مهاجرت مسلمانان به حبشه

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

پيشتر يادآور شديم كه چگونه نو مسلمانان به جرم مسلمانى تحت تعقيب و آزار متنفذان قريش قرار گرفتند و شكنجه‏ها ديدند و حتى بعضى جان عزيز خود را هم در اى نراه از دست دادند.
همچنين خاطرنشان ساختيم كه نومسلمانان اگر از طبقه اشراف بودند، توسط كسان خود و بزرگان قبيله خويشتنبيه مى‏شدند، و تحت نظر قرار مى‏گرفتند. اينك براى آگاهى بيشتر به ذكر چند نمونه آن مبادرت مى‏ورزيم، سپس سرانجام كار آنها را بازگو مى‏كنيم.
روزى گروهى ازمردان قبيله معروف «بنى مخزوم‏» يكى از بزرگان خود به نام «هشام‏» پسر «وليد بن مغيره‏» را كه به تازگيبرادرش «وليد بن وليد» مسلمان شده بود، ملاقات كردند و گفتند: ما قصد داريم جوانان قبيله خود را كه مسلمان شده اند و ازجمله پسر خودت «سلمه‏» و «عياش بن ابى ربيعه‏» را دستگير ساخته و تنبه كنيم. زيرا اينان با مسلمان شدن خود، آشوبى برپا كرده‏اند و از آن بيم داريم كه ديگران را هم به اسلام دعوت كنند، و كار بالا گيرد.
«هشام‏» گفت: برادرم را بخوانيد و سرزنش كنيد، ولى مواظب باشيد آسيبى به وى نرسد، و جانش به خطر نيفتد. سپس شعرى به اين مضمون خواند: «مبادا برادر خوش گذرانم كشته شود و تا ابد ميان ما نزاع و كشمكش باشد.»(الا لا تقتلن اخى عييش فيبقى بيننا ابدا تلاحى)
از كشتن او پرهيز كنيد كه به خدا قسم اگر او را به قتل رسانيد من شريفترين مردان شما را به قتل مى‏رسانم. مردان قبيله هم وقتى چنين ديدند گفتند: مرگ براو، چه كسى حاظر است كار به اين جا برسد كه به خاطر «وليد» بهترين مردان ما به قتل برسد؟ همين معنا باعث‏شد كه دست ازوليد بردارند و او را به حال خود گذارند، و خداوند او را از شر آنها حفظ كند.( سيره ابن هشام - جلد 1 ص 212)
ابوجهل كه از سران قريش و افراد با نفوذ و مال‏دار همين قبيله «نبى مخزوم‏» بود وقتى شنيد، يكى ازجوانان فاميلش مسلمان شده است با درشتى و تحقير به وى مى‏گفت: دين پدرت كه بهتر از تو بود راها ساختى؟ خواهى ديد كه جوانى تو را تباه مى‏كنيم، و عقيده‏ات را فاسد مى‏گردانيم، و آبرويت را مى‏بريم، و چنانچه شخص مسلمان شده از بزرگان بود، مى‏گفت: به زودى تجارتت را بهم مى‏زنيم و اموالت را از ميان مى‏بريم، و اگر طرف ضعيف بود با تازيانه و سيلى به جان وى مى‏افتادند.( همان كتاب - جلد 2 ص 211)
يكى از نو مسلمانان كه از خاندان ثروتمند و اعيان مكه به شمار مى‏رفت، جوانى زيبا و خوش‏اندام به نام «مصعب بن عمير» بود. پدر و مادر اين جوان سخت او را دوست داشتند، مادرش بهترين لباسها را براى او تهيه مى‏كرد.مصعب از لحاظ طراوت جوانى و جمال و زيبائى و شيك پوشى و زلف خوش رنگ، در شهرمكه نظير نداشت. بيش از همه مردم شهرعطر اسعمال مى‏كرد، به طورى كه وقتى از كوچه‏هاى شهر مى‏گذشت بوى خوش عطر بدن و لباسش فضاى كوچه را خوش‏بو مى‏ساخت! «مصعب قبل از اين كه مسلمان شود ازلجاظ زيبائى و چهره دلفريب، جوان نمونه قريش بود.(البته اين زيبائى و چهره دلفريب مصعب تا آخر عمر كوتاهش كه در 24 سالگى در جنگ احد به شهادت رسيد، باقى بود.) از نظر معيشت و زندگى بيش از همه متهعم بود. بيش از همه عظر استعمال مى‏كرد. او بهترين لباسها را مى‏پوشيد. پدر و مادرش سخت او را دوست مى‏داشتند، به خصوص مادرش بيش از حد او را دوست مى‏داشت. وقتيمسلمان شد پشت پا به همه اين تعينات زد، تا جائى كه پيغمبر به او نگاه مى‏كرد و مى‏گريست، زيرا او پوستينى به دوش گرفته بود، و پيغمبر به ياد زمانى مى‏افتاد كه او غرق ناز و نعمت بود و بهترين لباسها را مى‏پوشيد.»( ذيل تاريخ ابن اثير - جلد 2 ص 67)
او علاوه بر اين درنزد عموم طبقات با احترام زياد و ستايش فراوان مى‏زيست. همه او را به نيكى ياد مى‏كردند،و نام ونشانش نقل محافل و نقل مجالس بود.( اسد الغابه و الاصابه در لفظ «مصعب بن عمير»)مصعب مدتى به طور پنهانى به حضور پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى‏رسيد و تعاليم اسلام را از آن حضرت فرا مى‏گرفت، و سعى داشت بستگانش از راز او مطلع نگردند. ولى روزى «عثمان به طلحه‏» ديد كه مصعب نماز مى‏خواند. عثمان آنچه را ديده بود به مادر و بسگان مصعب اطلاع داد. آنها نيز كه سخت برآشفته شده بودند جوان برازنده خود را گرفتند و به جرم مسلمانى و پيروى از پيغمبر اسلام در خانه زندانى كردند.
