مادرى نمونه
يكى از ابتدايى ترين مراحل پروش و اثر گذارى در روح كودك نامگذارى است. نامگذارى، براى طفل اهميت فوق العاده اى دارد، زيرا اولين چيزى كه در فهم لطيف و حساس كودك راه پيدا مى كند نام و شهرت اوست و اينكه اين نام چه بار فرهنگى و معنا دارى را حمل مى كند، تاءثير زيادى در روح و روان كودك دارد. بدين جهت على (عليه السلام) يكى از حقوقى را كه فرزندان بر عهده پدر دارند نام نيكو و پسنديده مى شمارد و مى فرمايد:
حق الولد على الوالد اءن يحسن اسمه؛
حق فرزند بر پدر اين است كه نامى نيكو بر او بگذارد.(1)
با اين توضيح نگاهى كوتاه مى كنيم به زندگى حضرت زهراء (عليها السلام) در رابطه با تولد فرزندان و نام گذارى و عقيقه و...
بعد از تولد امام حسن، امام حسين، حضرت زينب و ام كلثوم (عليها السلام) حضرت زهراء (عليها السلام) امر نامگذارى را به على (عليه السلام) واگذار مى كرد. على (عليه السلام) مى فرمود: من در امر نامگذارى فرزندانم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم، بنابر اين كودك را نزد پيامبر مى آورد و حضرت هم به نامهاى برگزيده شده از طرف خداوند بر آنان نام مى گذاشت.
يكى ديگر از سنتهاى جارى در زندگى صديقه كبرى، گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود و ديگر عقيقه (قربانى كه در واقع مى توان آن را بيمه سلامتى شمرد) و صدقه براى نوزاد متولد شده بود.
نقل شده است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) هر گاه صاحب فرزندى مى شد، براى او گوسفندى عقيقه مى داد، سپس روز هفتم، سر او را مى تراشيد و برابر وزن موهاى او نقره صدقه داده و براى قابله و همسايه ها هديه مى فرستاد و ديگران را در شادى خود سهيم مى كرد.(2)
فرزندان فاطمه (عليها السلام)
حاصل پيوند آسمانى فاطمه زهراء (عليها السلام) با على (عليه السلام) سه پسر و دو دختر مى باشد.
امام حسن (عليه السلام)
اولين فرزند فاطمه (عليها السلام) بود كه در 15 رمضان سال سوم هجرى قمرى متولد شد. بعد از تولد او را در پارچه اى سفيد پوشاندند و جهت نامگذارى خدمت رسول اكرم بردند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به امر پروردگار نام ((حسن)) را بر او نهاد و برايش گوسفندى عقيقه كرد و روز هفتم سر او را تراشيد و به اندازه وزن آن نقره صدقه داد.
امام حسن (عليه السلام) دوران كودكى را در دامن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرورش يافت و بسيار مورد علاقه ايشان بود. در دوران امامت على (عليه السلام) همراه پدر در جبه هاى جهاد و از جمله در نبرد جمل و صفين و نهروان شركت جست و پس از شهادت على (عليه السلام)، امام و خلافت به او منتقل گرديد. عاقبت در سال 49 هجرى به وسيله زهراء به شهادت رسيد و در قبرستان بقيه در مدينه منوره دفن گرديد و مزار شريفش مطاف ملائكه مقرب خداوند است.
امام حسين (عليه السلام)
دومين فرزند فاطمه (عليها السلام)، در سوم شعبان سال چهارم هجرى متولد شد. او نيز مثل برادرش مورد علاقه و محبت بسيار زياد نبى اكرم حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. پس از شهادت امام حسن (عليه السلام) به امامت رسيد و عليه حكومت جابرانه و ضد اسلامى يزيد قيام نمود و در عاشوراى سال 61 هجرى با شهادت خود و يارانش در كربلا پر شورترين حماسه تاريخ بشريت را آفريد و قبر شريفش در كربلاى معلا زيارتگاه ملائكه و فرشتگان الهى و عاشقان مى باشد.
