فصل هفتم: فرزندان

(زمان خواندن: 24 - 47 دقیقه)

مادرى نمونه
يكى از ابتدايى ترين مراحل پروش و اثر گذارى در روح كودك نامگذارى است. نامگذارى، براى طفل اهميت فوق العاده اى دارد، زيرا اولين چيزى كه در فهم لطيف و حساس كودك راه پيدا مى كند نام و شهرت اوست و اينكه اين نام چه بار فرهنگى و معنا دارى را حمل مى كند، تاءثير زيادى در روح و روان كودك دارد. بدين جهت على (عليه السلام) يكى از حقوقى را كه فرزندان بر عهده پدر دارند نام نيكو و پسنديده مى شمارد و مى فرمايد:
حق الولد على الوالد اءن يحسن اسمه؛
حق فرزند بر پدر اين است كه نامى نيكو بر او بگذارد.(1)
با اين توضيح نگاهى كوتاه مى كنيم به زندگى حضرت زهراء (عليها السلام) در رابطه با تولد فرزندان و نام گذارى و عقيقه و...
بعد از تولد امام حسن، امام حسين، حضرت زينب و ام كلثوم (عليها السلام) حضرت زهراء (عليها السلام) امر نامگذارى را به على (عليه السلام) واگذار مى كرد. على (عليه السلام) مى فرمود: من در امر نامگذارى فرزندانم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم، بنابر اين كودك را نزد پيامبر مى آورد و حضرت هم به نامهاى برگزيده شده از طرف خداوند بر آنان نام مى گذاشت.
يكى ديگر از سنتهاى جارى در زندگى صديقه كبرى، گفتن اذان در گوش ‍ راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود و ديگر عقيقه (قربانى كه در واقع مى توان آن را بيمه سلامتى شمرد) و صدقه براى نوزاد متولد شده بود.
نقل شده است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) هر گاه صاحب فرزندى مى شد، براى او گوسفندى عقيقه مى داد، سپس روز هفتم، سر او را مى تراشيد و برابر وزن موهاى او نقره صدقه داده و براى قابله و همسايه ها هديه مى فرستاد و ديگران را در شادى خود سهيم مى كرد.(2)
فرزندان فاطمه (عليها السلام)
حاصل پيوند آسمانى فاطمه زهراء (عليها السلام) با على (عليه السلام) سه پسر و دو دختر مى باشد.
امام حسن (عليه السلام)
اولين فرزند فاطمه (عليها السلام) بود كه در 15 رمضان سال سوم هجرى قمرى متولد شد. بعد از تولد او را در پارچه اى سفيد پوشاندند و جهت نامگذارى خدمت رسول اكرم بردند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به امر پروردگار نام ((حسن)) را بر او نهاد و برايش گوسفندى عقيقه كرد و روز هفتم سر او را تراشيد و به اندازه وزن آن نقره صدقه داد.
امام حسن (عليه السلام) دوران كودكى را در دامن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرورش يافت و بسيار مورد علاقه ايشان بود. در دوران امامت على (عليه السلام) همراه پدر در جبه هاى جهاد و از جمله در نبرد جمل و صفين و نهروان شركت جست و پس از شهادت على (عليه السلام)، امام و خلافت به او منتقل گرديد. عاقبت در سال 49 هجرى به وسيله زهراء به شهادت رسيد و در قبرستان بقيه در مدينه منوره دفن گرديد و مزار شريفش ‍ مطاف ملائكه مقرب خداوند است.
امام حسين (عليه السلام)
دومين فرزند فاطمه (عليها السلام)، در سوم شعبان سال چهارم هجرى متولد شد. او نيز مثل برادرش مورد علاقه و محبت بسيار زياد نبى اكرم حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. پس از شهادت امام حسن (عليه السلام) به امامت رسيد و عليه حكومت جابرانه و ضد اسلامى يزيد قيام نمود و در عاشوراى سال 61 هجرى با شهادت خود و يارانش در كربلا پر شورترين حماسه تاريخ بشريت را آفريد و قبر شريفش در كربلاى معلا زيارتگاه ملائكه و فرشتگان الهى و عاشقان مى باشد.
حضرت زينب (عليها السلام)
سومين فرزند فاطمه زهراء (عليها السلام) در سال پنجم يا ششم هجرى متولد شد و با پسر عمويش ((عبدالله بن جعفر)) ازدواج كرد. او هميشه از همان كودكى دلبستگى خاص به برادرش امام حسين (عليه السلام) داشت و حتى به هنگام ازدواج شرط بر آن نمود كه هرگاه برادرش حسين (عليه السلام) خواست به مسافرتى برود همراه اسيران شهر به شهر مى رفت و افشاگرى نمود و از حقانيت دين اسلام دفاع كرد. مدتى بعد از واقعه عاشوراء وفات نمود. در محلى دفن آن حضرت اختلاف است. بعضى گفته اند: در مدينه وفات يافته و همانجا مدفون است و برخى ديگر گفته اند: در اطراف شام و برخى گفته اند در مصر مدفون است و بنابر قولى هم دمشق محل دفن آن است و داراى زيارتگاهى است.
زينت صغرى (عليها السلام)
كه كنيه اش ام كلثوم است. دومين دختر على و فاطمه (عليها السلام) در سال هفتم هجرى ديده به جهان گشود. وى در كربلا به همراه برادر بزرگوارش ‍ حضور داشت و پس از شهادت آن حضرت در خدمت امام سجاد (عليه السلام) به شام و از آنجا به مدينه بازگشتند. چهارده ماه پس از مراجعت، در مدينه در گذشت، شوهرش ((عون بن جعفر)) بوده است.
محسن (عليه السلام)
آخرين فرزند فاطمه، كه پيامبر اين نام را بر او نهاده بود. او در حادثه هجوم بر در خانه حضرت سقط شود و اولين شهيد و ولايت شد و بنابر روايتى در روز قيامت حضرت خديجه و فاطمه بنت اسد، محسن شهيد را بدست گرفته وارد صحراى محشر مى شوند و از خداوند مى خواهند كه انتقام او را بگيرد.
امام حسين (عليه السلام) به مادرش مباهات مى كند
روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، در حالى كه على (عليه السلام) نزد او بود امام حسين (عليه السلام) را كه شش ساله بود در دامان خود نشاند و لبان او را مى بوسيد. على (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا! كدام يك نزد شما محبوب تريم، من يا حسين؟
امام حسين (عليه السلام) پاسخ داد: هر كه در شرافت والاتر است او نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) محبوب تر و مقرب تر است.
على (عليه السلام) فرمود: حسين جان! با من مباهات مى كنى؟
عرض كرد: بلى پدر جان!
على (عليه السلام) فرمود: من اميرمؤ منانم، من زبان راستگويانم، من وزير مصطفايم، من... حدود هفتاد فضيلت از فضايل خود را شمرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به حسين (عليه السلام) فرمود: ابا عبدالله! آيا شنيدى؟ اينها ذره اى از فضايل و مزيت اوست او بالاتر از اينهاست.
حسين (عليه السلام) فرمود: همه ستايشها از آن خداوند است. اى امير مؤ منان! من حسين بن على هستم. مادرم فاطمه زهراء (عليه السلام) سرور بانوان جهانيان است. اى على! مادر من نزد خدا و همه مردم برتر از مادر تو و جدم محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) برتر از همه مردم و جد توست. اى على! تو نزد خدا برتر از منى و من با پدران و مادران و اجداد خود فاخرتر از تو هستم...
سپس برخاسته دست به گردن على انداخت و او را بوسيد و على (عليه السلام) نيز او را در آغوش گرفت و بوسيد.(3)
پنج تن هرگز از هم جدا نمى شوند
جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به آفتاب اقتدار پيدا كنيد و اگر آفتاب غروب كرد و به ماه اقتدار پيدا كنيد و اگر ماه از نظرها غائب شد، به زهره به اگر زهره ناپديد گشت. پس به دو ستاره فرقدين تمسك كنيد.
سؤال شد يا رسول الله منظور از خورشيد كيست؟ فرمود منم. دوباره سؤ ال شد منظور از ماه كيست؟ فرمود: على بن ابيطالب. و از زهره؟ فرمود: زهراء (عليها السلام) و از دو ستاره فرقدين؟ فرمودند: مقصود امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) مى باشند.
سپس فرمود: كتاب خدا با عترت من بهم پيوسته است و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند.(4)
خانه فاطمه (عليها السلام) پرورشگاه زبدگان اولاد آدم
امام خمينى (رحمة الله عليه) سلاله پاك زهراء اطهر (سلام الله عليها) در پيامى فرمود:
زنى كه در حجره اى كوچك و خانه اى محقر، انسانهايى را تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى مى درخشند.
صلوات و سلام خداوند بر اين حجره محقر كه جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است.(5)
نامگذارى فرزند فاطمه (عليها السلام) از طرف پروردگار
وقتى كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى اولين مولد فاطمه (عليها السلام) چشم به جهان گشود، فاطمه (عليها السلام) به على (عليه السلام) گفت نام او را انتخاب كند. على (عليه السلام) فرمود: من در نامگذارى بر پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم. پس ‍ او را نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بردند، پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم. پس او را نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بردند، پيامبر او را بوسيد و فرمود: چه نامى برايش انتخاب كرديد؟ حضرت على (عليه السلام) جواب داد: قبل از شما نامى براى او انتخاب نكرديم، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من هم بر خداى خويش سبقت نمى گيرم.
جبرئيل از طرف خداوند نازل شد و تبرك پروردگار را به پيامبرش رساند و عرض كرد: خداوند عزوجل امر مى كند كه چون نسبت على (عليه السلام) به شما مانند نسبت هارون به موسى (عليه السلام) است او را به نام فرزند هارون نام بگذار. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: نام او چه بود؟ جبرئيل جواب داد: ((شُبّر)). پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: زبان من عربى است، جبرئيل عرض كرد، معادل آن در زبان عربى ((حسن)) است.(6)
كمك گرفتن از فرزند در مورد آيات نازل شده
امام حسن (عليه السلام) در دوران هفت سالگى، به مسجد مى رفت و پاى منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى نشست و آنچه در مورد وحى از آن حضرت مى شنيد در برگشت به منزل، براى مادرش فاطمه زهراء (عليها السلام) نقل مى كرد. (بدين ترتيب كه همچون يك خطيب روى متكائى مى نشست و سخنرانى مى نمود و در ضمن سخنرانى آنچه كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرا گرفته بود بيان مى كرد).
حضرت على (عليه السلام) هر گاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهراء (عليها السلام) سخن مى گفت در مى يافت كه فاطمه از تمام آيات نازل شده قرآن اطلاع دارد، از او پرسيد: با اينكه شما در منزل هستيد چگونه از آنچه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسجد بيان كرده آگاه هستى؟ فاطمه زهراء (عليها السلام) جريان را براى على (عليه السلام) شرح داد كه اين آگاهى از ناحيه فرزندش حسن مى باشد.
روزى على (عليه السلام) در گوشه اى از منزل مخفى شد. حسن كه در مسجد، سخنان پيامبر را شنيده بود وارد منزل شد و طبق معمول بر متكائى نشست، تا به سخنرانى بپردازد. ولى لكنت زبان پيدا كرد، حضرت زهراء (عليها السلام) تعجب نمود. حسن (عليه السلام) به مادرش عرض كرد: تعجب نكن، زيرا كه شخصى بزرگى، سخن مرا مى شنود و استماع او مرا از بيان مطلب، باز داشته است. در اين هنگام على (عليه السلام) از مخفيگاه خارج شده و فرزندش، حسن را بوسيد.(7)
