فصل پنجم: گوشه اى از شخصيت علمى امام حسن عسكرى عليه السلام

(زمان خواندن: 23 - 45 دقیقه)

در كتاب هاى سيره و تواريخ مى نويسند:
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام داراى علمى فراوان بود. علم، سيادت و فرمان فرمايى، دستى قوى و مقامى والا و ارجمند داشت. درباره آن حضرت گفته اند:
شخصيتى با عظمت پيدا كرد و خلفاى عباسى از اوضاع حاضر بيمناك شدند كه اگر حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام خروج كند، خلافت به علويين منتقل خواهد شد و حكومت را از آنها خواهند گرفت.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مهر سپهر ولايت بود كه آفتاب وجودش بيشتر در عراق و ايران پرتوافكن گرديد، سوم رجب سال 260 شش سال دوره اقامت آن حضرت عليه السلام بود.
امام هادى عليه السلام در سال 243 به دعوت متوكّل از مدينه به سامرّا مهاجرت كرد.
بنابراين، امام حسن عسكرى عليه السلام مدت 16 سال در عراق اقامت داشت كه شش سال مصدر امور امامت بود و از شام تا به مدينه به تصرف و فرمان او بودند، لشكرى بى اندازه جمع كرد. و به نقل شيخ حسن خوارزمى 18 هزار نفر از اكابر مسلمين در ديوان مدرس آن حضرت مى نشستند، اول كسى كه با او بيعت كرد محمد بن عبدالله بن عبدالعالى بن مسعود شيرازى نابغه ايرانى بود كه به وسيله او دربار المعتز را ايرانيان تشكيل مى دادند.
امام يازدهم در امامت خود تعليمات عاليه از قرآن و دين اسلام داد كه تجديد عظمت و نيروى آن گرديد. در اواسط قرن سوم هجرت بود كه اين جنبش علمى پيدا شد، فلاسفه بزرگ مانند اسحاق كندى و ابونصر فارابى مى زيستند و از بركت وجود امام بهره مند مى شدند.
در فقه و اصول دين يك نهضت نوينى به وجود آورد كه ملت اسلام را از آن خواب ناگهانى بيدار كرد و دوره علمى عصر ماءمون و هارون تا دوره تعليمات اميرالمؤ منين و پيغمبر صلى الله عليه و آله را به ياد مردم و علت نزول قرآن و ارسال رسل و انزال كتب را به مردم فهمانيد و در احتجاجات علمى با علما و فلاسفه و علماى يهود و نصارى حقايقى را روشن و آشكار ساخت.
شخصيت امام حسن عسكرى عليه السلام بر محور اين مطلب كه پدر مهدى موعود است دور مى زد و با اين توجه نهضت علمى دنياى اسلام را مواجه با بسط معارف دين گردانيد و به آنها حقايق پنهان شده و متروك مانده را بيان فرمود و از يك راز بزرگى كه در روان شناسى بسيار اهميت داشت، سخن گفت.
نهايت آن كه اين سخن را با خردمندان و اولوالباب در ميان گذاشت تا از نابخردى حسودان و دشمنان مصون مانند.
علوم و دانش بى كران
همان مقام ولايت و امامت كه براى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام بوده، براى همه ائمه بوده، آنها به تصرف در عالم وجود اولى بودند.
امام حسن عسكرى عليه السلام مانند ساير ائمه عليهم السلام از منبع فيوضات احمدى صلى الله عليه و آله سرچشمه گرفته و سيراب گشته، داراى فضايل اخلاقى و نفسانى بود. او مهبط الانوار الهى و منبع علوم ربّانى بود، هيبت و صلابت او فضيلت و كرامت او اعجازآور بود.
آن بزرگوار در كشف اسرار حقايق كلام الهى و تفسير قرآن گوئى اميرمؤ منان على عليه السلام است، زيرا يك رشته متصل مستقيم به درياى بى پايان علم علوى داشت.
هرچه در آن بحر ذخّار بود، رشته اش به دست امام حسن عسكرى عليه السلام بود. لذا حضرتش در تفسير قرآن، بيان كلمات گهربار محمدى صلى الله عليه و آله و كشف معضلات آيات متشابهات قدرت ولايت داشته است.
شاعر چه زيبا سروده:
امام حسن خلق عالى مكان