حضرت زينب (عليها السلام)
سومين فرزند فاطمه زهراء (عليها السلام) در سال پنجم يا ششم هجرى متولد شد و با پسر عمويش ((عبدالله بن جعفر)) ازدواج كرد. او هميشه از همان كودكى دلبستگى خاص به برادرش امام حسين (عليه السلام) داشت و حتى به هنگام ازدواج شرط بر آن نمود كه هرگاه برادرش حسين (عليه السلام) خواست به مسافرتى برود همراه اسيران شهر به شهر مى رفت و افشاگرى نمود و از حقانيت دين اسلام دفاع كرد. مدتى بعد از واقعه عاشوراء وفات نمود. در محلى دفن آن حضرت اختلاف است. بعضى گفته اند: در مدينه وفات يافته و همانجا مدفون است و برخى ديگر گفته اند: در اطراف شام و برخى گفته اند در مصر مدفون است و بنابر قولى هم دمشق محل دفن آن است و داراى زيارتگاهى است.
زينت صغرى (عليها السلام)
كه كنيه اش ام كلثوم است. دومين دختر على و فاطمه (عليها السلام) در سال هفتم هجرى ديده به جهان گشود. وى در كربلا به همراه برادر بزرگوارش حضور داشت و پس از شهادت آن حضرت در خدمت امام سجاد (عليه السلام) به شام و از آنجا به مدينه بازگشتند. چهارده ماه پس از مراجعت، در مدينه در گذشت، شوهرش ((عون بن جعفر)) بوده است.
محسن (عليه السلام)
آخرين فرزند فاطمه، كه پيامبر اين نام را بر او نهاده بود. او در حادثه هجوم بر در خانه حضرت سقط شود و اولين شهيد و ولايت شد و بنابر روايتى در روز قيامت حضرت خديجه و فاطمه بنت اسد، محسن شهيد را بدست گرفته وارد صحراى محشر مى شوند و از خداوند مى خواهند كه انتقام او را بگيرد.
امام حسين (عليه السلام) به مادرش مباهات مى كند
روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، در حالى كه على (عليه السلام) نزد او بود امام حسين (عليه السلام) را كه شش ساله بود در دامان خود نشاند و لبان او را مى بوسيد. على (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا! كدام يك نزد شما محبوب تريم، من يا حسين؟
امام حسين (عليه السلام) پاسخ داد: هر كه در شرافت والاتر است او نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) محبوب تر و مقرب تر است.
على (عليه السلام) فرمود: حسين جان! با من مباهات مى كنى؟
عرض كرد: بلى پدر جان!
على (عليه السلام) فرمود: من اميرمؤ منانم، من زبان راستگويانم، من وزير مصطفايم، من... حدود هفتاد فضيلت از فضايل خود را شمرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به حسين (عليه السلام) فرمود: ابا عبدالله! آيا شنيدى؟ اينها ذره اى از فضايل و مزيت اوست او بالاتر از اينهاست.
حسين (عليه السلام) فرمود: همه ستايشها از آن خداوند است. اى امير مؤ منان! من حسين بن على هستم. مادرم فاطمه زهراء (عليه السلام) سرور بانوان جهانيان است. اى على! مادر من نزد خدا و همه مردم برتر از مادر تو و جدم محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) برتر از همه مردم و جد توست. اى على! تو نزد خدا برتر از منى و من با پدران و مادران و اجداد خود فاخرتر از تو هستم...
سپس برخاسته دست به گردن على انداخت و او را بوسيد و على (عليه السلام) نيز او را در آغوش گرفت و بوسيد.(3)
پنج تن هرگز از هم جدا نمى شوند
جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به آفتاب اقتدار پيدا كنيد و اگر آفتاب غروب كرد و به ماه اقتدار پيدا كنيد و اگر ماه از نظرها غائب شد، به زهره به اگر زهره ناپديد گشت. پس به دو ستاره فرقدين تمسك كنيد.
