1- مرگ
توصيف مرگ
411. زمان عمر معين
خلق الاجال فاءطالها و قصرها، و قدمها و اءخرها، و وصل بالموت اءسبابها، و جعله خالجا لاشطانها، و قاطعا لمرائر اءقرآنها
مدت عمر هر كس را بيافريد و مقدر و معين كرد، پس آن را طولانى و كوتاه و مقدم و مؤ خر قرار داد. براى مرگ هر موجودى سبب ها و علت هاى همراه نمود، و مرگ را كشنده ريسمان هاى طولانى و قطع كننده بندهاى بسيار محكم زندگى قرار داد.(1)
412. حافظ انسان
كفى بالاجل حارسا.
اجل براى حفاظت انسان كافى است. (2)
413. از بين برنده خوشى ها
اءن الموت هادم لذاتكم، و مكدر شهواتكم، و مباعد طياتكم، زائر غير محبوب، و قرن غير مغلوب، و واتر غير مطلوب. قد اءعلقتكم حبائله و تكنفتكم غوائله، و اءقصدتكم معابله و عظمت فيكم سطوته و تتابعت عليكم عدوته، و قلت عنكم نبوته. فيوشك اءن تغشا كم دواجى ظلله و احتدام علله
مرگ لذت ها و خوشى هاى شما را از ميان مى برد و آرزوهاى شما را تيره و تار مى سازد و ميان شما و هدف هايتان فاصله مى اندازد، ديدار كننده اى است كه هيچ كس او را دوست ندارد و مبارزى است كه هرگز شكست نمى خورد و جنايتكارى است كه هرگز بازخواست نمى شود. هم اكنون بندهاى دام خويش را (به دست و پاى) شما انداخته. نزديك است كه تاريكى سايه هاى مرگ و شدت دردهاى آن شما را فرا گيرد. (3)
414. مرگ ميعادگاه نهايى
واءى على نفسه اءن لا يضطربق شبح مما اءولج فيه الروح، الا و جعل الحمام موعده، و الفناء غايته
و وعده نموده خداوند متعال كه هيچ موجودى را كه روح در آن دميده است (از وضع مقرر خود) دگرگونى نباشد، جز اين كه مرگ را وعده گاه نهايى و فنا را پايان كار او قرار داده است. (4)
415. بيچاره فرزند آدم!
مسكين ابن آدم! مكتوم الاجل، مكنون العلل، محفوظ العمل، تؤ لمه البقة و تقتله الشرقة، و تنتنه العرقة
بيچاره فرزند آدم! زمان مرگش نامعلوم، علل بيمارى اش ناپيدا، عملش محفوظ، پشه اى او را مى آزارد و تابش آفتاب او را مى كشد، و عرق بدنش بدبويش مى سازد. (5)
416. سپرى نگاهدارنده
اءن مع كل انسان ملكين يحفظانه، فاذا جاء القدر خليا بينه و بينه، و اءن الاجل جنة حصينة
همراه هر انسانى دو فرشته است كه او را محافظت مى كنند، پس هنگامى كه تقدير فرا رسد از او جدا شوند و اجل، سپرى است نگاه دارند0 (6)
417. بى اعتبارى دنيا
لو اءن اءحدا يد اءلى البقاء سلما او لدفع الموت سبيلا، لكان ذلك سليمان بن داود عليه السلام الذى سخر له ملك الجن و الانس مع النبوة و عظيم الزلفُة. فلما استوفى طعمته، و استكمل مدته، رمته قسى الفناء بنبال الموت، و اءصبحت الديار منه خالية "، و المساكن معطلة "، و ورثها قوم آخرون
اگر كسى مى توانست نردبانى براى جاودانگى پيدا كند، يا براى دفع مرگ راهى پيش گيرد، قطعا اين شخص سليمان بن داوود عليه السلام بود كه ملك جن و انس براى او مسخر بود، با منصب پيامبرى و تقرب بزرگ به خدا. او هنگامى كه روزى خود را تمم كرد و مدت عمرش را به پايان رساند، كمان هاى فنان تيرهاى مرگ را به طرف او نشانه گرفت. شهر از وى خالى گشت و مساكن از وجود او تهى شد و از كار افتاد و گروهى ديگر آن ميراث ها را به ارث بردند. (7)
418. فاصله بهشت و جهنم
ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار الا الموت اءن ينزل به. و اءن غاية " تنقصها اللحظُة، و تدمها الساعة، لجديرة بقصر المدُة. و اءن غائبا يحدوه الجديدان: الليل و النهار، لحرى بسرعة الاوبة. و اءن قادما يقدم بالفوز اءو اشقوُة لمستحق لافضل العدُة
فاصله شما با بهشت يا جهنم بيش از فرا رسيدن مرگ نيست، زندگانى كه گذشت لحظات از آن مى كاهد و مرگ آن را نابود مى كند، حتما كوتاه خواهد بود، و سزاوار است كه كوتاه باشد. زندگى كه گذشت شب و روز آن را به پيش مى برد و به زودى به پايان خواهد رسيد و مسافرى كه سعادت و يا شقاوت را به همراه دارد بايد بهترين زاد و توشه را با خود بردارد. (8)
419. سپرى در برابر مرگ
اءن على من الله جنة " حصينة "، فادا جاء يومى انفرجت عنى و اءسلمتنى؛ فحينئذا لا يطيش السهم، و لا يبراء الكم
خداوند براى من سپرى محكم قرار داده است. چون روز مرگ من فرا رسد، آن سپر از من جدا شده و مرا به دست مرگ مى سپرد. در آن هنگام، نه تير به خطا رود و نه زخم بهبود يابد. (9)
420. روزى و اجل مقدر
اءلى عبدالله بن العباس فانك لست بسابق اءجلك، و لامرزوق ما ليس لك
خطاب به ابن عباس فرمود: نه بر مرگ پيشى مى گيرى و نه از آن چه روزى تو نيست خواهى خورد. (10)
421. همه چيز فانى است
ماينجو من الموت من خافه، و لا يعطى البقاء من اءحبه
هر كس از مرگ بترسد از آن رهايى نيابد و هر آن كس كه زندگانى را دوست داشته باشد هميشه زنده نماند. (11)
422. عظمت سختى هاى مرگ
اءن للموت لغمرات هى اءفظع من اءن تستغرق بصفة، اءو تعتدل على عقول اءهل الدنيا
همانا مرگ سختى هايى دارد كه دشوارتر از آن است كه به وصف آيد، يا خرده هاى مردم جهان بتواند آن را درك كند. (12)
423. پايان زندگى دنيوى
بالعم يرهب الموت، و بالموت تختم الدنيا
با دانش و آگاهى، هراس از مرگ حاصل مى شود و با مرگ دنيا به پايان مى رسد. (13)
424. نداى فرشته
اءن لله ملكا ينادى فى كل يوم: لدوا للموت واجمعوا للفناء، و ابنوا للخراب
همانا خداوند متعال فرشته اى دارد كه هر روز بانگ مى زند: بزاييد براى مردن، گرد آوريد براى نيست شدن، بسازيد براى ويران شدن! (14)
425. پنهان زديده ها
اءن اءجله (الانسان) مستور عنه، و اءمله خادع له
همانا مرگ از نظر انسان پنهان و آرزوهايش فريبنده اوست. (15)
426. اجل معين
لك اءجل وقتا لا يعدوه، و سببا لا يتجاوزه
هر اجلى مدتى، و وقت معينى دارد كه از آن نمى گذرد و سببى كه از آن تجاوز نمى كند. (16)
427. كوتاهى در اعمال
اءلا و اءنكم فى اءيام اءمل من ورائه اءجل؛ فمن عمل فى اءيام اءمله قبل حضر اءجله فقد نفعه عمله، و لم يضرره اءجله. و من قصر فى اءيام اءمله قبل حضور اءجله، فقد خسر عمله، و ضره اءجله
آگاه باشيد! همه در دوران آرزويى به سر مى برند كه اجل در پى آن است، بنابراين هر كس پيش از رسيدن اجلش در همان دوران آرزوها به عمل پردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرارسيدن مرگش به او زيانى نمى رساند و كسى كه در اين ايام آرزو و پيش از رسيدن مرگ در عمل كوتاهى كند، گرفتار خسران شده و فرارسيدن مرگش براى او زيان خواهد داشت. (17)
استقبال از مرگ
428. گروگان عمل
فارعوا عباد الله ما بر عايته يفوز فائزكم و باضاعته يخسر مبطلكم، و بادروا آججالكم باءعمالكم؛ فانكم مرتهنون بما اءسلفتم، و مدينون بما قدمتم