حسينى نژاد و كرامت نشان

گل گلشن خاتم الانبياء

چراغ شبستان آل عبا

درى بود از بحر احسان و جود

منور مهى بر سپهر وجود

رخش آفتاب سپهر جلال

قدش سرو گلزار فضل و كمال

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به جود و سخاوت و بذل و سماحت موصوف و معروف بود. هر كس تهى دست و بينوا و گرفتار مى شد به دربار بى بند و بست حضرتش عليه السلام بار مى يافت و حوائج او مرتفع مى گرديد و چون جدش حسين بن على عليهماالسلام در سخاوت شهره اسلام بود. هر كس از اطراف به خانه او مى رفت ممكن نبود ماءيوس و محروم برگردد.(1)
امام حسن عسكرى عليه السلام در سخنى زيبا مى فرمايد:
نحن حجة الله على الخلق و فاطمة عليهاالسلام حجة علينا.(2)
ما حجت خداوند بر آفريدگان و فاطمه عليهاالسلام حجت خدا بر ماست.
و شاعر چه زيبا سروده:
آل ياسين بر خلايق حجتند اما تويى
حجت ذات خدا بر آل ياسين فاطمه
علم و دانش بيكران امام حسن عسكرى عليه السلام را از چند محور مى توان بررسى كرد:
حوزه علميه و دانشگاه
يكى از مهمترين كارهاى امام حسن عسكرى عليه السلام مانند پدر و اجداد پاكش، تربيت شاگرد و حفظ فقه تشيع، و انديشه ناب اسلام در برابر دشمنان و مخالفان بود.
آن حضرت در اين راستا با اين كه در شرايط سخت سياسى به سر مى برد و مدت امامتش شش سال و مدت عمرش 28 سال بيشتر نبود، اما تا آخرين حد امكان با گردآورى شاگردان پدر و اجدادش و تربيت شاگردهاى جديد و مطرح كردن بحث ها و مناظرات شفاهى و كتبى به تشكيل مجمع علمى عميق و وسيع پرداخت و خط فكرى تشيع را از گزند حوادث و برخوردها حفظ نمود و با پاسخ به شبهه ها و سوالات گوناگون از حريم دانشگاه جدش ‍ امام جعفر صادق عليه السلام محافظت كرد.
براى روشن شدن مطلب، نظر شما را به نمونه هايى از آثار حوزه علمى امام حسن عسكرى عليه السلام جلب مى كنم:
شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام
شيخ طوسى رحمة الله شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام را بالغ بر صد نفر ذكر نموده است.(3)
علامه قزوينى رحمة الله 263 نفر از اصحاب و شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام را با شرح كوتاهى از هر كدام ذكر نموده است (4) كه در اين جا به ذكر نام چند نفر از شاگردان برجسته آن بزرگوار مى پردازيم:
احمد بن اسحاق قمى، ابوهاشم، داوود بن قاسم جعفرى (از نواده هاى جعفر طيار)، ابوعمر و عثمان بن سعيد عمرى سمان، على بن جعفر، محمد ابن حسن صفّار، حسين بن روح نوبختى، اسحاق بن ربيع كوفى، عبدالله بن جعفر حميرى، داوود بن ابى يزيد نيشابورى، اسحاق بن اسماعيل نيشابورى، فضل بن شاذان و...
تاليفات امام حسن عسكرى عليه السلام
امام حسن عسكرى عليه السلام در كنار كارهاى علمى، مجموعه هايى از تفسير، روايات، معارف اسلامى و عقايد را تاءليف نمود. بعضى از اين مجموعه ها به صورت نامه هاى طولانى بود كه براى اشخاص ‍ مى فرستاد.
به علاوه روايات بسيار در ابواب فقه و ساير علوم اسلامى توسط افراد مختلف، از آن حضرت نقل شده است.
علامه سيد محسن امين پنج مجموعه را تحت عنوان تاءليفات امام حسن عسكرى عليه السلام ذكر نموده كه عبارتند از:
1 - تفسير معروف، منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام.
2 - نامه آن حضرت به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى، مذكور در كتاب ((تحف العقول)).
3 - مواعظ قصار، مذكور در ((تحف العقول)).
4 - رسالة المنقبة، مشتمل بر اكثر احكام حلال و حرام.(5)
5 - مكاتبات الرّجال.(6)
شرح كوتاهى پيرامون تفسير منسوب
تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام، آنچه به جا مانده، تفسير سوره فاتحه و تفسير بخشى از سوره بقره است. در اين كه آيا اين تفسير از آن حضرت است يا نه، بين علما و رجال شناسان، اختلاف نظر وجود دارد. به خاطر اين كه شخصى به نام محمد بن قاسم استرآبادى آن را از دو نفر و آنها از پدرانشان از امام حسن عسكرى عليه السلام نقل نموده است.
بعضى او را تضعيف نموده اند و به خاطر وجود بعضى از احاديث مشكوك در اين تفسير...
ولى بعضى از علما مانند عالم بزرگ حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله صاحب كتاب ((مستدرك))، اين تفسير را معتبر مى داند و وجوهى را كه بعضى از علما در تضعيف نسبت اين تفسير به امام حسن عسكرى عليه السلام ذكر كرده اند رد مى كند و در اثبات اعتبار آن پافشارى مى نمايد.
يكى از دلايل او اين است كه: ((بسيارى از علماى بزرگ مانند شيخ صدوق رحمة الله در ((من لا يحضره الفقيه)) علامه مجلسى رحمة الله در ((بحارالانوار))، شيخ حرّ عاملى رحمة الله در ((وسائل الشيعه))، طبرسى رحمة الله در ((احتجاج))، قطب راوندى رحمة الله در ((الخرائج))، و ابن شهرآشوب رحمة الله در ((مناقب))، شهيد ثانى رحمة الله در ((منية المريد)) و... آن را جزو مصادر خود قرار داده اند)). (7)
علامه حاج آقا بزرگ تهرانى رحمة الله، نظريه استادش حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله را تاييد كرده و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام را معتبر مى داند، با اين تفاوت كه مى گويد:
((دو تفسير بوده، يكى تفسير امام هادى عليه السلام كه داراى 120 جلد است و حسن ين خالد برقى آن را نقل كرده و ديگرى تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام است.
اين دو تفسير، يك تفسير نيست (همان گونه كه محدث بزرگ حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله گمان كرده) بلكه دو تفسير است و هر دو معتبر مى باشد.(8)
تأييد از كتاب هاى شاگردان
بعضى از شاگردان امامان عليهم السلام كتاب هايى در فقه و معارف اسلامى و حديث در عصر امام حسن عسكرى عليه السلام و قبل از آن عصر، نوشته بودند. امام حسن عسكرى عليه السلام آنها را تاءييد مى كرد، مانند تاييد از كتاب هاى فضل بن شاذان، يونس بن عبدالرحمان و احمد بن عبدالله خانبه و به اين ترتيب شاگردان را به تاءليف و نگهدارى دانش مكتب اهل بيت عليهم السلام دعوت مى نمود.
((فضل بن شاذان)) از شاگردان امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى عليهم السلام، فقيه و متكلم بزرگ بود. او صد و هشتاد كتاب نوشت كه امام حسن عسكرى عليه السلام دو يا سه بار فرمود:
((خدا او را رحمت كند)).
او در عصر امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت، قبرش در يك فرسخى نيشابور قرار دارد. يكى از شيعيان به نام ((بورق بوشنجانى)) مى گويد: يكى از كتابهاى فضل بن شاذان به نام ((يوم و ليلة)) را به امام حسن عسكرى عليه السلام نشان دادم. آن حضرت صفحات آن را يكى پس ‍ از ديگرى نگاه كرد و آنگاه فرمود:
هذا صحيح ينبغى اءن يعمل به؛
اين كتاب، كتاب درستى است و سزاوار است به مطالب آن عمل گردد.
بورق مى گويد: به امام حسن عليه السلام عرض كردم: فضل بن شاذان گرفتار بيمارى سختى شده، بعضى از مردم مى گويند: شما او را نفرين كرده ايد به خاطر آن كه او گفته است: وصى ابراهيم عليه السلام بهتر از وصى محمد عليه السلام است. البته او چنين حرفى نزده، ولى مردم نسبت دروغ به او مى دهند.
امام حسن عليه السلام فرمود:
آرى، مردم به دروغ به او چنين نسبتى مى دهند. خدا فضل را رحمت كند، خدا او را رحمت كند.
بورق مى گويد: هنگامى كه از سفر حج به خراسان بازگشتم، باخبر شدم كه فضل بن شاذان در همان هنگام كه امام حسن عسكرى عليه السلام فرموده بود: ((خدا فضل را رحمت كند)) از دنيا رفته است.(9)
همچنين روايتى از ابوهاشم جعفرى است كه مى گويد: ((يوم و ليلة)) تاءليف ((يونس بن عبدالرحمان)) را به امام حسن عسكرى عليه السلام نشان دادم.
فرمود: اين كتاب را چه كسى تاءليف كرده است؟
عرض كردم: يونس بن عبدالرحمان.
فرمود:اعطاه الله بكلّ حر نورا يوم القيامة؛
خداوند براى هر حرفى از اين كتاب، در روز قيامت نورى به يونس عطا فرمايد.(10)
همچنين روايت شده است:
يكى از اصحاب و شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام به نام ((احمد بن عبدالله بن خانبه)) كتابى را تاءليف كرده بود و به امام حسن عسكرى عليه السلام نشان داد، امام حسن عسكرى عليه السلام آن را خواند، سپس ‍ فرمود:
صحيح فاعملوا به؛
كتاب درستى است، به مطالب آن عمل كنيد.(11)
به اين ترتيب امام حسن عسكرى عليه السلام با تاييد و تشويق و دعا براى شاگردان خوب و درستكارشان، آنها را به نوشتن كتاب در راستاى معارف اسلامى، حديث و فقه فرامى خواند و مردم را به عمل به مطالب آن كتاب ها دعوت مى نمود.
فقها در سخن امام حسن عسكرى عليه السلام
نسبت اين تفسير به امام حسن عسكرى عليه السلام، نسبت صحيح باشد يا ناصحيح، ولى روايات معتبر و استوارى در اين تفسير وجود دارد كه با محتواى قرآن، مطابق بوده و مورد قبول علماى بزرگ و محقق از قديم و نديم مى باشد.
يكى از اين روايات، روايت معروف مورد اعتماد، در مورد فقها و شرايط فقيه مورد اعتماد به نام حديثمن كان من الفقهاء صائنا لنفسه...است كه امام حسن عسكرى عليه السلام اين سخن را در ضمن بيان مشروح و عميق و سازنده در تفسير آيه 78 و 79 سوره بقره بيان فرموده است (12) كه در اينجا نظر شما را به آن حديث جلب مى نماييم:
علامه طبرسى مى گويد: بر اساس اسنادى كه ذكر شد (كه منتهى به تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام است) امام حسن عسكرى عليه السلام اين دو آيه را قرائت فرمود:
و منهم امّيون لا يعلمون الكتاب اءلّا امانىّ و اءن هم الّا يظنون # فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم ممّا كتبت اءيديهم و ويل لهم ممّا يكسبون (13)
((و پاره اى از آنان، عوامانى هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمى دانند و تنها به پندارهايشان دل بسته اند، پس واى بر آنها كه نوشته اى با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند: اين از طرف خداست تا آن را به بهاى كم بفروشند، پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و واى بر آنان از آنچه در اين راه به دست مى آورند.))
آنگاه آن حضرت در تفسير دو آيه فوق چنين فرمود:
((امّى)) آن كسى است كه به امّ مادرش نسبت دارد، يعنى همان گونه كه انسان هنگام خروج از رحم مادر هيچ چيز نمى داند، بعضى از اهل كتاب يهود و نصارى نيز هيچ چيز نمى دانند، نه مى توانند چيزى را بنويسند و نه مى توانند چيزى را بخوانند.
يهود و نصارى از كتاب خودشان انجيل و تورات هيچ نمى دانند و تشخيص ‍ نمى دهند كه فرق كتابى كه از آسمان نازل مى شود با آن كتاب دروغين كه به خدا نسبت مى دهند، چيست؟
آنها جز نام يك جلد كتاب و تعداد صفحات آن، هيچ درك نمى كنند و بين كتاب باطل و حق، تشخيص نمى دهند. تشخيصشان فقط بر اساس خيالات و آرزوها است، يعنى تنها به اين است كه آن كتاب بر آنان خوانده شود و به آنها بگويند: اين كتاب خدا و كلام خدا است و آنها هم دلشاد شوند و بر اساس تصورات و خيالات و آرزوهايشان خيال كنند كه مقصود و مرادشان در ميان همه كتاب است، بين كتاب راستين و دروغين، جز همان پندار ساختگى، راه تشخيصى نيست...
اگر چيزى بر خلاف محتواى آن كتاب بر اين عوام خوانده شود، نمى فهمند و غير از پندار چيزى ندارند.
آنها فقط آنچه را كه رؤ سايشان از تكذيب رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤ منان على عليه السلام براى آنها مى خوانند كه پندارى بيش نيست، به جاى حق مى گيرند و آن را كتاب آسمانى مى پندارند.
و هم يقلّدون مع اءنّه محرّم عليهم تقليدهم...؛
و اين عوام از رؤ سايشان تقليد مى كنند، در حالى كه تقليد از آنها برايشان حرام است، زيرا تقليد از عالم خائنى كه كتاب خدا را و آنچه در آن است تحريف كرده است و خلاف آن را بيان مى كند، حرام است.
امام حسن عسكرى عليه السلام پس از تلاوت آيه 79 بقره، فرمود:
((اين از علماى يهود، اوصافى را مى نويسند و مى گويند: اين اوصاف از صفات محمد صلى الله عليه و آله است و شما تطبيق كنيد ببينيد هيچ كدام از آن صفات در اين شخص (پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله) نيست.
و به عوام بى سواد خود مى گويند: صفات پيامبرى كه در آخرالزّمان مى آيد اين است كه او بلندقامت و بدنش بسيار بزرگ و شكمش بسيار بزرگ و شكمش برآمده و مويش به رنگ بين قرمز و زرد است.
در حالى كه همه آن صفاتى را كه ذكر مى كنند برخلاف صفات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است.
هدف رؤ ساى يهود از اين خلاف گويى ها اين است كه رياستشان بر عوام باقى بماند و منافعشان در نزد عوام و امر و نهى نسبت به عوام و خدمتكارى عوام از آن ادامه يابد و مردم را از خدمت و گرايش به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و خاندان و ياران مخصوصش بازدارند، زيرا اگر آن عوام مسلمان شوند تحت فرمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى آيند، نماز مى خوانند، جهاد مى كنند، خمس و زكات مى دهند و در نتيجه از زير فرمان رؤ ساى يهود و نصارى خارج مى گردند.
ولى رؤ سايشان مى خواهند آنها را زير فرمان خود نگهدارند. از اين رو با مطالب تحريف شده و وارونه جلوه دادن حقايق و ذكر صفات ساختگى براى پيامبر آخرالزّمان، مى خواهند عوام را از پيروى اسلام بازدارند. واى بر آنها...
آنگاه امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود:
مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: اگر اين قوم (عوام يهود) تورات خود را جز آنچه علمايشان به آنها ديكته كرده اند، نمى شناسند، راهى براى آنها جز پيروى از علمايشان نيست. بنابراين، چرا خداوند آنها را به خاطر تقليد از علمايشان سرزنش مى كند؟ آيا مگر عوام يهود، غير از عوام ما هستند؟ زيرا عوام ما هم از علمايشان تقليد مى كنند.
بنابراين همان گونه كه عوام ما در تقليد از علمايشان گناهكار نيستند، آنها نيز نبايد گنهكار باشند، زيرا براى تحصيل احكام راهى جز تقليد از علما نيست؟
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود:
بين عوام و علماى ما با عوام و علماى يهود از يك جهت فرق و از يك جهت با هم مساويند. اما در موردى كه مساوى هستند از اين رو است كه خداوند عوام ما را نيز سرزنش كرده كه چرا از علمايتان (كه ناصالح هستند) تقليد مى كنيد؟
چنان كه عوام يهود را سرزنش نموده است و اما در موردى كه بين عوام و علماى ما با عوام و علماى يهود فرق است. در آنجا است كه عوام ما به دنبال علماى صالح مى روند، ولى عوام يهود به دنبال علماى صالح نمى روند...
در اين هنگام امام حسن عسكرى عليه السلام پس از ذكر پاسخ امام صادق عليه السلام به سوال مرد سوال كننده، فرمود:
فمن قلّد من عوامنا مثل هؤ لاء الفقهاء، فهم مثل اليهود الّذين ذمّهم الله بالتقليد لفسقة فقهائهم؛
پس كسى كه از عوام ما از چنان فقهاى ناصالح تقليد كنند همانند يهوديانى هستند كه خداوند آنها را به خاطر تقليد از فقيهان ناصالحشان، سرزنش ‍ نموده است.
فاءمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لاءمر مولاه فللعوام اءن يقلّدوه، و ذلك لا يكون اءلّا بعض فقهاء الشّيعة لا جميعهم...؛
پس هر كدام از فقها كه نفس روح خود را مصون از گناه نگه داشته، نگهبان دين خود و مخالف هوس هاى نفسش مى باشد و مطيع مولاى خود است. بر همه عوام لازم است كه از او تقليد كنند و چنين صفاتى را بعضى از فقهاى شيعه دارند، نه همه آنها.
سپس امام حسن عسكرى عليه السلام پس از بيانى در شرح فقهاى صالح و ناصالح و هشدار دادن به عوام كه مراقب باشند و از فقهاى صالح تقليد كنند، و از فقهاى گمراه دورى نمايند، سخنان پرنكته و ژرف خود را با اين حديث به پايان رسانيد:
شخصى از اميرمومنان عليه السلام عليه السلام پرسيد: بعد از امامان هدايتگر و چراغ هاى تابان تاريكى هاى امامان معصوم عليهم السلام بهترين خلق خدا كيانند؟
اميرمؤ منان على عليه السلام در پاسخ فرمود:
العلماه اءذا صلحوا؛
علمايى كه صالح باشند و راه درست را بپيمايند.
ديگرى پرسيد: بدترين خلق خدا بعد از ابليس، فرعون و نمرود و بعد از آنان كه نام و لقب شما را بر خود نهاده اند و جايگاه شما را غصب نموده و بر مقام شما نشسته اند، چه كسى است؟
اميرمؤ منان عليه السلام در پاسخ فرمود:
العلماه اءذا فسدوا، هم المظهرون للاءباطيل، الكاتمون للحقائق؛
علمايى كه فاسد گردند، آنها كه آشكاركننده باطل ها و كتمان كننده حقايق هستند.
كه خداوند در مورد همين دسته از علما مى فرمايند:
اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللّاعنون - الّا الذين تابوا...؛
((خدا آنها را لعنت مى كند و همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند، مگر آنها كه توبه كردند.))(14)

