاي پايدار اجتماعي و عرف هاي ريشه دار انساني در هم مي شکند و بنيان نظام خانواده و اجتماع دگرگون مي شود.
خواسته يا ناخواسته و در اثر تعامل فرهنگ ها و ارتباط جوامع ـ بويژه در عصر کنوني ـ جوامع شرقي و بويژه اسلامي نيز از گزند اين موج در امان نمانده و آسيب ها و تهديدهاي آن، دامنگير اين جوامع هم گرديده است که در اثر آن سؤالات و شبهاتي در اين زمينه، در جوامع اسلامي هم، مطرح و ارائه مي شود که ايجاب مي نمايد برخي از آنها، مورد تحقيق و تأمل واقع شوند. يکي از شبهات مطرح در مورد وضعيت زن در خانواده، راجع به مهريه است که با توجه به اينکه زن يکي از طرف هاي اصلي عقد نکاح است و همانند مرد از منافع آن بهره مند مي شود، و با در نظر داشتن استقلال مالي زن و توانايي او در تحصيل عوايد و کسب و امرار معاش خويش، اين سؤال مطرح مي شود که مهريه چه جايگاهي دارد؟ و الزام مرد به پرداخت آن چه توجيهي خواهد داشت؟ به عبارت ديگر وقتي پيوند نکاح معلول توافق زن و مرد است و اراده و رضايت زن همانند اراده و رضايت مرد، در صحت عقد ازدواج تأثير مي گذارد و اهليت زن، همانند اهليت مرد از عناصر اساسي صحت آن به شمار مي رود و از سوي ديگر، وقتي زن همانند مرد از منافع و لذايذ نکاح بهره مي برد، چه دليلي براي لزوم پرداخت مهريه و يا تعيين آن به عنوان يک شرط لازم در عقد نکاح وجود دارد؟ نوشتار حاضر در پي آن است که با توجه به بررسي و ارزيابي مختصري که صورت داده است، اين مسئله را با رويکرد عمدتاً عقلاني مورد تحليل و ارزيابي قرار دهد؛ لذا مهمترين سؤالي که مطرح مي گردد، اين است که اصلاً مهريه چيست؟ و چرا بايد به عنوان يک شرط اساسي در نکاح مد نظر قرار گيرد؟ براي اينکه بتوانيم پاسخ هاي اين پرسش ها را به طور مشخص به دست آوريم، مطالب اين نوشتار را طي دو بخش تنظيم و ارائه نماييم:
1 ـ چيستي مهريه
با قطع نظر از واژه شناسي مهريه و بررسي مفاهيم مترادف آن، نکته مهم و قابل بحث اين است که قرآن کريم از مهريه زنان با عنوان «صدُقه» ياد نموده و حکم به وجوب آن مي نمايد. از اين حکم قرآني چنين فهميده مي شود که وجوب مهر در عقد نکاح، نه يک حکم تأسيسي و اختصاصي شريعت اسلام، بلکه يک حکم امضايي است که قرآن مجيد با مهر تأييد زدن بر يک سنت پسنديده اجتماعي، آن را تحکيم بخشيده و تقويت نموده است؛ زيرا اولاً ترکيب کلمات و ساختار آيه شريفه «وآتوالنساء صدقاتهن نحلة» به گونه اي است که وجود مهريه در آن مفروض و مفروغ عنه تلقي شده است؛ به بيان بهتر اضافه ي «صدقات» به ضمير «هنّ» و مقدم داشتن کلمه «النساء» بيان اين معنا است که زنان مهريه داشته اند و پرداخت مهريه در بين مردم و در سنن ازدواج شان متداول بوده است؛ محمد حسين طباطبايي؛ الميزان؛ ترجمه سيد باقر موسوي؛ ج 4، قم: انتشارات اسلامي، بي تا، ص 269. بنابراين، معناي آيه اين نيست که «به زنان مهريه بدهيد» بلکه معناي دقيق آن اين است که «مهريه زنان را به خودشان بدهيد.» و روشن است که اين معنا، به صراحت از وجود مهريه حکايت دارد؛ از اين جهت است که مي گوييم وجوب مهريه يک حکم امضايي نه تأسيسي. ثانياً؛ اگر از منظر تاريخي هم به مسئله نظر افکنده شود معلوم مي گردد که پرداخت مهر، علي رغم تحولات و تغييرات چشمگير، يک سنت پايدار اجتماعي است که از گذشته هاي دور تا امروز در جوامع بشري رايج است. در مصر باستان، زوج مبلغي را به عنوان جبران خسارت از اين جهت که با ازدواج، يکي از اعضاي خانواده ي فردي را از او مي گرفت، به پدر دختر مي داد؛ يعني در واقع پرداخت «مهر» بابت تسکين و کاهش دادن درد و رنج ناشي از جدايي دختر از پدرش صورت مي گرفت. غالب غانم؛ القوانين و النظم عبرالتاريخ؛ لبنان: دار المنشورات الحقوقية، 1997، ص 47. در بابل، مهر به عنوان وجه المعامله و در واقع بهاي زن بود که به پدر او داده مي شد؛ هرچند به مرور زمان، خريد آن به منظور ازدواج، با جايگزيني هديه اي براي پدر زن، حالت نمادين يافته بود همان؛ ص 60. جوامع قبيله اي و باديه نشين حجاز نيز از همين سنت پيروي مي کردند و مبلغ پرداختي از سوي مرد، به هر عنواني که داده مي شد به پدر دختر اختصاص داشت؛ اما پس از تابش اشعه حيات بخش اسلام بر حجاز و طلوع خورشيد عدالت در آن سرزمين، تنها تغيير بنياديني که در اين سنت اجتماعي پديد آمد، اختصاص يافتن مهريه به خود زن بود.