تعليم و تربيت زينب (عليها السلام)
حضرت زينب (عليها السلام) دختر دانشمند فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود، طورى كه او را عقيله بنى هاشم ناميده اند، او استاد علوم قرآنى بود. روزى مشغول تلاوت قرآن بود، در اين هنگام پدرش على (عليه السلام) صداى او را شنيد حضرت زينب تفسير بعضى از اين آيات قرآنى را از پدرش سؤ ال مى كند. على (عليه السلام) به سختى تحت تاءثير هوش و ذكاوت درخشان زينب قرار گرفته، لذا اشاراتى به آينده دختر گرامى خود زينب كرد. جرياناتى را كه در پيش دارد ياد آورد شد. حضرت زينب در پاسخ پدر گفت: مادرم فاطمه (عليها السلام) مرا به اين مطالب، آگاه كرده تا مرا براى فردايم آماده سازد.(8)
غذاى آسمانى براى فاطمه (عليها السلام) و فرزندانش
مرحوم مجلسى گويد: گروهى از صحابه نقل كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد منزل فاطمه زهراء (عليها السلام) شد و فرمود: فاطمه جان! حسن و حسينى از من خوردنى مى خواهند و من چيزى نمى يابم تا آنها بخورند.
پس پيامبر با على و حسن و حسين و فاطمه (عليها السلام) نشستند، فاطمه (عليها السلام) متحير بود و نمى دانست چه كند؟ پيامبر مدتى به آسمان نگاه كرد، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) خداى على اعلى سلامت مى رساند و مى فرمايد: به على و حسن و حسين و فاطمه (عليها السلام) بگو، از ميوه هاى بهشتى چه چيزى را دوست مى دارند؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رو به اهل بيت كرد و فرمود: پروردگار مى داند كه شما گرسنه ايد و مى فرمايد: از ميوه هاى بهشتى كدام را دوست داريد؟ آنان از روى شرم از پيامبر سكوت كرده و چيزى نگفتند، پس حسين (عليه السلام) سكوت را شكست و عرض كرد: با اجازه شما! بابا جان اى اميرمؤ منان، با اجازه شما! مادر جان، اى بانوى زنان عالميان و با اجازه شما، اى برادر حسن نيكوكار، مى خواهم يكى از ميوه هاى بهشتى را انتخاب كنم، همگى فرمودند: حسين جان هر چه مى خواهى بگو.
امام حسين (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا! به جبرئيل بگو: ما رطب تازه مى خواهيم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند اين را مى دانست. سپس  رو به فاطمه (عليها السلام) نمود و فرمود: فاطمه!برخيز و وارد آن اطاق شو و هر چه در آن بود بياور. فاطمه (عليها السلام) وارد شد، ديد طبقى بلورين با روپوش سبز بهشتى كه در آن رطب تازه است - با اينكه فصلش نبود - در آنجا نهاده شده است. آن طبق را نزد پيامبر آورد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: فاطمه جان! اين از كجا آمده؟ فاطمه (عليها السلام) همان جواب مريم را (كه در قرآن مجيد آمده) داد و عرض كرد: از جانب خداست ((همانا خدا هر كه را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد))(9) سپس ‍ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاست و طبق را پيش روى همه نهاد و فرمود. بسم الله الرحمان الرحيم. آنگاه خرما را دانه دانه در دهان اهل بيت خود گذاشت و مى فرمود: بخوريد نوش جان و گوارايتان باد.(10)
خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به فاطمه (عليها السلام)
از صادق آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤ ال شد: فضيلت فرزندان حسين (عليه السلام) بر اولاد حسن (عليه السلام) در چيست و حال آنكه ايشان در طريق واحد و مكان و منزلت يكسانند؟
امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: مگر معتقد نيستيد و باور نداريد آنچه را مى گويم و سبب آن را بيان مى كنم! همانا جبرئيل به محضر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شرفياب شد و عرض كرد.
يا محمد! ان الله يبشرك بمولود يولد من فاطمة تقتله امتك من بعدك...؛
اى رسول خدا! خداوند مژده مى دهد كه فرزندى برايت از فاطمه متولد مى شود كه بعد از تو امت تو او را به شهادت مى رسانند.(11)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به خدايم سلام برسان و بگو: من چنين فرزندى را نمى خواهم. اين گفتگو و رفت و آمد جبرئيل تا سه بار تكرار شد. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، على (عليه السلام) را از اين موضوع آگاه ساخت. على (عليه السلام) نيز فرمود: مرا به چنين فرزندى رغبتى نيست و همچنان اين گفتار سه بار بين آنان تكرار شد و در مرتبه سوم خداوند فرمود: اين فرزند صاحب امامت خواهد بود و آثار پيغمبران را به ارث خواهد بود و علوم اولين و آخرين را خواهد داشت. آنگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (عليها السلام) را نيز از اين ماجرا خبر داد. فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: اين پدر! من چنين فرزندى نمى خواهم و باز اين گفتگو سه بار تكرار شد و در مرتبه سوم فرمود: اى فاطمه! فرزندان پسر تو پيشوايان دين من و وارث آثار من و خازن علم من خواهند بود. پس فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: اى پدر به قضاى خدا رضا دادم، پس به حسين (عليه السلام) حامله شد و پس از شش ماه وضع حمل نمود و فرزند شش ماهه زنده نمى ماند به جز حسين و عيسى (به روايتى يحيى)(12)
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) ضمن اشاره به اين مطلب كه جبرئيل از شهادت امام حسين (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و آن حضرت به فاطمه (عليها السلام) خبر داده بود مى فرمايند:
((آيا مادرى را در دنيا سراغ داريد كه او را به تولد پسرى مژده دهند و او با كراهت حامله شود و با كراهت وضع حمل كند))(بار بگذارد).
اين مطلب امام صادق (عليه السلام) اشاره به اين آيه شريفه قرآنى است كه درباره امام حسين (عليه السلام) نازل شده است.
و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اءربعين سنة قال رب اءوزعنى اءن اءشكر نعمتك التى اءنعمت على و على والدى و اءن اءعمل صالحا ترضاه و اءصلح لى فى ذريتى انى تبت اليك و انى من المسلمين (13)
باز در حديث ديگرى از امام جعفر صادق (عليه السلام) درباره فضيلت فرزندان امام حسين (عليه السلام) بر فرزندان امام حسين (عليه السلام) در علل الشرايع آمده است كه: بعد از تولد امام حسين (عليه السلام) نه از فاطمه و از هيچ زنى ديگر شير نياشاميد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر روز حاضر مى شد و زبان مباركش را در دهان حسين (عليه السلام) مى گذاشت و حسين (عليه السلام) زبان جدش را مى مكيد و سير مى شد و گوشت او از گوشت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روئيد.
در بعضى از روايات آمده است كه آن حضرت انگشت ابهام را در دهانش ‍ مى گذاشت و حسين (عليه السلام) همچون سينه و مادر انگشت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را مى مكيد و شير مى خورد و بدين صورت يك روز يا دو روز گرسنه نمى شد.(14)
حرمت آتش بر فاطمه (سلام الله عليها) و فرزندانش
حضرت على (عليه السلام) چنين فرمودند:
شنيدم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه را فاطمه ناميده اند، زيرا كه خدا تبارك و تعالى وى و فرزندانش را از آتش باز داشته و بركنار داشته است، البته آن فرزندانى از ايشان كه خدا را ملاقات كنند در حالى كه ايمان به پروردگار داشته و به آنچه كه بر من نازل گرديده اعتقاد داشته باشند.(15)
ماجراى شگفت انگيز روزهاى باردارى
از ((مقداد بن اسود الكندى)) روايت شده است كه گفت: روزى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدم: يا رسول الله! چنان مى نمايد كه حسين از حسن به سال بزرگتر است؟
فرمود: از براى حسين (عليه السلام) در قلوب مؤ منين معرفتى است پنهان از مادرش فاطمه پرسش كن!
مقداد مى گويد: من به در خانه فاطمه (عليها السلام) آمدم و بر در خانه ايستادم، حمامه بر در خانه آمد. گفت اى برادر كندى! چيزى مرا به شگفتى در آورده است! گفت: چه كسى به تو خبر داده است كه من بر در خانه ايستاده ام؟ گفت: بانوى من فاطمه (عليها السلام) به من فرمود: مردى از كنده بر در خانه ايستاده است و سؤ الى دارد از محل و مقام ((قرة العين)) من.
مقداد مى گويد: كرامت فاطمه (عليها السلام) موجب كنجاوى من شد. پس ‍ خدمت آن حضرت رسيدم و عرض كردم: اى دختر پيامبر! منزلت و مقام حسين در چيست؟ حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: زمانى كه حسن (عليه السلام) متولد شد تا مدتى به او شير دادم، روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به دين من آمدند و حسن در حال خوردن خرما بود، فرمود: حسن را از شير باز گرفتى؟ گفتم: آرى او را از شير گرفتم. سپس به من فرمود: دخترم! در جبين تو تشعشع نورى مى بينم كه به زودى فرزندى مى آورى كه براى خلايق حجت باشد.
آنگاه حضرت فاطمه (عليها السلام) كيفيت حمل امام حسين (عليه السلام) را چنين بيان فرمود:
چون يك ماه از حمل من سپرى شد حرارتى در من بوجود آمد چون اين موضوع را به عرض پدر رساندم رسول خدا كوزه آبى طلبيد و كلماتى بر آن خواند و در آن دميد و به من فرمود: فاطمه جان! از اين آب بنوش، وقتى كه شربتى از آن آب نوشيدم به اذن خداوند عطش من بر طرف شد و از ماه دوم تا سوم رغبتى به خوردن و نوشيدن نداشتم و به قدرت پروردگار چنان بود كه شربت شير مى آشامم. در ماه سوم خبر و سعادت در خانه ما زياد شد و در ماه چهارم به بعد زحمت و ناراحتى از من زايل شد، بيشتر به مسجد مى رفتم و به ذكر خداى مشغول بودم و از مصلاى خويش فقط براى حاجتى بيرون مى رفتم. تا ماه پنجم تمام شد چون ماه ششم فرا رسيد در شبهاى تاريك از فروغ نور حسين (عليه السلام) احتياج به نور چراغى نداشتم و در مصلاى خويش صداى خويش صداى تسبيح و تهليل او را از درون خويش مى شنيدم و چون از ماه ششم نه روز گذشت نيرويى بدست آوردم و خداوند پشت مرا قوى ساخت و چون ده روز ديگر گذشت در خواب بودم كه شخصى سفيد پوش را ديم كه بر بالين من نشست و بر روى و پشت من دميد، من ترسيدم از خواب بيدار شدم و تجديد وضو كردم چهارم ركعت نماز گذاشتم، ديگر باره من از حال خود رفتم و دوباره شخصى كنارم حاضر شد و مرا نشاند و بر من چيزى خواند و تعويذ كرد. روز بعد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه مرا ديد آثار سرور و شادمانى در چهره مباركش آشكار شده و حال من نيكو شد. من جريان خواب را به عرض ايشان رساندم حضرت فرمود: بشارت باشد تو را اى فاطمه! آنكه در تو بدميد دوست من ميكائيل بود كه موكل ارحام اهل بيت من است. پس حضرت گريست و مرا به سينه خود چسبانيد و فرمود: آن ديگرى دوست من جبرئيل است كه خداوند او را براى خدمت به فرزند تو گماشته است.(16)