اى بندگان خدا! رعايت كنيد آنچه را كه به سبب رعايتش رستگار شما سود مى برد و با فرو گذاشتنش تبهكار شما زيان مى بيند و پيش از فرا رسيدن اجل هايتان كار كنيد، زيرا شما گروگان چيزى هستيد كه پيشاپيش فرستاده ايد و در قبال آنچه كرده ايد، جزا داده مى شويد. (18)
429. از مرگ پيشى بگيريد!
بادروا الموت الذى اءن هربتم منه اءدرككم، و اءن اءقمتم اءخذ كم، و اءن نسيتموه ذكر كم
بر مرگ پيشى گيريد، زيرا كه اگر بگريزيد شما را دريابد و اگر برجا بمانيد، شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را به ياد آورد. (19)
430. رسيدن به مرگ
و الله ما فجانى من الموت وارد كرهته، ولا طالع اءنكرته، و ما كنت الا كقارب ورد، وطالب وجد
قسم به خدا، هيچ چيز از مرگ نيست كه ناگهان به من برسد و من از آن كراهت داشته باشم و چيزى از آن بر من آشكار نمى گردد كه آن را نشناخته و از آن امتناع داشته باشم. من در رسيدن به مرگ، مانند كسى هستم كه هنگام شب تشنگى بر او چيره شده و اكنون به آب رسيده كه در آرزوى چيزى است و اينك مطلوب خود را يافته است. (20)
431. مهياى مرگ باشيد!
بادروا الموت و غمراته، و امهدوا له قبل حلوله، و اءعدوا له قبل نزوله
براى استقبال مرگ و سختى هاى آن، پيش از آن كه پيك اجل بر سر شما تاختن بياورد آماده شويد، پيش از فرود آمدن آن، براى پذيرشش مهيا شويد. (21)
432. آمادگى براى مرگ
استعدوا للموت فقد اءظلكم، و كونا قوما صيح بهم فانتبهوا، و علموا اءن الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا... و ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار الا الموت اءن ينزل به... نساءل الله سبحانه اءن يجعلنا و اءياكم ممن لا تبطره نعمة، و لا تقصر به عن طاعُة ربه غاية، و لا تحل به بعد الموت ندامة و لا كابة
براى مرگ آماده باشيد كه سايه اش بر شما گسترده است و همچون گروهى باشيد كه چون بر آنان بانگ زدند زود بيدار شدند و ميان هيچ يك از شما و بهشت و دوزخ جز مرگى كه بر او فرود آيد فاصله اى نيست. از خداى بزرگ مى خواهيم كه ما و شما را از گروهى قرار دهد كه نعمت دنيا آنان را سرمست و مغرور نمى سازد و هيچ هدفى آن ها را از بندگى حق باز نمى دارد و پس از مرگ پشيمان و اندوهگينى نمى شوند. (22)
433. امر فراگير
بادروا اءمر العامة و خاصة اءحدكم و هو الموت، فان الناس اءمامكم، اءن اساعُة تحدوكم من خلفكم تخففوا تلحقوا، فانما ينتظر باءولكم آخركم
پيشدستى كنيد براى آمادگى به استقبال امرى كه فراگير همه و در برگيرنده هر يك از شما با كيفيت مخصوص به شما است، اين امر همان مرگ است، مردم را با سرنوشت حتمى مرگ پيش چشمانتان مى بينيد و قيامت شما را از پشت به سوى خوى مى راند، سبك شويد! برسيد! جز اين نيست كه گذشتگان در انتظار آيندگان اند. (23)
434. فرا رسيدن مرگ
فبادروا العمل، و خافوا بغتة الاجل فانه لا يرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرزق
به سوى عمل بشتابيد و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد، زيرا آن اميد كه به بازگشت روزى هست به بازگشت عمر نيست. (24)
435. براى سفر خويش آماده شو!