مهريه در قرآن
قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد: «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً...» نساء: 4. . اين بيان، حق صريح و شخصي را براي زن در مهريه اش ايجاد کرد و با اعلام اينکه آنچه در جامعه جاهلي نسبت به آن رواج داشت، باطل است، ازدواج را اجتماع دوتن از روي ميل و اختيار خواند و «مهريه» را حق خود زن دانست که فقط خودش بايد آن را بگيرد نه ولي او. سيد قطب؛ في ظلال القرآن؛ ج 1، لبنان: دار الشروق، 1995، ص 585 (ذيل آيه فوق). نکته مهم و قابل مطالعه در اين آيه شريفه آن است که قرآن کريم علاوه بر تخصيص مهريه به خود زن، جهت پرداخت آن را هم بيان مي کند و در واقع همين نکته است که ماهيت و چيستي مهريه را تبيين مي نمايد؛ چه اينکه دقت در آن نشان مي دهد که مهريه چيست و به چه منظوري پرداخت مي شود؛ اما پيش از پرداختن به آن، يادآوري دو مسئله به عنوان مقدمه ضروري به نظر مي آيد: 1 ـ از نگاه انسان شناختي و ارزشي، زن و مرد هيچ گونه تفاوتي ندارند و اصولاً از نظر اسلام، انسانيت انسان به روح او وابسته است که واحد و تقسيم ناپذير است؛ به بيان ديگر زن و مرد در آفرينش کاملاً يکسان و مساوي اند و از اين رو راه رسيدن به کمال انساني و دستيابي به مقام قرب الهي براي هريک از زن و مرد باز است و از اين نظر مانعي فراروي هيچ کدام از آنها وجود ندارد؛ بنابراين علي رغم وجود برخي ويژگي ها و تفاوت هاي فيزيکي و عاطفي که دست قدرتمند آفرينش، در خلقت انسان زن و مرد به وجود آورده (و همين تمايزها موجب شده است تا زن و مرد از همين نظر مکمل وجودي همديگر باشند) با وجوداين از نظر ارزش انساني و کمال معنوي ميان زن و مرد به عنوان يک انسان هيچ گونه تفاوت و تمايزي وجود ندارد ر.ک به: قدرت اللَّه خسرو شاهي و مصطفي دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ قم: مؤسسه امام خميني، 1379، ص 140 ـ 150. . 2 ـ قرآن کريم در يک بياني زيبا که نشانگر شاهکار خلقت است مي فرمايد: «هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْکُنَ إِلَيْهَا...»**اعراف: 189. يا «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً...» روم: 21. همچنانکه ملاحظه مي شود، قرآن مجيد آفرينش زوج يا همسر را براي انسان ها، مايه سکون و عامل آرامش معرفي نموده و هدف از آن را دستيابي به آرامش روحي و رواني که زاييده ي محبت و مودت است مي داند؛ در واقع قرآن مجيد بر اين نکته نظر دارد که اولاً آرامش و سکون در سايه ي محبت و مهرباني امکان پذير است و ثانياً نقطه ي اوج آن در خلق همسران نهفته و در پرتو زوجيت قابل دسترسي است؛ زيرا قانون خلقت، در يک تدبير ماهرانه، جمال و زيبايي و غرور و بي نيازي را در جانب زن و نيازمندي و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است و در واقع، در متن خلقت، نقش هريک از زن و مرد، در مسئله ي عشق مغاير نقش ديگري است مرتضي مطهري؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ ج 5، تهران: صدرا، 1365، ص 231 ـ 232. .
به طور طبيعي تعدد و تفاوت نقش ايجاب مي کند تا هر کدام، با حفظ جايگاه و ويژگي هاي خويش به ايفاي نقش بپردازد و همين ايفاي نقش اختصاصي، اقتضاء مي کند که آن کس که طالب و جوينده است، دنبال مطلوب و گمشده ي خويش به راه افتد و براي دسترسي و يافتن آن از هيچ تلاش و ايثاري فروگذاري نکند.
مرد به صورت طبيعي، در برابر غريزه از زن ناتوان تر است. اين خصوصيت، وي را وادار مي کند تا به زن اظهار نياز کند و براي جلب رضايت او اقدام نمايد همان: ص 233. . يعني در واقع، گمشده ي مرد همان سکون و آرامش است که از سرِ ناآرامي و بي قراري در تب و تاب دست يافتن به آن است و براي آنکه به آن دست پيدا کند، از هيچ کوشش و تلاشي دريغ نمي کند. همين مسئله موجب شده است تا مرد، در پي يافتن سکون و جستن آرامش، همواره خواستگار زن باشد و از آنجا که زن نيز دنبال سکون و در جستجوي آرامش است و سعي مي کند بهترين پناهگاه را براي آرامش يافتن خويش بجويد و از اين رو که نقش وي پاسخگويي به محبت و خواستگاري مرد است، در صدد بر مي آيد به عاشقانه ترين محبت پاسخ دهد و به روي پاک ترين و با ثبات ترين مهر آغوش بگشايد؛ به بيان ديگر مرد به خاطر آرامش يافتن و بهره مند شدن از سکون، به دنبال زن مي رود و زن نيز به خاطر همان مسئله و تأمين همان نياز طبيعي خويش، مي کوشد تا گرم ترين خواسته ها و شورآفرين ترين محبت ها را بيابد و از ميان انبوه اظهار ارادت ها و ابراز عشق ها، خالص ترين و پاک ترين آن را بجويد و با گرم ترين پاسخ به شايسته ترين تقاضا، سکون و آرامش رؤيايي را به تصوير بکشد تا بدين سان حکمت آفرينش پيوند زن و مرد در عالم واقع، تحقق عيني بيابد؛ بنابراين، با در نظر داشتن اينکه زن ومرد از ارزش انساني همساني برخوردارند و به لحاظ مقام معنوي و کمالات هيچ گونه تفاوتي ميان آنها وجود ندارد و با توجه به اينکه حکمت نهفته در خلقت زوجين و همسران، حصول آرامش، و رسيدن به سکون است و پاسخ زن به تقاضاي مرد براي تأمين همين هدف صورت مي گيرد، قرآن کريم پس از دستور به پرداخت مهريه زنان، جهت اعطاي آن را هم گوشزد مي نمايد. مفسران عالي مقام در تفسير کلمه «نحلة» که بيانگر وجه پراخت مهريه است، ضمن اينکه اقوال و ديدگاههاي گوناگون را متذکر شده اند؛ با اين حال تقريباً در اين مسئله اتفاق نظر دارند که مراد از نحله، «عطيه» و «هبه» است.