مادرى نمونه
يكى از ابتدايى ترين مراحل پروش و اثر گذارى در روح كودك نامگذارى است. نامگذارى، براى طفل اهميت فوق العاده اى دارد، زيرا اولين چيزى كه در فهم لطيف و حساس كودك راه پيدا مى كند نام و شهرت اوست و اينكه اين نام چه بار فرهنگى و معنا دارى را حمل مى كند، تاءثير زيادى در روح و روان كودك دارد. بدين جهت على (عليه السلام) يكى از حقوقى را كه فرزندان بر عهده پدر دارند نام نيكو و پسنديده مى شمارد و مى فرمايد:
حق الولد على الوالد اءن يحسن اسمه؛
حق فرزند بر پدر اين است كه نامى نيكو بر او بگذارد.(1)
با اين توضيح نگاهى كوتاه مى كنيم به زندگى حضرت زهراء (عليها السلام) در رابطه با تولد فرزندان و نام گذارى و عقيقه و...
بعد از تولد امام حسن، امام حسين، حضرت زينب و ام كلثوم (عليها السلام) حضرت زهراء (عليها السلام) امر نامگذارى را به على (عليه السلام) واگذار مى كرد. على (عليه السلام) مى فرمود: من در امر نامگذارى فرزندانم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم، بنابر اين كودك را نزد پيامبر مى آورد و حضرت هم به نامهاى برگزيده شده از طرف خداوند بر آنان نام مى گذاشت.
يكى ديگر از سنتهاى جارى در زندگى صديقه كبرى، گفتن اذان در گوش ‍ راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود و ديگر عقيقه (قربانى كه در واقع مى توان آن را بيمه سلامتى شمرد) و صدقه براى نوزاد متولد شده بود.
نقل شده است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) هر گاه صاحب فرزندى مى شد، براى او گوسفندى عقيقه مى داد، سپس روز هفتم، سر او را مى تراشيد و برابر وزن موهاى او نقره صدقه داده و براى قابله و همسايه ها هديه مى فرستاد و ديگران را در شادى خود سهيم مى كرد.(2)
فرزندان فاطمه (عليها السلام)
حاصل پيوند آسمانى فاطمه زهراء (عليها السلام) با على (عليه السلام) سه پسر و دو دختر مى باشد.
امام حسن (عليه السلام)
اولين فرزند فاطمه (عليها السلام) بود كه در 15 رمضان سال سوم هجرى قمرى متولد شد. بعد از تولد او را در پارچه اى سفيد پوشاندند و جهت نامگذارى خدمت رسول اكرم بردند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به امر پروردگار نام ((حسن)) را بر او نهاد و برايش گوسفندى عقيقه كرد و روز هفتم سر او را تراشيد و به اندازه وزن آن نقره صدقه داد.
امام حسن (عليه السلام) دوران كودكى را در دامن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرورش يافت و بسيار مورد علاقه ايشان بود. در دوران امامت على (عليه السلام) همراه پدر در جبه هاى جهاد و از جمله در نبرد جمل و صفين و نهروان شركت جست و پس از شهادت على (عليه السلام)، امام و خلافت به او منتقل گرديد. عاقبت در سال 49 هجرى به وسيله زهراء به شهادت رسيد و در قبرستان بقيه در مدينه منوره دفن گرديد و مزار شريفش ‍ مطاف ملائكه مقرب خداوند است.
امام حسين (عليه السلام)
دومين فرزند فاطمه (عليها السلام)، در سوم شعبان سال چهارم هجرى متولد شد. او نيز مثل برادرش مورد علاقه و محبت بسيار زياد نبى اكرم حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. پس از شهادت امام حسن (عليه السلام) به امامت رسيد و عليه حكومت جابرانه و ضد اسلامى يزيد قيام نمود و در عاشوراى سال 61 هجرى با شهادت خود و يارانش در كربلا پر شورترين حماسه تاريخ بشريت را آفريد و قبر شريفش در كربلاى معلا زيارتگاه ملائكه و فرشتگان الهى و عاشقان مى باشد.
حضرت زينب (عليها السلام)
سومين فرزند فاطمه زهراء (عليها السلام) در سال پنجم يا ششم هجرى متولد شد و با پسر عمويش ((عبدالله بن جعفر)) ازدواج كرد. او هميشه از همان كودكى دلبستگى خاص به برادرش امام حسين (عليه السلام) داشت و حتى به هنگام ازدواج شرط بر آن نمود كه هرگاه برادرش حسين (عليه السلام) خواست به مسافرتى برود همراه اسيران شهر به شهر مى رفت و افشاگرى نمود و از حقانيت دين اسلام دفاع كرد. مدتى بعد از واقعه عاشوراء وفات نمود. در محلى دفن آن حضرت اختلاف است. بعضى گفته اند: در مدينه وفات يافته و همانجا مدفون است و برخى ديگر گفته اند: در اطراف شام و برخى گفته اند در مصر مدفون است و بنابر قولى هم دمشق محل دفن آن است و داراى زيارتگاهى است.
زينت صغرى (عليها السلام)
كه كنيه اش ام كلثوم است. دومين دختر على و فاطمه (عليها السلام) در سال هفتم هجرى ديده به جهان گشود. وى در كربلا به همراه برادر بزرگوارش ‍ حضور داشت و پس از شهادت آن حضرت در خدمت امام سجاد (عليه السلام) به شام و از آنجا به مدينه بازگشتند. چهارده ماه پس از مراجعت، در مدينه در گذشت، شوهرش ((عون بن جعفر)) بوده است.
محسن (عليه السلام)
آخرين فرزند فاطمه، كه پيامبر اين نام را بر او نهاده بود. او در حادثه هجوم بر در خانه حضرت سقط شود و اولين شهيد و ولايت شد و بنابر روايتى در روز قيامت حضرت خديجه و فاطمه بنت اسد، محسن شهيد را بدست گرفته وارد صحراى محشر مى شوند و از خداوند مى خواهند كه انتقام او را بگيرد.
امام حسين (عليه السلام) به مادرش مباهات مى كند
روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، در حالى كه على (عليه السلام) نزد او بود امام حسين (عليه السلام) را كه شش ساله بود در دامان خود نشاند و لبان او را مى بوسيد. على (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا! كدام يك نزد شما محبوب تريم، من يا حسين؟
امام حسين (عليه السلام) پاسخ داد: هر كه در شرافت والاتر است او نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) محبوب تر و مقرب تر است.
على (عليه السلام) فرمود: حسين جان! با من مباهات مى كنى؟
عرض كرد: بلى پدر جان!
على (عليه السلام) فرمود: من اميرمؤ منانم، من زبان راستگويانم، من وزير مصطفايم، من... حدود هفتاد فضيلت از فضايل خود را شمرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به حسين (عليه السلام) فرمود: ابا عبدالله! آيا شنيدى؟ اينها ذره اى از فضايل و مزيت اوست او بالاتر از اينهاست.
حسين (عليه السلام) فرمود: همه ستايشها از آن خداوند است. اى امير مؤ منان! من حسين بن على هستم. مادرم فاطمه زهراء (عليه السلام) سرور بانوان جهانيان است. اى على! مادر من نزد خدا و همه مردم برتر از مادر تو و جدم محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) برتر از همه مردم و جد توست. اى على! تو نزد خدا برتر از منى و من با پدران و مادران و اجداد خود فاخرتر از تو هستم...
سپس برخاسته دست به گردن على انداخت و او را بوسيد و على (عليه السلام) نيز او را در آغوش گرفت و بوسيد.(3)
پنج تن هرگز از هم جدا نمى شوند
جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به آفتاب اقتدار پيدا كنيد و اگر آفتاب غروب كرد و به ماه اقتدار پيدا كنيد و اگر ماه از نظرها غائب شد، به زهره به اگر زهره ناپديد گشت. پس به دو ستاره فرقدين تمسك كنيد.
سؤال شد يا رسول الله منظور از خورشيد كيست؟ فرمود منم. دوباره سؤ ال شد منظور از ماه كيست؟ فرمود: على بن ابيطالب. و از زهره؟ فرمود: زهراء (عليها السلام) و از دو ستاره فرقدين؟ فرمودند: مقصود امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) مى باشند.
سپس فرمود: كتاب خدا با عترت من بهم پيوسته است و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند.(4)
خانه فاطمه (عليها السلام) پرورشگاه زبدگان اولاد آدم
امام خمينى (رحمة الله عليه) سلاله پاك زهراء اطهر (سلام الله عليها) در پيامى فرمود:
زنى كه در حجره اى كوچك و خانه اى محقر، انسانهايى را تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى مى درخشند.
صلوات و سلام خداوند بر اين حجره محقر كه جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است.(5)
نامگذارى فرزند فاطمه (عليها السلام) از طرف پروردگار
وقتى كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى اولين مولد فاطمه (عليها السلام) چشم به جهان گشود، فاطمه (عليها السلام) به على (عليه السلام) گفت نام او را انتخاب كند. على (عليه السلام) فرمود: من در نامگذارى بر پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم. پس ‍ او را نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بردند، پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم. پس او را نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بردند، پيامبر او را بوسيد و فرمود: چه نامى برايش انتخاب كرديد؟ حضرت على (عليه السلام) جواب داد: قبل از شما نامى براى او انتخاب نكرديم، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من هم بر خداى خويش سبقت نمى گيرم.
جبرئيل از طرف خداوند نازل شد و تبرك پروردگار را به پيامبرش رساند و عرض كرد: خداوند عزوجل امر مى كند كه چون نسبت على (عليه السلام) به شما مانند نسبت هارون به موسى (عليه السلام) است او را به نام فرزند هارون نام بگذار. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: نام او چه بود؟ جبرئيل جواب داد: ((شُبّر)). پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: زبان من عربى است، جبرئيل عرض كرد، معادل آن در زبان عربى ((حسن)) است.(6)
كمك گرفتن از فرزند در مورد آيات نازل شده
امام حسن (عليه السلام) در دوران هفت سالگى، به مسجد مى رفت و پاى منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى نشست و آنچه در مورد وحى از آن حضرت مى شنيد در برگشت به منزل، براى مادرش فاطمه زهراء (عليها السلام) نقل مى كرد. (بدين ترتيب كه همچون يك خطيب روى متكائى مى نشست و سخنرانى مى نمود و در ضمن سخنرانى آنچه كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرا گرفته بود بيان مى كرد).
حضرت على (عليه السلام) هر گاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهراء (عليها السلام) سخن مى گفت در مى يافت كه فاطمه از تمام آيات نازل شده قرآن اطلاع دارد، از او پرسيد: با اينكه شما در منزل هستيد چگونه از آنچه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسجد بيان كرده آگاه هستى؟ فاطمه زهراء (عليها السلام) جريان را براى على (عليه السلام) شرح داد كه اين آگاهى از ناحيه فرزندش حسن مى باشد.
روزى على (عليه السلام) در گوشه اى از منزل مخفى شد. حسن كه در مسجد، سخنان پيامبر را شنيده بود وارد منزل شد و طبق معمول بر متكائى نشست، تا به سخنرانى بپردازد. ولى لكنت زبان پيدا كرد، حضرت زهراء (عليها السلام) تعجب نمود. حسن (عليه السلام) به مادرش عرض كرد: تعجب نكن، زيرا كه شخصى بزرگى، سخن مرا مى شنود و استماع او مرا از بيان مطلب، باز داشته است. در اين هنگام على (عليه السلام) از مخفيگاه خارج شده و فرزندش، حسن را بوسيد.(7)
