پس از آنكه مسلمانان وارد خاك حبشه شدند، به گفته خودشان كه در اشعار خويش يادآور شدهاند، درآن سرزمنى وسيع و دور از چشم قريش واسيب كسان و همشهريان خود، زندگى آرامى را آغاز كردند. آنجا براى آنها ديگر كانون خطر نبود. هرچند در غربت و دور از وطن بسر مىبردند، ولى در عوض، اين لذت و خوبى را براى آنان داشت كه هم از نظر حفظ ايمان و عقيدهشان در امان بودند، و هم از لحاظ شخص خود وزن و فرزندشان آرامش و آسايش كامل داشتند. دورنمائى از وضع آنها را به هنگام اقامت در حبشه مىتوان در سخنان ام سلمه يكى ازبانوان مهاجر كه بعدها به همسرى رسول خدا درآمد ديد كه مىگويد:
«ما چون در سرزمين حبشه فرود آمديم در پناه نجاش كه بخوبى از ما حمايت مىكرد به سر برديم. در حفظ دين خود تامين داشتيم، و آزادانه خدا را پرستش مىكرديم. نه آزادى مىديديم، و نه چيزى مىشنيديم كه باعث نارحتيمان شود»(لما نزلنا ارض الحبشه جاورنا خير جار النجاشى، امنا على ديننا، و عبدنا الله تعالى، لانؤذى و لا نسمع شيئا نكرهه. سيره ابن هشام جلد 1 ص 222)
بعضى از مسلمانان چون در حبشه خود را در پناه امن و امان نجاشى آسوده خاطر يافتند، و ديدند كه در آن سرزمين پهناور به عكس محيط تنگ و پر اختناق مكه مىتوانند با آزادى و فراغت بال خداى يگانه را پرستش كنند، و از كسى هم بيم نداشته باشند، احساسات خود را طى اشعارى سرودند كه در تاريخ به يادگار مانده است.
از اين اشعار به خوبى پيداست كه به گفته ابن هشام، نجاشى مقدم آنها را گرامى داشته، و دستور داده بود با اطمينان و بدون هيچگونه نگرانى و تشويش خاطر در كشور او به سر برند.
«عبدالله به حارث بن قيس بن عدى» از قبيله بنى سهم در اشعار خود مىگويد:
- اى رهگذر! پيام مرا به كسانى كه مىخواهند پيام خدا و دين او را بشنوند برسان، خاصه به آن دسته از بندگان خدا كه در شهر مكه با ناراحتى و شكنجه به سر مىبرند.
- به آنها بگو كه ما سرزمين خدا را وسيع يافتيم، و مىتوانيم از خوارى و تحقير و نابسامانى در امان باشيم.
- پس شما به ما بپيونديد و تن به خوارى ندهيد، و با ذلت و ننگ نميريد.
- جرم ما اين بود كه از پيغمبر خدا پيروى كرديم، و آنها سخن پيغمبر را نشنيده انگاشتند، و مسؤوليت بيشترى را براى محاسبه روز باز پسين به عهده گرفتند.
- اى خداى مهربان! عذاب خود را بر قريش فرود آور كه سركشى كردند. ما از اينكه كار آنها بيش از اين بالا گيرد و بيشتر سركشى كنند، به تو پناه مىبريم.
«عبدالله بن حارث» كه خود را ازتعقيب سنگدلان قريش در آرامش خاطر مىديد، طى قطعه ديگرى از اين كه آنها را ناگزير ساختند شهر و ديار خود را رها سازند، و تن به غربت دهند، سخت مىنالد، و برخى از سران فاميل خود را مورد نكوهش قرار مىدهد.
باز همين عبدلله بن حارث سران مشرك و بى رحم قريش را با خشم ياد مىكند و در قطعه ديگرى مىگويد:
- قريش باسرسختى حقى را كه خداى يگانه بر آنها داشت انكاركردند، همان طور كه پيش از آنها قوم عاد و مردم مدين و قوم حجر با خداى خود درافتادند.
- اگر من ياد خدا را آشكار نسازم، چنان مىبينم كه هيچ زمين و دريائى جاى نشيمن من نيست.
در سر زمينى كه بنده خدا به سر مىبرد، همين كه دعوت حق به من رسيد، من عقيده خود را آشكار ساختم.
«عثمان بن مظعون» نيز پسر عمويش «اميه بن خلف» را كه در ميان فاميل خود بسيار متنفذ و سرشناس و او را به جرم مسلمانى سخت آزرده بود، در قطعهاى مورد سرزنش و توبيخ قرار داده و از جمله مىگويد:
-تو باعثشدى من از شهرمكه محل امن خدا بيرون آيم، و در سرزمين غربت به سر برم.
- تو با مردمى بزرگوار و عزيز در افتادى، و كسانى را كه از ايمانشان بيم داشتند به هلاكت رساندى.
-اگر در آينده حوادث دنيا تو را باقى گذاشت، و اراذل و اوباش مكه را با خود همراه ديدى خواهى ديد كه چه عمل زشتى مرتكب شدهاى.(سيره ابن هشام - جلد 1 ص 220 221)
نجاش دستور داده بود مسلمانان كه براى نجات خويش روى به كشور او آوردهاند، كاملا در امان باشند. حتى گاهى به جعفر بن ابيطالب پيغام مىداد كه اگر نيازى دارند تذكر دهند تا برايشان تامين كند.
------------------------------
على دوانى
مسلمانان مهاجر در حبشه
- بازدید: 2096