در كتاب هاى سيره و تواريخ مى نويسند:
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام داراى علمى فراوان بود. علم، سيادت و فرمان فرمايى، دستى قوى و مقامى والا و ارجمند داشت. درباره آن حضرت گفته اند:
شخصيتى با عظمت پيدا كرد و خلفاى عباسى از اوضاع حاضر بيمناك شدند كه اگر حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام خروج كند، خلافت به علويين منتقل خواهد شد و حكومت را از آنها خواهند گرفت.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مهر سپهر ولايت بود كه آفتاب وجودش بيشتر در عراق و ايران پرتوافكن گرديد، سوم رجب سال 260 شش سال دوره اقامت آن حضرت عليه السلام بود.
امام هادى عليه السلام در سال 243 به دعوت متوكّل از مدينه به سامرّا مهاجرت كرد.
بنابراين، امام حسن عسكرى عليه السلام مدت 16 سال در عراق اقامت داشت كه شش سال مصدر امور امامت بود و از شام تا به مدينه به تصرف و فرمان او بودند، لشكرى بى اندازه جمع كرد. و به نقل شيخ حسن خوارزمى 18 هزار نفر از اكابر مسلمين در ديوان مدرس آن حضرت مى نشستند، اول كسى كه با او بيعت كرد محمد بن عبدالله بن عبدالعالى بن مسعود شيرازى نابغه ايرانى بود كه به وسيله او دربار المعتز را ايرانيان تشكيل مى دادند.
امام يازدهم در امامت خود تعليمات عاليه از قرآن و دين اسلام داد كه تجديد عظمت و نيروى آن گرديد. در اواسط قرن سوم هجرت بود كه اين جنبش علمى پيدا شد، فلاسفه بزرگ مانند اسحاق كندى و ابونصر فارابى مى زيستند و از بركت وجود امام بهره مند مى شدند.
در فقه و اصول دين يك نهضت نوينى به وجود آورد كه ملت اسلام را از آن خواب ناگهانى بيدار كرد و دوره علمى عصر ماءمون و هارون تا دوره تعليمات اميرالمؤ منين و پيغمبر صلى الله عليه و آله را به ياد مردم و علت نزول قرآن و ارسال رسل و انزال كتب را به مردم فهمانيد و در احتجاجات علمى با علما و فلاسفه و علماى يهود و نصارى حقايقى را روشن و آشكار ساخت.
شخصيت امام حسن عسكرى عليه السلام بر محور اين مطلب كه پدر مهدى موعود است دور مى زد و با اين توجه نهضت علمى دنياى اسلام را مواجه با بسط معارف دين گردانيد و به آنها حقايق پنهان شده و متروك مانده را بيان فرمود و از يك راز بزرگى كه در روان شناسى بسيار اهميت داشت، سخن گفت.
نهايت آن كه اين سخن را با خردمندان و اولوالباب در ميان گذاشت تا از نابخردى حسودان و دشمنان مصون مانند.
علوم و دانش بى كران
همان مقام ولايت و امامت كه براى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام بوده، براى همه ائمه بوده، آنها به تصرف در عالم وجود اولى بودند.
امام حسن عسكرى عليه السلام مانند ساير ائمه عليهم السلام از منبع فيوضات احمدى صلى الله عليه و آله سرچشمه گرفته و سيراب گشته، داراى فضايل اخلاقى و نفسانى بود. او مهبط الانوار الهى و منبع علوم ربّانى بود، هيبت و صلابت او فضيلت و كرامت او اعجازآور بود.
آن بزرگوار در كشف اسرار حقايق كلام الهى و تفسير قرآن گوئى اميرمؤ منان على عليه السلام است، زيرا يك رشته متصل مستقيم به درياى بى پايان علم علوى داشت.
هرچه در آن بحر ذخّار بود، رشته اش به دست امام حسن عسكرى عليه السلام بود. لذا حضرتش در تفسير قرآن، بيان كلمات گهربار محمدى صلى الله عليه و آله و كشف معضلات آيات متشابهات قدرت ولايت داشته است.
شاعر چه زيبا سروده:
امام حسن خلق عالى مكان