تعليم و تربيت زينب (عليها السلام)
حضرت زينب (عليها السلام) دختر دانشمند فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود، طورى كه او را عقيله بنى هاشم ناميده اند، او استاد علوم قرآنى بود. روزى مشغول تلاوت قرآن بود، در اين هنگام پدرش على (عليه السلام) صداى او را شنيد حضرت زينب تفسير بعضى از اين آيات قرآنى را از پدرش سؤ ال مى كند. على (عليه السلام) به سختى تحت تاءثير هوش و ذكاوت درخشان زينب قرار گرفته، لذا اشاراتى به آينده دختر گرامى خود زينب كرد. جرياناتى را كه در پيش دارد ياد آورد شد. حضرت زينب در پاسخ پدر گفت: مادرم فاطمه (عليها السلام) مرا به اين مطالب، آگاه كرده تا مرا براى فردايم آماده سازد.(8)
غذاى آسمانى براى فاطمه (عليها السلام) و فرزندانش
مرحوم مجلسى گويد: گروهى از صحابه نقل كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد منزل فاطمه زهراء (عليها السلام) شد و فرمود: فاطمه جان! حسن و حسينى از من خوردنى مى خواهند و من چيزى نمى يابم تا آنها بخورند.
پس پيامبر با على و حسن و حسين و فاطمه (عليها السلام) نشستند، فاطمه (عليها السلام) متحير بود و نمى دانست چه كند؟ پيامبر مدتى به آسمان نگاه كرد، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) خداى على اعلى سلامت مى رساند و مى فرمايد: به على و حسن و حسين و فاطمه (عليها السلام) بگو، از ميوه هاى بهشتى چه چيزى را دوست مى دارند؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رو به اهل بيت كرد و فرمود: پروردگار مى داند كه شما گرسنه ايد و مى فرمايد: از ميوه هاى بهشتى كدام را دوست داريد؟ آنان از روى شرم از پيامبر سكوت كرده و چيزى نگفتند، پس حسين (عليه السلام) سكوت را شكست و عرض كرد: با اجازه شما! بابا جان اى اميرمؤ منان، با اجازه شما! مادر جان، اى بانوى زنان عالميان و با اجازه شما، اى برادر حسن نيكوكار، مى خواهم يكى از ميوه هاى بهشتى را انتخاب كنم، همگى فرمودند: حسين جان هر چه مى خواهى بگو.
امام حسين (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا! به جبرئيل بگو: ما رطب تازه مى خواهيم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند اين را مى دانست. سپس  رو به فاطمه (عليها السلام) نمود و فرمود: فاطمه!برخيز و وارد آن اطاق شو و هر چه در آن بود بياور. فاطمه (عليها السلام) وارد شد، ديد طبقى بلورين با روپوش سبز بهشتى كه در آن رطب تازه است - با اينكه فصلش نبود - در آنجا نهاده شده است. آن طبق را نزد پيامبر آورد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: فاطمه جان! اين از كجا آمده؟ فاطمه (عليها السلام) همان جواب مريم را (كه در قرآن مجيد آمده) داد و عرض كرد: از جانب خداست ((همانا خدا هر كه را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد))(9) سپس ‍ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاست و طبق را پيش روى همه نهاد و فرمود. بسم الله الرحمان الرحيم. آنگاه خرما را دانه دانه در دهان اهل بيت خود گذاشت و مى فرمود: بخوريد نوش جان و گوارايتان باد.(10)
خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به فاطمه (عليها السلام)
از صادق آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤ ال شد: فضيلت فرزندان حسين (عليه السلام) بر اولاد حسن (عليه السلام) در چيست و حال آنكه ايشان در طريق واحد و مكان و منزلت يكسانند؟
امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: مگر معتقد نيستيد و باور نداريد آنچه را مى گويم و سبب آن را بيان مى كنم! همانا جبرئيل به محضر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شرفياب شد و عرض كرد.
يا محمد! ان الله يبشرك بمولود يولد من فاطمة تقتله امتك من بعدك...؛
اى رسول خدا! خداوند مژده مى دهد كه فرزندى برايت از فاطمه متولد مى شود كه بعد از تو امت تو او را به شهادت مى رسانند.(11)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به خدايم سلام برسان و بگو: من چنين فرزندى را نمى خواهم. اين گفتگو و رفت و آمد جبرئيل تا سه بار تكرار شد. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، على (عليه السلام) را از اين موضوع آگاه ساخت. على (عليه السلام) نيز فرمود: مرا به چنين فرزندى رغبتى نيست و همچنان اين گفتار سه بار بين آنان تكرار شد و در مرتبه سوم خداوند فرمود: اين فرزند صاحب امامت خواهد بود و آثار پيغمبران را به ارث خواهد بود و علوم اولين و آخرين را خواهد داشت. آنگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (عليها السلام) را نيز از اين ماجرا خبر داد. فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: اين پدر! من چنين فرزندى نمى خواهم و باز اين گفتگو سه بار تكرار شد و در مرتبه سوم فرمود: اى فاطمه! فرزندان پسر تو پيشوايان دين من و وارث آثار من و خازن علم من خواهند بود. پس فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: اى پدر به قضاى خدا رضا دادم، پس به حسين (عليه السلام) حامله شد و پس از شش ماه وضع حمل نمود و فرزند شش ماهه زنده نمى ماند به جز حسين و عيسى (به روايتى يحيى)(12)
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) ضمن اشاره به اين مطلب كه جبرئيل از شهادت امام حسين (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و آن حضرت به فاطمه (عليها السلام) خبر داده بود مى فرمايند:
((آيا مادرى را در دنيا سراغ داريد كه او را به تولد پسرى مژده دهند و او با كراهت حامله شود و با كراهت وضع حمل كند))(بار بگذارد).
اين مطلب امام صادق (عليه السلام) اشاره به اين آيه شريفه قرآنى است كه درباره امام حسين (عليه السلام) نازل شده است.
و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اءربعين سنة قال رب اءوزعنى اءن اءشكر نعمتك التى اءنعمت على و على والدى و اءن اءعمل صالحا ترضاه و اءصلح لى فى ذريتى انى تبت اليك و انى من المسلمين (13)
باز در حديث ديگرى از امام جعفر صادق (عليه السلام) درباره فضيلت فرزندان امام حسين (عليه السلام) بر فرزندان امام حسين (عليه السلام) در علل الشرايع آمده است كه: بعد از تولد امام حسين (عليه السلام) نه از فاطمه و از هيچ زنى ديگر شير نياشاميد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر روز حاضر مى شد و زبان مباركش را در دهان حسين (عليه السلام) مى گذاشت و حسين (عليه السلام) زبان جدش را مى مكيد و سير مى شد و گوشت او از گوشت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روئيد.
در بعضى از روايات آمده است كه آن حضرت انگشت ابهام را در دهانش ‍ مى گذاشت و حسين (عليه السلام) همچون سينه و مادر انگشت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را مى مكيد و شير مى خورد و بدين صورت يك روز يا دو روز گرسنه نمى شد.(14)
حرمت آتش بر فاطمه (سلام الله عليها) و فرزندانش
حضرت على (عليه السلام) چنين فرمودند:
شنيدم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه را فاطمه ناميده اند، زيرا كه خدا تبارك و تعالى وى و فرزندانش را از آتش باز داشته و بركنار داشته است، البته آن فرزندانى از ايشان كه خدا را ملاقات كنند در حالى كه ايمان به پروردگار داشته و به آنچه كه بر من نازل گرديده اعتقاد داشته باشند.(15)
ماجراى شگفت انگيز روزهاى باردارى
از ((مقداد بن اسود الكندى)) روايت شده است كه گفت: روزى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدم: يا رسول الله! چنان مى نمايد كه حسين از حسن به سال بزرگتر است؟
فرمود: از براى حسين (عليه السلام) در قلوب مؤ منين معرفتى است پنهان از مادرش فاطمه پرسش كن!
مقداد مى گويد: من به در خانه فاطمه (عليها السلام) آمدم و بر در خانه ايستادم، حمامه بر در خانه آمد. گفت اى برادر كندى! چيزى مرا به شگفتى در آورده است! گفت: چه كسى به تو خبر داده است كه من بر در خانه ايستاده ام؟ گفت: بانوى من فاطمه (عليها السلام) به من فرمود: مردى از كنده بر در خانه ايستاده است و سؤ الى دارد از محل و مقام ((قرة العين)) من.
مقداد مى گويد: كرامت فاطمه (عليها السلام) موجب كنجاوى من شد. پس ‍ خدمت آن حضرت رسيدم و عرض كردم: اى دختر پيامبر! منزلت و مقام حسين در چيست؟ حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: زمانى كه حسن (عليه السلام) متولد شد تا مدتى به او شير دادم، روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به دين من آمدند و حسن در حال خوردن خرما بود، فرمود: حسن را از شير باز گرفتى؟ گفتم: آرى او را از شير گرفتم. سپس به من فرمود: دخترم! در جبين تو تشعشع نورى مى بينم كه به زودى فرزندى مى آورى كه براى خلايق حجت باشد.
آنگاه حضرت فاطمه (عليها السلام) كيفيت حمل امام حسين (عليه السلام) را چنين بيان فرمود:
چون يك ماه از حمل من سپرى شد حرارتى در من بوجود آمد چون اين موضوع را به عرض پدر رساندم رسول خدا كوزه آبى طلبيد و كلماتى بر آن خواند و در آن دميد و به من فرمود: فاطمه جان! از اين آب بنوش، وقتى كه شربتى از آن آب نوشيدم به اذن خداوند عطش من بر طرف شد و از ماه دوم تا سوم رغبتى به خوردن و نوشيدن نداشتم و به قدرت پروردگار چنان بود كه شربت شير مى آشامم. در ماه سوم خبر و سعادت در خانه ما زياد شد و در ماه چهارم به بعد زحمت و ناراحتى از من زايل شد، بيشتر به مسجد مى رفتم و به ذكر خداى مشغول بودم و از مصلاى خويش فقط براى حاجتى بيرون مى رفتم. تا ماه پنجم تمام شد چون ماه ششم فرا رسيد در شبهاى تاريك از فروغ نور حسين (عليه السلام) احتياج به نور چراغى نداشتم و در مصلاى خويش صداى خويش صداى تسبيح و تهليل او را از درون خويش مى شنيدم و چون از ماه ششم نه روز گذشت نيرويى بدست آوردم و خداوند پشت مرا قوى ساخت و چون ده روز ديگر گذشت در خواب بودم كه شخصى سفيد پوش را ديم كه بر بالين من نشست و بر روى و پشت من دميد، من ترسيدم از خواب بيدار شدم و تجديد وضو كردم چهارم ركعت نماز گذاشتم، ديگر باره من از حال خود رفتم و دوباره شخصى كنارم حاضر شد و مرا نشاند و بر من چيزى خواند و تعويذ كرد. روز بعد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه مرا ديد آثار سرور و شادمانى در چهره مباركش آشكار شده و حال من نيكو شد. من جريان خواب را به عرض ايشان رساندم حضرت فرمود: بشارت باشد تو را اى فاطمه! آنكه در تو بدميد دوست من ميكائيل بود كه موكل ارحام اهل بيت من است. پس حضرت گريست و مرا به سينه خود چسبانيد و فرمود: آن ديگرى دوست من جبرئيل است كه خداوند او را براى خدمت به فرزند تو گماشته است.(16)