شيخ طوسي(ره): اينکه خداوند مهريه را بر مرد واجب نموده و زن را موظف به پرداخت چيزي نکرده است، از منظر بعضي از مفسران بدين معناست که در واقع، مهريه عطيه اي از سوي خداوند متعال براي زنان است. تفسير التبيان؛ ج 3، النجف: المکتب الامين، (بي تا) ص 109، ذيل آيه 4 سوره ي نساء. طنطاوي: «نحله»، يعني عطيه و هديه ي بدون عوض که با رضايت قلبي به کسي داده مي شود. الجواهر؛ ج 3، مصر، (بي نا) 1350، ص 10، ذيل همان آيه. محمد جواد مغنيه: مراد از نحله عطيه اي است که خداوند پرداخت آن را بر زوج واجب گردانيده و... در حقيقت، خداوند شوهران را موظف نموده تا از جانب خداوند متعال، هديه اي را به همسران شان بدهند. پس مهريه عوض بهره برداري جنسي نيست؛ چون زن و مرد در اين نياز، مشترکند. التفسير الکاشف؛ ج 2، لبنان: دار العلم للملايين، الطبعة الثالثه، 1981، ص 250، ذيل همان آيه. .
سيد قطب: خداوند متعال به شوهر دستور مي دهد تا مهريه را به عنوان هديه ي محض با رضايت قلبي تمام و با آسودگي خيال به همسرش اعطا کند، دقيقاً همان طوري که يک هديه و بخشش را به کسي مي دهد في ظلال القرآن. احمد مصطفي المراغي: معناي آيه شريفه اين است که زناني را که به عقد ازدواج تان درمي آوريد، مهريه شان را به عنوان هديه و بخشش بدهيد. تفسير المراغي؛ ج 4، لبنان: دار احياء التراث العربي، (بي تا) ص 184، ذيل همان آيه.
ابو الحسن الماوردي: نحله همان عطيه و هديه ي بدون عوض است. اينکه دين را نحله ناميده اند به اين دليل است که عطيه اي از سوي خداوند متعال است. النکت و العيون؛ ج 1، لبنان، مؤسسة الکتب الثقافيه، (بي تا) ص 451، ذيل همان آيه.
محمد حسين فضل اللَّه: «آيه شريفه، مهريه را ثمن و عوض ندانسته؛ بلکه آن را «نحله» مي خواند؛ يعني عطيه اي که انسان به کس ديگري بدون چشم داشت عوض، مي دهد... تفسير من وحي القرآن؛ ج 7، لبنان: دار الملاک، 1998، ص 69، ذيل همان آيه و ص 181، ذيل آيه 24 همان سوره. . فخرالدين الرازي: کلبي مي گويد: «نحله» به معناي «عطيه» و «هبه» است... پس مهر يا عطيه از سوي زوج است؛ چون وي در برابر آن چيزي به دست نمي آورد و آنچه را زوج مستحق است، اباحه بضع است نه مالکيت آن، يا عطيه اي از سوي خداوند است؛ چون خداوند منافع نکاح را ميان زوجين به طور مشترک قرار داده است؛ اما زوج را مأمور به پرداخت هديه اي به زوجه مي نمايد. التفسير الکبير؛ ج 9 ـ 10، لبنان: دار الکتب العلميه، 1990، ص 147، ذيل همان آيه و نيز ر.ک به: مجمع البيان؛ ج 3 ـ 4، ذيل همان آيه. .