سؤال شد يا رسول الله منظور از خورشيد كيست؟ فرمود منم. دوباره سؤ ال شد منظور از ماه كيست؟ فرمود: على بن ابيطالب. و از زهره؟ فرمود: زهراء (عليها السلام) و از دو ستاره فرقدين؟ فرمودند: مقصود امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) مى باشند.
سپس فرمود: كتاب خدا با عترت من بهم پيوسته است و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند.(4)
خانه فاطمه (عليها السلام) پرورشگاه زبدگان اولاد آدم
امام خمينى (رحمة الله عليه) سلاله پاك زهراء اطهر (سلام الله عليها) در پيامى فرمود:
زنى كه در حجره اى كوچك و خانه اى محقر، انسانهايى را تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى مى درخشند.
صلوات و سلام خداوند بر اين حجره محقر كه جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است.(5)
نامگذارى فرزند فاطمه (عليها السلام) از طرف پروردگار
وقتى كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى قمرى اولين مولد فاطمه (عليها السلام) چشم به جهان گشود، فاطمه (عليها السلام) به على (عليه السلام) گفت نام او را انتخاب كند. على (عليه السلام) فرمود: من در نامگذارى بر پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم. پس او را نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بردند، پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سبقت نمى گيرم. پس او را نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بردند، پيامبر او را بوسيد و فرمود: چه نامى برايش انتخاب كرديد؟ حضرت على (عليه السلام) جواب داد: قبل از شما نامى براى او انتخاب نكرديم، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من هم بر خداى خويش سبقت نمى گيرم.
جبرئيل از طرف خداوند نازل شد و تبرك پروردگار را به پيامبرش رساند و عرض كرد: خداوند عزوجل امر مى كند كه چون نسبت على (عليه السلام) به شما مانند نسبت هارون به موسى (عليه السلام) است او را به نام فرزند هارون نام بگذار. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: نام او چه بود؟ جبرئيل جواب داد: ((شُبّر)). پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: زبان من عربى است، جبرئيل عرض كرد، معادل آن در زبان عربى ((حسن)) است.(6)
كمك گرفتن از فرزند در مورد آيات نازل شده
امام حسن (عليه السلام) در دوران هفت سالگى، به مسجد مى رفت و پاى منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى نشست و آنچه در مورد وحى از آن حضرت مى شنيد در برگشت به منزل، براى مادرش فاطمه زهراء (عليها السلام) نقل مى كرد. (بدين ترتيب كه همچون يك خطيب روى متكائى مى نشست و سخنرانى مى نمود و در ضمن سخنرانى آنچه كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرا گرفته بود بيان مى كرد).
حضرت على (عليه السلام) هر گاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهراء (عليها السلام) سخن مى گفت در مى يافت كه فاطمه از تمام آيات نازل شده قرآن اطلاع دارد، از او پرسيد: با اينكه شما در منزل هستيد چگونه از آنچه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسجد بيان كرده آگاه هستى؟ فاطمه زهراء (عليها السلام) جريان را براى على (عليه السلام) شرح داد كه اين آگاهى از ناحيه فرزندش حسن مى باشد.
