در شهر كربلا سقائى بود به نام حاج محمّد على كه شايد فعلاً هم زنده باشد، اين مرد در اطراف حرم مطهر حضرت امام حسين (ع ) مشغول سقائى بود و روزى شرح حال زندگى خود را بيان كرد.
گفت : من قبلاً شغلم سقائى نبود بلكه درب صحن مطهر امام حسين (ع ) مشغول عطارى بودم در نزديكى خيمه گاه وبسيار كار و بارم خوب بود و مقدمه خوبى كار من اين شد كه وقتى كه اطراف حرم را كندند به خاطر تعمير ضريح مطهر من قدرى تربت اصل تهيه نمودم و شروع كردم به فروختن آن و هر مثقالى يك ليره عثمانى قيمت نهادم .
به خاطر آن كار كم كم شهرتى پيدا كردم به قسمى كه حتى از نقاط و شهرهاى اطراف مى آمدند به نشانى معين از من تربت خريدارى و به اين وسيله كار من خوب شد.
روزى در حرم مطهر حضرت اباعبداللّه (ع ) بودم ديدم مردى آمد و فرياد مى زند كه يا امام حسين پول مرا دزديدند اين چه وضعى است حالا من چه كنم .
من هم گفتم : يا امام حسين راست مى گويد چرا بايد اين طور به سرش بيايد چرا دزد را تحويل نمى دهى .
همان شب در عالم رؤ يا حضرت سيدالشهداء(ع ) را ديدم به من فرمود:اگر بخواهم دزد را معرفى نمايم خود تو هم دزد هستى خاك مرا مى دزدى و به قيمت گزافى مى فروشى آيا درست است ؟ به چه مجوزى اين ثروت را از اين راه درآوردى ؟
حالا صبح برو آن گداى درب صحن را از جايش بلند كن سنگى زير اوست آن سنگ رابردار اموال زيادى از زوار دزديده شده و در آنجا پنهان است بردار و مال اين مرد هم روى آنهاست به صاحبش رد كن .
صبح برخاستم و موضوع را با كفشدارى در ميان گذارده و با عده اى به سراغ آن وسائل رفته و او را از جايش بلند كرده و سنگ را برداشتيم و اموال را مشاهده كرده و تمامش را به صاحبان آن رد كرديم .
و خود من هم اعلان كردم هر كه پولى بابت تربت به من داده است بيايد بگيرد يا بجاى آن هر چه مى خواست جنس بردارد به همان ميزان همه را رد كردم و آنهائيكه از ولايت دور آمده و از من خريدارى كرده بودند به همان مقدار از علماء سئوال كردم بنا شد اجناس را فروخته و رد مظالمش را بدهم همه را رد كردم و خودم به سقائى مشغول شدم .(1)
عاشقان را آرزو باشد گل روى حسين
سر گذاريم از ره اخلاص هنگام نماز
-------------------------------------------
1-كشكول شمس.
-----------------------------------
على مير خلف زاده