خذ ما يبقى لك مما لا تبقى له، و تيسر لسفرك: و شم برق النجاة و ارحل مطايا التشمير
بگير آنچه را كه براى تو جاودانى است از آنچه كه براى آن نخواهى ماند و براى سفر خود آماده باش و بيدار و ببين كه برق نجات از كجا درخشيدن مى گيرد و با آماده كردن موكب سفر، آماده كوچ از اين دنيا باش! (25)
436. بهترين مرگ ها
اءن اءكرم الموت القتل! و الذى نفس ابن اءبى طالب بيده، لالف ضربة بالسيف اءهون على من ميتة على الفراش فى غير طاعة الله!
همانا بهترين مرگ ها كشته شدن در راه خدا است، به خدايى كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست سوگند، كه هزار ضربه شمشير بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگارم. (26)
437. زيانكارترين مردم دنيا
اءن اخسر الناس صفقة " و اءخيبهم سعيا رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله، و لم تساعده المقادير على اراده، فخرج من الدنيا بحسرته، و قدم على الاخرة بتبعته
زيانكارترين مردم در داد و ستد و ناكام ترين شان در سعى و تلاش، مردى است كه تن خويش در طلب مال بفرسايد و مقدرات با خواست او مساعدت نكند و آن گاه با دريغ و حسرت از دنيا رود و با وبال آن به آخرت روى نهد. (27)
438. وصيت آخر امام (ع)
فى ختام وصيته لابنه الحسن عليه السلام -: استودع الله دينك و دنياك. و اساءله خير القضاء لك فى العاجلة و الاجلة، و الدنيا و آلاخرة، و السلام
در آخر وصيتش به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمودند: پسرم! دين و دينانت را به خدا مى سپارم و بهترين فرمان و قضاى الهى را امروز و فردا و در دنيا و آخرت از او، براى تو مساءلت دارم، والسلام (28)
ياد مرگ
439. نتايج ياد مرگ
من اءكثر من ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير
هر كه زياد ياد مرگ كند، به اندكى از دنيا خشنود گردد. (29)
440. نتيجه ياد آخرت
من تذكر بعد السفر استعد.
كسى كه دورى سفر آخرت را به ياد داشته باشد، خود را آماده خواهد ساخت. (30)
441. ياد معاد
طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالكفاف، و رضى عن الله
خوشا به حال كسى كه در ياد معاد است و براى حساب روز قيامت كار كند و به كفاف معيشت قناعت دارد و از خدا راضى و خشنود است. (31)
442. عجله به سوى خوبى ها
من ارتقب الموت سارع الى الخيرات
كسى كه مراقب مرگ باشد به سوى خوبى ها شتاب كند. (32)
443. به ياد مرگ باش!
اءكثر ذكر الموت و ما بعد الموت، و لا تتمن الموت الا بشرط وقيق
بيش از همه از مرگ و دنياى پس از مرگ ياد كن و آن را جز به شرط محكم و استوار آرزو مكن! (33)
444. از مرگ بترسيد
بادروا العمله، و خافوا بغتة الاجل
به كارهاى شايسته بپردازيد و از فرا رسيدن مرگ بترسيد! (34)
445. علت دنيا طلبى
قد غاب عن قلوبكم ذكر الاجال، و حضرتكم كواذب الامال، فصارت الدنيا اءملك بكم من الاخرة!