بنابراين از مجموع اين ديدگاه هاي تفسيري، به اين نتيجه مي رسيم که وجه پرداخت مهريه و جهت اعطاي آن اين است که مهريه بايد به عنوان هديه و پيشکش، بدون توقع و چشم داشت عوض، به زن داده شود؛ به عبارت ديگر مهريه يا «صداق» يک هبه، کاملاً محض و بدون عوض است و شايد با همين ملاحظه است که قرآن مجيد در ادامه آيه ي شريفه مي فرمايد: «فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً». يعني اگر زنان بخشي از آن را از روي طيب نفس به شما برگردانند، نوش جان و گواراي تان باد. از اين تعبير هم مي توان فهميد که مهريه، «هبه» غير معوض است و الّا با برگرداندن تمام يا قسمتي از آن، به همان نسبت از عوض آن هم بايد برگردانده شود؛ پس از نظر قرآن مجيد، چيستي و ماهيت مهريه يا صداق را هبه و هديه بودن محض تشکيل مي دهد و جز آن، هيچ عنصر ديگري در آن دخيل نمي باشد؛ البته يادآوري اين نکته هم لازم است که در برخي آيات قرآن مجيد نساء: 24 و 25 و مائده: 5. ، تعبير به «اجور» جمع اجر يعني مزد ديده مي شود که ظاهر آن نشان مي دهد نکاح يک معاوضه است و گويا در اين معامله فقط جانب مرد منتفع مي شود؛ به عبارت روشن تر، در يک نگاه گذرا و کلي از اين دسته از آيات چنين فهميده مي شود که مرد، زن را به منظور بهره برداري جنسي به خدمت مي گيرد و از آنجا که هر خدمتکاري، مستحق مزد و اجرت است، زن نيز مستحق آن است؛ پس اصلاً عقد نکاح، مثل عقد اجاره است؛ و يک معامله محض که سود عايد از آن هم به جيب مرد مي رود و براي زن جز چند ريال وجه نقد يا «وجه المعامله»چيز ديگري باقي نمي ماند.لکن با دقت در آن در مي يابيم که اين تصور درست نمي باشد و آيات ياد شده مفيد اين معنا نيستند که مهر، عوض بضع است، بلکه هديه ي نکاح و در واقع پاداش آن ارتباط عميق و ريشه داري است که با پاسخ گفتن زن به اظهار محبت مرد، پديد مي آيد. محمد الصادقي؛ الفرقان في تفسير القرآن؛ ج 4 ـ 5، قم: انتشارات فرهنگ اسلامي، 1408، ص 212.

مطالب مرتبط : جوانان و ازدواج // ازدواج موقت // احکام ازدواج // مهریه و نفقه // مقالات ازدواج //

مهريه در روايات

با دقت و تأمل در محتواي برخي احاديث نيز، حداقل به اين استنتاج مي رسيم که «عوض بودن» مهر، يک تصور و پندار بي اساس است. از امام کاظم(ع) روايت شده است که شخصي از آن حضرت پرسيد: مردي با زني ازدواج کرده و مهر او را به شرط اينکه زن به همراه شوهرش برود و در شهر محل زندگي او زندگي کند، صد دينار قرار داده و در غير آن پنجاه دينار، حکم آن چيست؟ امام(ع) پاسخ داد: اگر شوهر، زن را به بلاد شرک ببرد، شرط او اعتبار ندارد و بايد صد دينار به زن به عنوان مهر بدهد؛ اما اگر او را به دار الاسلام و شهر مسلمانان ببرد، شرط لازم الوفاء است: «و المسلمون عند شروطهم» حر عاملي؛ وسائل الشيعه: کتاب النکاح، ابواب مهور، ب 40، ح 2. . توضيح اينکه اين مسئله دو صورت دارد: در يک صورت، مهريه زن صد دينار و در صورت ديگر، پنجاه دينار است. اگر زن مطابق شرطي که در عقد لحاظ شده است، عمل کند و به همراه شوهر برود، در اين حالت، اگر شوهرش بخواهد او را به شهر غير مسلمان ببرد، امام کاظم (ع) مي فرمايد: شرط اعتبار ندارد و شوهر بايد تمام مهر، يعني همان صد دينار را به زن بدهد. اين سخن بدين معناست که زن مي تواند از رفتن با شوهر خودداري کند، اما با آن هم بر خلاف مقتضاي شرط، مستحق تمام مهريه است؛ ولي اگر شوهرش بخواهد او را به شهر مسلمان ببرد، از نظر امام (ع) شرط نافذ است و بايد مطابق آن عمل شود؛ در اين صورت، اگر زن از رفتن با شوهر خودداري کند، مستحق تمام مهر نيست؛ بلکه طبق شرط، نصف آن را مستحق مي باشد.
از اين بيان چنين فهميده مي شود که مهريه، عوض استمتاع و التذاذ جنسي نيست؛ زيرا شهر مسلمان و غير آن در حصول استمتاع و التذاذ تاثيري ندارد. آيا مي توان گفت استمتاع در شهر مسلمانان داراي کيفيت متفاوت از آن، در شهر غير مسلمانان است؟ و اصلاً رفتن يا نرفتن زن با شوهر به شهر ديگر، چه تأثيري در استمتاع دارد؟ پس مي توان گفت مهريه قطعاً «عوض» چيزي نيست و بر اساس اينکه شرط ياده شده در يک صورت لازم الوفاء است و در صورت ديگر، هيچگونه اعتباري ندارد، مي توان فهميد که مهريه جهت و حکمت ديگري دارد. «في الاحتجاج عن محمد بن عبد اللَّه بن جعفر الحميري عن صاحب الزمان(ع) انه کتب اليه، اختلف اصحابنا، في مهر المرأة فقال بعضهم: اذا دخل بها سقط عنه المهر و لاشي ء عليه و قال بعضهم، هو لازم في الدنيا و الآخرة فکيف ذلک؟ و ما الذي يجب فيه؟ فاجاب(ع) ان کان عليه بالمهر کتاب فيه ذکر دَين فهو لازم في الدنيا و الآخرة و ان کان عليه کتاب فيه اسم الصداق، سقط اذا دخل بها، و ان لم يکن عليه کتاب فاذا دخل بها سقط باقي الصداق» همان؛ ب 18، ح 16
در صورتي که اصلاً سند مکتوبي در ميان نباشد، اگر زن حاضر به تمکين شد و ميان او و شوهرش «مضاجعت» واقع شد، در اين دو حالت، مهريه ساقط مي شود و مانند حالت اول که ممکن است در سند ازدواج با نام «دَين» ذکر شود، لازم الاداء نمي باشد؛ بنابراين اگر مهريه عوض استمتاع يا غير آن باشد، سقوط آن در هيچ حالت توجيه ندارد، مگر اينکه اصل معامله دچار اشکال گردد.