قطرات اشك و فرزندان فاطمه (عليها السلام)

قطرات اشك و فرزندان فاطمه (عليها السلام)
عايشه مى گويد: روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سخت گرسنه بودند و از خوردنى چيزى در منزل نداشتيم. حضرت به من فرمود: رداى مرا حاضر كن، تا به خانه فاطمه روم و حسن و حسين (عليه السلام) را ديدار كنم تا كمى از گرسنگى خود را فراموش كنم. چون حضرت به خانه فاطمه (عليها السلام) آمد و فرمود: اى فاطمه! فرزندان من كجا هستند؟! عرض كرد: پدرجان! حسن و حسين (عليه السلام) سخت گرسنه بودند با حالت گريه از خانه بيرون رفتند.
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى پيدا كردن آنها از خانه فاطمه (عليها السلام) بيرون آمدند. در بين راه ((ابودردا)) را ديد و فرمود: اى ابو دردا پسرهاى مرا نديدى؟ عرض كرد: يا رسول الله! آنها در سايه ديوار بنى جذعان خوابيده اند، پس با هم به طرف آنها رفتند، پيامبر آن دو را به سينه چسباند و اشك از رخسارشان پاك كرد. ابودردا عرض كرد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! اجازه دهيد تا من ايشان را بردارم. حضرت فرمود: اى ابودرداء! بگذار تا آب ديده گانشان را پاك كنم، سوگند به آن كسى كه مرا به پيامبرى فرستاد، اگر قطره اى از آب ديده گانشان بر زمين افتد، تا قيامت بلاى گرسنگى از ميان امت بيرون نمى رود. پس حضرت آن دو را برداشته و به طرف خانه فاطمه (عليها السلام) آمدند.(17)
آرامش گهواره امام حسين (عليه السلام)
در خبر آمده است كه:
روزى حضرت فاطمه (عليها السلام) خواب بود و حسين (عليه السلام) در گهواره گريه مى كرد، در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و حسين (عليه السلام) را تسليت (18) مى داد. چون فاطمه (عليها السلام) بيدار شد صداى كسى را شنيد كه حسين (عليه السلام) را آرام مى كند، ولى كسى را نديد نگران شد، از اين جهت خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد و اين واقعه را به عرض پدر رساند پيغمبر فرمود: اى فاطمه! او جبرئيل بود كه براى آرام كردن حسين فرود آمد بود.(19)
خاطره امام حسين (عليه السلام) از زبان مادر
امام صادق (عليه السلام) از اجداد گرانقدر خود و از امام حسين (عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود:
مادرم فاطمه (عليها السلام) به من فرمود: هنگامى كه تو را به دنيا آوردم، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر من وارد شد. من تو را در پارچه اى زرد رنگ پيچيده و به دست حضرت دادم. حضرت پارچه را به سويى افكنده و پارچه سفيد گرفت و تو را با آن پوشانده در گوش راستت اذان و در گوش چپت اقامه گفت و سپس فرمودن اى فاطمه! او را بگير، او پدر امامان است، نه نفر از فرزندان او امامان نيكو كارند و نهمين آنان، مهدى (عليه السلام) ايشان است.(20)
توجه به فرزندان
روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به خانه پيامبر رفت، چون به در خانه رسيد ديد دختش فاطمه مضطرب و ناراحت پشت در ايستاده است. آن حضرت فرمود: چرا اينجا ايستاده اى؟
فاطمه زهراء (عليها السلام) با حالتى مضطرب، عرض كرد:
فرزندانم صبح زود بيرون رفته اند و تا كنون از آنها هيچ خبرى ندارم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به دنبال آنها روانه شد، چون به نزديك غار جبل رسيد، آنها را ديد كه در كمال سلامت و آرامش، مشغول بازى هستند. آنها را بر دوش گرفت و به سوى خانه فاطمه (عليها السلام) آمد.(21)
بازى با فرزندان
نقل شده است كه حضرت زهراء (عليها السلام) با فرزندش امام حسن (عليه السلام) بازى مى كرد و او را بالا مى انداخت و در قالب زيباى شعر چنين مى فرمود:
اءشبه اءباك يا حسن

واخلع عن الحق الرسن

و اعبد الها ذالمنن

و لا توال ذالاحن

1 - حسن جان! مانند پدرت على باشد، و ريسمان ظلمى را از گردن حق بردار.
2 - خداى احسان كننده را پرستش كن و با افراد دشمن و كينه توز دوستى مكن.
آنگاه كه امام حسين (عليه السلام) را دست نوازش مى كرد، مى فرمود:
انت شبيه باءبى