حسينى نژاد و كرامت نشان

گل گلشن خاتم الانبياء

چراغ شبستان آل عبا

درى بود از بحر احسان و جود

منور مهى بر سپهر وجود

رخش آفتاب سپهر جلال

قدش سرو گلزار فضل و كمال

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به جود و سخاوت و بذل و سماحت موصوف و معروف بود. هر كس تهى دست و بينوا و گرفتار مى شد به دربار بى بند و بست حضرتش عليه السلام بار مى يافت و حوائج او مرتفع مى گرديد و چون جدش حسين بن على عليهماالسلام در سخاوت شهره اسلام بود. هر كس از اطراف به خانه او مى رفت ممكن نبود ماءيوس و محروم برگردد.(1)
امام حسن عسكرى عليه السلام در سخنى زيبا مى فرمايد:
نحن حجة الله على الخلق و فاطمة عليهاالسلام حجة علينا.(2)
ما حجت خداوند بر آفريدگان و فاطمه عليهاالسلام حجت خدا بر ماست.
و شاعر چه زيبا سروده:
آل ياسين بر خلايق حجتند اما تويى
حجت ذات خدا بر آل ياسين فاطمه
علم و دانش بيكران امام حسن عسكرى عليه السلام را از چند محور مى توان بررسى كرد:
حوزه علميه و دانشگاه
يكى از مهمترين كارهاى امام حسن عسكرى عليه السلام مانند پدر و اجداد پاكش، تربيت شاگرد و حفظ فقه تشيع، و انديشه ناب اسلام در برابر دشمنان و مخالفان بود.
آن حضرت در اين راستا با اين كه در شرايط سخت سياسى به سر مى برد و مدت امامتش شش سال و مدت عمرش 28 سال بيشتر نبود، اما تا آخرين حد امكان با گردآورى شاگردان پدر و اجدادش و تربيت شاگردهاى جديد و مطرح كردن بحث ها و مناظرات شفاهى و كتبى به تشكيل مجمع علمى عميق و وسيع پرداخت و خط فكرى تشيع را از گزند حوادث و برخوردها حفظ نمود و با پاسخ به شبهه ها و سوالات گوناگون از حريم دانشگاه جدش ‍ امام جعفر صادق عليه السلام محافظت كرد.
براى روشن شدن مطلب، نظر شما را به نمونه هايى از آثار حوزه علمى امام حسن عسكرى عليه السلام جلب مى كنم:
شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام
شيخ طوسى رحمة الله شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام را بالغ بر صد نفر ذكر نموده است.(3)
علامه قزوينى رحمة الله 263 نفر از اصحاب و شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام را با شرح كوتاهى از هر كدام ذكر نموده است (4) كه در اين جا به ذكر نام چند نفر از شاگردان برجسته آن بزرگوار مى پردازيم:
احمد بن اسحاق قمى، ابوهاشم، داوود بن قاسم جعفرى (از نواده هاى جعفر طيار)، ابوعمر و عثمان بن سعيد عمرى سمان، على بن جعفر، محمد ابن حسن صفّار، حسين بن روح نوبختى، اسحاق بن ربيع كوفى، عبدالله بن جعفر حميرى، داوود بن ابى يزيد نيشابورى، اسحاق بن اسماعيل نيشابورى، فضل بن شاذان و...
تاليفات امام حسن عسكرى عليه السلام
امام حسن عسكرى عليه السلام در كنار كارهاى علمى، مجموعه هايى از تفسير، روايات، معارف اسلامى و عقايد را تاءليف نمود. بعضى از اين مجموعه ها به صورت نامه هاى طولانى بود كه براى اشخاص ‍ مى فرستاد.
به علاوه روايات بسيار در ابواب فقه و ساير علوم اسلامى توسط افراد مختلف، از آن حضرت نقل شده است.
علامه سيد محسن امين پنج مجموعه را تحت عنوان تاءليفات امام حسن عسكرى عليه السلام ذكر نموده كه عبارتند از:
1 - تفسير معروف، منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام.
2 - نامه آن حضرت به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى، مذكور در كتاب ((تحف العقول)).
3 - مواعظ قصار، مذكور در ((تحف العقول)).
4 - رسالة المنقبة، مشتمل بر اكثر احكام حلال و حرام.(5)
5 - مكاتبات الرّجال.(6)
شرح كوتاهى پيرامون تفسير منسوب
تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام، آنچه به جا مانده، تفسير سوره فاتحه و تفسير بخشى از سوره بقره است. در اين كه آيا اين تفسير از آن حضرت است يا نه، بين علما و رجال شناسان، اختلاف نظر وجود دارد. به خاطر اين كه شخصى به نام محمد بن قاسم استرآبادى آن را از دو نفر و آنها از پدرانشان از امام حسن عسكرى عليه السلام نقل نموده است.
بعضى او را تضعيف نموده اند و به خاطر وجود بعضى از احاديث مشكوك در اين تفسير...
ولى بعضى از علما مانند عالم بزرگ حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله صاحب كتاب ((مستدرك))، اين تفسير را معتبر مى داند و وجوهى را كه بعضى از علما در تضعيف نسبت اين تفسير به امام حسن عسكرى عليه السلام ذكر كرده اند رد مى كند و در اثبات اعتبار آن پافشارى مى نمايد.
يكى از دلايل او اين است كه: ((بسيارى از علماى بزرگ مانند شيخ صدوق رحمة الله در ((من لا يحضره الفقيه)) علامه مجلسى رحمة الله در ((بحارالانوار))، شيخ حرّ عاملى رحمة الله در ((وسائل الشيعه))، طبرسى رحمة الله در ((احتجاج))، قطب راوندى رحمة الله در ((الخرائج))، و ابن شهرآشوب رحمة الله در ((مناقب))، شهيد ثانى رحمة الله در ((منية المريد)) و... آن را جزو مصادر خود قرار داده اند)). (7)
علامه حاج آقا بزرگ تهرانى رحمة الله، نظريه استادش حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله را تاييد كرده و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام را معتبر مى داند، با اين تفاوت كه مى گويد:
((دو تفسير بوده، يكى تفسير امام هادى عليه السلام كه داراى 120 جلد است و حسن ين خالد برقى آن را نقل كرده و ديگرى تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام است.
اين دو تفسير، يك تفسير نيست (همان گونه كه محدث بزرگ حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله گمان كرده) بلكه دو تفسير است و هر دو معتبر مى باشد.(8)
تأييد از كتاب هاى شاگردان
بعضى از شاگردان امامان عليهم السلام كتاب هايى در فقه و معارف اسلامى و حديث در عصر امام حسن عسكرى عليه السلام و قبل از آن عصر، نوشته بودند. امام حسن عسكرى عليه السلام آنها را تاءييد مى كرد، مانند تاييد از كتاب هاى فضل بن شاذان، يونس بن عبدالرحمان و احمد بن عبدالله خانبه و به اين ترتيب شاگردان را به تاءليف و نگهدارى دانش مكتب اهل بيت عليهم السلام دعوت مى نمود.
((فضل بن شاذان)) از شاگردان امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى عليهم السلام، فقيه و متكلم بزرگ بود. او صد و هشتاد كتاب نوشت كه امام حسن عسكرى عليه السلام دو يا سه بار فرمود:
((خدا او را رحمت كند)).
او در عصر امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت، قبرش در يك فرسخى نيشابور قرار دارد. يكى از شيعيان به نام ((بورق بوشنجانى)) مى گويد: يكى از كتابهاى فضل بن شاذان به نام ((يوم و ليلة)) را به امام حسن عسكرى عليه السلام نشان دادم. آن حضرت صفحات آن را يكى پس ‍ از ديگرى نگاه كرد و آنگاه فرمود:
هذا صحيح ينبغى اءن يعمل به؛
اين كتاب، كتاب درستى است و سزاوار است به مطالب آن عمل گردد.
بورق مى گويد: به امام حسن عليه السلام عرض كردم: فضل بن شاذان گرفتار بيمارى سختى شده، بعضى از مردم مى گويند: شما او را نفرين كرده ايد به خاطر آن كه او گفته است: وصى ابراهيم عليه السلام بهتر از وصى محمد عليه السلام است. البته او چنين حرفى نزده، ولى مردم نسبت دروغ به او مى دهند.
امام حسن عليه السلام فرمود:
آرى، مردم به دروغ به او چنين نسبتى مى دهند. خدا فضل را رحمت كند، خدا او را رحمت كند.
بورق مى گويد: هنگامى كه از سفر حج به خراسان بازگشتم، باخبر شدم كه فضل بن شاذان در همان هنگام كه امام حسن عسكرى عليه السلام فرموده بود: ((خدا فضل را رحمت كند)) از دنيا رفته است.(9)
همچنين روايتى از ابوهاشم جعفرى است كه مى گويد: ((يوم و ليلة)) تاءليف ((يونس بن عبدالرحمان)) را به امام حسن عسكرى عليه السلام نشان دادم.
فرمود: اين كتاب را چه كسى تاءليف كرده است؟
عرض كردم: يونس بن عبدالرحمان.
فرمود:اعطاه الله بكلّ حر نورا يوم القيامة؛
خداوند براى هر حرفى از اين كتاب، در روز قيامت نورى به يونس عطا فرمايد.(10)
همچنين روايت شده است:
يكى از اصحاب و شاگردان امام حسن عسكرى عليه السلام به نام ((احمد بن عبدالله بن خانبه)) كتابى را تاءليف كرده بود و به امام حسن عسكرى عليه السلام نشان داد، امام حسن عسكرى عليه السلام آن را خواند، سپس ‍ فرمود:
صحيح فاعملوا به؛
كتاب درستى است، به مطالب آن عمل كنيد.(11)
به اين ترتيب امام حسن عسكرى عليه السلام با تاييد و تشويق و دعا براى شاگردان خوب و درستكارشان، آنها را به نوشتن كتاب در راستاى معارف اسلامى، حديث و فقه فرامى خواند و مردم را به عمل به مطالب آن كتاب ها دعوت مى نمود.
فقها در سخن امام حسن عسكرى عليه السلام
نسبت اين تفسير به امام حسن عسكرى عليه السلام، نسبت صحيح باشد يا ناصحيح، ولى روايات معتبر و استوارى در اين تفسير وجود دارد كه با محتواى قرآن، مطابق بوده و مورد قبول علماى بزرگ و محقق از قديم و نديم مى باشد.
يكى از اين روايات، روايت معروف مورد اعتماد، در مورد فقها و شرايط فقيه مورد اعتماد به نام حديثمن كان من الفقهاء صائنا لنفسه...است كه امام حسن عسكرى عليه السلام اين سخن را در ضمن بيان مشروح و عميق و سازنده در تفسير آيه 78 و 79 سوره بقره بيان فرموده است (12) كه در اينجا نظر شما را به آن حديث جلب مى نماييم:
علامه طبرسى مى گويد: بر اساس اسنادى كه ذكر شد (كه منتهى به تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام است) امام حسن عسكرى عليه السلام اين دو آيه را قرائت فرمود:
و منهم امّيون لا يعلمون الكتاب اءلّا امانىّ و اءن هم الّا يظنون # فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم ممّا كتبت اءيديهم و ويل لهم ممّا يكسبون (13)
((و پاره اى از آنان، عوامانى هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمى دانند و تنها به پندارهايشان دل بسته اند، پس واى بر آنها كه نوشته اى با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند: اين از طرف خداست تا آن را به بهاى كم بفروشند، پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و واى بر آنان از آنچه در اين راه به دست مى آورند.))
آنگاه آن حضرت در تفسير دو آيه فوق چنين فرمود:
((امّى)) آن كسى است كه به امّ مادرش نسبت دارد، يعنى همان گونه كه انسان هنگام خروج از رحم مادر هيچ چيز نمى داند، بعضى از اهل كتاب يهود و نصارى نيز هيچ چيز نمى دانند، نه مى توانند چيزى را بنويسند و نه مى توانند چيزى را بخوانند.
يهود و نصارى از كتاب خودشان انجيل و تورات هيچ نمى دانند و تشخيص ‍ نمى دهند كه فرق كتابى كه از آسمان نازل مى شود با آن كتاب دروغين كه به خدا نسبت مى دهند، چيست؟
آنها جز نام يك جلد كتاب و تعداد صفحات آن، هيچ درك نمى كنند و بين كتاب باطل و حق، تشخيص نمى دهند. تشخيصشان فقط بر اساس خيالات و آرزوها است، يعنى تنها به اين است كه آن كتاب بر آنان خوانده شود و به آنها بگويند: اين كتاب خدا و كلام خدا است و آنها هم دلشاد شوند و بر اساس تصورات و خيالات و آرزوهايشان خيال كنند كه مقصود و مرادشان در ميان همه كتاب است، بين كتاب راستين و دروغين، جز همان پندار ساختگى، راه تشخيصى نيست...
اگر چيزى بر خلاف محتواى آن كتاب بر اين عوام خوانده شود، نمى فهمند و غير از پندار چيزى ندارند.
آنها فقط آنچه را كه رؤ سايشان از تكذيب رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤ منان على عليه السلام براى آنها مى خوانند كه پندارى بيش نيست، به جاى حق مى گيرند و آن را كتاب آسمانى مى پندارند.
و هم يقلّدون مع اءنّه محرّم عليهم تقليدهم...؛
و اين عوام از رؤ سايشان تقليد مى كنند، در حالى كه تقليد از آنها برايشان حرام است، زيرا تقليد از عالم خائنى كه كتاب خدا را و آنچه در آن است تحريف كرده است و خلاف آن را بيان مى كند، حرام است.
امام حسن عسكرى عليه السلام پس از تلاوت آيه 79 بقره، فرمود:
((اين از علماى يهود، اوصافى را مى نويسند و مى گويند: اين اوصاف از صفات محمد صلى الله عليه و آله است و شما تطبيق كنيد ببينيد هيچ كدام از آن صفات در اين شخص (پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله) نيست.
و به عوام بى سواد خود مى گويند: صفات پيامبرى كه در آخرالزّمان مى آيد اين است كه او بلندقامت و بدنش بسيار بزرگ و شكمش بسيار بزرگ و شكمش برآمده و مويش به رنگ بين قرمز و زرد است.
در حالى كه همه آن صفاتى را كه ذكر مى كنند برخلاف صفات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است.
هدف رؤ ساى يهود از اين خلاف گويى ها اين است كه رياستشان بر عوام باقى بماند و منافعشان در نزد عوام و امر و نهى نسبت به عوام و خدمتكارى عوام از آن ادامه يابد و مردم را از خدمت و گرايش به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و خاندان و ياران مخصوصش بازدارند، زيرا اگر آن عوام مسلمان شوند تحت فرمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى آيند، نماز مى خوانند، جهاد مى كنند، خمس و زكات مى دهند و در نتيجه از زير فرمان رؤ ساى يهود و نصارى خارج مى گردند.
ولى رؤ سايشان مى خواهند آنها را زير فرمان خود نگهدارند. از اين رو با مطالب تحريف شده و وارونه جلوه دادن حقايق و ذكر صفات ساختگى براى پيامبر آخرالزّمان، مى خواهند عوام را از پيروى اسلام بازدارند. واى بر آنها...
آنگاه امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود:
مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: اگر اين قوم (عوام يهود) تورات خود را جز آنچه علمايشان به آنها ديكته كرده اند، نمى شناسند، راهى براى آنها جز پيروى از علمايشان نيست. بنابراين، چرا خداوند آنها را به خاطر تقليد از علمايشان سرزنش مى كند؟ آيا مگر عوام يهود، غير از عوام ما هستند؟ زيرا عوام ما هم از علمايشان تقليد مى كنند.
بنابراين همان گونه كه عوام ما در تقليد از علمايشان گناهكار نيستند، آنها نيز نبايد گنهكار باشند، زيرا براى تحصيل احكام راهى جز تقليد از علما نيست؟
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود:
بين عوام و علماى ما با عوام و علماى يهود از يك جهت فرق و از يك جهت با هم مساويند. اما در موردى كه مساوى هستند از اين رو است كه خداوند عوام ما را نيز سرزنش كرده كه چرا از علمايتان (كه ناصالح هستند) تقليد مى كنيد؟
چنان كه عوام يهود را سرزنش نموده است و اما در موردى كه بين عوام و علماى ما با عوام و علماى يهود فرق است. در آنجا است كه عوام ما به دنبال علماى صالح مى روند، ولى عوام يهود به دنبال علماى صالح نمى روند...
در اين هنگام امام حسن عسكرى عليه السلام پس از ذكر پاسخ امام صادق عليه السلام به سوال مرد سوال كننده، فرمود:
فمن قلّد من عوامنا مثل هؤ لاء الفقهاء، فهم مثل اليهود الّذين ذمّهم الله بالتقليد لفسقة فقهائهم؛
پس كسى كه از عوام ما از چنان فقهاى ناصالح تقليد كنند همانند يهوديانى هستند كه خداوند آنها را به خاطر تقليد از فقيهان ناصالحشان، سرزنش ‍ نموده است.
فاءمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لاءمر مولاه فللعوام اءن يقلّدوه، و ذلك لا يكون اءلّا بعض فقهاء الشّيعة لا جميعهم...؛
پس هر كدام از فقها كه نفس روح خود را مصون از گناه نگه داشته، نگهبان دين خود و مخالف هوس هاى نفسش مى باشد و مطيع مولاى خود است. بر همه عوام لازم است كه از او تقليد كنند و چنين صفاتى را بعضى از فقهاى شيعه دارند، نه همه آنها.
سپس امام حسن عسكرى عليه السلام پس از بيانى در شرح فقهاى صالح و ناصالح و هشدار دادن به عوام كه مراقب باشند و از فقهاى صالح تقليد كنند، و از فقهاى گمراه دورى نمايند، سخنان پرنكته و ژرف خود را با اين حديث به پايان رسانيد:
شخصى از اميرمومنان عليه السلام عليه السلام پرسيد: بعد از امامان هدايتگر و چراغ هاى تابان تاريكى هاى امامان معصوم عليهم السلام بهترين خلق خدا كيانند؟
اميرمؤ منان على عليه السلام در پاسخ فرمود:
العلماه اءذا صلحوا؛
علمايى كه صالح باشند و راه درست را بپيمايند.
ديگرى پرسيد: بدترين خلق خدا بعد از ابليس، فرعون و نمرود و بعد از آنان كه نام و لقب شما را بر خود نهاده اند و جايگاه شما را غصب نموده و بر مقام شما نشسته اند، چه كسى است؟
اميرمؤ منان عليه السلام در پاسخ فرمود:
العلماه اءذا فسدوا، هم المظهرون للاءباطيل، الكاتمون للحقائق؛
علمايى كه فاسد گردند، آنها كه آشكاركننده باطل ها و كتمان كننده حقايق هستند.
كه خداوند در مورد همين دسته از علما مى فرمايند:
اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللّاعنون - الّا الذين تابوا...؛
((خدا آنها را لعنت مى كند و همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند، مگر آنها كه توبه كردند.))(14)