از آن گذشته، احاديث متعددي راجع به قلت مهر و مذمت زيادت آن، همان؛ ب 5. و اينکه مستحب است زن، حتي پيش از دخول، مهرش را به شوهرش ببخشد، همان؛ ب 26. و يا اينکه تعيين مهريه به تراضي و توافق زوجين بستگي دارد همان؛ ب 1، ح 1 و 9. و يا اين روايت که رسول اکرم(ص) زني را به عقد ازدواج مردي درآورد و مهر او را تعليم يک سوره از قرآن قرار داد، همان؛ ب 2، ح 1. با قطع نظر از اينکه نکاح اصلاً يک معامله محض و معاوضه نيست و بسياري از احکام و آثار معامله را ندارد، همگي بر اين نکته دلالت دارند که مهريه به هيچ وجه عوض يا بهاي منافع نکاح و غير آن نيست که مرد در برابر انتفاع از آنها به زن مي دهد؛ در نتيجه:
1 ـ براساس ارزش انساني يکسان زن و مرد که احتمال هرگونه معامله و «بيع و شراء» را در روابط انساني، بويژه رابطه ي زوجيت منتفي مي داند؛
2 ـ با توجه به اينکه زن و مرد هر دو در پي دستيابي به آرامش و سکون اند که مطابق حکمت آفرينش ازواج (نه زوجات) در زوجيت و همسري نهفته است؛
3 ـ و با عنايت به نفي مطلق عوض بودن مهر و اثبات هديه محض بودن آن، به اين جمع بندي مي رسيم که مهريه هديه اي است که به پاس نکوداشت پاسخ مثبت زن به تقاضاي محبت آميز و اظهار عشق و ارادت مرد، از سوي وي به زن اعطا مي شود؛ چنانکه حتي در روابط آزاد و نامشروع نيز، اين مرد است که به زن هديه مي دهد مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 236. و پاسخ به تقاضاي حتي نامشروع خويش را هم احترام مي نهد.
2 ـ چرايي مهريه
پس از اينکه معلوم شد مهريه هديه است و به پاس نکوداشت پاسخ محبت آميز زن به تقاضاي عاشقانه مرد اهدا مي شود، اين سؤال مطرح مي شود که چرا بايد مهريه داد؟ بر فرض که مهريه، هديه باشد، آيا لازم است چنين هديه اي داده شود و اصلاً چرا در فقه به وجوب «مهر» حکم شده است؟ پيش از پرداختن به پاسخ اين پرسش ها، لازم است يادآوري داده شود که:
1 ـ طبيعت نيرويي را در نهاد انسان به وديعت نهاده است که پس از بلوغ جسماني و رشد هرمون ها و تغيير فيزيکي در اندام هاي انسان، اين نيرو به حرکت درآمده و به فعل و انفعال مي پردازد. همچنانکه مي دانيم اين نيرو جزء غرايز انساني است و غرايز براساس طبيعت شان، کور و هدايت نشده اند و لذا يکي از وظايف مهم انسان، تنظيم، تعديل و هدايت غرايز است که اگر به حال خود رها شوند، موجب انحراف و لغزش افراد مي گردند؛ از اين رو به اقتضاي طبيعت و به حکم ضرورت، سالم ترين شيوه و مناسب ترين راه ارضاي غريزه جنسي و تعديل شهوت نفساني، ازدواج و تشکيل خانواده است.
2 ـ هدف از ازدواج و تشکيل خانواده، ارضاي ضابطه مند و تأمين مصلحت آميز نياز جنسي زن و مرد، ايجاد آرامش رواني و پي ريزي کانون گرم محبت و دوستي ميان آنها و سرانجام تأمين حب بقاي انسان از طريق ادامه ي نسل و داشتن فرزند است. قدرت اللَّه خسرو شاهي و مصطفي دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ ص 154. بنابراين، ازدواج و تأمين اهداف تشکيل خانواده مستلزم ايجاد عميق ترين رابطه و مستحکم ترين پيوند ميان زن و مرد است تا بتوانند در پرتو آن، تمام عمرشان را با راحتي و آسايش بگذرانند؛ مهمترين اساس اجتماع را بر محور محبت و دوستي پي ريزي نمايند؛ نياز جنسي شان را به طور منطقي، معتدل و از طريق مشروع، با آسودگي و اطمينان خاطر، برآورند و با تعليم و تربيت فرزندان صالح و شايسته ضمن بقاي نسل آدمي، جامعه انساني را به سوي رشد و تعالي سوق دهند؛ از اين رو اگر قرار باشد مطابق با اصول معماري نوين، بناي مستحکمي ساخته شود تا در برابر حوادثي همانند زلزله و سيل و طوفان از استحکام نسبتاً بالايي برخوردار باشد و به سادگي در برابر اين حوادث فرو نريزد و بتواند نگهبان جان ساکنان اش باشد، لازم است در ساختن آن، از نخستين نقطه ي ساخت تا آخرين مرحله ي آن، از بهترين مصالح، مناسب ترين نقشه هندسي و کارآزموده ترين معماران بهره گيري شود که به نظر مي آيد در اين ميان، مصالح مرغوب ساختماني نقش مهم و محوري را ايفاء مي نمايند.