لست شبيها بعلى

حسين جان! تو به پدرم رسول الله شباهت دارى و به پدرت على شباهت ندارى.
اين در حالى بود كه على (عليه السلام) سخنان فاطمه (عليها السلام) را مى شنيد و لبخندى مى زد.(22)
ياد پدر در جمع كودكان
حضرت فاطمه (عليها السلام)، بعد از برگشتن از كنار قبر پدر، ساعت به ساعت غش مى كرد و از حال مى رفت و هر هنگام كه به هوش مى آمد از دو فرزند دلبندش سؤ ال مى فرمود:
كجاست پدر(23) مهربان شما اى دو فرزندم، كه شما را عزيز و كرامى مى داشت و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت و نمى گذاشت بر روى زمين راه برويد؟
كجاست پدر شما كه مهربان ترين مردم نسبت به شما بود؟
ديگر هرگز او را نمى بينم كه اين درب منزل را باز كند و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره نسبت به شما انجام مى داد.(24)
آيا فرزندان فاطمه (عليها السلام) فرزندان پيامبرند؟
مرحوم علامه مجلسى در ((بحارالانوار)) به نقل از ((احتجاج)) طبرسى و تفسير على بن ابراهيم از ابى الجارود، از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مى كنند كه حضرت فرمود:
اى اباالجارود! مخالفان ما در مورد حضرت امام حسن و امام حسين (عليه السلام) چه مى گويند؟ عرض كردم: ادعاى ما را دل بر اينكه اين دو بزرگوار فرزندان رسول خدايند، انكار مى كنند و فرمودند: شما بر آن چگونه احتجاج مى كنيد؟ عرض كردم: فرموده خداى متعال را در مورد حضرت عيسى شاهد مى آورم،
و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون و كذلك نجزى المحسنين # و زكريا و يحى و عيسى و الياس كل من الصالحين.(25)
مى بينم در اين آيه پروردگار توانا حضرت عيسى (عليه السلام) را از فرزندان حضرت ابراهيم (عليه السلام) معرفى مى فرمايد. امام فرمود: آنان در مقابل اين حجت چه مى گويند؟ عرض كردم: مى گويند كه فرزند دختر نيز فرزند انسان هست اما فرزند صلبى او نيست، فرمودند: آن گاه شما چگونه بر آنان احتجاج مى نمائيد؟
ابوالجارود مى گويد: عرض كردم: به فرموده خداى تعالى كه مى فرمايد:
... فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم....(26)
سؤال فرمودند: آنان در برابر اين استدلال چه مى گويند؟ عرض كردم مى گويند: در زبان عرب و مرسوم است كه شخصى كه چند فرزند دارد به جاى فرزندان من مى گويد فرزندان ما، در حالى كه آنها فقط فرزند شخصى واحدى هستند. فرمودند: والله اى ابى الجارود آيه اى از كتاب خدا به تو نشان دهم كه فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را مشخص ‍ نموده كه جز كافر آن را رد نمى كند.
ابوالجارود گويد: گفتم فدايت شوم اين آيه كجاست؟ فرمودند: آنجا كه خداى تعالى مى فرمايد:
حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم (27)
تا آنجا كه مى فرمايد:
و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم.(28)
حضرت فرمودند: پس از اين منكران بپرس، آيا براى رسول خدا ازدواج با همسران امام حسن و امام حسين (عليه السلام) حلال بود؟ اگر بگويند آرى پس به خدا سوگند دروغ گفته و اگر بگويند نه پس آنان فرزندان صلبى رسول خدايند و آن حرمت به خاطر آن است كه اين دو فرزندان صلبى وى مى باشند.(29)
استدلالى ديگر
حجاج ابن يوسف ثقفى، استاندار خونخوار عبدالملك در كوفه بود او با شيعيان و ياران حضرت على (عليه السلام) بسيار دشمنى مى كرد.
عامر شعبى مى گويد: شبى حجاج مرا طلبيد، هراسان شدم و برخاسته و نزدش رفتم، ناگهان در كنار مسند او سفره چرمى ديدم پهن شده (رسم بر اين بود كه افراد را روى آن مى كشتند) و شمشير تيز در كنار آن بود، سلام كردم جواب سلام مرا داده و گفت: نترس، به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم بعد مرا در كنار خود نشاند و فرمان داد تا پير مردى را كه در غل و زنجير بود نزد وى آورند. گفت: اين مرد مى گويد كه حسن و حسين (عليه السلام) دو پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هستند، بايد بر اين ادعا برايم از قرآن دليل آورد وگرنه با شمشير گردنش را خواهم زد. گفتم: بهرت است كه غل و زنجيرش را بگشائيد اگر دليل آورد كه آزاد خواهد شد و خواهد رفت و الا اين شمشير نمى تواند آهن را ببرد.
وقتى كه غل و زنجير از او باز كردند به دقت در او نگريستم وى را شناختم كه ((سعيدبن جبير)) است (مفسر قرآن و يار و شاگرد خاص امام سجاد). اندوهگين شدم با خود گفتم كه وى چگونه مى خواهد از قرآن دليل بياورد، ناگهان صداى حجاج بلند شد و به سعيد گفت: بر آنچه ادعا كرده اى، كه حسن و حسين (عليه السلام) فرزندان پيامبرند از قرآن دليل بياور وگرنه گردنت را مى زنم. سعيد گفت به من مهلت بده حجاج چند لحظه سكوت كرد و دوباره گفت: دليل خود را بياور!
سعيد اندكى فكر كرد و سپس گفت:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم و وهبنا له اسحق و يعقوب كلا هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين.(30)
سعيد اندكى مكث كرد و آن گاه خطاب به حجاج گفت: حالا دنباله آيه را تو بخوان. حجاج چنين ادامه داد:
و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين.(31)
سعيد خطاب به حجاج گفت: به چه مناسبت خداى متعال نام عيسى را در اينجا ذكر فرموده است؟
حجاج گفت: زيرا كه عيسى از فرزندان ابراهيم بود. سعيد گفت: چگونه عيسى مى تواند از فرزندان ابراهيم باشد و حال آنكه وى اساسا پدر نداشته است، بلكه عيسى پسر دختر اوست و در عين حال خداى تعالى با وجود بعد و فاصله زمانى حضرت عيسى را به حضرت ابراهيم منسوب نمود؟ پس در حالى كه مى توان پس دختر را چنين فاصله زمانى به كسى منسوب داشت قطعا حسن و حسين (عليه السلام) با وجود قرب زمانى و بلكه هم زمان بودن آنها در زمان حيات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و پرورش ‍ يافتن آنها در دامان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و با وجود اينكه مادرشان دختر بدون واسطه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است فرزندان آن حضرت به شمار مى آيند. حجاج از اين استدلال دقيق و محكم قانع شد و دستور آزادى سعيد را داد و ده هزار دينار به عنوان هديه به او داد.
عامر شعبى گويد: وقتى صبح شد با خود گفتم بر من واجب شد كه سراغ اين شيخ رفته و معانى قرآن را از وى ياد بگيرم، زيرا تصور مى كردم كه معانى آيات را مى دانيم و حال آنكه نمى دانيم. پس به سراغ شيخ رفتم و او را در مسجد يافتم در حالى كه آن دينارها پيش رويش بود و آنها را در بين تهيدستان و فقراء تقسيم مى كرد و مى گفت: كه اينها هم از بركت امام حسن و امام حسين (عليه السلام) است. اگر يك نوبت ما را دچار غم و غصه كنند در مقابل هزار بار خوشحالمان نموده و به علاوه خدا و پيامبرش را از ما راضى مى كنند.(32)
لباس بهشتى براى فرزندان فاطمه (عليها السلام)
ايام عيد بود و امام حسن و حسين (عليه السلام) كه كودكى بيش نبودند، لباس مناسبى نداشتند، به مادر خود گفتند: بچه هاى مدينه لباس نو پوشيده اند، چرا ما را لباس نو نمى پوشانى؟ فاطمه (عليها السلام) فرمود: لباس شما نزد خياط است هر گاه آورد به شما لباس نو مى پوشانم. يا به روايتى فرمود: بخواست خدا براى شما دوخته خواهد شد، شب عيد دوباره همان سخن را به مادر خود گفتند.
فاطمه (عليها السلام) دلش براى آنان سوخت و گريست و همان پاسخ پيشين را داد. آنان هم سخن خود را تكرار كردند. چون تاريكى شب همه جا را فرا گرفت و همه به خواب رفتند. شخصى در خانه را زد. فاطمه (عليها السلام) پرسيد: كيستى؟ گفت: اى دختر رسول خدا، من همان خياطم، جامعه ها را آوردم. در را باز كرد ديد مردى است كه با خود لباس عيد را آورده است. فاطمه (عليها السلام) فرمود: به خدا سوگند هيچ كس را شكوهمندتر از او نديده بودم. دستمال بسته اى را به فاطمه (عليها السلام) سپرد و برگشت. فاطمه (عليها السلام) وارد اطاق شد و دستمال را گشود و ديد دو پيراهن، دو روپوش بلند، دو شلوار، دو رداء، دو عمامه و دو جفت كفش مشكى پاشنه سرخ در آن است. حضرت فاطمه (عليها السلام) فرزندان خود را بيدار كرد و لباس ها را به آن پوشاند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه آن سبط خود را با لباس نو ديد به آغوش گرفت و بوسه زد، سپس از فاطمه (عليها السلام) پرسيد: خياط را ديدى؟ عرض كرد: بله. خياط و لباسهايى را كه فرستاده بودى ديدم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: او خياط نبود بلكه ((رضوان)) گنجينه دار بهشت بود. فاطمه (عليها السلام) پرسيد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از كجا خبردار شدى؟ فرمود: به آسمان عروج نكرده بود كه نزد من آمد و خبر آن را به من داد. (يا به روايتى: خداى متعال چون سخن فاطمه (عليها السلام) را شنيد فرمود: ((نمى پسنديم كه سخن فاطمه را تكذيب كنيم)).(33)
مصيبت امام حسين (عليه السلام)
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه فرمود:
روزى حضرت فاطمه (عليها السلام) حسين (عليه السلام) را در آغوش ‍ گرفته بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) او را از آن حضرت گرفته و فرمود: خداوند كشنده تو را لعنت كند، خداوند كسى را كه تو را برهنه مى كند لعنت كند، خداوند كسانى را كه يكديگر را بر عليه تو كمك مى كنند نابود سازد و بين من و كسانى كه يكديگر را بر عليه تو كمك و يارى مى كنند حكم فرمايد. حضرت زهراء (عليها السلام) پرسيد: پدرجان چه مى گوييد؟ فرمود: به ياد مصيبتهايى كه پس از من و تو به او مى رسد و ستمها و كينه توزى هايى كه با او مى شود افتادم. او در آن روز به همراه گروهى خواهد بود كه گويا ستارگان آسمانند كه خود را براى كشته شدن هديه آورده اند. گويا ميدان آنان را مى بينم، جايگاه فرود و محل قتل و دفن آنان را مى نگرم، عرض كرد: پدر جان، اين جايى را كه توصيف مى فرماييد كجاست؟ فرمود: جايگاهى كه به آن كربلا مى گويند و خانه غم و اندوه و گرفتارى ما و امت است. بدترين افراد امتم بر آن خروج مى كنند. اگر تمام ساكنان آسمانها و زمين بخواهند براى يك نفر از آنان شفاعت كنند، شفاعتشان در مورد آن يك نفر پذيرفته نمى شود. آنان در آتش جاودانه خواهند بود.(34)
ام ايمن و حسين (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام)
وقتى كه زهراى اطهر به فرزند دومش حامله گرديد، ام ايمن (35) خوابى ديد كه او را به شدت متاءثر كرد و به شدت مى گريست. بنابر آنچه كه از امام صادق (عليه السلام) منقول است: همسايگان ام ايمن نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمده و عرض كردند: اى پيامبر گرامى! ام ايمن از شدت گريه شب گذشته را تا صبح نخوابيده، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى را به سراغ ام ايمن فرستاد. وى را آوردند پس حضرت به او فرمود: اى ام ايمن خدا ديدگانت را نگرياند، همسايگانت آمده و به من خبر دادند كه تو شب را تا صبح گريسته اند؟ علت گريه تو چه بوده؟ عرض كرد: يا رسول الله! رؤ يايى عجيب ديدم كه گفتنش برايم سخت و دشوار است. حضرت فرمودند: معلوم نيست كه همان گونه كه خواب ديده اى در بيدارى هم همانگونه واقع شود، پس برايم نقل كن.
ام ايمن گفت: شب پيش خواب ديدم كه گويى برخى از اعضاء بدن شما در منزل من افتاده است. پيامبر فرمودند: خوش خبر باشى چه خواب نيكويى ديداى ام ايمن! فاطمه زهراء فرزندى به نام حسين به دنيا خواهد آورد و تو او را تربيت كرده و در پناه و آغوش خود مى گيرى. اين است معنى آنچه در خواب ديده اى كه بعضى از اعضاى بدن من در منزل تو افتاده است)).
وقتى كه فاطمه زهراء (عليها السلام) امام حسين (عليه السلام) را به دنيا آورد، ام ايمن او را پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برد پس ‍ پيامبر فرمودند: آفرين بر حامل و محموله ى ام ايمن. اين تاءويل رؤ ياى تو است.
همچنين ام الفضل زوجه عباس عموى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز چنين خوابى را ديده بود.(36)
رفع تشنگى فرزندان فاطمه (عليها السلام)
در روايت آمده است: زمانى مسلمانان به علت كمبود آب سخت در فشار بودند، حضرت فاطمه (عليها السلام)، حسن و حسين (عليهما السلام) را نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) برد و عرض كرد: اى رسول خدا! فرزندان من خردسالند و تحمل تشنگى در توان آنها نيست.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه نگرانى دخترش را ديد، زبان مباركش  را در دهان حسن و حسين (عليهما السلام) قرار داد و با بالا كردن دهان آنها، تشنگى فرزندان فاطمه (عليها السلام) را بر طرف كرد و موجب خشنودى دخترش شد.(37)
ماجراى پنج تن آل عبا
در كتاب عوالم الكبير از جابر بن عبدالله انصارى روايت شده است كه:
فاطمه زهراء (عليها السلام) دخت گرامى رسول اكرم مى فرمايد: روزى پدرم بر من وارد شد و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه (عليها السلام)! عرض ‍ كردم: ((عليك السلام)) فرمودند: در بدن خود احساس ضعف مى كنم. عرض كردم پدر جان! شما را از ضعفتان به خدا مى سپارم. فرمودند: عباء يمن را بياور و مرا در آن بپوشان. فاطمه زهراء مى فرمايند عباء را آوردم و ايشان را در آن عباء پوشاندم. در آن هنگام چهره ايشان مانند ماه شب چهارده مى درخشيد، ساعتى بعد فرزندم حسن آمد و سلام كرد.
حسنم بيان داشت: مادر جان! در اينجا بوى خوشى استشمام مى كنم كه شبيه بوى جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است. گفتم: آرى فرزندم، جدت در زير عبا خوابيده است. پس حسن (عليه السلام) به طرف عبا رفت و بر جدش سلام كرد و گفت آيا به من اجازه مى فرمائيد كه داخل عبا شوم؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او اجازه ورود داد. بعد از ساعتى حسين (عليه السلام) آمد و سلام كرد و فرمود: مادرجان! من بويى مثل بوى جدم استشمام مى كنم. گفتم: آرى فرزندم، جدت و برادرت در زير عباء هستند، امام حسين (عليه السلام) جلو رفت و اجازه ورود خواست، پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى فرزندم و اى شفيع امتم! تو نيز اجازه دارى داخل عبا شوى. فاطمه زهراء (عليها السلام) مى فرمايد: در اين هنگام ابوالحسن على (عليه السلام) نيز آمدند، بر من سلام كردند و من نيز پاسخ دادم فرمودند: فاطمه جان! بودى خوشى همچون بوى برادر و پسر عمم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را استشمام مى كنم، گفتم آرى ايشان به همراه دو فرزند شما زير عبا رفته و سلام كردند و از ايشان اجازه ورود خواستند، پيامبر فرمودند: عليك اسلام اى برادر، جانشين و صاحب پرچم من، تو نيز اجازه دارى در عبا در آيى، آنگاه من نيز نزديك عبا رفتم و گفتم: اى پدر بزرگوارم! آيا به من اجازه ورود مى دهى؟ فرمودند: عليكم السلام دخترم و پاره تنم، تو نيز اجازه دارى داخل عبا شوى، پس من هم به جمع آنها پيوستم. در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) طرفين عبا را گرفت و با دست راست به سوى آسمان اشاره كرد و عرض ‍ داشتند: پروردگارا! اينان اهل بيت و خاصان و ياوران من هستند. گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است.
على (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤال مى كند: استقرار ما در زير عبا چه فضيلتى دارد؟ رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: قسم به آن كسى كه مرا به پيامبرى برانگيخت، اين خبر اجتماع ما زير اين عبا (حديث كساء) در هيچ محفلى از محافل اهل زمين كه دوستان و شيعيان ما در آن گرد آمده باشند خوانده نشود، مگر آنكه رحمت خدا بر آنان نازل شده و ملائكه در مجمع آنان جمع خواهند شد براى ايشان طلب آمرزش نمايند. پس دوباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى على! قسم به آن خدايى كه مرا به پيغمبرى برانگيخت ذكر نمى شود اين خبر ما در مجلسى از مجالس اهل زمين - و در آن بوده باشند جمعى از شيعيان و دوستان ما و در ميان ايشان صاحب هم و غمى بوده باشد - مگر آنكه خداوند متعال هم و غم او را بر طرف گرداند و صاحب حاجتى مگر آنكه خداوند حاجت او را برآورده گرداند.(38)
خبر شهادت امام حسين (عليه السلام)
روزى امام حسين (عليه السلام) (در ايام كودكى) گريان و غمگين به سوى مادرش حضرت فاطمه (عليها السلام) آمد، حضرت فاطمه (عليها السلام) به او فرمود: نور ديده ام، ميوه دلم! چرا گريه مى كنى؟ خدا چشم تو را نگرياند.
عرض كرد: مادرجان! گويا جدم از من رنجيده است؟
حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: فدايت شوم چرا؟
عرض كرد: مادرجان! من و برادرم حسن خدمت جد خود رفتيم تا او را زيارت كنيم، در مسجد و در حالى كه پدرم على و اصحاب دور او نشسته بودند، به خدمتش رسيديم، او حسن را طلبيد و بر زانوى راست خود نشاند و مرا طلبيد و بر زانوى چپ خود نشاند تا اينكه دهان و لبان حسن را بوسيد و مدت طولانى بوئيد، اما دهان و لبان مرا نبوسيد و بر گلويم و بوسه زد، پس اگر مرا دوست داشت و از من بدش نمى آمد، بايد مرا مثل برادرم مى بوسيد. مادرجان! تو بيا دهان مرا ببوى، آيا در دهان من بوى بدى است كه دوست ندارد؟
زهراء (عليها السلام) فرمود: نه عزيزم، به خداى بزرگ سوگند، در دل رسول خدا ذره اى از تو ناراحتى نيست، اكنون بيا با هم خدمت پيامبر برويم.. (ببينم ماجرا چه بوده است) پس دست حسين (عليه السلام) را گرفت و تا درب مسجد آمدند، فاطمه (عليها السلام) به جز پيامبر و على كسى را نديد. فاطمه عرض كرد: پدر جان! سلام بر شما.
پيامبر فرمود: اى فاطمه! سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد.
عرض كرد: سرورم! دل حسينم را چگونه شكستى؟ آيا نفرموده اى كه حسين گل آرام بخش من است؟ آيا نفرموده اى كه او زينت آسمانها و زمين است؟
فرمود: چرا دخترم! اينها را گفته ام.
عرض: پس چرا او را همانند برادرش حسن نبوسيدى؟ او گريان نزد من آمده است.
فرمود: دخترم! اين رازى است كه مى ترسم اگر بشنوى پريشان گردى و دلت شكسته شود.
عرض كرد: پدرجان! تو را به حقى كه بر ما دارى آن راز را از من پنهان مدار.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گريست و فرمود: هر آينه ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم، دخترم فاطمه (عليها السلام) جان! اكنون اين برادرم جبرئيل است كه از خداى بزرگ من خبر مى دهد كه سرانجام حسن (عليه السلام) با زهرى كه همسرش به او مى خوراند شهيد خواهد شد، از اين رو من لبان او را كه محل تماس با زهر است بوسيدم و بوئيدم. امام حسين (عليه السلام) با شمشير شمر سرش از تن جدا مى شود و به شهادت مى رسد، از اين رو من گلوى او را كه محل تماس شمشير است بوسيدم و بوئيدم.(39)
الا لعنة الله على القوم الظالمين

