ابن كثير دمشقى و ديگران براى اثبات مدعاى خود به چند روايت استناد جسته است كه احمد حنبل و محدثان قبل از او، در كتاب هايشان آن ها را ذكر كرده اند.
قبل از ذكر اين روايات، بايد ياد آور شد كه بعد از نقل روايت، بلافاصله به نقد سندى آن ها مىپردازيم و نقد دلالى آن را در قسمت پاسخ ها، پىگيرى خواهيم كرد.
1. روايت از عبد الله بن زبير
بلاذرى در انساب الاشراف آورده، عبد الله بن زبير ادعاى مختار را بر نزول وحى تصديق كرده است:
وحدثني عمر، حدثنا أبو داود، حدثنا قيس عن أبي إسحاق، عن سعيد بن وهب قال: قيل لابن الزبير إن المختار يزعم أنه يوحي إليه قال صدق ثم قرأ: «هل أنبئكم على من تنزل الشياطين تنزل على كل أفاك أثيم» (شعراء/222).
به ابن زبير گفته شد كه مختار گمان مىكند وحى بر او نازل مىشود. ابن زبير گفت: راست گفته است، سپس اين آيه را خواند: آيا خبر دهم شما را بر اين كه آنها بر هر دروغگوى گنهكار نازل مىگردند؟.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص371، طبق برنامه الجامع الكبير.
شواهدي بر جعل اين ادعا توسط زبيريان
1. طبق مباني اهل سنت، كلام زبيريان در مورد مختار حجت نيست
طبق مبناى اهل سنت، كلام دشمنان در مورد يكديگر حجت نيست؛ ابن اثير در اسد الغابه بعد از اين كه مختار را از جهت نسبى معرفى كرده مىنويسد:
وأخباره غير حَسَنة، رواها عنه الشعبي وغيره، إلا أنه كان بينهما ما يوجب أن لا يُسمع كلام أحدِهما في الآخر.
روايات مختار حسن نيست كه شعبى و غير او روايات او را نقل كرده، مگر اين كه بين مختار و شعبى چيزهاى واقع شده كه به موجب آن سخن يكى از آن دو در مورد ديگرى، قابل شنيدن نيست.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج5، ص128، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
و وقتى كلام شعبى در مورد مختار حجت نباشد، كلام زبيريان قطعا حجت نخواهد بود. (البته اين مطلب به صورت مفصل در نقل روايت خود شعبى ذكر خواهد شد) و علت اين امر، نمىتواند چيزى باشد، جز جعل روايت به خاطر دشمنى با مختار.
2. كشتن زن مختار، به جرم گفتن واقعيت
بلاذرى، طبرى، ابن كثير دمشقى، و ديگران از اين حقيقت پرده بر مىدارد كه بعد از كشته شدن مختار، ديدگاه زن مختار (عمرة دختر نعمان) را در باره مختار مىپرسد، عمره مىگويد: مختار را خدا رحمت كند، او بنده صالح خدا بود؛ اما مصعب بن زبير به برادرش عبد الله بن زبير به دروغ مىنويسد كه زن مختار مىگويد: مختار مدعى نبوت بود:
وبعث المصعب إلى أم ثابت بنت سمرة بن جندب الفزازي، وعمرة بنت النعمان بن بشير الأنصاري، امرأتي المختار، فأحضرتا فقال لهما ما تقولان في المختار؟ فأما أم ثابت فقالت: ما عسينا أن نقول فيه إلا مثل ما تقولون من الكذب وادعاء الباطل فخلى سبيلها، وقالت عمرة: ما علمته رحمه الله إلا مسلماً من عباد الله الصالحين، فحبسها المصعب في السجن، وكتب إلى عبد الله بن الزبير: إنها تزعم أنه نبي فكتب إليه أن أخرجها فاقتلها، فأخرجها إلى ما بين الحيرة والكوفة بعد العشاء الآخرة فأمر بها رجلاً من الشرطة يقال له مطر، فضربها بالسيف ثلاث ضربات، وهي تقول: يا أبتاه، يا أهلاه، يا عشيرتاه،
مصعب بن زبير (بعد از كشته شدن مختار) دو خانم مختار (ثابت دختر سمره بن جندب فزارى و عمر دختر نعمان بن بشير انصاري) را احضار كرد. به آن دو گفت: در باره مختار چه مىگوييد؟ ام ثابت گفت: چه مىتوانيم بگوييم، جز كلام شما كه او را دروغگو و مدعى باطل مىدانيد؟ مصعب او را رها كرد.
اما عمرة گفت: خداوند مختار را رحمت كند، من او را مسلمان و بنده از بندگان صالح خدا مىدانم. معصب او را زندانى كرد و به برادر خود عبد الله بن زبير نوشت كه زن مختار گمان مىكند: مختار پيامبر بود. عبد الله به مصعب نوشت او را از زندان بيرون كرده و بكشيد. مصعب او را بين حيره و كوفه آورد به مردى از لشكريانش كه مطر نام داشت گفت: گردن او را بزند. او با سه ضربه شمشير آن زن را زد در حالى كه او فرياد مى زد: يا ابتاه يا اهلاه يا عشيرتاه.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص370،طبق برنامه الجامع الكبير.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص494، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج69،ص296، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص289، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج4، ص70، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
آيا كلام عمره اين مطلب را مىرساند كه مختار پيامبر بود؟ اين شما و اين هم سخن عمرة بنت نعمان:
ما علمته رحمه الله إلا مسلماً من عباد الله الصالحين.
اما مصعب بن زبير بر خلاف گفته او، به برادرش نوشت كه او گمان مىكرد كه مختار پيامبر بود. يا به نقل ابن كثير، مصعب نوشت: زن مختار مىگويد: مختار پيامبر بود.
مسعودى از مورخان اهل سنت جريان كشتن زن مختار را به صورت ديگر و پر رنگ تر اينگونه نقل كرده است:
وأتى بحرم المختار فدعاهن إلى البراءة منه ففعلن إلا حرمتين له إحداهما بنت سَمُرَةَ بن جندب الفزاري والثانية ابنة النعمان بن بشير الأنصاري، وقالتا: كيف نتبرأ من رجل يقول ربي الله؟ كان صائم نهاره قائم ليله، قد بذل دمه لله ولرسوله في طلب قَتَلَةِ ابن بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم، وأهله وشيعته، فأمكنه اللّه منهم حتى شفي النفوس، فكتب مصعب إلى أخيه عبد اللّه بخبرهما وما قالتاه، فكتب إليه إن هما رجعتا عما هما عليه وتبرأتا منه وإلا فاقتلهما، فعرضهما مصعب على السيف، فرجعت بنت سمرة ولعنتة وتبرأت منه، وقالت: لو دعوتني إلى الكفر مع السيف لكفرت: أشهد أن المختار كافر، وأبت ابنة النعمان بن بشير، وقالت: شهادة أرزقها فأتركها. كلا إنها موتة ثم الجنة والقدوم على الرسول وأهل بيته، والله لا يكون، آتي مع ابن هند فأتبعه وأترك ابن أبي طالب؟ اللهم أشهد إني متبعة لنبيك وابن بنته وأهل بَيْتِه وشيعته، ثم قدَمها فقتلت صبراً.
حرم (زنان و كنيزان) مختار را آوردند به آنها گفتند از مختار بيزارى جوئيد همگى اين كار را كردند جز هردو خانم مختار، يكى دختر سمره بن جندب فزارى و ديگرى دختر نعمان بن بشير انصارى. آن دو گفتد: چگونه از مردى بيزارى بجوييم كه مىگفت: خدا پروردگار من است، روزها روزه دار و شبها مشغول عبادت بود. او خونش را در راه خدا و رسول خدا در خونخواهى از قاتلان پسر دختر رسول خدا صلى الله عليه وسلم و اهل بيت و شيعيانش، بخشش كرد. خداوند او را در اين راه توفيق داد تا قلب هايى را شفا بخشيد. مصعب به برادرش عبد الله خبر آن دو و گفتارشان را نوشت. عبد الله دوباره به مصعب نوشت: اگر آن دو زن، از اين عقيده خود برگشتند و از مختار بيزارى جستند خوب (آزاد كنيد) و گرنه آن دو را بكشيد. مصعب شمشير به رخ آنها كشيد، دختر سمره بن جندب از عقيده اش برگشت مختار را لعن كرد و از او بيزارى جست و گفت: حتى اگر بخواهى مرا با شمشير به سوى كفر دعوت كنى حاضرم و كافر مىشوم! و شهادت مىدهم كه مختار كافر است.
اما دختر نعمان بن بشير بيزارى نجست و فرمان مصعب سرپيچى كرد وگفت: آيا شهادت را كه نصيب من شده رها كنم؟ هرگز، شهادت مردن است و پس از آن بهشت و قدم نهادن در محضر رسول خدا و اهل بيت او است، سوگند به خدا مختار كافر نبود، آيا با پسر هند بيايم و او را پيروى كنم و پسر ابو طالب را رها كنم؟ خدا شاهد باش من پيرو پيامبر تو و پيرو پسر دختر او و اهل بيت آن حضرت و از شيعيان او هستم. سپس او را جلو آوردند و با شمشير (قتل صبر) كشته شد.
المسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج1، ص391، طبق برنامه الجامع الكبير.
جالب توجه در اين روايت، تصريح هر دو همسر مختار به صادق بودن او است، و برگشتن يكى از آنها به زور شمشير و مقاومت همسر دوم مختار نيز شاهد بسيار خوبى بر حقيقت است؛ همچنين عبارت همسر مختار كه «والقدوم على الرسول وأهل بيته، والله لا يكون، آتي مع ابن هند فأتبعه وأترك ابن أبي طالب؟ اللهم أشهد إني متبعة لنبيك وابن بنته وأهل بَيْتِه وشيعته» به خوبى اسلام او و صحت نداشتن ادعاى نبوت مختار را نشان مىدهد. حال با توجه به اين روايات، به دست مىآيد تمام رواياتى كه مىگويد مختار ادعاى وحى كرده، از جعليات زبيريان است؛ زيرا طبق همين روايت، دختر سمره بن جندب كه سخن موافق با زبيريان را گفت آزاد شد؛ اما عمره كه حقيقت را بازگو كرد براى اينكه اين حقيقت هميشه پوشيده بماند، او را كشتند تا مبادا بعد از چند مدتى چهره حق را نمايان كند و دروغ زبيريان را برملا سازد.
3. انكار اتهام كذب توسط ابن عباس
گذشت كه ابن عباس اين نسبت ناروا را در مورد مختار انكار كرده و قبول ندارد. ابن اثير در كتاب الكامل فى التاريخ نقل كردهاست:
وقال ابن الزبير لعبد الله بن عباس ألم يبلغك قتل الكذاب؟ قال: ومن الكذاب؟ قال: ابن أبي عبيد. قال: قد بلغني قتل المختار قال: كأنك نكرت تسميته كذابا ومتوجع له قال: ذاك رجل قتل قتلتنا وطلب ثأرنا وشفى غليل صدورنا وليس جزاؤه منا الشتم والشماتة.
ابن زبير به عبد الله بن عباس گفت: آيا از كشته شدن كذاب خبر شدي؟ عبد الله بن عباس گفت: كذاب كيست؟ ابن زبير گفت: ابن ابى عبيد. ابن عباس گفت: خبر كشته شدن مختار به من رسيده است (نه كذاب). ابن زبير گفت: گويا انكار مىكنى كه او كذاب است و براى او اندوهناكي؟ ابن عباس گفت: او مردى بود كه قاتلان ما را كشت و خون ما را باز خواست كرد و اندوه و غم سينه هاى ما را شفا بخشيد، پاداش او دشنام و شماتت و سرزنش نيست.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج4، ص72، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
سخن ابن عباس مىرساند آن چه را زبيريان در باره مختار مىگويند و اقعيت ندارد، آنها با نسبت دادن اين سخنان مىخواهند مقام مختار را پايين بياورند و دليل اين شتم وشماتت هم خيلى روشن است؛ زيرا مختار نه تنها آنها را براى رسيدن به اميال نفسانى شان كمك نكرد؛ بلكه به عنوان يك سد آهنين در مقابل آنان قرار گرفت.
4. نماز خواندن صحابه پشت سر مختار
در بخش «اقتداى صحابه در نماز به مختار» گذشت كه:
1. مدعي نبوت به اجماع اهل سنت كافر است.
2. نماز خواندن پشت سر كافر صحيح نيست و كفايت نميكند.
3. صحابه پشت سر مختار نماز خواندهاند.
نتيجه اين مقدمات آن است كه مختار، مدعى نبوت نبوده است، و اگر مدعى بوده عمل خود صحابه زير سؤال مىرود و نماز خواندن پشت سر يك مدعى نبوت از آنها به دور است.
5. ترديد ابن كثير در ادعاي نبوت توسط مختار
محكم ترين شاهد بر ساختگى بودن ادله و واقعيت نداشتن ادعاى بزرگان اهل سنت در مورد مختار، ترديد ابن كثير در اين نسبت دروغ به مختار است. اگر در واقع مختار ادعاى نبوت كرده بود، و اين مسأله قطعى بود، ابن كثير كه خود از اشكال گيرندگان بر مختار است دچار شك و ترديد نمىشد.
ابن كثير از يكطرف مدعى است كه مختار ادعاى نبوت كرده است؛ اما از طرف ديگر او ادعاى نبوت را از جانب مختار قطعى نمىداند و در البدايه والنهاية بعد از نقل روايات مىگويد:
ولكن ما أدرى هل كان يدعى النبوة أم لا.
من نمىدانم آيا مختار ادعاى نبوت كرده يانه؟
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج 8، ص 292، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
و جالب اينجا است اگر ابن كثير به قطعى بودن اين ادعا از جانب مختار ايمان داشت و آن را يك قضيه مسلم مىدانست، قضيه بازجويى مصعب بن زبير را كه صراحت در ساختگى بودن ادعاى نبوت مختار دارد، نقل نمىكرد.
در نقل ابن كثير اين عبارت آمده است:
وكتب إلى أخيه إنها تقول: إنه نبى...
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص 289، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
اعتراف ابن كثير در جهالتش بر ادعاى مختار، دليل بر دروغ بودن مدعاى ابن تيميه و خود ابن كثير و طرفداران آنها و دليل بر تعصب دشمنان او و ساختگى بودن اين همه روايات است.
اين سخن ابن كثير علاوه بر اين كه مدعاى خود و ابن تيميه و.... را باطل مىكند، ثابت مىنمايد كه علماى اهل سنت بر پايه زعم و گمان خود سخن مىگويند، نه منطق و دليل.
بايد گفت: اگر ابن كثير مىدانست كه مختار مدعى نبوت و نزول وحى بوده با ندانم كارى او نمىسازد و اگر به اين مطلب علم نداشته، چرا چشم بسته سخن گفته است.
آيا او با گفتن اين سخن، به فكر آبرو ريزى دانشمندان اهل سنت، به ويژه شيخ الاسلام ابن تيميه بوده و پيروان و همفكران خود بوده است؟ لا اقل به فكر آبروى خودش مىبود!!!
6. انگيزه جعل روايات: درهم كوبيدن شخصيت ديني مختار
انگيزه جعل روايات، جز درهم ريختن چهره محبوب و انقلابى مختار چيزى ديگرى نيست؛ زيرا مختار بعد از چند مدتى كه با عبد الله بن زبير بود، خط خودش را از او عملاً جدا كرد و به دنبال تحقق آرمان اصلى و هدف نهايى خود كه مورد رضايت خدا و اهل بيت پيامبر بود، به كوفه آمد و شيعيان را در راستاى اين هدف مقدس جهت دهى كرد.
مختار به تشكيل جبهه انقلاب و انتقام، كه هدف اصلى او قاتلان امام حسين عليه السلام و بازمانده جبهه يزيد بود، دست زد؛ اما زبيريان نيز خودش را در حصار نقشه هاى او مىديدند و مختار را يك مانع بزرگ در رسيدن به اهداف خود مىدانستند. به اين جهت در كوفه به دست عاملان ابن زبير دستگير و در زندان افكنده شد. بعد از آزادى نيز ابن مطيع در صدد دستگيرى دوبارهاى او و كشتن جانش بر آمد؛ اما موفق نشد و قيام مختار علنى شد و شيعيان يك پارچه تحت فرماندهى او به خونخواهى امام حسين عليه السلام دست زدند.
نتيجه قيام مختار، به كشتن قاتلان امام و نيز سقوط حكومت زبيريان در كوفه منجر شد. از همين جا بود كه تبليغات مسموم عليه مختار شروع شد و روايات دروغ از طرف آنان جعل گرديد.
دليل ما بر جعل روايات از طرف آل زبير سخن بزرگان اهل سنت در مورد مختار است.
ابن حجر عسقلانى و ملا على قارى تصريح مىكنند، مختار قبل از اينكه از عبد الله بن زبير جدا شود، در شمار انسان هاى اهل فضل و خير بود:
المختار بن أبي عبيد بن مسعود الثقفي.... وكان قبل ذلك معدودا في أهل الفضل والخير إلى أن فارق بن الزبير.
مختار بن ابى عبيد بن مسعود ثقفى... پيش از آن كه از ابن زبير جدا شود، در شمار انسانهاى اهل فضل و خير بود.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج6، ص349، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص141، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.
روشن است بعد از اينكه مختار از مكه به كوفه آمد و پرچم خونخواهى حسين عليه السلام را بلند كرد، اولين كار او، كشتن قاتلان امام حسين و مخالفت با عبد الله بن زبير و تصاحب مركز كوفه بود. بعد از رخداد اين پيش آمدها، توطئه و تهمت و افتراء عليه مختار شروع شد ولى قبل از جدا شدن مختار از عبد الله بن زبير در تاريخ هيچ سخن توهين آميز در باره مختار گفته نشده است. پس معلوم مىشود كه هرچه طعن و مذمت در مورد مختار گفته شده از جانب زبيريان است كه نتوانستند با وجود مختار به اهداف شان برسند.
7. بر فرض صحت روايت، مختار مدعي الهام بوده است و نه نبوت
در متن روايت، تنها و تنها آمده است كه مختار گمان مىكند به او وحى مىشود؛ و به اقرار علماى اهل سنت، ادعاى وحى، با ادعاى نبوت تفاوت دارد. ثعلبى مىگويد:
والوحي على أقسام، وحي بمعنى إرسال جبرئيل إلى الرسول، ووحي بمعنى الإلهام كالإيحاء إلى أم موسى والنحل...
وحى بر چند گونه است: وحى به معنى فرستادن جبريل به پيامبر؛ و وحى به معنى الهام، مانند وحى به مادر موسى و زنبور (كه قطعا نبى نيستند)...
الثعلبي النيسابوري، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاى427هـ)، الكشف والبيان، ج4، ص124، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م.
و حتى چنين موردى را براى عمر ادعا كردهاند:
وذلك ضرب من الإلهام بل ضرب من الوحي، وإياه عنى النبي صلى الله عليه وسلم بقوله: (إن في أمتي لمحدثين وإن عمر لمنهم) ويسمى ذلك أيضاً النفث في الروع.
(بر زبان جارى شدن حقايق) نوعى از الهام و بلكه نوعى از وحى است؛ و مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از اينكه فرمودهاند «در امت من محدثينى هستند كه يكى از آنها عمر است» همين الهام و وحى است؛ و نام ديگر آن دميده شدن در باطن است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج2، ص191، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
حال اگر چنين موردى براى مختار باشد، مىشود كذاب و مدعى نبوت؛ اما اگر براى خليفه دوم باشد، فضليت و منقبت مىشود!
البته عبد الله بن زبير ادعا كرده است كه الهام به او، الهام شيطانى است، اما در ادامه حقيقت امر مشخص خواهد شد.
مدارك اهل سنت براي اثبات ادعاي نبوت توسط مختار
- بازدید: 4727