بر همين اساس، بناي مستحکم خانواده که محل تأمين نيازهاي حياتي و ضرورت هاي اساسي زندگي انسان است، مقتضي مصالح بسيار مرغوب و درجه يک است که در اين ميان، محبت، مودت، مهرباني و دوستي نقش کليدي را ايفا مي کنند؛ از سوي ديگر براي محک زدن مرغوبيت مصالح ساختماني از استاندارد بودن و ساير نشانه ها و شواهد آن از قبيل تجارب به عمل آمده، شهرت توليد کننده و امثال آن کمک گرفته مي شود؛ لذا سؤال قابل طرح در اين باره اين است که براي محک زدن صداقت و محبت صادقانه ي خواستگار ازدواج، از چه عنصري بايد بهره گرفت؟ چه عاملي مي تواند ثابت کند که ادعاي دوستي و محبت مرد نسبت به زن، خالص و سره است؟ مردي که هنگام خواستگاري و قدم پيش گذاشتن به منظور ازدواج با يک زن در نخستين ادعا از دوستي و محبت و علاقه مندي سخن مي گويد، چگونه مي تواند اين ادعا را اثبات نمايد؟
فلسفه وجوب مهر
سنت اجتماعي اي که مقتضاي درک و تدبير عقلاني و معلول مصحلت انديشي انسان بوده، بر اين استوار گشته است تا مرد مدعي محبت و دوستي، به منظور اثبات و نشان دادن صداقت و خلوص ادعايش، چيز ارزشمندي را به عنوان مهريه به زن تقديم کند تا شاهد صدق ادعايش باشد و جالب اينجاست که قرآن مجيد، ضمن تأييد و صحه گذاشتن بر اين سنت پسنديده و نيکوي اجتماعي، محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير قرآن؛ ج 7، ص 285، ذيل آيه 4 سوره نساء. از دليل اثبات ادعاي مرد با عنوان «صدُقه» ياد مي کند و مهر را صداق مي نامد تا فلسفه آن را که همان درستي و راستي در پيمان ازدواج است، بيان کند. محمد تقي المدرسي؛ من هدي القرآن؛ ج 2، طهران: دار محبّي الحسين(ع)، 1419، ص 22. در واقع، مهريه نماد محبت و دوستي است و لذا از نظر اسلام، ارزش گذاري مادي آن نقش مهمي ندارد و بلکه تعيين آن به توافق زوجين واگذارده شده است.
اظهار نظر اسلام در مورد مهريه به منظور برانگيختن بعد اخلاقي آن است و از اين رو، فزوني مهريه را عملاً با کرامت انساني زن در تنافي مي داند؛ محمد حسين فضل اللَّه؛ تفسير من وحي القرآن؛ ص 69 بنابراين مهريه بدين منظور تقديم زن مي شود تا دليل صدق محبت و شاهد صحت ادعاي مرد مبني بر دوستي و علاقمندي او به زن به خاطر تشکيل خانواده و عقد پيمان ازدواج باشد.
شيخ صدوق(ره) در علل الشرايع و عيون اخبار الرضا(ع) در اين باره حديثي را با اين مضمون نقل مي کند که: «علة المهر و وجوبه علي الرجال و لايجب علي النساء ان يعطين ازواجهن، لان علي الرجل مؤونة المرأة، لان المرأة بايعة نفسها و الرجل مشتر و لايکون البيع الا بثمن و لاالشراء بغير اعطاء الثمن...». علل الشرايع؛ باب علة وجوب المهر، حر عاملي؛ ب 11، ح 9. مفاد اين روايت بيانگر اين مطلب است که مهريه به دو دليل بر مرد واجب است: يکي به دليل اين که مخارج زن بر دوش مرد است و ديگر اينکه زن در مقام فروشنده است و مرد خريدار، و آن گاه بر اساس يک کبراي کلي مي گويد: هيچ معامله اي بدون عوض و معوض نخواهد بود؛ پس عقد ازدواج هم يک معامله است که در آن، رعايت اين قاعده لازم است؛ بنابراين ظاهر اين روايت عمل زن و مرد را به معامله و داد و ستد تشبيه مي کند و طي آن، زن را فروشنده و مرد را خريدار معرفي مي کند که بايد به لوازم معامله، يعني رد و بدل «عوض و معوض» يا «ثمن و مثمن» تن در دهند؛ امّا با توجه به واقعيت هاي عيني مورد تأکيد و تأييد دين مقدس اسلام نمي توان گفت مراد امام رضا(ع) از بيان علت وجوب مهر، ظاهر کلماتي است که در اين حديث به کار برده است؛ زيرا:
1 ـ از نظر اسلام زن و مرد، ارزش انساني کاملاً يکسان دارند و لذا خريد و فروش يکديگر توجيه پذير نمي باشد.
2 ـ نکاح ضمن اينکه يک سنت اجتماعي است، يک سنت شرعي نيز هست که مطلوبيت آن براساس اهداف آن است و به همين دليل، قدسيت يافته است، در حالي که معاملات زيادي از نظر شرعي صحيح و مجاز دانسته شده است؛ اما هيچ کدام تقّدس نيافته اند.
3 ـ در معامله بايد عوض و معوض به صراحت، تعيين شوند؛ در حالي که در نکاح تعيين آن دشوار است و بر فرض که مهريه، عوض باشد، معوض چيست؟
4 ـ عوض بايد متناسب با معوض باشد در حالي که اگر در نکاح، معوض معين هم باشد، با توجه به تأکيد زيادي که در مورد کم بودن ميزان مهر، بخشيدن آن به شوهر و برجسته نمودن زواياي اخلاقي آن در فرهنگ اسلامي شده و چه بسا امور غير مادي به عنوان مهر پذيرفته است، اين تناسب اصلاً وجود ندارد.