عنايت حضرت زهراء به حضرت عباس

عنايت حضرت زهراء به حضرت عباس
اگر در جريان حادثه كربلا مى خوانيم كه ام البنين همواره از حسين (عليه السلام) سراغ مى گرفت و مى فرمود: همه پسرانم به فداى حسين (عليه السلام) در عوض حضرت زهراء (عليها السلام) نيز علاقه خاصى به حضرت عباس (عليه السلام) داشت و او را به عنوان پسرش ياد كرده است.
نقل شده كه شخصى از اهالى كربلا هر روز دو يا سه بار مرقد منور در ده روز يكبار زيارت مى نمود. شبى در عالم خواب، فاطمه (عليها السلام) را ديد و به حضور آن حضرت مشرف شد و سلام كرد، ولى حضرت زهراء (عليها السلام) از او روى گردانيد. آن شخص عرض كرد: پدر و مادرم به فداى شما، چرا از من روى مى گردانيد؟ چه تقصيرى نموده ام؟ حضرت فرمود: چرا از زيارت فرزندم دورى مى كنى؟ عرض كرد: من روزى سه بار مرقد مطهر فرزندت حسين (عليه السلام) را زيارت مى كنم. فرمود:
تزورابنى الحسين (عليه السلام) و لا تزور ابنى العباس الا قليلا
پسرم حسين را زيارت مى كنى اما پسرم عباس را كم زيارت مى كنى.(40)
توجه خاص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فرزندان فاطمه (عليها السلام)
زمانى كه حضرت فاطمه (عليها السلام) به امام حسن (عليه السلام) حامله شد پيامبر در اين ايام عازم سفرى خارج از مدينه شدند، لذا به دخترش  فرمود: اى فاطمه! جبرئيل به من خبر داد كه فرزند تو پسر است پس به هنگام تولد به او شير مده تا من خود بيايم.
سه روز از تولد امام حسن (عليه السلام) گذشت و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نيامد، عواطف و محبت مادرى، باعث شد كه فاطمه (عليها السلام) حسن را شير دهد، چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از مسافرت مراجعت نمود از دخترش سؤال كرد: دخترم! با اين مولود چگونه رفتار كردى؟ عرض كرد:
اءدركنى عليه رقة الامهات فارضعتهپدر جان! اين نوزاد از گرسنگى گريه مى كرد، دلم به حالش سوخت پس به او شير دادم)). رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ابى الله عز و جل الا ما اءراد؛خداوند نمى خواهد الا آنچه را خود خواهد.
(كنايه از اينكه اگر حسن (عليه السلام) شير نمى خورد تا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى آمد امامان امت از صلب او بودند).
بعد از امام حسن (عليه السلام) وقتى كه حضرت فاطمه (عليها السلام) به امام حسين (عليه السلام) باردار شد، باز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (عليها السلام) فرمود: دخترم فاطمه! جبرئيل به من خبر داد كه به زودى صاحب پسرى خواهى شد، پس به او شير مده تا من حاضر شوم. اگر چه يك ماه باشد! عرض كرد: پدرجان چنين خواهم كرد. پيامبر به هنگام تولد حسين (عليه السلام) هم از مدينه به جهت امرى خارج شده بودند. فاطمه به دستور پيامبر از شيردادن خوددارى كردند تا اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مراجعت نمودند و به خانه فاطمه (عليها السلام) آمدند و به فاطمه (عليها السلام) فرمود: با اين مولود چه كردى؟ عرض كرد: پدرجان طبق دستور شما به او شير ندادم. پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حسين (عليه السلام) را به بغل گرفت و زبان مباركش را در دهان او گذاشت تا بمكد و سيراب شود پس پيامبر دو بار فرمود: كامياب شدى اى حسين؟ كافيست تو را، آنگاه فرمود: خداوندا با دارد الا آنچه را خود بخواهد و ((وهى فيك و فى ولدك؛ امامت در تو و فرزندان توست)).
به روايتى ديگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) انگشت ابهام خود را در دهان حسين (عليه السلام) گذاشت و در هر يك روز يا دو روز اين عمل را تكرار مى نمود و تا چهل روز ادامه داشت تا اينكه گوشت حسين (عليه السلام) از گوشت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرورش ‍ يافت.(41)
پارچه دست بافت فاطمه (عليها السلام)
در پى خطبه هاى امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (عليها السلام) و جريانات ديگر، باعث شد كه مردم شام تغيير جهت داده و بر عليه يزيد شدند. يزيد از ترس شورش مردم و جهت اغفال آنها اظهار پشيمانى مى كرد و به اهل بيت (عليها السلام) اظهار محبت مى كرد و حتى به آنها اجازه داد كه در دمشق براى امام حسين (عليه السلام) و شهداى كربلا عزادارى كنند. نقل شده كه وقتى يزيد خواست اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را در مدينه باز گرداند به امام سجاد (عليه السلام) گفت: اگر سه حاجت از من تقاضا كنى هر سه را برآورده مى كنم. امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اول آنكه سر مقدس پدرم حسين (عليه السلام) را بده تا آن صورت نازنين را ببينم. دوم آنكه اموالى را كه از ما غارت شده است به ما بازگردانى. سوم آنكه اگر تصميم كشتن مرا دارى، شخص امينى را معين كن كه اين بانوان را به حرم جدمان مدينه برساند. يزيد گفت: در مورد تقاضاى اول، هرگز روى پدرت را نخواهى ديد. دوم اينكه 9 من تو را عفو كردم و زنان را كسى جز تو به مدينه باز نمى گرداند.
و اما اموالى را كه از شما به غارت برده اند من در عوض چندين برابر قيمت آن را به شما مى پردازم.
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: ما از اموال تو چيزى نمى خواهيم و بگذار از اموالت چيزى كم نشود، ولى اموال غارت شده خود را مى خواهيم، زيرا بافته هاى مادرم فاطمه (عليها السلام) دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و مقنعه و گردنبند و پيراهن او در ميان آنهاست. يزيد دستور داد آن اموال را باز آورند و دويست دينار از مال خود بر آن افزود و به امام سجاد (عليه السلام) داد و آن حضرت آن را گفت و در ميان فقرا و مساكين تقسيم كرد.(42)
مرقد حضرت معصومه (سلام الله عليها) تجليگاه مرقد حضرت زهراء (سلام الله عليها)
آيت الله العظمى مرعشى نجفى (رحمة الله عليه) در درس خود فرمودند: من متولد شده نجف اشرف و بزرگ شده آنجا بودم، علت آمدنم به شهر قم اين بود كه مرحوم پدرم، آيت الله سيد محمود مرعشى براى آنكه از محل قبر شريف حضرت زهراء (عليها السلام) با خبر شود چهل شب در حرم حضرت على (عليه السلام) بيتوته (شب زنده دارى و عبادت و مناجات) نمود، يك شب آن حضرت (در يك حالت مكاشفه) به پدرم فرمود: سيد محمود چه مى خواهى؟ پدرم عرض كرد: محل قبر حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) كجاست تا در كنار قبرش بروم و او را زيارت كنم؟ حضرت فرمود: من كه نمى توانم قبر فاطمه (عليها السلام) را بر خلاف وصيت او معلوم كنم. پدرم عرض عرض: پس در هنگام زيارت او چه كنم؟ حضرت فرمود: خداوند مقام شكوهمند فاطمه را (در اين مورد) به حضرت معصومه داده است، يعنى مرقد حضرت معصومه تجليگاه مرقد شريف حضرت زهراء است. هر كس مى خواهد زيارت حضرت فاطمه (عليها السلام) را درك كند مرقد حضرت معصومه (عليها السلام) را زيارت كند.(43)
--------------------------
1-نهج البلاغه
2-بحار: ج 43 ص 257
3-فرهنگ جامع سخنان امام حسين: ص 58 - 60
4-بحارالانوار: ج 24، ص 74
5-صحيفه نور: ج 16، ص 125
6-بحار: ج 43، ص 341.
7-سفية البحار: ج 1، ص 245
8-بطلة كربلا زينب بنت الزهراء / دكتر عايشه بنت الشاطى: ص 32.
9-آل عمران / 37
10-فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام): ص 35 / بحار: ج 43 ص 309.
11-اصول كافى، ج 1، ص 464
12-ناسخ التواريخ: ص 9
13-احقاف / 15. ((ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و ماردش نيكى كند، مادرش او را با نارحتى حمل مى كند و با نارحتى بر زمين مى گذارد، و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد مى گويد: ((پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم و كار شايسته اى انجام دهم كه از آن خشنود باشى، و فرزندان مرا صالح گردان، من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم، و من از مسلمانانم!))
14-ناسخ التواريخ: ص 29 - 26
15-فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت: ص 65
16-ناسخ التواريخ: 14 - 11
17-ناسخ التواريخ: ص 90
18-دلخوشى دادن، بردن اندوه از دل كسى.
19-ناسخ التواريخ: ص 49.
20-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص 413 / به نقل از: كفاية الاثر: صر 200 - 193
21-بحارالانوار: ج: 43: ص 309
22-مناقب اين شهر آشوب: ج 3، ص 389، / مسند احمد: ج 6، ص 283
23-از امام على (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: حسن (عليه السلام) در زمان رسول خدا ص مرا ((اباالحسين)) صدا مى كرد و حسين (عليه السلام) مرا ((ابالحسن)) مى خواند و هر دو رسول خدا ص را پدر صدا مى كردند، چون ايشان از دنيا رحلت فرمود، آنان مرا ((پدر)) خواندند. فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام) ص 61
24-فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (سلام الله عليها)، ص 50 حديث 43، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 362.
25-انعام، / 85 - 84. ((و از فرزندان او، داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم)؛ اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم! (همچنين) زكريا و يحى و عيسى و الياس را؛ همه از صالحان بودند.
26-آل عمران / 61.((... فقل تعالوا ندع اءبناء نا و اءبناء كم و نساءنا و نساء كم و انفسنا و انفسكم ثم تبهتل فنجعل لعنت الله على الكذبين، به آنها بگو:((بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.))
27-نساء / 23 ((حرام شده است بر شما، مادرانتان، و دختران...))
28-نساء / 23، ((و همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند.
29-فاطمه زهراء ء من المهد الى الحد: ص 81 - 80.
30-انعام / 84. ((و ما به (ابراهيم) اسحاق و يعقوب را عطا كرديم و همه به راه راست هدايت كرديم و نوح را پيش از ابراهيم و فرزندانش، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون هدايت كردمى و همچنين ما نيكوكاران را پاداش نيك خواهيم داد.)).
31-انعام / 85. ((زكريا يحيى، عيسى و الياس و از ذريه هاى ابراهيم هستند و همه از نيكوكارانند)).
32-فاطمة الزهرا من المهد الى اللحد: ص 80 – 79
33-فرهنگ جامع سخنان امام حسين: ص 40
34-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص 250 / تفسير فرات: ص 171
35-ام ايمن كنيز آمنه بنت وهب، مادر گرامى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود كه پس از وفات آمنه به رسول اكرم رسيد و پيامبر نيز ام ايمن را به فاطمه زهراء بخشيدند.
36-فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت: ص 193 - 192
37-مناقبت اين شهر آشوب: ج 3 ص 394
38-مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى (رحمة الله عليه)
39-فرهنگ جامع سخنان امام حسين: ص 55
40-سوگنامه آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ص 532 - 531
41-ناسخ التواريخ: ص 25 - 24.
42-ترجمه لهوف سيد بن طاووس، ص 231
43-شفيعه محشر ييا مظلومه پيامبر از كتاب حضرت معصومه (سلام الله عليها) چشمه جوشان كوثر (محمدى اشتهاردى) ص ‍ 73. (البته ناگفته نماند كه اين رؤ ياى صادقانه به دو گونه نقل شده است.)
-------------------
حليمه صفرى

دیدگاه‌ها   

0 #1 پاسخ: فصل هفتم: فرزندانز-ا 1391-04-12 10:22
با تشکر از زحمات شما
سرعت سایت شما پایین است.
از مقالات علمی به ثبت رسیده در مجامع علمی که در زمینه ی مسایل مذهبی است در سایتتان استفاده نمایید.
با سپاس
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page