كندى فيلسوف و اخترشناس معروف

كندى فيلسوف و اخترشناس معروف
امام حسن عسكرى عليه السلام در جمله اى درخشنده، ژرف و جالب مى فرمايد:
و لو لا محمد صلى الله عليه و آله و الاءوصياء من بعده كنتم حيارى كالبهائم لا تعرفون فرضا من الفرائض و هل يدخل قرية اءلّا من بابها؟اگر محمد صلى الله عليه و آله و اوصياى بعد از او نبودند، شما اى جهان بشريت! مانند چارپايان، حيران و سرگردان بوديد، هيچ وظيفه اى از وظايف را نمى دانستيد و آيا مى توان وارد شهرى جز دروازه آن گرديد؟
يعنى اگر پيامبر و جانشينان راستين آن حضرت عليهم السلام نباشند، هيچ ارزش و معرفتى نتيجه مطلوب نخواهد داد و هيچ كردارى ثمره شايسته نخواهد بخشيد.
سخن امام درباره همه آحاد بشر، صادق است و فرقى ميان دانشمند، دانش پژوه و عامى وجود ندارد.
امام حسن عسكرى عليه السلام در اين زمينه با ايجاد شبهه در معلومات كندى توانست يك اختلال بزرگ در اندوخته هاى ذهنى و شبكه فكرى او به وجود آورد و او را از هلاك و سقوط نجات بخشد.
ما پيش از آن كه به معرفى كندى بپردازيم نخست اشتباه اين اخترشناس و فيلسوف بزرگ را مى نگاريم:
ابن شهرآشوب، محدث و تاريخ ‌نگار نامى مى نويسد:
((اسحاق كندى)) فيلسوف اسلام و عراقى كتابى به نام ((تناقض هاى قرآن))! به نگارش آورد، وى در مدتى در منزل نشست، گوشه نشينى اختيار كرد و خود را به نوشتن آن مشغول داشت.
روزى برخى از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام شرفياب شدند، هنگامى كه چشم حضرت به وى افتاد فرمود: آيا در ميان شما مردى رشيد وجود ندارد كه گفته هاى استادان ((كندى)) را پاسخ گويد و او را از اين كار بازدارد.
شاگرد گفت: ما همگى از شاگردان او هستيم، چگونه ميتوانيم به اشتباه استاد در اين زمينه يا زمينه ديگر اعتراض كنيم؟
امام عليه السلام فرمود: اگر مطلبى را به تو تلقين و تفهيم كنم، مى توانى به او برسانى و براى او نقل كنى؟
شاگرد گفت: آرى.
امام فرمود: از اين جا كه برگشتى به حضور استادت برو و با او به گرمى و محبت رفتار كن، او را كمك كن و هنگامى كه كاملا انس و آشنايى به عمل آمد به او بگو:
براى من مساءله اى پيش آمده كه غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد و آن مساءله اين است كه آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معانى و مقاصدى غير از آن معانى كه شما اراده و حس كرده ايد اراده كرده باشد؟
كندى در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممكن است چنين منظورى داشته باشد، زيرا كندى مردى است كه هر سخنى را بشنود خوب مى فهمد، او مردى هوشمند است.
در اين هنگام به او القاى شبهه كن و بگو: چه مى دانى شايد گوينده قرآن معانى و مقاصدى غير از آنچه تو مى پندارى اراده كرده باشد و سخنان شما از جايگاه و موضوع اصلى خويش بيرون باشد؟
شاگرد به حضور استاد خود كندى رفت و طبق دستور امام رفتار كرد، با او به ملاطفت و مهربانى عمل نمود تا اين كه زمينه براى طرح مطلب مساعد گشت، پس سوال امام را به همان شيوه مطرح كرد و گفت: آيا ممكن است گوينده اى سخنى بگويد و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ يعنى مقصود گوينده چيزى باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟
كندى به دقت به سوال شاگرد گوش داد و گفت: سوال خود را تكرار كن!
شاگرد سوال خويش را باز گفت. استاد چون اهل تعقل، تفكر و تدبر بود مدتى در خود فرورفت، تاءمل كرد و گفت: هيچ بعيد نيست امكان دارد چيزى در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزى بفهمد كه خلاف آن را اراده كرده باشد.
استاد كه مى دانست شاگرد او چنين سؤ الى را نمى تواند پيش خود مطرح كند و در حد انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را سوگند مى دهم كه حقيقت را به من بگويى، چنين سؤ الى از كجا به فكر تو خطور كرد؟
شاگرد گفت: چه ايرادى دارى كه چنين سؤ الى به ذهن خود من آمده باشد؟
استاد گفت: نه، تو هنوز زود است كه به چنين سؤ الى رسيده باشى، به من بگو اين سوال را از كجا ياد گرفته اى؟
شاگرد گفت: حقيقت اين است كه حضرت ابومحمد امام حسن عسكرى عليه السلام مرا بدين امر رهبرى فرمود.
كندى گفت: اكنون واقع امر را گفتى، سپس افزود: چنين سخنانى تنها زيبنده اين خاندان است.
آنگاه با درك واقعيت و پى بردن به اشتباه خود دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را درباره تناقض هاى قرآن به عقيده خود به رشته تحرير آورده بود، سوزاند.
شايان ذكر است كه اشتباه فوق چيزى از شخصيت بزرگ كندى نمى كاهد، گرچه همه دانشمندان و فرهيختگان اولين و آخرين در برابر دانش و علم لدنّى پيامبران و پيشوايان دينى عليهم السلام قابل سنجش نيستند، چنان كه فرمودند:
لا يقاس بنا اءحد.
هيچ كس با ما سنجيده نمى شود.
و امام حسن عسكرى عليه السلام در اين زمينه فرمود:
جهان بشريت بدون وجود پيامبر و امام، حيران و سرگردان است. ولى با اين وجود دانشمندان در مقايسه با ساير مردم بسيار ارجمند، محترم و والامرتبه اند.
از اين رو كندى از چند جهت شايسته احترام است:
1 - امام عليه السلام در عين حالى كه اشتباه او را گوشزد فرمود، وى را ستود، يعنى كندى را اهل تفكر، فهم و درايت، هوشمندى، تعقل و ژرف نگرى دانست.
كندى با سوزاندن تاءليف خود را در اين زمينه، شايد نشانه انصاف و تسليم حق شدن او به حساب آيد.
2 - تشيع كندى: يعقوب بن اسحاق كندى كه زاده شده حدود 185 هجرى است و درگذشت او به اختلاف بين سال هاى 252، 265 به نگارش آمده. و از نظر تاريخ ‌نگاران به چند دليل شيعه است:
الف - كندى در زمان خلافت متوكّل عباسى از دربار رانده شد و برخى مورخان سبب اين كار را روح تشيع او دانستند، چرا كه متوكّل با شيعه دشمن سرسخت بوده است.
ب - سيد بن طاووس نام او را اسحاق بن يعقوب ضبط كرده و نوشته است: او از دانشمندان اخترشناس شيعه است و در اين علم شهرت دارد، باز مى گويد: آنچه از تاءليفات او به ما رسيده و در دانش نجوم است، رساله او در اين علم در پنج جزء مى باشد.
ابن نديم در ((فهرست)) گفته است:
او كه از فرزندان محمد بن اشعث بن قيس به شمار مى رود، فاضل عصر در دانش ها و يگانه عصر خويش در نجوم است.
آقابزرگ تهرانى نيز او را در شمار مؤ لّفان شيعه قلمداد كرده است.
ج - چون كندى در پايتخت و مركز تشيع كوفه ولادت يافته و كوفه وطن پدران و اجداد او بوده، طبعا تحت تاءثير روح و محيط قرار گرفته است.
د - كندى رساله هاى خود را با عباراتى كه شيعه به كار مى برند و از ويژگى هاى آنان به حساب مى رود، ختم كرده است. وى در پايان برخى از رساله ها چنين مى نگارد:
والحمدلله رب العالمين والصلاة على محمد المصطفى و آله الطاهرين.
و ذيل برخى ديگر نگاشته است:
والحمدلله رب العالمين و صلواته على محمد النبى و آله اجمعين.
اين قبيل تعبيرات را مى بينيم قرينه محكمى بر شيعه بودن او قرار دهيم و نيازى به قرائن ديگر نداشته باشيم.(15)
قداست فرشتگان از نسبت هاى ناروا
يوسف بن محمد و على بن محمد بن سيّار به عنوان دو شاگرد، به محضر امام حسن عسكرى عليه السلام آمدند و آماده شدند تا از علم و كمال آن حضرت بهره مند گردند و مذاكره آنها با امام حسن عسكرى عليه السلام به ترتيب زير انجام شد:
شاگردان گفتند: گروهى در نزد ما زندگى مى كنند و معتقدند هاروت و ماروت (16) دو فرشته اى هستند كه فرشتگان آن دو را هنگام افزايش گناه در ميان انسان ها؛ برگزيدند و خداوند آنها را با فرشته ديگرى به دنيا فرستاد. اين دو فرشته ستاره زهره را فريفتند و خواستند با آن ستاره زنا كنند و همچنين اين دو فرشته شراب مى خورند و آدم مى كشند و خداوند آنها را در سرزمين بابل عذاب مى كند. ساحران از آن دو فرشته، فن سحر و جادو را فراگرفتند و خداوند ستاره زهره را مسخ كرد.
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: پناه مى برم به خدا از چنين نسبت هاى ناروا، فرشتگان خدا در پرتو الطاف خدا، معصوم و محفوظ از كفر و زشتى ها هستند.
خداوند در قرآن مى فرمايد:
لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون؛(17)
((آنها هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى كنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور كامل) اجرا مى نمايند.))