5 ـ قرآن مجيد راجع به مؤمنان مي فرمايد: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ...» سوره توبه: 111. خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشت از آنها مي خرد. آيا اين معامله، همانند معاملات رايج مادي است؟ آيا در اين معامله عوض و معوض، معين و تناسب ميان آن دو رعايت شده است؟ آيا جان و مال فناپذير و مادي مي تواند متاعي باشد که بهاي آن بهشت جاودان قرار داده شود؟ بنابراين، روشن است که آيه ي شريفه در مقام تشبيه معقول به محسوس است و براي اينکه درک و فهم مسئله را براي انسان ها آسان تر کند، از اين عبارات استفاده مي کند؛ همانند آنجا که مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ...». صف: 10 ـ 11. اي مؤمنان! آيا شما را به تجارتي که از عذاب درناک رهايي تان مي بخشد، راهنمايي کنم؟ اگر مي خواهيد به اين تجارت بپردازيد، به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با مال و جان تان در راه خدا جهاد کنيد...
پس مي توان گفت که بيان امام رضا(ع) در تبيين علت وجوب مهر نيز از باب تشبيه معقول به محسوس است و به هيچ وجه در مقام آن نيست که عقد ازدواج را به عنوان يک معامله و داد و ستد محض معرفي نمايد؛ چه اينکه بيان امام(ع) ناظر بر اين نکته است که البته در عقد نکاح، داد و ستد و بيع و شرايي در کار است اما نه از آن نوعي که در آن، ارزش مادي، نقش محوري را ايفا مي کند؛ بلکه در اين بيع و شراء، محبت و دوستي و در واقع «دل» معامله مي شود و چنين معامله اي نيازمند شاهد صدق است؛ چون همانند داد و ستد مادي نيست که با دادن عوض و دريافت معوض خاتمه يابد و تمام شود؛ بلکه معامله پايداري است که مدت دوام آن تمام عمر آدمي را در بر مي گيرد؛ به عبارت ديگر نکاح دل دادن و دل گرفتن است، دلداري و دلبري است، عشق و دوستي است، محبت و وفاداري است و اين، نه معامله اي است که با انشاي عقد و داد و ستد عوض و معوض، خاتمه مي يابد و نه متاعي است که بتوان براي آن ارزش مادي تصور کرد؛ لذا مهريه با آنکه در قالب، ارزش مادي است؛ اما نقش کاملاً نمادين دارد و فقط نشان صدق ادعاي دوستي و محبت است.
اگر ملتي به پاس رشادت ها و خودگذري هاي قهرمان ملي شان، تنديس بلورين به او تقديم مي کنند، يا جامعه اي در مقام ارج گذاري به يک دانشمند، به او لوح سپاس مي دهند، آيا اين بدان معناست که مقام و ارزش علمي و قهرماني آنها را با يک تنديس يا لوح سپاس معامله نموده اند؟ يا اين اقدام، نماد احترام عميق آن ملت و جامعه به قهرمان ملي و دانشمند شان است؟ واضح است که اين اقدام، ارزش نمادين دارد و يک ملت با يک حرکت نمايشي و سمبوليک مقام قهرمان ملي و دانشمند را ارج مي نهد؛
بنابراين دادن مهريه نيز بر همين منوال، يک حرکت نمادين و يک اقدام نمايشي است که مرد با اهداي آن به پيشگاه زن، صداقت و درستي ادعاي خويش را مبني بر دوستي و عشق به زن نشان مي دهد و در واقع، با اين کار پاسخ مثبت زن را به تقاضاي محبت آميز و عشق آفرين خويش، ارج مي نهد. همچنين، احاديثي که راجع به جواز نظر انداختن به زن به منظور انجام ازدواج، وارد شده است، برداشت اين نوشتار را از بيان امام رضا(ع) تأييد مي کند. محمد بن مسلم مي گويد از امام باقر(ع) پرسيدم مردي که مي خواهد با زني ازدواج کند آيا مي تواند بر او نظر کند؟ حضرت فرمود: «نعم، انما يشتريها باغلي الثمن»: حر عاملي؛ وسائل الشيعه؛ ج 14، ابواب مقدمات نکاح، ب 36، ح 1، نيز ر.ک به: حديث 7 و 11 همان باب و علل الشرايع صدوق؛ ج 2، باب 260. مفهوم اين حديث و احاديث مشابه آن، اين است که مرد در مقام انجام يک معامله بسيار بزرگ است و لذا بايد مراقب تمام جهات و ابعاد آن باشد؛ گويي مرد مي خواهد اين معامله را با گران ترين قيمت انجام دهد؛ از اين رو همان طوري که يک شخص در مقام عقد چنين معامله اي بايد تمام جوانب آن را بسنجد و با چشم باز وارد آن شود، در مورد نکاح نيز بايد مواظب باشد و چشمانش را بگشايد و کسي را که مي خواهد به او دل ببندد و با همکاري او اساس يک کانون گرم و پر محبت را پي ريزي نمايد ـ تا در تمام عمر، با زندگي در آن، به سکون و آرامش مطلوب دست يابد ـ بايد بشناسد و تمام مزايا و معايب او را از نظر بگذراند و آن گاه با شناخت و آگاهي لازم اقدام نمايد.
علاوه بر آن، امام(ع) مي فرمايد: «انما يشتريها باغلي الثمن» اين گران ترين قيمت، چيست و مراد از «اغلي الثمن» چه مي باشد؟ به نظر مي رسد نزديکترين مصداق و شاخص ترين فرد آن، همان سرمايه ي محبت و مودتي است که مرد هنگام ازدواج با در کف گرفتن آن وارد ميدان مي شود و با اتکاي به آن، کانون گرم و صميمي خانواده را تشکيل مي دهد و با اعتماد به آن مي خواهد اعتماد زن را به دست آورد و گرنه هيچ بهايي غير از آن، نمي تواند ضامن بقاي خانواده و تأمين کننده آسايش مطلوب برخاسته از آن باشد. سرمايه ي محبت است که زن را وامي دارد تا با ايثار و خودگذري و با تلاش پيگير و شبانه روزي، بدون کمترين توقع و چشم داشت مادي، تمام زحمات درون خانه، رسيدگي به وضع منزل، فرزندان و همکاري و کمک با مردخانه را به دوش بکشد و نه تنها از اين همه زحمت و تلاش، احساس خستگي نکند؛ بلکه از آن لذت ببرد. و البته همين دوستي و درستي است که به مرد حرکت و انگيزه مي بخشد تا هيچ گاه به فراهم نمودن حداقل امکانات زندگي براي زن و فرزندان خويش اکتفاء نکند و هرگز نگويد که آنچه از نظر شرعي و قانوني بر دوش اوست، انجام داده و بيشتر از آن تکليفي ندارد.