ياد مرگ ها از دل هاى شما رخت بربسته است و آرزوهاى دروغين شما را فرا گرفته است و اين رود، دنيا بيش از آخرت بر شما تسلط يافته است. (35)
446. ارتهان الانسان
اذكروا تيك التى آباؤ كم و اخوانكم بها مرتهنون، و عيها محاسبون
و به ياد آوريد آنچه را كه پدران و برادران شما در گرو آن هستند و براى آن حسابرسى مى شوند. (36)
447. هدف تيرهاى مرگ
اءيها الناس! اءنما اءنته فى هذه الدنيا غرض تنتضل
اى مردم! شما در اين جهان هدف تيرهاى مرگيد. (37)
448. فراموشى آخرت
فى ذكر عمرو بن العاص -: اءما و الله اءنى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت و اءنه ليمنعه من قول الحق نسيان الاخرة
درباره عمرو بن عاص فرمود: به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى دارد و فراموشى آخرت او را از گفتن حق باز مى دارد. (38)
449. زياد به ياد مرگ باش
يا بنى! اءكثر من ذكر الموت، و ذكر ما تهجم عليه، و تقضى بعد الموت اءليه، حتى ياءتيك و قد اءخذت منه حذرك، و شددت له اءزرك، و لا ياءتيك بغتُة " فيبهرك
فرزندم! مرگ را بسيار به ياد آور و هجوم ناگهانى آن را ياد كن تا هنگامى كه فرا مى رسيد با همه نيرو آماده باش و بايد كمر بسته و آماده منتظر او باشى، نه اين كه ناگهان فرا رسد و بر تو چيره شود. (39)
450. دنيا سراى گذر است!
اءلا و اءن هذه الدنيا التى اءصبحتم تتمنونها و ترغبون فيها، و اءصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم، و لا منزلكم الذى خلقتم له و لا الذى دعيتم اءليه... فدعوا غرورها لتحذيرها، و اءطماعها لتخويفها. و سابقوا فيها اءلى الدار التى دعيتم اءليها
بدانيد كه اين دنيا كه پيوسته آرزومند آن هستيد و به آن مشتاقيد، و گاهى شما را خشمگين كرده و زمانى شما را خشنود مى سازد، سراى هميشگى شما نيست و جايى نيست كه براى آن آفريده و يا به آن فرا خوانده شده باشيد. پس فريب هايش را به خاطر برحذر داشتنش، و به طمع آوردنش را به خاطر ترساندنش و به طمع آوردنش را به خاطر ترسانيدنش رها كنيد و در آن براى رسيدن به سرايى كه بدان فرا خوانده شده ايد از يكديگر پيشى بگيريد. (40)
451. وصيت به ياد مرگ
اءوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه و كيف غفلتكم عما ليس يغلكم و طمعكم فيمن ليس يمهلكم
شما را به يادآورى مرگ و كمى غفلت از آن سفارش مى كنم و چگونه از چيزى غفلت مى كنيد كه از شما غافل نيست و چگونه از كسى كه شما را مهلت نمى دهد مهلت مى خواهيد. (41)
452. ياد آخرت
فى وصيته للحسن عليه السلام: و اعلم يا بنى! اءنك اءنما خلقت للاخرة للدنيا، و للفناء لا للبقاء، و للموت لا للحياة
از وصيت امام عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام: اى پسرم! بدان كه تو براى آخرت آفريده شدى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا و ماندن، براى مرگ نه براى زندگى در اين جهان آفريده شده اى. (42)
453. وابسته نبودن به دنيا
اءن الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها اءهلها، ليعلم اءيهم اءحسن عملا، و لسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعى فيها اءمرنا
همانا خداى سبحان دنيا را براى پس از آن آفريده و اهل دنيا را در آن مى آزمايد تا معلوم شود كه چه كسى نيك كردارتر است، ما براى دنيا آفريده نشده ايم و به كوشش در آن براى به دست آوردن حطام دنيوى ماءمور نگشته ايم. (43)
454. موعظه مرگ
اءن الغاية القيامة. و كفى بذلك واعظا لمن عقلپايان كار قيامت است و براى خردمند مرگ پند دهنده اى است كافى. (44)
غفلت از مرگ
455. غافلگيران مرگ
فى صفة الماءخوذين على الغرةُ عند الموت -: ثم از داد الموت فيهم ولوجا فحيل بن اءحدهم و بنى منطقه، و اءنه لبين اءهل ينظر ببصره و يسمع باذنه، على صحة من عقله و بقاء من لبه، يفكر فيم اءفنى عمره، و فيم اءذهب دهره!
