محاكمه خوله در منزل عمروعاص

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

عبداللّه كه فهميده بود قطام با حيله گريهاى مخصوص خود و با جملات دلفريب خويش توانسته است امير را نيز مجذوب خود كند تصميم گرفت با تمام توان از خود دفاع كند.
براى لحظه اى ، همه ساكت شدند، عمروعاص كه چشم به زمين دوخته بود و با تازيانه اى كه در دست داشت و آهسته آهسته بر قاليچه مى كوبيد و دست به ريش و موهايش مى كشيد، سر را بلند كرد وغلام خود را صدا زد و گفت : برو بيرون و در را ببند و هيچ كس را به درون راه نده . غلام هم تعظيم نمود و خارج شد.


پس از آن عمروعاص رو به سوى پدر خوله كرد وگفت : آيا اين است جواب خوبيها و احسان من نسبت به تو؟
پدر خوله كه از حرفهاى امير چيزى نمى فهميد جاخورد و گفت : مولاى من ! نمى دانم چه اتّفاقى رخ داده است ؟ من كه هميشه غلام وچاكر و خدمتگزار بى ادّعاى امير بوده و هستم . عمروعاص گفت : شايد تو اين طور باشى ، اما دخترت خوله با همكارى ديگران تصميم به كشتن من داشتند و سعى مى كردند على بن ابى طالب را از مرگ نجات دهند.
پدر خوله وقتى كه اين سخنان را شنيد فورا بلند شد و به طرف دخترش ‍ رفت و او را بلند كرد و به طرف امير آورد و گفت : سرور من ! تا امروز من او را جزو يكى از كنيزان تو مى دانستم اما حالا كه به نظرتان مرتكب خطايى شده است السّاعه و در نزد شما سرش را از بدنش جدا خواهم كرد. پس از اين كلمات ، محكم و سخت خوله را گرفت تا آزارى به او برساند اما عمروعاص ‍ با صداى بلند گفت : تو كارى به او نداشته باش و بر سر جايت بنشين ، بگذار حرفهايش را بشنوم ، اگر آنچه را كه درباره او شنيده ام صحيح باشد كمترين مجازاتى كه براى او درنظر گرفته خواهد شد مرگ است .
وقتى كه عبداللّه اين سخنان را شنيد قلبش گرفت و سخت متاءثر گشت و از عاقبت اين محاكمه نگران شد اما صبر كرد و چيزى نگفت .
پس از آن عمروعاص رو بجانب خوله نمود و گفت : نظر تو چيست اى خوله ؟ خوله در جاى خود ايستاد و با صدائى جذّاب و قلبى محكم گفت : من نمى دانم از تهمتى كه سخن چينان بر من زده اند چه بگويم ، و اگر از علت و اهداف اين تهمت ها آگاه مى شدم مى توانستم حقيقت قضايا را به عرضتان برسانم و آنگاه هر آنچه صلاح مى دانستيد بر من حكم مى كرديد و اگر مرا مستحق مرگ هم بدانى باز ترسى ندارم ، زيرا كه جان من شيرين تر از جان مردانِ مسلمانى كه در اين فتنه ها كشته شدند نيست .
عمروعاص از شنيدن سخنان او كه بيانگر وقايع و حوادث اخير بود شگفت زده شد و گفت : مقصودت از اين حرفها چيست ؟ به سؤ ال من چه جواب مى دهى ؟
خوله گفت : حال كه چنين است ، اگر اتّهام من ثابت شود ريختن خونم حلال خواهد بود اما مقصود من اينست كه لااقل بدانم تهمتى كه بر من مى زنند چيست ؟ و آن كس كه اين تهمت ها را زده چه كسى است ؟ عمروعاص گفت : قبول مى كنم ، پس از اين با تو ملايم تر برخورد خواهم كرد، تا بتوانى هر طور كه خواستى از خود دفاع كنى ، ولى بدان !! من شكّى ندارم در اين كه در نهايت به خيانت خود اعتراف خواهى كرد چونكه ثبوت اين جرم از روشنايى روز روشنتر است . سپس به خوله امر كرد كه در جايش ‍ بنشيند و او نيز نشست . آنگاه نگاهى به قطام كرد و گفت : قطام ! آنچه در مورد خوله ميدانى بگو تا بشنود.
