125 «بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ»
ترجمه:
125. بلكه شما مؤنين اگر صابر باشيد و ثابت باشيد و مقاومت كنيد و فرار نكنيد و اين مشركين مراجعت كردند براى مقاتله با شما، خداوندِ شما، شما را مدد مىدهد به پنج هزار ملك نشاندار.
[در بيان عدد ملائكه و نحوه امداد در احد]
ظاهر اين است كه اين پنج هزار غير از آن سه هزار هستند كه مجموعا هشت هزار مىشود، نه اينكه دو هزار ضميمه آن سه هزار شود؛ زيرا اين پنج هزار با نشان هستند و آنها بدون نشان.
[در بيان نزول ملائكه مسوّمين ( = نشاندار ) تا ظهور حضرت قائم ] و در حديث مروى در برهان دارد كه اين سه هزار مأمور شدند در زمين بمانند تا زمان ظهور حضرت بقيّة اللّه در ركاب او باشند[1]، چنانچه چهار هزار ملكى كه با فطرس براى يارى [امام] حسين عليهالسلام آمدند آنها هم در زمين ساكن شدند تا زمان حضرت حجت عليهالسلام مطالبه خون ابى عبداللّه عليهالسلام بكنند.
و ظاهرا اين قضيه در غزوه احد بود، چنانچه معروف و مشهور بين مفسرين و ارباب حديث و علماى اعلام است، و مرحوم مجلسى عليه الرحمة در بحار مفصلاً بيان فرموده، به آنجا مراجعه شود[2] و از وضع اين كتاب خارج است و ما فقط در شرح آيه مختصر بيانى مىكنيم.
«بَلى»، ترقّى است؛ يعنى بيشتر و بالاتر و مهمتر از نصرت در بدر شما را نصرت مىفرمايد.
«إِنْ تَصْبِرُوا» ، گذشت كه «صبر» در هر مقامى به نامى مسمّى مىشود و در مقام جهاد، شجاعت و ثبات قدم است، حتى كشته يا ظفر يابد. «وَ تَتَّقُوا» «تقوا» در اطاعت و ترك معصيت است و در اينجا ترك فرار از زحف [= حمله به دشمن] است.
«وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا» «و يأتوكم»؛ يعنى مشركين مىآيند شما را، يعنى مراجعت مىكنند از جنگ بدر كه فرار كرده بودند، برمىگردند براى حرب با شما.
«مِنْ فَوْرِهِمْ» يا به معنى فوران غضب است كه آنها با حال فوران غضب مىآيند به واسطه آنچه بر آنها در بدر از قتل و اسر و ذهاب مال وارد شده بود، يا از «فور» به معنى تعجيل و شتاب و سرعت مىآيند كه اشاره به غزوه احد باشد، از آنها وحشت نكنيد و استقامت ورزيد و به محاربه با آنها قيام كنيد و فرار نكنيد.
«يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ»؛ خداوند پشتيبان شماست و شما را مدد مىدهد. «بِخَمْسَةِ آلافٍ»؛ پنج هزار «مِنَ المَلائِكَةِ» از ملائكه. «مُسَوِّمَينَ» ؛ با نشان و علامت كه مشركين آنها را مشاهده كنند و مرعوب شوند و فرار كنند.
و ظاهرا اين امداد پس از آنى بود كه مشركين چيره شدند و بسيارى از مسلمين را كشتند، حتى خيال كردند كه پيغمبر صلىاللهعليهوآله هم كشته شده. عبداللّه بن قميتة الحارثى سنگ به طرف حضرت انداخت، دندان مبارك و پيشانى منوّر و دماغ حضرت را شكست و فرياد زد من محمّد را كشتم و صدايى بلند شد ـ كه گفتند شيطان بود ـ كه محمد كشته شد. و اين صدا به سمع مسلمين رسيد، فرار كردند و به سمع مشركين رسيد، چيره شدند و حمله كردند، و پيغمبر صلىاللهعليهوآله فرياد مىزد كه من پيغمبرم، كجا فرار مىكنيد؟ صداى پيغمبر صلىاللهعليهوآله به مسلمين رسيد، برگشتند و ملائكه به مدد مسلمين آمدند و مشركين اين جمعيت زياد را كه مشاهده كردند مرعوب شدند و فرار كردند و بالاخره فتح نصيب مسلمين شد.
[در بيان وقايع مهم در جنگ احد]
و از وقايع مهمّه در اين جنگ قضيه حنظله است و او ابن ابى عامر است از قبيله خزرج و شبى كه پيغمبر صلىاللهعليهوآله و اصحاب براى احد حركت كردند حنظله شرفياب شد و استيذان كرد كه امشب شب زفاف اوست، توقّف نمايد. آيه شريفه نازل شد «إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ...» إلى قوله تعالى: «فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ...»[3]، حضرت اجازه فرمود. صبح حركت كرد جنبا براى جهاد. موقعى كه رسيد احد چشمش به ابىسفيان افتاد، در تعقيب او حمله كرد و اسب او را پى كرد، ابوسفيان افتاد و فرياد زد حنظله مرا مىكشد، يك نفر از مشركين به او حمله كرد و ضربتى بر او زد، حنظله در تعقيب آن مشرك رفت و او را كشت و خودش هم افتاد و شهيد شد.
پيغمبر صلىاللهعليهوآله فرمودند: ملائكه بين آسمان و زمين در صحائف طلا او را از جنابت غسل دادند و مسمّى شد به غسيل الملائكه. و از قضاياى مهمه ديگر حكايت نسيبه دختر كعب مازنيه است. موقعى كه مسلمين فرار كردند و فقط على عليهالسلام و ابو دجانه باقى ماندند و على عليهالسلام دفع شرّ كفار را از رسول اللّه صلىاللهعليهوآله مىنمود، نسيبه كه براى جراحى آورده بودند هم باقى ماند خدمت حضرت. يك موقع چشمش افتاد به پسرش كه فرار مىكند.
او را فرياد زد كجا فرار مىكنى؟ پسرش برگشت و حمله كرد بر مشركين و يكى از مشركين او را كشت. نسيبه دويد و شمشير فرزندش را برداشت و حمله كرد بر آن مشرك و او را كشت و او هم كشته شد و قضاياى مهمه ديگر.
------------------------------------------------
[1] . ر . ك : تفسير البرهان: ج2، ص103، ح5 و تفسير عياشى: ج1، ص220، ح138.
[2] . ر. ك: بحار الأنوار ، ج20، باب 12 ـ 14 و 28.
[3] . منحصرا مؤمنان كسانى هستند كه ايمان آوردند به وحدانيت خدا و به رسالت رسول او و موقعى كه مشرف بودند خدمت رسول براى امر جامعى مثل جهاد با كفار و مشركين يا امرى كه بايد به اجتماع انجام گيرد، از خدمتش بيرون نمىروند تا اينكه از او طلبِ اذنِ خروج نكنند. محققا كسانى كه از شما اى پيغمبر استيذان مىكنند، كسانى هستند كه ايمان به خدا و به رسول او آوردهاند، پس موقعى كه از شما استيذان كردند براى شغل لازمى كه دارند، پس شما هم به آنها اذن ذهاب بده اگر صلاح مىدانى و اراده كردهاى، به آن كه خواستهاى از آنها. سوره نور: آيه 62
آیه ١٢٥ « بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ ... »
- بازدید: 2186