مصعب كه در زير زمين خانه زندانى شده بود، مدتها به همين گونه گذرانيد تا اينكه رصت‏يافت بگريزد و با ساير مسلمانان به حبشه برود. آنگاه پس از چندى با گروهى از همراهان خود مراجعت كرد، به شرحى كه خواهيم گفت.(ماخذ سابق)
چون پيغمبر (صلى الله و آله) ديد كه نومسلمانان چه آنها كه از خاندان اشراف بودند و چه افراد بى‏پناه، همگى به جرم مسلمانى سخت تحت تعقيب كسان خود و سران و سنگدلان قريش قرار دارند، و نمى‏تواند خطر را از آنها برطرف سازد، دستور داد كه عرض درياى سرخ را پيموده، و قدم به خاك حبشه بگذارند كه سرزمين آرامى است.زيرا در آن مردى به نام «نجاشى‏» بر حبشه حكومت مى‏كرد كه مردى رؤوف بود و به كسى ستم روا نمى‏داشت.
پيامبر به نو مسلمانان فرمان داد چندان در حبشه بمانند تا گشايشى در كاراسلام پديد آيد، و خود آنان نيز خاطرات تلخ بوخورد با قريش را فراموش كنند، و جانشان از آسيب آنها در امان بماند.
پيشتر تذكر داديم كه بازرگانان قريش از راه دريا با حبشه تجارت داشتند. تجارت قريش با حبشه موجب شده بود كه تجار مكه و حبشه به قلمرو يكديگر آمد و رفت كنند، و در آنجا سود و منافعى به دست آورند. و حتى بردگان حبشى را ازهمينراه در بازرهاى حجاز در معرض داد و ستد قرار دهند. به طورى كه با موازات ظهور اسلام بسياى از غلامان حبشى در مكه و مدينه مى‏زيستند، و غلامان و كارگران رؤسايقبائل حجاز بودند. از جمله پدر و مادر بلال با بايد نام برد كه قبلا يادآور شديم و گفتيم خود بلال درمكه متولد شده بود.
مردم حجازدر مكه از بندر جده كه به گفته «جرجى زيدان‏» در آن موقع «شعيبه‏» نام داشت و در دوازده فرسخى شهر مكه است، و بندر «ينبع‏» در سى و دو فرسخى مدينه، به وسيله كشتى كه بيشتر توسط ملوانان مصرى و حبشى هدايت مى‏شد و تعلق به آنها داشت، با حبشه آمد و رفت داشتند.
در آن اوقات كه مسلمانان در صدد سفر به حبشه بودند، دو كتى آهنگ آن سرزمين داشت كه درست در آن سوى ساحل غربى از بحر احمر مقابل مكه واقع است.
مسلمانان كه به گفته ابن هشام حدود 83 تن بودند، شب هنگام تك تك و دسته دسته پياده و سواره با زن و فرزندان خود، به طور پنهانى ازمكه خارج شدند. سپس دو كشتى را ازقرارنفرى نيم دينار اجاره كردند و سوار شدند و به سوى حبشه شتافتند تا در آنجا با فراغت، دين و ايمان خود را نگاه دارند، و دور از آسيب مشركان مكه در انتظار آينده بهتر به سر برند.
بيشتر مهاجران را طبقه جوان تشكيل مى‏داد.بلكه مى‏توان گفت عموم آنها نسل جوان بودند! بعضى از آنان مجرد و برخى با همسر جوان و فرزند خود تن به آن سفر پرخطر داده بودند.
اين جوانان اغلب از خانواده‏هاى سرشناس شهر و پسران و دختران اعيان قريش بودند، و فقط روشن بينى و صفاى ذهن آنها عامل جدائى ايشان از خانه و خانواده خود و عقايد خرافى و فساد اخلاق مردم محيط بود كه دست از همه چيز شستند و به عشق پيغمبر كه او را منادى حق و عدالت مى‏دانستند، دل به دريا زدند.
حركت آنها چنان با احتياط و پنهانى صورت گرفت كه وقتى قريش در تعقيب آنها به ساحل رسيدند، آنها حركت كرده بودند. اين نخستين مهاجرت مسلمانان بود كه در سال پنجم بعثت اتفاق افتاد. مهاجرت اينان از مكه به حبشه، هجرت براى نجات جان خود و آزار زيستن و حفظ عقيده و ايمان بود.
------------------------------
على دوانى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page