جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى مولوى (حفظه اللّه ) نقل فرمود:
بنده 23 سال قبل در كربلا بودم و به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا بودم رفقا مرا براى تفريح و تغيير هوا به سمت قبر جناب حر شهيد عليه الرحمه بردند.
در حرم حر بودم و قدرت ايستادن نداشتم نشسته زيارت خواندم در اين اثناء ديدم زن عربى بيابانى وارد شد و نزديك ضريح نشست و انگشت خود را در حلقه ضريح گذارد و اين دعا را خواند.
يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانا الْحُسَيْن ((ع )) اِكْشِفْ لَنَا الْكَرْبِ الْعِظامِ بِحَقِّ مَوْلانَا الْحُسَيْن ((ع ))
پس انگشت خود را بر مى داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذكر را مى خواند و دور مى زد و دور پنجم يا ششم او بود كه من هم آن جمله را حفظ كردم .
چون توانائى ايستادن نداشتم كه از بالا شروع كنم خود را كشان كشان به ضريح رسانده و انگشتم را به حلقه پائين ضريح گذاشتم و همان جمله را خواندم و بعد در حلقه ديگر و چون به حلقه سوم مشغول خواندن شدم گرمى مختصرى از داخل ضريح به انگشتانم رسيد بطوريكه به داخل بدن و تمام رگهاى بدنم سرايت كرد مانند دوائى و آمپولى كه تزريق مى كنند، حس كردم مى توانم برخيزم ، پس برخواستم و بقيه حلقها را ايستاده خواندم و به كلى آن مرض بر طرف گرديد و اثرى از آن پيدا نشد.
خوش آن كسى كه در عالم شود غلام حسين
خوش آن نفس كه در آيد به عشق خسرو دين
خوش آنكه دست توسل بر حسين دراز كند
خوش آن دلى كه در آن دل بود مهر حسين
خوش آنكه زد قدم اندر سراى شاه شهيد
خوش آن ديده كه بيند جمال نورانيش
----------------------------------------
على مير خلف زاده