شخصى به نام « مهاجر » مىگويد : به ديدار امام صادق عليهالسلامرفتم و عرض كردم كه فلانى و فلانى خدمت شما سلام رساندند . فرمودند : «سلام بر آنها باد » .
گفتم : « از شما التماس دعا نيز كردهاند » .
فرمودند : « چه مشكلى دارند » ؟
گفتم : « منصور دوانيقى آنها را به زندان انداخته است » .
فرمودند : « آنها با منصور چه كار داشتند » ؟
گفتم : « براى او كار مىكردند . منصور از دست آنها خشمگين شد و به زندانشان انداخت » .
فرمودند : « مگر آنها را از كار كردن براى او نهى نكرده بودم ؟ اين كارها آتش را در پى دارد » . در ادامه فرمودند : « خدايا ، خطر را از آنها برگردان و نجاتشان بده » .
مهاجر مىگويد : از مكه بازگشتم وقتى كه از حال دوستانم پرس و جو كردم دريافتم كه سه روز بعد از دعاى امام آزاد شدهاند[1] .
----------------------------------------------
[1] . شنيدنىهاى تاريخ : ص57 و المحجة البيضاء : ج3 ، ص256 .
ستميارى
- بازدید: 1714