سپس چند آيه ديگر مانند آيه 19، 20، 27، 28، سوره انبياء را خواند كه همه بيانگر عصمت فرشتگان است.
آنگاه فرمود: خداوند متعال اين فرشتگان را جانشينان خود در زمين قرار داد، آنها در دنيا همانند پيامبران و امامان عليهم السلام هستند، آيا هيچ كس  از پيامبران و امامان آدم مى كشد، يا زنا مى كند و يا شراب مى نوشد؟!
آيا نمى دانيد كه خداوند دنيا را خالى از پيامبر يا امام از جنس بشر نكرده است، مگر خداوند نمى فرمايد:
و ما ارسلنا من قبلك الّا رجالا نوحى اليهم من اهل القرى؛(18)
((و ما قبل از تو نفرستاديم، جز مردانى از آبادى ها را كه به آنها وحى مى كرديم)).
خداوند در اين آيه خبر مى دهد كه فرشتگان را به سوى زمين به عنوان اين كه پيشوايان و حاكمان زمين شوند نفرستاده، بلكه آنها را به سوى پيامبران (براى رساندن وحى) فرستاده است.
شاگردان گفتند: بنابراين ابليس، فرشته نيست.
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: نه، بلكه او از جنّيان است؛ آيا نشنيده ايد كه خداوند مى فرمايد:
و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الّا ابليس كان من الجنّ؛(19)
((به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده كنيد، آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه از جنّ بود)).
بنابراين ابليس از جنّ بود.
جدم اميرمؤ منان على عليه السلام و او از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرد كه فرمود:
((خداوند آل محمد صلى الله عليه و آله، پيامبران و فرشتگان مقرب را برگزيد و گزينش خداوند نبود مگر بعد از آن كه به حال آنها آگاهى داشت كه از ولايت و سيطره فرمان خداوند خارج نمى گردند و از حريم عصمت بيرون نمى روند و به آنان كه سزاوار عذاب الهى هستند، نمى پيوندند)).
شاگردان گفتند:
براى ما روايت كرده اند: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به امامت على عليه السلام تصريح كرد، امامت او را بر جماعت هاى گوناگون از فرشتگان عرضه نمود، (بعضى از) آنها امامت او را نپذيرفتند و بر اثر اين گناه به صورت قورباغه ها مسخ شدند.
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: پناه مى برم به خدا كه چنين دروغ هايى را به ما نسبت مى دهند؛ فرشتگان مانند پيامبران خدا و رسولان خدا هستند. آيا در اين صورت از پيامبران، به خدا كفر سرمى زند؟
شاگردان گفتند: نه.
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: همچنين از فرشتگان كفر سرنمى زند، شاءن فرشتگان عظيم و مقامشان ارجمند است و از اين نسبت هاى ناروا به دور مى باشند.(20)
فلسفه تفاوت ارث زن و مرد
ابوهاشم روايت مى كند:
شخصى به نام فهفكى كه اشكال تراشى هاى ((ابن ابى العوجاء مادّى)) را دنبال مى كرد از امام حسن عسكرى عليه السلام پرسيد: چرا زن بيچاره (در ارث) يك سهم مى برد و مرد دو سهم مى گيرد؟
آن حضرت در پاسخ فرمود: بر زن، جهاد و مخارج همسر و ديه (ديه عاقله) نيست، ولى اين امور بر عهده مردها است.
ابوهاشم مى گويد: با خود گفتم: اين مساءله را ((ابن ابى العوجاء)) از امام صادق عليه السلام پرسيده بود و آن حضرت همين پاسخ را به او گفت، بى آنكه اين مطلب را اظهار كنم.
ناگاه امام حسن عسكرى عليه السلام به من فرمود: آرى، اين همان سوال ابن ابى العوجاء است و پاسخ ما امامان عليهم السلام يكى است، بر زبان آخرين ما سخن و حكمى جارى مى گردد كه به زبان اوّلى جارى شده است و نخستين فرد ما با آخرين نفر ما از نظر علم و امامت مساوى مى باشند، البته فضل و برترى پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمؤ منان على عليه السلام در جاى خود محفوظ است.(21)
درس اخلاق و حقوق
امام حسن عسكرى عليه السلام در حوزه علميه خود علاوه بر تدريس فقه و معارف اسلامى درس اخلاق و حقوق را نيز به شاگردانش مى آموخت و آنها را به آداب حقوق از ديدگاه تشيع راستين آشنا مى ساخت.
در اين راستا به درس زير، از مكتب آن بزرگ مرد علم و كمال توجه كنيد.
شاگردان سراپا به بيانات امام حسن عليه السلام گوش فراداده بودند، آن حضرت چنين تدريس مى كرد:
آن كس كه بهتر از همه حقوق برادران دينى خود را مى شناسد و نيازهاى آنها را تاءمين مى كند در پيشگاه خداوند ارجمندتر از ديگران است و كسى كه در دنيا در برابر برادران دينيش تواضع كند او در پيشگاه خدا از انسان هاى راستين و از شيعيان حقيقى اميرمؤ منان على عليه السلام است.
روزى پدر و فرزندى مهمان اميرمؤ منان على عليه السلام شدند، آن حضرت برخاست و از آنها استقبال و احترام كرد و آنها را در صدر مجلس نشانيد و خود در روبه روى آنها نشست، سپس غذا طلبيد، غذا حاضر كردند و آن دو نفر از آن غذا خوردند، سپس از قنبر غلام خود آفتابه را گرفت تا به دست آن مرد مهمان پدر بريزد.
او مانع شد و خود را به خاك انداخت و خاكسارى كرد كه من خاك پاى شمايم. جسارت مى شود، شما آب نريزيد، اى اميرمؤ منان! آيا رواست كه خدا بنگرد تو با آن مقام به دست من آب بريزى؟
اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: بنشين و دستهايت را با آبى كه مى ريزم بشوى، خداوند مى بيند كه برادر دينيت؛ بدون تفوّق طلبى و اظهار برترى به تو خدمت مى كند و منظورش از اين خدمت آن است كه در بهشت ده برابر اهل دنيا و اهل ممالك الهى او را خدمت كنند.
آن مرد نشست، على عليه السلام به او فرمود:
تو را به حق عظيم خودم بر تو كه آن را شناخته اى و مرا به افتخار خدمتگزارى تو رسانده اى به گونه اى با كمال آرامش بنشين و دستت را بشوى كه اگر قنبر دست تو را مى شست، همان گونه مى نشستى.
آن مرد همان گونه نشست و على عليه السلام آب ريخت و دست او را شست. پس از فراغ، آفتابه را به پسرش محمد حنفيه داد و فرمود:
پسرم! اگر پسر اين مرد تنها در نزد من بود، دستش را مى شستم، ولى چون نزد پدرش با هم مى باشند، خداوند دوست ندارد بين پدر و پسر به طور مساوى رفتار شود، پدر دست پدر را شست، اينك تو پسرم! دست پسر اين مرد را بشوى.
محمد حنفيه دستور پدر بزرگوارش را اجرا نمود.
امام حسن عسكرى عليه السلام پس از بيان اين ماجراى زيبا فرمود:
فمن اتّبع عليّا على ذلك فهو الشّيعىّ حقّا؛
كسى كه در امور حقوقى اين گونه از على عليه السلام پيروى كند، شيعه حقيقى است.(22)
شيعه شدن ناصبى
از محمد بن عباس نقل شده كه گفت:
ما چند نفر كنار هم در مورد مقامات علمى و گزارش هاى غيبى امام حسن عسكرى عليه السلام صحبت مى كرديم، يكى از ناصبى ها كه از دشمنان سرسخت خاندان رسالت بود، گفتار ما را به مسخره گرفت و گفت: من بدون مركّب و رنگ مداد نوشته اى را براى آن حضرت مى نويسم، اگر او پاسخ مسائل من در آن نوشته را داد، حقانيت او را مى پذيرم وگرنه بر عقيده خود باقى مى مانم.
او مسائل خود را روى برگه اى نوشت، ما نيز مسائل خود را در نامه هايى نوشتيم و به محضر آن حضرت روانه كرديم.
امام حسن عسكرى عليه السلام پاسخ مسائل همه ما را در جواب نامه اش ‍ داد و در برگه مربوط به ناصبى، علاوه بر پاسخ به مسائل او، نام او و نام پدر او را نوشته بود.
وقتى كه آن فرد ناصبى، جواب نامه اش را ديد، از تعجب حيرت زده شد، به طورى كه از هوش رفت و پس از به هوش آمدن، حقانيت مقام امامت و علم و كمال عالى آن حضرت را تصديق نمود و جزو شيعيان او گرديد.(23)
پاسخ به يك سؤ ال قرآنى
سفيان بن محمد مى گويد:
از امام حسن عليه السلام در ضمن نامه اى سؤ ال كردم:
منظور از واژه ((وليجه)) در اين آيه چيست؟ آنجا كه خداوند مى فرمايد:
و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤ منين وليجة؛(24)
((آن مجاهدان مخلصى كه غير از خدا و رسولش و غير از مؤ منان را محرم اسرار خود قرار ندادند)).
و با خود فكر مى كردم كه منظور از ((مؤ منان))، در اين آيه كيانند؟
امام حسن عليه السلام در جواب نامه من چنين نوشت:
((وليجه))، غير امام حق است كه به جاى او به ناحق نصب مى شود و اما اين كه در خاطرت گذشت كه منظور از ((مؤ منان)) در آيه فوق كيانند؟ بدان كه آن مؤ منان امامان بر حقند، كه از خدا براى مردم، امان مى گيرند و امان آنها مورد اجازه و قبول خدا قرار مى گيرد.(25)
بنابراين، طبق پاسخ امام حسن عسكرى عليه السلام، معنى آيه چنين مى شود:
((مجاهدان مخلصى كه در برابر خدا و رسول و امامان بر حق، امامان ناحق را به رهبرى نمى گيرند)).