روزى على (عليه السلام) در گوشه اى از منزل مخفى شد. حسن كه در مسجد، سخنان پيامبر را شنيده بود وارد منزل شد و طبق معمول بر متكائى نشست، تا به سخنرانى بپردازد. ولى لكنت زبان پيدا كرد، حضرت زهراء (عليها السلام) تعجب نمود. حسن (عليه السلام) به مادرش عرض كرد: تعجب نكن، زيرا كه شخصى بزرگى، سخن مرا مى شنود و استماع او مرا از بيان مطلب، باز داشته است. در اين هنگام على (عليه السلام) از مخفيگاه خارج شده و فرزندش، حسن را بوسيد.(7)
تعليم و تربيت زينب (عليها السلام)
حضرت زينب (عليها السلام) دختر دانشمند فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود، طورى كه او را عقيله بنى هاشم ناميده اند، او استاد علوم قرآنى بود. روزى مشغول تلاوت قرآن بود، در اين هنگام پدرش على (عليه السلام) صداى او را شنيد حضرت زينب تفسير بعضى از اين آيات قرآنى را از پدرش سؤ ال مى كند. على (عليه السلام) به سختى تحت تاءثير هوش و ذكاوت درخشان زينب قرار گرفته، لذا اشاراتى به آينده دختر گرامى خود زينب كرد. جرياناتى را كه در پيش دارد ياد آورد شد. حضرت زينب در پاسخ پدر گفت: مادرم فاطمه (عليها السلام) مرا به اين مطالب، آگاه كرده تا مرا براى فردايم آماده سازد.(8)
غذاى آسمانى براى فاطمه (عليها السلام) و فرزندانش
مرحوم مجلسى گويد: گروهى از صحابه نقل كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد منزل فاطمه زهراء (عليها السلام) شد و فرمود: فاطمه جان! حسن و حسينى از من خوردنى مى خواهند و من چيزى نمى يابم تا آنها بخورند.
پس پيامبر با على و حسن و حسين و فاطمه (عليها السلام) نشستند، فاطمه (عليها السلام) متحير بود و نمى دانست چه كند؟ پيامبر مدتى به آسمان نگاه كرد، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) خداى على اعلى سلامت مى رساند و مى فرمايد: به على و حسن و حسين و فاطمه (عليها السلام) بگو، از ميوه هاى بهشتى چه چيزى را دوست مى دارند؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رو به اهل بيت كرد و فرمود: پروردگار مى داند كه شما گرسنه ايد و مى فرمايد: از ميوه هاى بهشتى كدام را دوست داريد؟ آنان از روى شرم از پيامبر سكوت كرده و چيزى نگفتند، پس حسين (عليه السلام) سكوت را شكست و عرض كرد: با اجازه شما! بابا جان اى اميرمؤ منان، با اجازه شما! مادر جان، اى بانوى زنان عالميان و با اجازه شما، اى برادر حسن نيكوكار، مى خواهم يكى از ميوه هاى بهشتى را انتخاب كنم، همگى فرمودند: حسين جان هر چه مى خواهى بگو.
امام حسين (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا! به جبرئيل بگو: ما رطب تازه مى خواهيم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند اين را مى دانست. سپس رو به فاطمه (عليها السلام) نمود و فرمود: فاطمه!برخيز و وارد آن اطاق شو و هر چه در آن بود بياور. فاطمه (عليها السلام) وارد شد، ديد طبقى بلورين با روپوش سبز بهشتى كه در آن رطب تازه است - با اينكه فصلش نبود - در آنجا نهاده شده است. آن طبق را نزد پيامبر آورد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: فاطمه جان! اين از كجا آمده؟ فاطمه (عليها السلام) همان جواب مريم را (كه در قرآن مجيد آمده) داد و عرض كرد: از جانب خداست ((همانا خدا هر كه را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد))(9) سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاست و طبق را پيش روى همه نهاد و فرمود. بسم الله الرحمان الرحيم. آنگاه خرما را دانه دانه در دهان اهل بيت خود گذاشت و مى فرمود: بخوريد نوش جان و گوارايتان باد.(10)
خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به فاطمه (عليها السلام)
از صادق آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤ ال شد: فضيلت فرزندان حسين (عليه السلام) بر اولاد حسن (عليه السلام) در چيست و حال آنكه ايشان در طريق واحد و مكان و منزلت يكسانند؟
امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: مگر معتقد نيستيد و باور نداريد آنچه را مى گويم و سبب آن را بيان مى كنم! همانا جبرئيل به محضر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شرفياب شد و عرض كرد.