در وصف كسانى كه غافلگير مرگ مى شوند، مى فرمايد: آن گاه مرگ بيشتر به پير آنان نفوذ مى كند و شخص را از سخن گفتن مى اندازد، در حالى كه ميان اعضاى خانواده خويش است و با چشمانش آنان را مى بيند و با گوشش مى شنود و خودش سالم و عقلش به جاست. به اين مى انديشد كه عمرش را در چه راهى صرف كرده و روزگارش را چگونه به سر برده است! (45)
456. فراموش كردن مرگ
عجبت لمن نسى الموت، و هو يرى الموتى
در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مردگان را به چشم مى بيند. (46)
457. مرگ حقيقى است انكارناپذير
و الله الجد لا اللعب، و الحق لا الكذب، و ما هو اءلا الموت اءسمع من نفسك
سوگند به خدا، كه اين جدى است نه شوخى و راست است نه دروغ. منظورم چيزى جز مرگ نيست كه دعوت كننده اش نداى خود را به گوش همگان رسانيد. (47)
458. نتايج ترس از خدا
فاتقى عبد ربه... فاءن اءجله مستور عنه، و اءمله خادع له، و الشيطان مؤ كل به، يزيرين له المعصية ليركبها، و يمنيه التوبة ليسوفها، اذا هجمت منيته عليه اءغفل ما يكون عنها
پس بنده اى از پروردگارش ترسيد...؛ زيرا روز مرگش را نمى داند و آرزوهايش او را مى فريبد و شيطان موكل اوست، معصيت را برايش مى آرايد تا مرتكب آن شود و به تو به اميد وارش مى كند تا در كار آن امروز و فردا كند، تا آن كه مرگ بر او هجوم آورد، در حالى كه در غفلت و بى خبرى محض از آن به سر مى برد. (48)
459. دشمن غرور
لو راءى العبد الاجل و مصيره لا بغض الامل و غروره
اگر انسان عاقبت كارش را مى ديد، بى گمان با آرزو و غرورش دشمن مى شد. (49)
460. تحذير از فريب دنيا
لا يغرنك سواد الناس من نفسك، و قد راءيت من كان قبلك ممن جمع المال و حذر الاقللال، و اءمن العواقب - طول اءمل و استبعاد اءجل - كيف نزل به الموت فاءزعجه عن وطنه... اءما راءيتم الذين ياءملون بعيدا، و يبنون مشيدا، و يجمعون كثيرا! كيف اءصبحت بيوتهم قبورا، و ما جمعوا بورا؛ و صارت اءموالهم للوارثين و و اءزواجهم لقوم آخرين
انبوه مردم كه پيرامون تو را بگيرند فريبت ندهد. در حالى كه پيش از خود ديه اى آن كسى را كه مال و منال دنيا را اندوخت و از كم شدن آن ترسيد و به جهت آرزوى دراز و بعيد شمردن مرگ از عواقب امور خود را در امان ديد، چگونه مرگ بر او فرود آمد و او را از وطنش بر گرفت.
آيا نديديد كسانى را كه آرزو دور و دراز در سر داشتند و كاخ هاى محكم مى ساختند و اموال كثير جمع مى كردند، چگونه خانه هاى آنان مبدل به گورها گشت و اندوخته هايشان نابود شد. اموالشان به وارثانشان منتقل گشت. و زن هايشان را اقوام ديگر گرفتند. (50)
بخش پنجم: معاد
- بازدید: 9555