قاطعيت در برابر دزدان عقيده

قاطعيت در برابر دزدان عقيده
امام هادى عليه السلام با بدعتگزاران و غلات، مبارزات فرهنگى داشت، يكى از بدعتگزاران به نام((فارس بن حاتم قزوينى))كه امام هادى عليه السلام يكى از دوستانش به نام ((ابوجنيد)) را ماءمور اعدام او نمود. ابوجنيد او را با ساطور كشت. ابوجنيد دستگير شد، ولى چون دليل و نشانه اى بر قاتل بودن او اقامه نشد، آزاد گرديد.
در زمان امام هادى عليه السلام براى ابوجنيد حقوق ماهيانه اى تعيين شد و به او پرداخت مى گرديد، پس از شهادت امام هادى عليه السلام، امام حسن عسكرى عليه السلام دستور داد تا حقوق او را ادا كنند و حتى در اين باره براى نماينده اش نامه نوشت كه حقوق ماهيانه او را بپردازيد و اين حقوق تا آخر عمر آن حضرت پرداخته مى شد.(26)
اين فراز تاريخى نشان مى دهد كه امام حسن عسكرى عليه السلام به كسانى كه براى نابودى بدعت و بدعتگزار تلاش كرده اند، عنايت و مرحمت خاص ‍ داشته و از آنان حمايت جدى مى كرده است تا بدعتگزارى در بين مسلمانان وجود نداشته باشد.
امام حسن عسكرى عليه السلام در برابر صوفيان
نظر به اين كه اوضاع اقتصادى مسلمانان در صدر اسلام خوب نبود، امامان عليهم السلام مانند اميرمؤ منان على عليه السلام از نظر لباس، غذا و مسكن در سطح بسيار پايين و ساده اى مى زيستند تا بر مستمندان سخت نگذرد. ولى اوضاع اقتصادى مسلمانان در عصر امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام به بعد، خوب بود. از اين رو امامان عليهم السلام در حد متوسط، از لباس و غذا و مسكن استفاده مى كردند.
گروهى صوفى و صوفى منش به خيال اين كه از نظر اسلام هميشه بايد لباس ‍ كهنه و مندرس پوشيد و در ساده ترين وضع زيست براى خود مكتب خاصى درست كرده بودند و حتى به امامان عليهم السلام اشكال مى كردند. اين اشكال تراشى از عصر امام صادق عليه السلام آشكار و تا عصر امام حسن عسكرى عليه السلام ادامه يافت.
سفيان ثورى از بنيانگذاران اين ايده انحرافى بود.
بر همين اساس، يكى از اين صوفى منش ها به نام ((كامل بن ابراهيم)) به محضر امام حسن عسكرى عليه السلام آمد، وقتى كه لباس سفيد امام عليه السلام را در تنش ديد، پيش خود گفت: ولىّ خدا لباس نرم و زيبا و آن گاه ما را به برادرى و ايثار دعوت مى كند و از لباس پوشيدن لباس هاى نرم و لطيف نهى مى نمايد؟
امام حسن عسكرى عليه السلام در حالى كه خنده بر لب داشت، حرف دل كامل ابن ابراهيم را خواند و آستينش را بالا زد، ناگاه لباس سياه خشن در زير لباس رو، پيدا شد، آنگاه به كامل بن ابراهيم فرمود:
هذا لله و هذا لكم؛
اين لباس سياه خشن كه در زير لباس هايم پوشيده ام، براى خدا است.
كامل بن ابراهيم مى گويد: از پاسخ امام عليه السلام شرمنده شدم.(27)
به امام حسن عسكرى عليه السلام خبر رسيد شخصى به نام ((احمد بن هلال)) با صوفى بازى و خودنمايى، جمعى را فريفته خود نموده و به نام امامان عليهم السلام به عقيده صاف شيعيان مى تازد و آنها را منحرف مى نمايد.
امام حسن عليه السلام پس از تحقيق دريافت كه او نيز يكى از بدعتگزاران و دزدان عقيده است، با اين كه بعضى مى خواستند او را درستكار معرفى نمايند، و مى گفتند:
او 54 بار با پاى پياده براى انجام حج به مكه رفته است و...
امام حسن عليه السلام با قاطعيت براى نمايندگانش در عراق نوشت:
احذروا الصّوفى فى المتصنّع؛
از آن صوفى ساختگى و دروغين دورى كنيد.
جمعى ((قاسم به علا)) را نزد امام حسن عليه السلام فرستادند تا بلكه امام عليه السلام در مورد احمد بن هلال تجديد نظر كند.
امام عليه السلام به او فرمود:
امر ما در مورد اين شخص دروغين، ابن هلال كه خدايش او را نيامرزد به شما رسيد، خداوند گناهان او را نمى آمرزد و لغزش او را پس نمى گيرد. او بدون اجازه و رضايت ما با استبداد راءى در امور ما دخالت كرده است و طبق هوس هاى نفسانى خود رفتار مى كند.
خداوند اراده كرده كه او را به دوزخ بفرستد. ما صبر مى كنيم تا خداوند بر اثر نفرين ما عمر او را كوتاه كند...))(28)
و در مورد ديگر، امام حسن عسكرى عليه السلام به ابوهاشم، ضمن گفتارى در سرزنش صوفى مسلكان فرمود:
اءلا انّهم قطّاع طريق المؤ منين، والدّعاة الى نخلة الملحدين، فمن اءدركهم فليحذرهم، وليصن دينه و ايمانه؛
آگاه باشيد آنان دزدان سرگردنه بر سر راه مومنان هستند و مردم را به راه ملحدان فرامى خوانند. هر كس كه با آنها روبه رو شد بايد حتما از آنها دورى كند و دين و ايمان خود را از گزند آنها حفظ نمايد.(29)
موضعگيرى در برابر دوگانه پرستان
محمد بن ربيع مى گويد: در اهواز با مردى دوگانه پرست مناظره و گفت و گو كرده بودم، سپس به شهر سامرّا رفتم، بعضى از سخنان آن دوگانه پرست به دلم چسبيده بود (و دلم آن را پذيرفته بود).
روزى كه ملاقات عمومى مردم با خليفه وقت بود، من در خانه ((احمد بن خضيب)) نشسته بودم، امام حسن عسكرى عليه السلام از دارالخلافه وارد گرديد و به من نگاه كرد و با انگشت سبابه اش به من اشاره كرد و فرمود: ((خدا يكتا است، يكتا و فرد است)).
(من آن چنان در برابر قاطعيت و صلابت و گفتار از دل برخاسته او تحت تاثير قرار گرفتم كه بى هوش شده و بر زمين افتادم). (30)
پريشان و نگران بود، دو نفر از شيعيان به عيادتش رفتند، بيمار در حالى كه ناله مى كرد به آنها گفت: از خدا بخواهيد بيمارى مرا (كه در برابر گناه به من داده) پس بگيرد (و من نيز گناه نمى كنم)، نامه اى براى امام حسن عليه السلام نوشته ام، لطفا آن را به آن حضرت برسانيد.
عيادت كنندگان گفتند: آن نامه كجاست؟
بيمار جواب داد: زير فرشى است كه نماز روى آن مى خوانم.
عيادت كنندگان آن نامه را برداشتند و آن را گشودند تا بخوانند، ناگاه ديدند پاسخ آن نامه از جانب امام حسن عسكرى عليه السلام چنين داده شده است:
((نامه تو را خوانديم و از درگاه خدا سلامتى و پس گرفتن لغزش تو را خواستيم، خداوند چهل و نه سال ديگر به تو عمر خواهد داد، خدا را حمد و شكر كن...
ولا تاءمن اءن اءساءت اءن يبتر عمرك، فاءن الله يفعل ما يريد؛
اگر گناه كردى، ايمن از آن مباش كه عمرت كوتاه گردد، زيرا خداوند آنچه را بخواهى انجام مى دهد.))
عيادت كنندگان به بيمار بشارت دادند كه امام حسن عسكرى عليه السلام پاسخ تو را با خط خود داده است.
بيمار خوشحال شد و همان دم برخاست و اموالش را صدقه داد و پس از سه روز از اطراف عثمان بن سعيد عمرى، نماينده امام حسن عسكرى عليه السلام حواله اى از بازرگانى به دستش رسيد و مطابق آن حواله، اموالى سه برابر آنچه را صدقه داده بود، نصيبش گرديد و به زندگى خود با كمال سلامتى و شادى ادامه داد.(31)
نكته مورد توجهى كه در جواب نامه امام حسن عليه السلام ذكر شده اين است كه گناه موجب كوتاهى عمر مى گردد، نبايد حتى به عمرى كه انسان از راه غيب به آن اطمينان يافته، مغرور گردد، زيرا غرور و گناه موجب خشم خدا شده و اراده خدا را عوض مى كند.
نصيحت به شيعيان جهان
امام حسن عسكرى عليه السلام شيعيان را به رعايت امورى نصيحت كرد، اين نصيحت همچون اعلاميّه جهانى و ماندگار از آن حضرت به همه شيعيان است كه ما ترجمه آن را به ذكر سفارش هاى آن حضرت تحت دوازده ماده در اينجا مى آوريم:
اوصيكم بتقوى الله، والورع فى دينكم والاجتهاد لله و...،
شما را وصيت و سفارش مى كنم:
1 - به پرهيزكارى و پاك زيستى در دين
2 - كوشش و تلاش براى خدا
3 - بازگرداندن امانت به صاحبش، خواه صاحبش نيك باشد، يا بد.
4 - سجده هاى طولانى
5 - نيك رفتارى با همسايگان
اگر شما اين كارهاى نيك را انجام داديد، مردم مى گويند: اين شخص از شيعيان است و من خرسند مى شوم.
6 -كونوا لنا زينا و لا تكونا علينا شينا...
زينت ما باشيد، مايه ننگ ما نباشيد.
7 - دوستى ها را به سوى ما جلب كنيد، زشتى ها را از ما دفع نماييد، چرا كه هرگونه خوبى به ما نسبت دهند ما اهل آن هستيم، و هرگونه بدى به ما نسبت دهند ما از آن به دور هستيم. ما را در كتاب خدا قرآن حقى است، و با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبتى و از جانب خدا طهارت و پاكى.
8 - جز ما هر كس ادعاى مقام امامت كند، دروغگو است.
اكثروا ذكر الله و ذكر الموت، و تلاوة القرآن، و الصّلاة على النبىّ صلى الله عليه و آله، فانّ للصّلاة على رسول الله صلى الله عليه و آله عشر حسنات:
9 - خدا را بسيار ياد كنيد.
10 - بسيار در ياد مرگ باشيد.
11 - بسيار قرآن تلاوت كنيد.
12 - و بسيار بر پيامبر صلى الله عليه و آله صلوات بفرستيد كه صلوات بر رسول خدا صلى الله عليه و آله داراى ده پاداش است.
احفظوا ما وصّيتكم به، واستودعكم الله واقراء عليكم السّلام؛
سفارش هاى مرا به خاطر بسپاريد، و در عمل رعايت كنيد، شما را به خدا مى سپارم و سلام بر شما.(32)
خدايا! به بركت وجود امام حسن عسكرى عليه السلام ما را از پيروان خالص آن حضرت قرار بده و از شيوه رفتارى و از بيانات سازنده اش ‍ بهره مند ساز، آمين.(33)
امام حسن عسكرى عليه السلام در سال 260 هجرى آخرين سال عمرش ‍ طبق حديث اربعين، به شيعيان دستور داد كه غيبت ما فرارسيده، انگشترها را در دست چپ كنيد تا هنگام ظهور امر ما.(34)
نتيجه اين كه:
اين دستور، مقطعى بود، نه هميشگى. اكنون كه تقيه اى در اين مورد نيست، بايد همان سنت پيامبر صلى الله عليه و آله (انگشتر به دست راست كردن) ادامه يابد.
تاييد اين مطلب اين كه خود امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود:((نشانه هاى مؤ من پنج چيز است:
1 - انجام پنجاه و يك ركعت نماز نافله شبانه روز.
2 - زيارت مرقد امام حسين عليه السلام در اربعين.
3 - انگشتر به دست راست كردن.
4 - سجده بر خاك.
5 - بلند خواندن بسم الله در نمازهاى جهر و اخفات))(35)
آرى، اين تابلو نيز نشانگر شدت ديكتاتورى و فشار رژيم منحوس عباسى براى قطع خط فكرى تشيع و امامت است، ولى آنها خواستند نور خدا را با فوت كردن دهان خاموش كنند، آيا نور خورشيد را مى توان با فوت كردن خاموش كرد؟!
سخنان حكيمانه
امام حسن عسكرى عليه السلام سخنان زيبا و درربار بسيارى بيان فرموده است كه ما به بخشى از آنها اشاره مى نماييم.
در ((تحف العقول)) آمخده است: حضرتش فرمود:
اورع الناس من وقف عند الشبهة، اءعبد الناس من اءقام على الفرائض، اءزهد الناس من ترك الحرام، اءشد الناس اجتهادا من ترك الذنوب.
پارساترين مردم كسى است كه در شبهه توقف كند، عابدترين مردم كسى است كه فرائض را به پا دارد، زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك كند و از همه مردم كوشش و مشقتش بيشتر است كسى كه معاصى را ترك كند.
هم چنين حضرتش فرمود:
ما من بليّة الا و لله فيها نعمة تُحيط بها؛
هيچ بليه اى نيست مگر اين كه، خدا را در آن نعمتى است كه آن را احاطه كند.
و باز در جاى ديگر فرمود:
ما ترك الحق الّا ذلّ و لا اءخذ به ذليل الّا عزّ.
هيچ عزيزى حق را ترك نكرد مگر اين كه ذليل شد و هر ذليلى كه حق را گرفت عزيز شد.
هم چنين فرمود:
خصلتان ليس فوقهما شى ء: الايمان بالله و نفع الاءخوان.
دو خصلت بالاترين خصلت ها است: ايمان به خداى تعالى و نفع رسانيدن به برادران دينى.
همچنين فرمود:
لا تمار فيذهب بهائك، و لا تمازح فيجترى عليك.
جدال مكن پس خوبى و حسن تو مى رود و مزاح مكن كه بر تو جرئت مى كنند و دلير مى شوند.
همچنين آن امام همام فرمود:
قلب الاءحمق فى فمه و فم الحكيم فى قلبه.
قلب احمق در دهان اوست و دهان حكيم در قلب او است.
يعنى شخص احمق پس از تكلم تاءمل مى كند كه اين كلام صلاح بود يا نه، به عكس شخص حكيم اول در صلاحيت كلام تاءمل مى كند بعد سخن مى گويد:
حضرتش فرمود:
ليس من الاءدب اءظهار الفرح عند المحزون.
اظهار خوشحالى نزد شخص غمگين از ادب نيست.
چو بينى يتيمى سرافكنده پيشمزن بوسه بر روى فرزند خويش ‍حضرتش در سخن ديگرى فرمود:
لا تكرم الرجل بما يشقّ عليه.
شخص را به خاطر آن چيزى كه بر او شاق و دشوار است اكرام مكن.
حضرتش فرمود:
من وعظ اءخاه سرّا فقد زانه، و من وعظه علانية فقد شانه.
هر كس برادر دينى خود را در پنهانى موعظه و پند دهد، در حقيقت او را زينت داده و هر كس در مقابل مردم و آشكارا او را پند دهد، در حقيقت بر او خرده گرفته و خوار كرده است.
حضرتش فرمود:
من التواضع الاسلام على كل من تمرّ به و الجلوس دون شرف المجلس.
از تواضع است كه بر هر كسى كه بگذرى، سلام كنى و در جايى كه پست تر از مكان شريف مجلس است، بنشينى.
همچنين فرمود: خنده بى جا نشانه ابلهى است.
حضرتش در سخن ديگرى فرمود:
خير اءخوانك من نسب ذنبك اءليك.
بهترين برادران تو كسى است كه گناه تو را به تو نسبت دهد (يعنى بدى تو را به تو گويد).
و در جاى ديگرى فرمود:
من انس بالله استوحش من الناس.
هر كسى كه به خدا گيرد انس مى كند از مردم وحشت.