يا محمد! ان الله يبشرك بمولود يولد من فاطمة تقتله امتك من بعدك...؛
اى رسول خدا! خداوند مژده مى دهد كه فرزندى برايت از فاطمه متولد مى شود كه بعد از تو امت تو او را به شهادت مى رسانند.(11)
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به خدايم سلام برسان و بگو: من چنين فرزندى را نمى خواهم. اين گفتگو و رفت و آمد جبرئيل تا سه بار تكرار شد. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، على (عليه السلام) را از اين موضوع آگاه ساخت. على (عليه السلام) نيز فرمود: مرا به چنين فرزندى رغبتى نيست و همچنان اين گفتار سه بار بين آنان تكرار شد و در مرتبه سوم خداوند فرمود: اين فرزند صاحب امامت خواهد بود و آثار پيغمبران را به ارث خواهد بود و علوم اولين و آخرين را خواهد داشت. آنگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (عليها السلام) را نيز از اين ماجرا خبر داد. فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: اين پدر! من چنين فرزندى نمى خواهم و باز اين گفتگو سه بار تكرار شد و در مرتبه سوم فرمود: اى فاطمه! فرزندان پسر تو پيشوايان دين من و وارث آثار من و خازن علم من خواهند بود. پس فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: اى پدر به قضاى خدا رضا دادم، پس به حسين (عليه السلام) حامله شد و پس از شش ماه وضع حمل نمود و فرزند شش ماهه زنده نمى ماند به جز حسين و عيسى (به روايتى يحيى)(12)
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) ضمن اشاره به اين مطلب كه جبرئيل از شهادت امام حسين (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و آن حضرت به فاطمه (عليها السلام) خبر داده بود مى فرمايند:
((آيا مادرى را در دنيا سراغ داريد كه او را به تولد پسرى مژده دهند و او با كراهت حامله شود و با كراهت وضع حمل كند))(بار بگذارد).
اين مطلب امام صادق (عليه السلام) اشاره به اين آيه شريفه قرآنى است كه درباره امام حسين (عليه السلام) نازل شده است.
و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اءربعين سنة قال رب اءوزعنى اءن اءشكر نعمتك التى اءنعمت على و على والدى و اءن اءعمل صالحا ترضاه و اءصلح لى فى ذريتى انى تبت اليك و انى من المسلمين (13)
باز در حديث ديگرى از امام جعفر صادق (عليه السلام) درباره فضيلت فرزندان امام حسين (عليه السلام) بر فرزندان امام حسين (عليه السلام) در علل الشرايع آمده است كه: بعد از تولد امام حسين (عليه السلام) نه از فاطمه و از هيچ زنى ديگر شير نياشاميد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر روز حاضر مى شد و زبان مباركش را در دهان حسين (عليه السلام) مى گذاشت و حسين (عليه السلام) زبان جدش را مى مكيد و سير مى شد و گوشت او از گوشت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روئيد.
در بعضى از روايات آمده است كه آن حضرت انگشت ابهام را در دهانش مى گذاشت و حسين (عليه السلام) همچون سينه و مادر انگشت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را مى مكيد و شير مى خورد و بدين صورت يك روز يا دو روز گرسنه نمى شد.(14)
حرمت آتش بر فاطمه (سلام الله عليها) و فرزندانش
حضرت على (عليه السلام) چنين فرمودند:
شنيدم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: فاطمه را فاطمه ناميده اند، زيرا كه خدا تبارك و تعالى وى و فرزندانش را از آتش باز داشته و بركنار داشته است، البته آن فرزندانى از ايشان كه خدا را ملاقات كنند در حالى كه ايمان به پروردگار داشته و به آنچه كه بر من نازل گرديده اعتقاد داشته باشند.(15)
ماجراى شگفت انگيز روزهاى باردارى
از ((مقداد بن اسود الكندى)) روايت شده است كه گفت: روزى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدم: يا رسول الله! چنان مى نمايد كه حسين از حسن به سال بزرگتر است؟
فرمود: از براى حسين (عليه السلام) در قلوب مؤ منين معرفتى است پنهان از مادرش فاطمه پرسش كن!