قطام پس از شهادت على عليه السّلام آتش دلش خاموش شده او از صحبتهاى كه بين غلام او و بلال رّد و بدل شده بود فهميده بود كه خوله سعيد را دوست دارد او مى دانست كه خوله بلال را با سعيد به كوفه فرستاد تا پيش از زمان كشتن على عليه السّلام آن حضرت را از اين تصميم آگاه گرداند و موجب نجات على عليه السّلام گردد. قطام با آن حسّ انتقام جويى و فطرت زشتى كه داشت تصميم گرفت به فسطاط بيايد تا خوله و سعيد را نيز به آتش ‍ قهرش گرفتار سازد و با مكر و حيله اى كه در خود ميديد شكى نداشت كه مى تواند خيانت اين دو نفر را نزد عمروعاص ثابت كند تا شايد خود را نزد او عزيز گرداند و در دستگاه او جايى پيدا كند يا امير او را به ازدواج پسر خود در آورد. قطام و ريحان روز گذشته با سرعت ، خود را به فسطاط رسانده بودند و بعد از رسيدن به شهر بلافاصله خود را به عمروعاص رساندند و خبر قتل على عليه السّلام را به او بشارت دادند، پس از آن شروع به بدگويى درباره خوله و سعيد نمودند و گفتند: او(خوله ) بود كه به كمك سعيد قصد نجات على عليه السّلام را داشت و اين دو از نقشه قتل شما نيز آگاه بودند.
عمروعاص پس از شنيدن حرفهاى آندو بر كنجكاوى او افزوده شد و از قطام خواست تا دلايل خود را بيشتر توضيح دهد. قطام كه موقعيت را مناسب و به نفع خود مى ديد از جاى برخواست و آرام آرام و با ناز و كرشمه به نزديك امير آمد و در حالى كه لباسش از پشت بر زمين كشيده مى شد با صدائى نرم و لطيف گفت : آنچه امير از من مى پرسد آنقدر واضح و روشن است كه نياز به دليل و برهانى ندارد. مولاى من اخلاص و ارادت مرا نسبت به خود بهتر مى دانند، بطورى كه وقتى اجتماع هواداران و دوستان على عليه السّلام را در عين الشمس شنيدم ، فورا شخصى را ماءمور كردم تا اخبار را به اطلاع برسانند، و اگر چنانچه كسى را نمى يافتم خود شخصا به اين امر مهم اقدام مى كردم و هدفم از گفتن اين مطالب اينست كه امير بدانند تا چه اندازه به ايشان وفادار هستم . من شكى از اطلاع خوله بر دسيسه قتل شما ندارم زيرا يقين دارم وقتى كه خوله و سعيد و رفيقش عبداللّه به فسطاط آمدند از اين قرارداد آگاه بودند. آن دو براى پيوستن به علويين به فسطاط آمده بودند و من هم در آن هنگام غلام خود ريحان را فرستادم كه هر چه زودتر اين خبر را به امير برساند. پس از آن كه ريحان برگشت خبر دستگير كردن علويين در عين الشمس را به من داد و به من گفت كه از جمله دستگير شدگان عبداللّه و سعيد هستند، اما او نمى دانست كه سعيد به كمك همين خوله نجات يافته است . ولى من وقتى كه سعيد به كوفه برگشت تا على بن ابيطالب را از دسيسه قتل با خبر سازد، از اين قضيه آگاه شدم و اين در حالى است كه اينان سعى كردند امير را از توطئه قتل آگاه نسازند و همين زن (خوله )، غلام خود بلال را به دنبال دوستش به كوفه فرستاد. و غلام من ريحان وقتى كه در شهر كوفه اين دو را در حال گفتگو ديد به آنان نزديك شد و از خلال صحبتهاى آنان فهميد كه بلال و اين دختر از اين قضايا باخبرند و چون سعى و كوشش آنان در