پس به يقين مي توان گفت: اين «اغلي ثمن» همان نقد محبت و دوستي است که به منظور خريد «دل» نثار مي شود و در واقع مفاد اين حديث، حديث دلدادگي و دلبردگي است؛ همچنان که مفاد کلام امام هشتم(ع) نيز همين است و براساس آن، زوجين به دنبال کيمياي محبت اند که خلوص و کمال آن را با اکسير «صداق» و درستي محک مي زنند و چون مرد، در اين عرصه پيشگام و خواستگار مبادله ي محبت و معامله ي مودت است، به حکم اينکه بار اثبات ادعا به دوش مدعي است، بايد شاهد، صدقي اقامه کند تا خلوص ادعايش را به اثبات برساند و «مهريه» همان شاهد صدق است که به صورت نمادين، بيانگر راستي و درستي ادعاي محبت و دوستي از سوي مرد است؛ به بيان بهتر، مهريه همانند تمام اقدامات نمادين، داراي دو جهت است: از يک سو روايتگر صدق و راستي اين طرف، و از سوي ديگر حکايتگر تجليل و سپاس از طرف مقابل است؛ از اين جهت شريعت اسلام، ضمن تأييد اين سنت اجتماعي، به آن حيث وجوبي بخشيده و لزوم آن را مورد تأکيد قرار داده است.
جمع بندي و نتيجه گيري:
اگر بخواهيم تمام آنچه را که طي اين نوشتار به رشته تحرير درآمد، در جملاتي کوتاه بيان کنيم، مي توانيم بگوييم که اولاً؛ مهريه در ذات خود يک هديه است که به دو منظور پرداخت مي شود: يکي به منظور اثبات ادعاي مرد که با ادعاي محبت و مودت به خواستگاري زن مي رود و ديگري، به منظور ارج نهادن به پاسخ مثبت زن به تقاضاي مرد؛ بنابراين مهريه مالي نيست که به خاطر جبران عدم استقلال مالي زن به او داده مي شود؛ چون در جاي خودش به اثبات رسيده است که زن همانند مرد، از اين نظر استقلال دارد. قرآن مجيد مي گويد: «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ» نساء: 32. .
از آن گذشته، با توجه به طبيعت مادي سيال، مهريه بيانگر ثروتي نيست که زن براي تأمين آينده زندگي اش به آن دست يابد. به ويژه اينکه زن در بيشتر موارد، مهريه را براي خريد لوازم زندگي و نيازهاي شخصي اش در زمان زوجيت خرج مي کند؛ محمد حسين فضل اللَّه؛ تفسير من وحي القرآن؛ ص 70. همچنين اين ادعا که مهريه اهرم فشاري بر مرد است تا نتواند از اختيار طلاق استفاده کند و يا ادعاهايي مثل آن، کاملاً مردود و بي پايه است و هيچ گونه توجيه علمي و منطقي ندارد. ر.ک به: همان و مرتضي مطهري با نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 256 ـ 261.
ثانياً، با توجه به احکام ويژه اي که در شريعت اسلام درباره ي «مهر» بيان شده است و که طي آن بر جنبه ي اخلاقي و معنوي آن تأکيد فراوان به عمل آمده و اصلاً وضع حقوقي مهريه به گونه اي تبيين گرديده است که جايگاه مالي و مادي آن را تقريباً به طور کامل از بين مي برد، به اين نتيجه مي رسيم که اصلاً پرداخت مهريه يک حرکت نمايشي و يک اقدام نمادين است که ارزش سمبوليک آن را بيان مي کند. ر.ک به: سيد حسين شرف الدين؛ تبيين جامعه شناختي مهريه؛ قم: انتشارات مؤسسه امام خميني، 1380، ص 302.
ثالثاً، پرداخت مهريه از سوي مرد به زن، يک سنت کهن اجتماعي و عرفي و مقتضاي درک و تدبير عقلاني انسان هاست که از گذشته هاي بسيار دور وجود داشته و شريعت اسلام، ضمن تأييد و صحه گذاشتن بر آن، جهت آن را تصحيح و بلکه تعيين نموده و در مورد آن، ارزش گذاري نموده است؛ از اين رو مهريه يکي از لوازم ازدواج به شمار مي رود که وجوب آن در فقه، بر صحت نکاح تأثيري ندارد؛ زيرا اصلاً مال و ارزش مادي در عقد ازدواج مقصد و مقصود نمي باشد؛ بلکه وجوب مهر به دليل بالا بردن حيثيت نکاح و اظهار مقام بزرگ آن و بالاتر، به منظور تکريم زن و تأکيد بر جايگاه تعيين کننده ي وي در عقد ازدواج است. ر.ک به: محمد کمال الدين امام؛ الزواج و الطلاق في الفقه الاسلامي؛ لبنان: المؤسسه الجامعه للدراسات، 1996، ص 119 ـ 121
حوراء :: ارديبهشت و خرداد 1384، شماره 12 و 13

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page