فقيد زاهد مرحوم شيخ جوادبن شيخ مشكور كه از اجله علماء و فقهاء نجف اشرف و مرجع تقليد جمعى از شيعيان عراق بوده و نيز از ائمه جماعت صحن مطهر بوده است در سال 1237 در حدود نودسالگى وفات نموده و در جوار پدرش در يكى از حجره هاى صحن مدفون گرديده نقل فرمود:
در شب 26 ماه صفر 1236 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل ملك الموت (ع ) را ديدم پس از سلام پرسيدم از كجا مى آيى ؟
فرمود: از شيراز مى آيم و روح ميرزا ابراهيم محلاتى را قبض كردم .
گفتم : روح او در برزخ در چه حال است ؟
فرمود: در بهترين حالات و در بهترين باغهاى عالم برزخ و خداوند هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را مى برند.
گفتم : براى چه عملى از اعمال به چنين مقامى رسيده است ؟ آيا براى مقام علمى و تدريس و تربيت شاگردان ؟ فرمود نه .
گفتم : آيا براى نماز جماعت و رساندن احكام دين بمردم ؟
فرمود: نه .
گفتم : پس براى چه ؟
فرمود: براى زيارت عاشوراء.
(مرحوم ميرزاى محلاتى سى سال آخر عمرش زيارت عاشوراء را ترك نكرد و هر روزى كه بيمار ى يا امرى كه داشت و نمى توانست بخواند نايب مى گرفته است ).
چون شيخ از خواب بيدار مى شود فردا به منزل آية اللّه ميرزا محمّد تقى شيرازى مى رود و خواب خود را براى ايشان نقل مى كند.
مرحوم ميرزا تقى گريه مى كند و از ايشان سبب گريه را مى پرسند؟
مى فرمايد: ميرزاى محلاتى از دنيا رفت و استوانه فقه بود، به ايشان گفتند: شيخ خواب ديده واقعيت آن معلوم نيست .
ميرزا فرمود: بلى خواب است اما خواب شيخ مشكور است نه افراد عادى ، فرداى آنروز تلگراف فوت ميرزاى محلاتى از شيراز به نجف مى رسد و تصديق رؤ ياى شيخ مرحوم آشكار مى گردد.(1)
عاشقم بر سرور و مير شهيدان عاشقم
بر حسين آن ماه تابان سرور آزادگان
آنكه مى تازيد بر هر ظالم بيدادگر
آنكه بى تاب و توان مى شد ز ديدار يتيم
آنكه دشمن كرد از او جرعه آبى دريغ
آنكه با خون كرد بنيان مكتب آزادگى
آن حسينى كه همه هستى براه دوست داد
------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.
----------------------------------------
على مير خلف زاده