پی نوشته ها

------------------------------------------------------------------------
1-برگرفته از زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام: ص 561 - 567 نوشته مرحوم عمادزاده.
2-عوالم العلوم: ج 11، ص 5، به نقل از تفسير اطيب البيان: ج 13، ص 235.
3-رجال شيخ طوسى، ص 427 به بعد.
4-الامام الحسن العسكرى من المهد الى اللحد: ص 50 - 275.
5-اين رساله در كتاب مناقب: ج 4، ص 424 با نام المنقبة ذكر شده است.
6-اعيان الشيعة: ج 2، ص 41.
7-شرح در كتاب خاتمه مستدرك الوسائل، فايده پنجم: ص 661 - 664.
8-الذّريعة الى تصانيف الشّيعد: ج 4، ص 285.
9-رجال الكشّى: ص 451، سفينة البحار: ج 2، ص 368.
10-وسائل الشيعة، ج 18، ص 72.
11-فلاح السائل سيد بن طاووس: ص 183 - حياة الاءمام العسكرى عليه السلام: ص 325 و 326.
12-اين حديث را علامه طبرسى رحمة الله در كتاب احتجاج: ج 2، ص 262 به بعد نقل مى كند.
13-سوره بقره، آيات 78 و 79.
14-سوره بقره، آيات 159 و 160، اقتباس از احتجاج طبرسى: ج 2، ص 262 - 265.
15-هيئت و نجوم اسلامى: ج 2، ص 385 تاريخ شمسى اسلام.
16-نام اين دو فرشته در آيه 102 سوره بقره آمده است.
17-سوره تحريم، آيه 6.
18-سوره يوسف، آيه 109.
19-سوره كهف، آيه 50.
20-احتجاج طبرسى: ج 2، ص 265 و 266.
21-اعلام الورى: ص 355.
22-احتجاج طبرسى: ج 2، ص 267 و 268.
23-مناقب آل ابى طالب: ج 4، ص 440.
24-سوره توبه، آيه 16.
25-اصول كافى: ج 1، ص 508.
26-اقتباس از ترجمه ارشاد مفيد: ج 2، ص 343 (در اين مردك به جاى ابوجنيد، جنيد نوشته شده است).
27-دلائل الامامة طبرى: ص 273.
28-اقتباس از بحارالانوار: ج 50، ص 218.
29-حديقة الشّيعة: ص 592.
30-اصول كافى: ج 1، ص 511.
31-الهداية الكبرى: ص 341، به نقل از حياة الامام العسكرى عليه السلام: ص 258.
32-ترجمه تحف العقول: ص 580 و 581.
33-برگرفته از سيره چهارده معصوم عليهم السلام: ص 967 - 969.
34-منظور از اين سخن اين است كه فشار طاغوتيان پس از شهادت امام حسن عليه السلام نسبت به شيعيان بيشتر مى شود. آنها اگر انگشترشان در دست راستشان باشد شناخته مى شوند و در خطر قرار مى گيرند. پس تا ظهور امر ما، انگشترها را در دست چپ كنيد.
35-تهذيب شيخ طوسى: ج 6، ص 52 - استفاده از كتاب الامام الحسن العسكرى عليه السلام من المهد الى اللحد (علامه قزوينى)، ص 278 - 180.
------------------------------------------------------------------
حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي رباني خلخالي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page