راه نجات جان على بجائى نرسيد دلشان را به اين خوش كردند كه آنچه بر سر على آمده است بر مولايم نيز وارد خواهدشد. اما خداى تبارك و تعالى به لطف و عنايت خويش جان مولايم را از اين سوءقصد نجات داد. پس ‍ همانطور كه به عرضتان رسيد معلوم مى شود كه خوله ، عبداللّه ، سعيد و غلامشان از توطئه آگاهى داشتند. و اگر چنانچه اين زن به امير خود اخلاصى داشت هيچ وقت آنرا پنهان نمى كرد. عمروعاص گفت : به چه دليلى بپذيرم كه سعيد و عبداللّه وقتى به فسطاط آمدند از توطئه قتل من با خبر بودند؟
لبابه پيرزن و مكار كه تا اين لحظه سكوت اختيار كرده بود در جواب اين سؤ ال به ميدان آمد و گفت : يا امير! شكى نيست كه ايندو نيز از قضايا باخبر بودند چون همان شب كه قصد سفر به فسطاط را داشتند ما را نيز از اين اخبار با خبر نمودند.
در هنگام سخنان قطام ، خوله در اين فكر بود كه با اينهمه دسيسه قطام چه جوابى به امير بدهد تا او را قانع كند. عبداللّه نيز از خيانتى كه اين زن حيله گر نموده بود ترس و واهمه وجودش را فراگرفت و از آن ترسيد كه سخنان قطام اتهام آنان را ثابت كند و خوله نيز محكوم گردد.
پدر خوله ، در حالى كه سخنان قطام را شنيده بود از جاى برخواست و غضبناك و خشمگين رو به دخترش كرد و با صداى بلند گفت : خدا تو را لعنت كند اى دخترك خائن ، الان بر من ثابت گرديد كه تو خيانت كارى . سپس ‍ رو به قطام كرد و گفت : در چه روزى غلام تو بلال را با آن مرد در كوفه ملاقات نمود؟ قطام گفت : ((شب 17 رمضان ))
پدر خوله لحظه اى آرام شد، ولى آرامش او نشان از رضايت نبود، لذا به خوله نزديك شد و دست دخترش را گرفت و او را به وسط اطاق كشيد و گفت : اكنون مى فهمم كه چرا بلال بدون اطلاع من به سفر رفته است ، تو او را به همراه دوستت سعيد به كوفه فرستادى تا ابوتراب (على بن ابى طالب عليه السّلام را از قتل نجات دهد، اما به دروغ به من گفتى كه او شترها را برداشته و فرار كرده است ، در حالى كه او شترها را برداشته تا به همراه دوست تو سعيد به كوفه بروند. سپس رو به سوى عمروعاص نمود و گفت : آقاى من ! ميدانم كه دخترم مستحق قتل شده است ، يا خودت او را مى كشى و يا به من واگذار تا در حضور تو او را به قتل برسانم .
عبداللّه پس از شنيدن سخنان پدر خوله غيرتش به جوش آمد، چرا كه سكوت خوله را به جهت ترس او قلمداد مى كرد، چون چهره خوله به علت نقابى كه بر صورتش بود معلوم نبود كه او در چه در حالى است ، لذا با آرامى و اطمينان قلبى رو به عمروعاص كرد و گفت : از مولاى خود تمنّا دارم كه به پدر خوله بفماند از حدود خود خارج نشود و بداند كه الان خوله همسر من است و اختيار خوله ديگر دست او نيست تا هر كارى كه خواسته باشد انجام دهد، چنانچه اگر او گناهى مرتكب شده باشد و مستحق مجازات باشد، تصميم از آن مولاى من است نه با كس ديگر.
-----------------------------------------------------
مؤ لف : جرجى زيدان
ترجمه و تحقيق : ابراهيم خانه زرّين / ايرج متّقى زاده

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page