به کويت گذر کردم اي دوست از جان
که ديدم ملک بود آنجا غزل خوان
جلال و شکوهت نديدم به خاور
که اين بارگه هست درگاه ايمان
چه سان گشت محشر ز بهر نيايش!
ز دلدادگان غريب خراسان
بر آن کوي دارد تمنا ز درگه
بگيرد مرادش به آيات قرآن
به سوز دل ار سر نهي بر مقامش
فقط راز دل گوي بي شرط و پيمان
شود ضامنت تا که هستي به دنيا
به عشقت منور کند راهت از جان
ز نور خدايي شود روشن اينجا
به لطفش رهايت نمايد ز حرمان
بياساي جانا بر پور موسي (ع)
بخوان بر مقامش ثناي فراوان
رضا (ع) مظهري شد ز هستي به خلقت
به عشقش حکيما بگو نغمه از جان
-----------------------------------
دکتر سيد مهدي ايزدي دهکردي (حکيم)
منبع:كتاب گلهاي محمدي