مقداد مى گويد: من به در خانه فاطمه (عليها السلام) آمدم و بر در خانه ايستادم، حمامه بر در خانه آمد. گفت اى برادر كندى! چيزى مرا به شگفتى در آورده است! گفت: چه كسى به تو خبر داده است كه من بر در خانه ايستاده ام؟ گفت: بانوى من فاطمه (عليها السلام) به من فرمود: مردى از كنده بر در خانه ايستاده است و سؤ الى دارد از محل و مقام ((قرة العين)) من.
مقداد مى گويد: كرامت فاطمه (عليها السلام) موجب كنجاوى من شد. پس خدمت آن حضرت رسيدم و عرض كردم: اى دختر پيامبر! منزلت و مقام حسين در چيست؟ حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: زمانى كه حسن (عليه السلام) متولد شد تا مدتى به او شير دادم، روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به دين من آمدند و حسن در حال خوردن خرما بود، فرمود: حسن را از شير باز گرفتى؟ گفتم: آرى او را از شير گرفتم. سپس به من فرمود: دخترم! در جبين تو تشعشع نورى مى بينم كه به زودى فرزندى مى آورى كه براى خلايق حجت باشد.
آنگاه حضرت فاطمه (عليها السلام) كيفيت حمل امام حسين (عليه السلام) را چنين بيان فرمود:
چون يك ماه از حمل من سپرى شد حرارتى در من بوجود آمد چون اين موضوع را به عرض پدر رساندم رسول خدا كوزه آبى طلبيد و كلماتى بر آن خواند و در آن دميد و به من فرمود: فاطمه جان! از اين آب بنوش، وقتى كه شربتى از آن آب نوشيدم به اذن خداوند عطش من بر طرف شد و از ماه دوم تا سوم رغبتى به خوردن و نوشيدن نداشتم و به قدرت پروردگار چنان بود كه شربت شير مى آشامم. در ماه سوم خبر و سعادت در خانه ما زياد شد و در ماه چهارم به بعد زحمت و ناراحتى از من زايل شد، بيشتر به مسجد مى رفتم و به ذكر خداى مشغول بودم و از مصلاى خويش فقط براى حاجتى بيرون مى رفتم. تا ماه پنجم تمام شد چون ماه ششم فرا رسيد در شبهاى تاريك از فروغ نور حسين (عليه السلام) احتياج به نور چراغى نداشتم و در مصلاى خويش صداى خويش صداى تسبيح و تهليل او را از درون خويش مى شنيدم و چون از ماه ششم نه روز گذشت نيرويى بدست آوردم و خداوند پشت مرا قوى ساخت و چون ده روز ديگر گذشت در خواب بودم كه شخصى سفيد پوش را ديم كه بر بالين من نشست و بر روى و پشت من دميد، من ترسيدم از خواب بيدار شدم و تجديد وضو كردم چهارم ركعت نماز گذاشتم، ديگر باره من از حال خود رفتم و دوباره شخصى كنارم حاضر شد و مرا نشاند و بر من چيزى خواند و تعويذ كرد. روز بعد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه مرا ديد آثار سرور و شادمانى در چهره مباركش آشكار شده و حال من نيكو شد. من جريان خواب را به عرض ايشان رساندم حضرت فرمود: بشارت باشد تو را اى فاطمه! آنكه در تو بدميد دوست من ميكائيل بود كه موكل ارحام اهل بيت من است. پس حضرت گريست و مرا به سينه خود چسبانيد و فرمود: آن ديگرى دوست من جبرئيل است كه خداوند او را براى خدمت به فرزند تو گماشته است.(16)
فصل هفتم: فرزندان
- بازدید: 11882
دیدگاهها
سرعت سایت شما پایین است.
از مقالات علمی به ثبت رسیده در مجامع علمی که در زمینه ی مسایل مذهبی است در سایتتان استفاده نمایید.
با سپاس
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا