بخش دوم: مختار معتقد به ولايت و امامت علي بن الحسين

(زمان خواندن: 34 - 67 دقیقه)

بحث «اعتقاد مختار به ولايت» از مهمترين بحث در باره مختار است. اهميت بحث از اين جا روشن مى‌شود كه برخى علماى وهابى و سلفى، همانند ابن كثير كه سخن شان در فصل نخست بيان شد، در صدد ايجاد اين شبهه هستند كه مختار را يك فرد ناصبى و بدون اعتقاد به ولايت اهل بيت عليهم السلام نشان بدهند. گرچه در آنجا جوابهايى داده شد؛ اما بحث تفصيلى آن را در اين بخش پى خواهيم گرفت.
با حفظ اين مقدمه، در باره اين مطلب كه مختار امامى المذهب بوده در ميان همه مسلمانان (جز فرقه وهابيت و برخى فرقه‌هاى تندرو اهل سنت) اختلافى نيست. بحث در اين است كه آيا او بعد از امام حسين عليه السلام به امامت على بن الحسين امام سجاد عليه السلام معتقد بوده يانه؟
عقيده شيعه بر اين است كه او، امام سجاد عليه السلام را امام مى‌دانسته است.
علامه مامقانى در تنقيح المقال مى‌نويسد:
الاقوي و الاظهر انه كان يقول بإمامة السجاد عليه السلام.
اقوى و اظهر اين است كه مختار به امامت امام سجاد (على بن الحسين) عليه السلام معتقد بود.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ج3،‌ ص205،‌ ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350هـ
دليل نخست: بيعت با مسلم بن عقيل
براى اثبات اين كه مختار به ولايت ائمه اهل بيت از جمله امام سجاد عليه السلام معتقد بوده دلائلى فراوانى را مى‌توان اقامه كرد. يكى از دلائل اين است كه قبل از جريان حادثه عاشورا، مختار يكى از كسانى بود كه براى سيد الشهدا حضرت امام حسين عليه السلام در مدينه نامه نوشت تا به كوفه بيايد و زمام امور امت را به دست گيرد.
بعد از رسيدن نامه هاى شيعيان كوفه به امام حسين عليه السلام، آن حضرت مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد تا از نزديك با شيعيان گفتگو كند و از آنان بيعت بگيرد. هنگامى‌كه مسلم وارد كوفه شد در خانه مختار آمد و مختار عملاً با نماينده امام حسين عليه السلام بيعت كرد و اين بيعت دليل بر اين است كه او طرفدار اهل بيت بوده و ولايت آنان را قبول دارد.
به خاطر همين بيعت بود كه مختار به زندان ابن زياد گرفتار شد و چشمش توسط ابن زياد مجروح گرديد.
ابن نماى حلى از علماى قرن ششم، مى‌نويسد:
فلما قتل مسلم رحمه الله سعي بالمختار إلى عبيد الله بن زياد - لعنه الله - فأحضره، وقال له: يا ابن عبيدة، أنت المبايع لأعدائنا؟ فشهد له عمرو بن حريث أنه لم يفعل. فقال عبيد الله بن زياد: لولا شهادة عمرو لقتلتك، وشتمه وضربه بقضيب في يده فشتر عينه، وحبسه وحبس أيضا عبد الله بن الحارث بن عبد المطلب.
هنگامى كه مسلم شهيد شد از مختار نزد ابن زياد بدگوئى كردند و ابن زياد او را احضار كرد و به وى گفت: اى پسر عبيد! تو با دشمنان ما بيعت مى‏كنى! عمرو بن حريث (بضم حاء و فتح راء) به نفع مختار شهادت داد كه با مسلم بيعت نكرده است. ابن زياد گفت: اگر شهادت عمرو بن حريث نبود من تو را مى‏كشتم. سپس ابن زياد به مختار فحاشى كرد و با چوب دستى خود به صورت‏ مختار زد و چشم او را كم ديد نمود. بعدا مختار را با عبد اللَّه بن حارث بن عبد المطلب زندانى كرد.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص69، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
دليل دوم: قيام او در برابر دشمنان اهل بيت و انتقام از قاتلان امام حسين(ع)
دومين دليل بر حسن عقيده و اعتقاد مختار به ولايت ائمه عليهم السلام، قيام بر ضد دشمنان اهل بيت (بنى اميه و بنى مروان و ابن زبير) و گرفتن انتقام از قاتلان امام حسين است.
بعد از اين كه مدت يك سال و چند ماه به كوفه دست يافت، باز هم از امام سجاد و خاندان على عليهم السلام را فراموش نكرد و پيوسته به آنان كمك مالى مى‌كرد و هداياى مالى برايشان مى‌فرستاد. و اين نشانه حسن عقيده و پايدارى او در خط ولايت و امامت است.
دليل سوم: مدح و ستايش مختار توسط امامان در روايات
در منابع روايى شيعه، رواياتى در مدح مختار وارد شده است كه از طريق آنها مى‌توان به صورت قاطع،‌ بر حسن عقيده و ولايت مدارى او استدلال كرد. اين روايات را با توجه به مضمون آنها مى‌شود به چند دسته تقسيم كرد:
دسته اول روايات؛ درخواست پاداش خير و رحمت خدا براي مختار توسط علي بن الحسين و امام باقر(ع)
يك دسته از روايات بيان مى‌كنند كه امام سجاد عليه السلام براى مختار، از خداوند پاداش نيكو و رحمت خداوند را در خواست نموده و در حق او دعا كرده است.
روايت اول:
كشى در رجالش چند روايت در مدح مختار آورده از جمله اين روايت است. هنگامى‌كه مختار سر عبيد الله بن زياد و عمر بن سعد را نزد على بن الحسين عليه السلام فرستاد، آن حضرت پس از حمد خداوند،‌ براى مختار از نزد خداوند پاداش نيكو در خواست نمود:
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عَلِيٍّ عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام لَمَّا أُتِيَ بِرَأْسِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَرَأْسِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ خَرَّ سَاجِداً وَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْرَكَ لِي ثَأْرِي مِنْ أَعْدَائِي وَجَزَى الْمُخْتَارَ خَيْراً.
هنگامى كه سر ابن زياد و سر عمر ابن سعد را نزد حضرت على بن الحسين آوردند آن حضرت خداى را سجده كرد و فرمود: سپاس مخصوص آن خدائى است كه خون ما را از دشمنان طلب كرد. خدا بمختار جزاى خير عطا فرمايد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341، رقم 203، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
روايت دوم:
طبق روايت ديگر،‌ امام باقر عليه السلام در حضور فرزند مختار، از مختار ستايش نموده و براى او سه مرتبه رحمت خداوند را خواستار شد:
ٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام يَوْمَ النَّحْرِ وَهُوَ مُتَّكِئٌ وَقَالَ: أَرْسِلْ إِلَى الْحَلَّاقِ فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتَ قَالَ: أَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَكَمُ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ وَكَانَ مُتَبَاعِداً مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهِ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ ثُمَّ قَالَ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَقَالُوا وَالْقَوْلُ وَاللَّهِ قَوْلُكَ قَالَ: وَأَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُونَ قَالَ: يَقُولُونَ كَذَّابٌ وَلَا تَأْمُرُنِي بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَخْبَرَنِي أَبِي وَاللَّهِ أَنَّ مَهْرَ أُمِّي كَانَ مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ أَ وَلَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَقَتَلَ قَاتِلِينَا وَطَلَبَ بِدِمَائِنَا فَرَحِمَهُ اللَّهُ وَأَخْبَرَنِي وَاللَّهِ أَبِي أَنَّهُ كَانَ لَيَسْمُرُ (يحدث بالليل) عِنْدَ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِيٍّ يُمَهِّدُهَا الْفِرَاشَ وَيُثْنِي لَهَا الْوَسَائِدَ وَمِنْهَا أَصَابَ الْحَدِيثَ رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَطَلَبَ بِدِمَائِنَا.
به نقل عبد الله بن زبير عبد الله بن شريك مى‌گويد:‌ روز عيد قربان ما به حضور امام محمّد باقر عليه السلام كه تكيه كرده بود رسيدم. امام باقر عليه السلام فرمود: يك حلّاق (بفتح حاء و لام با تشديد) يعنى شخصى را كه سر مى‌تراشد نزد من بياوريد. من در مقابل آن بزرگوار نشسته بودم كه ديدم پيرمردى از اهل كوفه به حضور آن حضرت آمد و دست امام باقر را گرفت كه ببوسد. ولى امام اجازه نداد. سپس حضرت باقر به او فرمود: تو كيستى؟ گفت: من حكم (بفتح حاء و كاف) ابن مختار بن ابو عبيده ثقفى هستم.
امام باقر عليه السلام دست خود را كشيد و او را كه با آن حضرت فاصله داشت آورد و نزديك خود جاى داد. وى به حضرت باقر گفت: خدا امور ترا اصلاح نمايد مردم در باره پدرم سخنانى زيادى گفته اند، ولى به خدا قسم آنچه كه تو بفرمائى حق همان است. امام باقر فرمود: چه مى‌گويند؟ گفت: مى‌گويند: مختار كذاب بود. ولى من هر چه شما بفرمائيد قبول دارم.
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: سبحان اللَّه! به خدا قسم پدرم به من خبر داد كه مهر مادرم از آن چيزهائى بود كه مختار فرستاد. آيا نه چنين است كه مختار خانه‏هاى ما را بنا كرد؟ و دشمنان ما را كشت؟ خونهاى ما را مطالبه نمود؟ خدا او را رحمت كند. به خدا قسم پدرم به من خبر داد كه با فاطمه دختر حضرت امير شبانه سخن مى‌گفتند و پدرم رخت خواب براى فاطمه آماده مى‌كرد و متكا مياورد. پدرم اين حديث را از فاطمه شنيد. خدا پدرت را رحمت كند! خدا پدرت را بيامرزد كه حق ما را نزد احدى نگذاشت. قاتلين ما را كشت و براى ما خون خواهى كرد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص340،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
در نقل ديگر روايت فوق، اينگونه گزارش شده است:
وَرُوِيَ أَنَّهُ دَخَلَ جَمَاعَةٌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عليه السلام وَفِيهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَرِيكٍ قَالَ: فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِمْ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتَ قَالَ: أَنَا أَبُو الْحَكَمِ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ وَكَانَ مُتَبَاعِداً مِنْهُ عليه السلام فَمَدَّ يَدَهُ فَأَدْنَاهُ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ فَقَالَ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَالْقَوْلُ وَاللَّهِ قَوْلُكَ قَالَ: وَأَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ كَذَّابٌ وَلَا تَأْمُرُنِي بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَخْبَرَنِي أَبِي أَنَّ مَهْرَ أُمِّي مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ إِلَيْهِ أَ وَلَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَقَتَلَ قَاتِلَنَا وَطَلَبَ بِثَأْرِنَا فَرَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ وَكَرَّرَهَا ثَلَاثاً مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَ.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص 62، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
استدلال به روايات:
علامه مامقانى در مقام استدلال بر حسن عقيده مختار به اين روايات مى‌گويد:
مر في خبر الحسن بن زيد من دعاء السجاد عليه السلام له ان يجزيه الله خيراً  وفي خبر عبد الله بن شريك من ترحم الصادق [الباقر] عليه السلام عليه ثلاث مرات فانه لايعقل ترحمه عليه السلام علي غير الإمامي القائل بأبيه. ضرورة ان مجرد صدور فعل حسن منه وهو الأخذ بالثار لايجوز الترحم عليه في مذهب الأمامية القائلين باتباع رضا الأئمة لرضا الله سبحانه كما هو ظاهر.
در روايت حسن بن زيد گذشت كه امام سجاد عليه السلام از خداوند براى او پاداش خير درخواست كرد و در روايت عبد الله بن شريك امام باقر عليه السلام سه مرتبه طلب رحمت فرمود. معقول نيست كه امام باقر عليه السلام براى كسى كه معتقد به امامت پدرش نباشد، از خداوند در خواست رحمت نمايد؛ زيرا از ديدگاه اماميه اين مطلب روشن است كه صرف صدور كار نيكو از مختار كه همان خونخواهى باشد، باعث ترحم نمى‌شود.  
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌ج3،‌ ص205،‌ ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
دسته دوم؛ روايات منع از دشنام دادن به مختار
دسته‌اى از روايات صريح در اين است كه امام باقر عليه السلام از دشنام دادن به مختار نهى كرده است.
كشى روايت كرده است كه امام باقر عليه السلام فرمود:‌ به مختار دشنام ندهيد:
حمدويه، قال: حدثني يعقوب، عن ابن أبي عمير عن هشام بن المثني عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: لَا تَسُبُّوا الْمُخْتَارَ فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَّمَ فِينَا الْمَالَ عَلَى الْعُسْرَةِ.
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: مختار را دشنام ندهيد. زيرا مختار: قاتلين ما خاندان را كشت، براى ما خونخواهى كرد، بيوه زنان ما را شوهر داد و در موقع عسرت و تنگدستى مال را در ميان ما تقسيم نمود.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص340، رقم 197، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
اين روايت از ديدگاه علماى رجال شيعه، روايت حسن و مورد قبول است.
صاحب معالم در كتاب رجالى خودش در باره اين روايت مى‌نويسد:
أقول: ان هذا حديث حسن الطريق.
اين روايت طريقش حسن است.
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي،‌ ص558، تحقيق: فاضل الجواهري،‌ ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي،‌ إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم،1411،
علامه حلى در خلاصة الاقوال نيز طريق اين روايت را حسن دانسته است:
وهذا الطريق حسن.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 276، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
طبق روايت ديگرى (كه كشى در كتاب رجالش آورده) قيام مختار و خونخواهى او از قاتلان امام حسين عليه السلام باعث تشفى خاطر هاشميان شد و آنان از اين كار مختار خوشنود شدند:
إبراهيم بن محمد الختلي، قال: حدثني أحمد بن إدريس القمي، قال: حدثني محمد بن أحمد، قال، حدثني الحسن بن علي الكوفي، عن العباس ابن عامر، عن سيف بن عميرة، عَنْ جَارُودِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: مَا امْتَشَطَتْ فِينَا هَاشِمِيَّةٌ وَ لَا اخْتَضَبَتْ حَتَّى بَعَثَ إِلَيْنَا الْمُخْتَارُ بِرُءُوسِ الَّذِينَ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ.
به نقل جارود بن منذر، امام محمّد صادق عليه السلام فرمود: هيچ زن هاشميه‏اى از ما خاندان شانه بسر نزد و خضاب نگرفت تا آن موقعى كه مختار سر قاتلين امام حسين را نزد ما فرستاد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341،‌ ح202،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
آقاى خوئى در باره اين روايت مى‌فرمايد:
وهذه الرواية صحيحة.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص102،‌ الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
برابر همين روايات است كه علماى شيعه دشنام دادن به اين شخصيت را جايز نمى‌دانند.
سيد على بروجردى نظر علماء را در باره عدم جواز دشنام مختار اين‌گونه نقل كرده است:
وأما عدم جواز سبه، فلا إشكال فيه ولا شبهة تعتريه... كما نص عليه العلامة وقبله ابن طاووس... وبعده الفاضل الشيخ عبد النبي، وبعدهما الأستاذ العلامة وتبع في ذلك ابن طاووس، فإنه في رجاله كذلك.
جايز نبودن دشنام مختار از جمله مطالبى است كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست.... بر اين مطلب،‌ علامه و پيش از او ابن طاووس و بعد از ايشان فاضل شيخ عبد النبى تصريح كرده اند
البروجردي، السيد علي أصغر بن العلامة السيد محمد شفيع الجابلقي (متوفاي1313هـ)، طرائف المقال، ج2، ص591،‌ تحقيق: السيد مهدي الرجائي،‌ مع إشراف: السيد محمود المرعشي، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة، چاپخانه: بهمن – قم، الطبعة الأولى1410
دسته سوم: توجه ويژه اميرمؤمنان (ع) به مختار در كودكي
بخشى از روايات،‌ بيان اين مطلب اند كه مختار در ايام كودكى مورد توجه ويژه اميرمؤمنان عليه السلام قرار گرفته است و حضرت با بيان كلماتى، مختار را ستوده است.
روايت اول:
در اين روايت،‌ اميرمؤمنان عليه السلام،‌ مختار را شخص زيرك و باهوش وصف كرده‌است:
جبرئيل بن أحمد قال حدثني العنبري قال حدثني على بن أسباط عن عبد الرحمن بن حماد عن علي بن حزور عن الأصبغ قَالَ: رَأَيْتُ الْمُخْتَارَ عَلَى فَخِذِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَهُوَ يَمْسَحُ رَأْسَهُ وَيَقُولُ يَا كَيِّسُ يَا كَيِّسُ.
اصبغ بن نباته (بضم نون) نقل مى‌كند كه گفت: من مختار را ديدم روى زانوى امير المؤمنين على عليه السلام بود امير المؤمنين دست به سر مختار مى‌كشيد و مى‌فرمود: اى كيس! اى كيس.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341 رقم201،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
استدلال علامه مامقاني:
علامه مامقانى مى‌گويد:‌ از اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در كودكى به مختار اين قدر اظهار محبت و مهربانى كرده معلوم مى‌شود كه مختار يك انسان ولايت مدار و عاقبت بخير بوده است:
ان قول امير المؤمنين له يا كيس يا كيس... ربما يدل علي كونه اماميا ضرورة ان اميرالمؤمنين عليه السلام لايخفي عليه عاقبة امر المختار كما لم يخف عليه جملة كثيرة من الاخبار المستقبلة عليه فلو كان مأل امر المختار عدم كونه اماميا مواليا للسجاد عليه السلام لم يجلسه علي فخذه ولم يتلطف معه بقول يا كيس يا كيس وكيف يعقل خفئ امره علي امير المؤمنين مع عدم خفائه علي ميثم الذي هم تلميذه بل عبد من عبيده.
گفتار اميرمؤمنان عليه السلام يا كيس... دلالت مى‌كند بر اين كه مختار امامى بوده است؛‌ زيرا روشن است كه بر اميرمؤمنان عليه السلام، فرجام امر مختار پوشيده نيست؛ همانگونه كه بسيارى از اخبار آينده بر آن حضرت پوشيده نبود. پس اگر مختار در آينده دوست دار و ولايت مدار امام سجاد نبود، حضرت او را بر ران خودش نمى‌نشاند و او را با گفتن اين جمله مورد لطف و نوازش قرار نمى‌داد.  چگونه معقولانه خواهد بود كه عواقب امر مختار بر حضرت پوشيده باشد، در حالى كه بر ميثم تمار  كه او شاگر امير مؤمنان عليه السلام بود پوشيده نبود.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌ج3،‌ ص205، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
روايت دوم:
در روايت ديگر اميرمؤمنان عليه السلام از سرانجام فرزندش حسين عليه السلام و از قيام و خونخواهى مختار خبر داده است:
در تفسير امام حسن عسكرى روايت شده است:
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ كَمَا أَنَّ بَعْضَ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَطَاعُوا فَأُكْرِمُوا وَبَعْضَهُمْ عَصَوْا فَعُذِّبُوا فَكَذَلِكَ تَكُونُونَ أَنْتُمْ فَقَالُوا فَمَنِ الْعُصَاةُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ الَّذِينَ أُمِرُوا بِتَعْظِيمِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَتَعْظِيمِ حُقُوقِنَا فَخَانُوا وَخَالَفُوا ذَلِكَ وَجَحَدُوا حُقُوقَنَا وَاسْتَخَفُّوا بِهَا وَقَتَلُوا أَوْلَادَنَا أَوْلَادَ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ أُمِرُوا بِإِكْرَامِهِمْ وَمَحَبَّتِهِمْ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ قَالَ: بَلَى خَبَراً حَقّاً وَأَمْراً كَائِناً سَيَقْتُلُونَ وَلَدَيَّ هَذَيْنِ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَسَيُصِيبُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً فِي الدُّنْيَا بِسُيُوفِ بَعْضِ مَنْ يُسَلِّطُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ لِلِانْتِقَامِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ كَمَا أَصَابَ بَنِي إِسْرَائِيلَ الرِّجْزُ قِيلَ وَمَنْ هُوَ؟ قَالَ: غُلَامٌ مِنْ ثَقِيفٍ يُقَالُ لَهُ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَكَانَ ذَلِكَ بَعْدَ قَوْلِهِ هَذَا بِزَمَانٍ...
در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام از حضرت امير المؤمنين: على روايت مى‌كند كه فرمود: همان طور كه گروهى از بنى اسرائيل خدا را اطاعت كردند و گرامى شدند و گروهى از آنان معصيت كردند و معذب گرديدند شما نيز همان طور خواهيد بود. گفتند: يا امير المؤمنين معصيت‏كاران كيانند؟
فرمود: آن افرادى هستند كه راجع به بزرگداشت ما و حقوق ما مأمور شدند ولى خيانت و مخالفت كردند. حق ما را انكار نمودند و سبك شمردند. فرزندان ما و فرزندان پيامبر اعظم اسلام را كه موظف بودند ايشان را گرامى و محبوب بدارند كشتند. گفتند: يا امير المؤمنين آيا يك چنين موضوعى عملى خواهد شد؟ فرمود: آرى. اين خبرى است حق و امرى است كه عملى خواهد شد. بزودى اين دو فرزندم حسن و حسين را خواهند كشت.
سپس حضرت امير فرمود: به زودى در دنيا عذاب دردناكى بوسيله شمشيرهاى آن اشخاصى كه بر آنان مسلط مى‏شود دچار آن افرادى خواهد شد كه ظلم كردند تا انتقام آن فسق و فجورهائى را كه انجام دادند بگيرد، همچنان كه بنى اسرائيل دچار يك چنين عذاب دردناكى شدند.
گفته شد: يا امير المؤمنين چه عذابى و چه كسى؟ فرمود: جوانى است از قبيله ثقيف كه او را مختار بن ابو عبيده مى‌گويند. بعد از زمانى كه مختار متولد شد حضرت على بن الحسين عليهما السلام نيز اين موضوع را از زبان حضرت امير خبر داد.                       
المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص340،‌ تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
استدلال بر حسن عقيده مختار:
علامه مامقانى مى‌گويد: هنگامى‌كه مختار شنيد اميرمؤمنان در باره او اين چنين فرمايش كرده است، يقين نمود كه اين قضيه اتفاق خواهد افتاد و او است كه بايد انتقام خون فرزندش را از بنى اميه بگيرد. از اين اعتقاد او به خبر على عليه السلام، پيدا است كه او امامى و معتقد به ولايت است:
لاريب ولا اشكال في اسلامه بل كونه امامي المذهب بل الظاهر اتفاق الخاصه والعامة عليه بل الحق انه كان يقول بإمامة مولانا السجاد عليه السلام والذي يدل علي ما ذكرنا انه سمع من امير المؤمنين انه يقتل كذا وكذا الفا من بني امية والعامي لايعتقد في علي عليه السلام العلم باالعواقب بإذن الله تعالي وتوفيقه وانما هو مذهب الامامية فجزمه بما سمعه من امير المؤمنين عليه السلام علي وجه يخبر جزما بأن امير الكوفة لا يتمكن من قتله حتي يقتل كذا وكذا الفا من اعوان بني امية وانه قتله يحبه الله لايلائم العامية بل هو من خواص الفرقة الحقة الامامية حيث يعتقدون في ائمتهم عليهم السلام العلم بالعواقب كما يكشف عن ذالك الوجدان ان بعد ملاحظة تراجم احوالهم عليهم السلام بل لايخفي علي من راجعها علم جملة من اهل الاسرار من اصحابهم عليهم السلام بأخبارهم بما يقع فيما يأتي كأخبار حبيب بن مظاهر بما يكون في الطف واخبار ميثم بما يجري علي اميرالمؤمنين عليه السلام بل اخباره بخلاصة من الحبس واخذه بثار الحسين وغير ذالك مما تواترت به الاخبار وملئت به المصاحف وكتب الآثار فظهر جزمه بأنه يقتل كذا وكذا من انصار بني امية علي وجه يعتقد انه ان قتل احياه الله تعالي ان الرجل مسلم موحد امامي المذهب بل الاقوي والاظهر انه كان يقول بإمامة السجاد عليه السلام.
بدون شك در مسلمان بودن مختار بلكه در امامى بودن او اشكالى نيست؛ بلكه خاصه وعامه بر اين اتفاق نظر دارند. حق اين است كه او به امامت امام سجاد عليه السلام معتقد بود. دليل ما بر اين مطلب، همان روايت اميرمؤمنان عليه السلام است كه خبر داد مختار هزار هزار نفر از بنى اميه را مى‌كشد. و شخص عامى اعتقاد ندارد كه على عليه السلام به اذن خدا عواقب كسى را مى‌داند؛ بلكه اين از اعتقادات مذهب اماميه است. يقين مختار به اين كلام امير مؤمنان عليه السلام كه خبر  داده بود امير كوفه نمى‌تواند مختار را بكشد تا اين كه مختار بنى اميه و ياران او را بكشد،‌ با عقايد عامه سازگارى ندارد؛‌ بلكه اين عقيده از ويژگيهاى فرقه حقه اماميه است كه اعتقاد دارند بر اين كه ائمه شان، از عواقب خبر دارد.
همچنان‌كه وجدان انسان پس از بررسى احوال ائمه عليهم السلام كاشف از اين اعتقاد است. بلكه هر كسى كه به خبرهاى ائمه كه از عواقب اصحاب و يارانشان خبر داده (مانند خبر داده به حبيب بن مظاهر از واقعه عاشورا و خبر از عواقب ميثم تمار و زندانى شدن او خبر دادن ميثم از خونخواهى مختار و غير از اين اخبارى كه به حد تواتر در كتابها آمده) مراجعه كند،‌ اين اعتقاد برايش پيدا مى‌شود. از يقين مختار به كشتار ياران بنى اميه و حتى اعتقاد او به اين كه اگر كشته شود دوباره خدا او را براى گرفتن انتقام زنده مى‌كند، ظاهر مى‌شود كه او يك انسان موحد، امامى المذهب بوده بلكه اظهر و اقوى اين است كه او به امامت امام سجاد عليه السلام معتقد بوده است.   
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌‌ج3،‌ ص205،‌ ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

بحث «اعتقاد مختار به ولايت» از مهمترين بحث در باره مختار است. اهميت بحث از اين جا روشن مى‌شود كه برخى علماى وهابى و سلفى، همانند ابن كثير كه سخن شان در فصل نخست بيان شد، در صدد ايجاد اين شبهه هستند كه مختار را يك فرد ناصبى و بدون اعتقاد به ولايت اهل بيت عليهم السلام نشان بدهند. گرچه در آنجا جوابهايى داده شد؛ اما بحث تفصيلى آن را در اين بخش پى خواهيم گرفت.
با حفظ اين مقدمه، در باره اين مطلب كه مختار امامى المذهب بوده در ميان همه مسلمانان (جز فرقه وهابيت و برخى فرقه‌هاى تندرو اهل سنت) اختلافى نيست. بحث در اين است كه آيا او بعد از امام حسين عليه السلام به امامت على بن الحسين امام سجاد عليه السلام معتقد بوده يانه؟
عقيده شيعه بر اين است كه او، امام سجاد عليه السلام را امام مى‌دانسته است.
علامه مامقانى در تنقيح المقال مى‌نويسد:
الاقوي و الاظهر انه كان يقول بإمامة السجاد عليه السلام.
اقوى و اظهر اين است كه مختار به امامت امام سجاد (على بن الحسين) عليه السلام معتقد بود.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ج3،‌ ص205،‌ ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350هـ
دليل نخست: بيعت با مسلم بن عقيل
براى اثبات اين كه مختار به ولايت ائمه اهل بيت از جمله امام سجاد عليه السلام معتقد بوده دلائلى فراوانى را مى‌توان اقامه كرد. يكى از دلائل اين است كه قبل از جريان حادثه عاشورا، مختار يكى از كسانى بود كه براى سيد الشهدا حضرت امام حسين عليه السلام در مدينه نامه نوشت تا به كوفه بيايد و زمام امور امت را به دست گيرد.
بعد از رسيدن نامه هاى شيعيان كوفه به امام حسين عليه السلام، آن حضرت مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد تا از نزديك با شيعيان گفتگو كند و از آنان بيعت بگيرد. هنگامى‌كه مسلم وارد كوفه شد در خانه مختار آمد و مختار عملاً با نماينده امام حسين عليه السلام بيعت كرد و اين بيعت دليل بر اين است كه او طرفدار اهل بيت بوده و ولايت آنان را قبول دارد.
به خاطر همين بيعت بود كه مختار به زندان ابن زياد گرفتار شد و چشمش توسط ابن زياد مجروح گرديد.
ابن نماى حلى از علماى قرن ششم، مى‌نويسد:
فلما قتل مسلم رحمه الله سعي بالمختار إلى عبيد الله بن زياد - لعنه الله - فأحضره، وقال له: يا ابن عبيدة، أنت المبايع لأعدائنا؟ فشهد له عمرو بن حريث أنه لم يفعل. فقال عبيد الله بن زياد: لولا شهادة عمرو لقتلتك، وشتمه وضربه بقضيب في يده فشتر عينه، وحبسه وحبس أيضا عبد الله بن الحارث بن عبد المطلب.
هنگامى كه مسلم شهيد شد از مختار نزد ابن زياد بدگوئى كردند و ابن زياد او را احضار كرد و به وى گفت: اى پسر عبيد! تو با دشمنان ما بيعت مى‏كنى! عمرو بن حريث (بضم حاء و فتح راء) به نفع مختار شهادت داد كه با مسلم بيعت نكرده است. ابن زياد گفت: اگر شهادت عمرو بن حريث نبود من تو را مى‏كشتم. سپس ابن زياد به مختار فحاشى كرد و با چوب دستى خود به صورت‏ مختار زد و چشم او را كم ديد نمود. بعدا مختار را با عبد اللَّه بن حارث بن عبد المطلب زندانى كرد.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص69، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
دليل دوم: قيام او در برابر دشمنان اهل بيت و انتقام از قاتلان امام حسين(ع)
دومين دليل بر حسن عقيده و اعتقاد مختار به ولايت ائمه عليهم السلام، قيام بر ضد دشمنان اهل بيت (بنى اميه و بنى مروان و ابن زبير) و گرفتن انتقام از قاتلان امام حسين است.
بعد از اين كه مدت يك سال و چند ماه به كوفه دست يافت، باز هم از امام سجاد و خاندان على عليهم السلام را فراموش نكرد و پيوسته به آنان كمك مالى مى‌كرد و هداياى مالى برايشان مى‌فرستاد. و اين نشانه حسن عقيده و پايدارى او در خط ولايت و امامت است.
دليل سوم: مدح و ستايش مختار توسط امامان در روايات
در منابع روايى شيعه، رواياتى در مدح مختار وارد شده است كه از طريق آنها مى‌توان به صورت قاطع،‌ بر حسن عقيده و ولايت مدارى او استدلال كرد. اين روايات را با توجه به مضمون آنها مى‌شود به چند دسته تقسيم كرد:
دسته اول روايات؛ درخواست پاداش خير و رحمت خدا براي مختار توسط علي بن الحسين و امام باقر(ع)
يك دسته از روايات بيان مى‌كنند كه امام سجاد عليه السلام براى مختار، از خداوند پاداش نيكو و رحمت خداوند را در خواست نموده و در حق او دعا كرده است.
روايت اول:
كشى در رجالش چند روايت در مدح مختار آورده از جمله اين روايت است. هنگامى‌كه مختار سر عبيد الله بن زياد و عمر بن سعد را نزد على بن الحسين عليه السلام فرستاد، آن حضرت پس از حمد خداوند،‌ براى مختار از نزد خداوند پاداش نيكو در خواست نمود:
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عَلِيٍّ عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام لَمَّا أُتِيَ بِرَأْسِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَرَأْسِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ خَرَّ سَاجِداً وَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْرَكَ لِي ثَأْرِي مِنْ أَعْدَائِي وَجَزَى الْمُخْتَارَ خَيْراً.
هنگامى كه سر ابن زياد و سر عمر ابن سعد را نزد حضرت على بن الحسين آوردند آن حضرت خداى را سجده كرد و فرمود: سپاس مخصوص آن خدائى است كه خون ما را از دشمنان طلب كرد. خدا بمختار جزاى خير عطا فرمايد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341، رقم 203، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
روايت دوم:
طبق روايت ديگر،‌ امام باقر عليه السلام در حضور فرزند مختار، از مختار ستايش نموده و براى او سه مرتبه رحمت خداوند را خواستار شد:
ٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام يَوْمَ النَّحْرِ وَهُوَ مُتَّكِئٌ وَقَالَ: أَرْسِلْ إِلَى الْحَلَّاقِ فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتَ قَالَ: أَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَكَمُ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ وَكَانَ مُتَبَاعِداً مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهِ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ ثُمَّ قَالَ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَقَالُوا وَالْقَوْلُ وَاللَّهِ قَوْلُكَ قَالَ: وَأَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُونَ قَالَ: يَقُولُونَ كَذَّابٌ وَلَا تَأْمُرُنِي بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَخْبَرَنِي أَبِي وَاللَّهِ أَنَّ مَهْرَ أُمِّي كَانَ مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ أَ وَلَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَقَتَلَ قَاتِلِينَا وَطَلَبَ بِدِمَائِنَا فَرَحِمَهُ اللَّهُ وَأَخْبَرَنِي وَاللَّهِ أَبِي أَنَّهُ كَانَ لَيَسْمُرُ (يحدث بالليل) عِنْدَ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِيٍّ يُمَهِّدُهَا الْفِرَاشَ وَيُثْنِي لَهَا الْوَسَائِدَ وَمِنْهَا أَصَابَ الْحَدِيثَ رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَطَلَبَ بِدِمَائِنَا.
به نقل عبد الله بن زبير عبد الله بن شريك مى‌گويد:‌ روز عيد قربان ما به حضور امام محمّد باقر عليه السلام كه تكيه كرده بود رسيدم. امام باقر عليه السلام فرمود: يك حلّاق (بفتح حاء و لام با تشديد) يعنى شخصى را كه سر مى‌تراشد نزد من بياوريد. من در مقابل آن بزرگوار نشسته بودم كه ديدم پيرمردى از اهل كوفه به حضور آن حضرت آمد و دست امام باقر را گرفت كه ببوسد. ولى امام اجازه نداد. سپس حضرت باقر به او فرمود: تو كيستى؟ گفت: من حكم (بفتح حاء و كاف) ابن مختار بن ابو عبيده ثقفى هستم.
امام باقر عليه السلام دست خود را كشيد و او را كه با آن حضرت فاصله داشت آورد و نزديك خود جاى داد. وى به حضرت باقر گفت: خدا امور ترا اصلاح نمايد مردم در باره پدرم سخنانى زيادى گفته اند، ولى به خدا قسم آنچه كه تو بفرمائى حق همان است. امام باقر فرمود: چه مى‌گويند؟ گفت: مى‌گويند: مختار كذاب بود. ولى من هر چه شما بفرمائيد قبول دارم.
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: سبحان اللَّه! به خدا قسم پدرم به من خبر داد كه مهر مادرم از آن چيزهائى بود كه مختار فرستاد. آيا نه چنين است كه مختار خانه‏هاى ما را بنا كرد؟ و دشمنان ما را كشت؟ خونهاى ما را مطالبه نمود؟ خدا او را رحمت كند. به خدا قسم پدرم به من خبر داد كه با فاطمه دختر حضرت امير شبانه سخن مى‌گفتند و پدرم رخت خواب براى فاطمه آماده مى‌كرد و متكا مياورد. پدرم اين حديث را از فاطمه شنيد. خدا پدرت را رحمت كند! خدا پدرت را بيامرزد كه حق ما را نزد احدى نگذاشت. قاتلين ما را كشت و براى ما خون خواهى كرد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص340،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
در نقل ديگر روايت فوق، اينگونه گزارش شده است:
وَرُوِيَ أَنَّهُ دَخَلَ جَمَاعَةٌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عليه السلام وَفِيهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَرِيكٍ قَالَ: فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِمْ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتَ قَالَ: أَنَا أَبُو الْحَكَمِ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ وَكَانَ مُتَبَاعِداً مِنْهُ عليه السلام فَمَدَّ يَدَهُ فَأَدْنَاهُ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ فَقَالَ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَالْقَوْلُ وَاللَّهِ قَوْلُكَ قَالَ: وَأَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ كَذَّابٌ وَلَا تَأْمُرُنِي بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَخْبَرَنِي أَبِي أَنَّ مَهْرَ أُمِّي مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ إِلَيْهِ أَ وَلَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَقَتَلَ قَاتِلَنَا وَطَلَبَ بِثَأْرِنَا فَرَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ وَكَرَّرَهَا ثَلَاثاً مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَ.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص 62، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416
استدلال به روايات:
علامه مامقانى در مقام استدلال بر حسن عقيده مختار به اين روايات مى‌گويد:
مر في خبر الحسن بن زيد من دعاء السجاد عليه السلام له ان يجزيه الله خيراً  وفي خبر عبد الله بن شريك من ترحم الصادق [الباقر] عليه السلام عليه ثلاث مرات فانه لايعقل ترحمه عليه السلام علي غير الإمامي القائل بأبيه. ضرورة ان مجرد صدور فعل حسن منه وهو الأخذ بالثار لايجوز الترحم عليه في مذهب الأمامية القائلين باتباع رضا الأئمة لرضا الله سبحانه كما هو ظاهر.
در روايت حسن بن زيد گذشت كه امام سجاد عليه السلام از خداوند براى او پاداش خير درخواست كرد و در روايت عبد الله بن شريك امام باقر عليه السلام سه مرتبه طلب رحمت فرمود. معقول نيست كه امام باقر عليه السلام براى كسى كه معتقد به امامت پدرش نباشد، از خداوند در خواست رحمت نمايد؛ زيرا از ديدگاه اماميه اين مطلب روشن است كه صرف صدور كار نيكو از مختار كه همان خونخواهى باشد، باعث ترحم نمى‌شود.  
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌ج3،‌ ص205،‌ ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
دسته دوم؛ روايات منع از دشنام دادن به مختار
دسته‌اى از روايات صريح در اين است كه امام باقر عليه السلام از دشنام دادن به مختار نهى كرده است.
كشى روايت كرده است كه امام باقر عليه السلام فرمود:‌ به مختار دشنام ندهيد:
حمدويه، قال: حدثني يعقوب، عن ابن أبي عمير عن هشام بن المثني عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: لَا تَسُبُّوا الْمُخْتَارَ فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَّمَ فِينَا الْمَالَ عَلَى الْعُسْرَةِ.
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: مختار را دشنام ندهيد. زيرا مختار: قاتلين ما خاندان را كشت، براى ما خونخواهى كرد، بيوه زنان ما را شوهر داد و در موقع عسرت و تنگدستى مال را در ميان ما تقسيم نمود.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص340، رقم 197، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
اين روايت از ديدگاه علماى رجال شيعه، روايت حسن و مورد قبول است.
صاحب معالم در كتاب رجالى خودش در باره اين روايت مى‌نويسد:
أقول: ان هذا حديث حسن الطريق.
اين روايت طريقش حسن است.
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي،‌ ص558، تحقيق: فاضل الجواهري،‌ ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي،‌ إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم،1411،
علامه حلى در خلاصة الاقوال نيز طريق اين روايت را حسن دانسته است:
وهذا الطريق حسن.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 276، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
طبق روايت ديگرى (كه كشى در كتاب رجالش آورده) قيام مختار و خونخواهى او از قاتلان امام حسين عليه السلام باعث تشفى خاطر هاشميان شد و آنان از اين كار مختار خوشنود شدند:
إبراهيم بن محمد الختلي، قال: حدثني أحمد بن إدريس القمي، قال: حدثني محمد بن أحمد، قال، حدثني الحسن بن علي الكوفي، عن العباس ابن عامر، عن سيف بن عميرة، عَنْ جَارُودِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: مَا امْتَشَطَتْ فِينَا هَاشِمِيَّةٌ وَ لَا اخْتَضَبَتْ حَتَّى بَعَثَ إِلَيْنَا الْمُخْتَارُ بِرُءُوسِ الَّذِينَ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ.
به نقل جارود بن منذر، امام محمّد صادق عليه السلام فرمود: هيچ زن هاشميه‏اى از ما خاندان شانه بسر نزد و خضاب نگرفت تا آن موقعى كه مختار سر قاتلين امام حسين را نزد ما فرستاد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341،‌ ح202،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
آقاى خوئى در باره اين روايت مى‌فرمايد:
وهذه الرواية صحيحة.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص102،‌ الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
برابر همين روايات است كه علماى شيعه دشنام دادن به اين شخصيت را جايز نمى‌دانند.
سيد على بروجردى نظر علماء را در باره عدم جواز دشنام مختار اين‌گونه نقل كرده است:
وأما عدم جواز سبه، فلا إشكال فيه ولا شبهة تعتريه... كما نص عليه العلامة وقبله ابن طاووس... وبعده الفاضل الشيخ عبد النبي، وبعدهما الأستاذ العلامة وتبع في ذلك ابن طاووس، فإنه في رجاله كذلك.
جايز نبودن دشنام مختار از جمله مطالبى است كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست.... بر اين مطلب،‌ علامه و پيش از او ابن طاووس و بعد از ايشان فاضل شيخ عبد النبى تصريح كرده اند
البروجردي، السيد علي أصغر بن العلامة السيد محمد شفيع الجابلقي (متوفاي1313هـ)، طرائف المقال، ج2، ص591،‌ تحقيق: السيد مهدي الرجائي،‌ مع إشراف: السيد محمود المرعشي، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة، چاپخانه: بهمن – قم، الطبعة الأولى1410
دسته سوم: توجه ويژه اميرمؤمنان (ع) به مختار در كودكي
بخشى از روايات،‌ بيان اين مطلب اند كه مختار در ايام كودكى مورد توجه ويژه اميرمؤمنان عليه السلام قرار گرفته است و حضرت با بيان كلماتى، مختار را ستوده است.
روايت اول:
در اين روايت،‌ اميرمؤمنان عليه السلام،‌ مختار را شخص زيرك و باهوش وصف كرده‌است:
جبرئيل بن أحمد قال حدثني العنبري قال حدثني على بن أسباط عن عبد الرحمن بن حماد عن علي بن حزور عن الأصبغ قَالَ: رَأَيْتُ الْمُخْتَارَ عَلَى فَخِذِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَهُوَ يَمْسَحُ رَأْسَهُ وَيَقُولُ يَا كَيِّسُ يَا كَيِّسُ.
اصبغ بن نباته (بضم نون) نقل مى‌كند كه گفت: من مختار را ديدم روى زانوى امير المؤمنين على عليه السلام بود امير المؤمنين دست به سر مختار مى‌كشيد و مى‌فرمود: اى كيس! اى كيس.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341 رقم201،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
استدلال علامه مامقاني:
علامه مامقانى مى‌گويد:‌ از اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در كودكى به مختار اين قدر اظهار محبت و مهربانى كرده معلوم مى‌شود كه مختار يك انسان ولايت مدار و عاقبت بخير بوده است:
ان قول امير المؤمنين له يا كيس يا كيس... ربما يدل علي كونه اماميا ضرورة ان اميرالمؤمنين عليه السلام لايخفي عليه عاقبة امر المختار كما لم يخف عليه جملة كثيرة من الاخبار المستقبلة عليه فلو كان مأل امر المختار عدم كونه اماميا مواليا للسجاد عليه السلام لم يجلسه علي فخذه ولم يتلطف معه بقول يا كيس يا كيس وكيف يعقل خفئ امره علي امير المؤمنين مع عدم خفائه علي ميثم الذي هم تلميذه بل عبد من عبيده.
گفتار اميرمؤمنان عليه السلام يا كيس... دلالت مى‌كند بر اين كه مختار امامى بوده است؛‌ زيرا روشن است كه بر اميرمؤمنان عليه السلام، فرجام امر مختار پوشيده نيست؛ همانگونه كه بسيارى از اخبار آينده بر آن حضرت پوشيده نبود. پس اگر مختار در آينده دوست دار و ولايت مدار امام سجاد نبود، حضرت او را بر ران خودش نمى‌نشاند و او را با گفتن اين جمله مورد لطف و نوازش قرار نمى‌داد.  چگونه معقولانه خواهد بود كه عواقب امر مختار بر حضرت پوشيده باشد، در حالى كه بر ميثم تمار  كه او شاگر امير مؤمنان عليه السلام بود پوشيده نبود.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌ج3،‌ ص205، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
روايت دوم:
در روايت ديگر اميرمؤمنان عليه السلام از سرانجام فرزندش حسين عليه السلام و از قيام و خونخواهى مختار خبر داده است:
در تفسير امام حسن عسكرى روايت شده است:
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ كَمَا أَنَّ بَعْضَ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَطَاعُوا فَأُكْرِمُوا وَبَعْضَهُمْ عَصَوْا فَعُذِّبُوا فَكَذَلِكَ تَكُونُونَ أَنْتُمْ فَقَالُوا فَمَنِ الْعُصَاةُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ الَّذِينَ أُمِرُوا بِتَعْظِيمِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَتَعْظِيمِ حُقُوقِنَا فَخَانُوا وَخَالَفُوا ذَلِكَ وَجَحَدُوا حُقُوقَنَا وَاسْتَخَفُّوا بِهَا وَقَتَلُوا أَوْلَادَنَا أَوْلَادَ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ أُمِرُوا بِإِكْرَامِهِمْ وَمَحَبَّتِهِمْ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ قَالَ: بَلَى خَبَراً حَقّاً وَأَمْراً كَائِناً سَيَقْتُلُونَ وَلَدَيَّ هَذَيْنِ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَسَيُصِيبُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً فِي الدُّنْيَا بِسُيُوفِ بَعْضِ مَنْ يُسَلِّطُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ لِلِانْتِقَامِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ كَمَا أَصَابَ بَنِي إِسْرَائِيلَ الرِّجْزُ قِيلَ وَمَنْ هُوَ؟ قَالَ: غُلَامٌ مِنْ ثَقِيفٍ يُقَالُ لَهُ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَكَانَ ذَلِكَ بَعْدَ قَوْلِهِ هَذَا بِزَمَانٍ...
در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام از حضرت امير المؤمنين: على روايت مى‌كند كه فرمود: همان طور كه گروهى از بنى اسرائيل خدا را اطاعت كردند و گرامى شدند و گروهى از آنان معصيت كردند و معذب گرديدند شما نيز همان طور خواهيد بود. گفتند: يا امير المؤمنين معصيت‏كاران كيانند؟
فرمود: آن افرادى هستند كه راجع به بزرگداشت ما و حقوق ما مأمور شدند ولى خيانت و مخالفت كردند. حق ما را انكار نمودند و سبك شمردند. فرزندان ما و فرزندان پيامبر اعظم اسلام را كه موظف بودند ايشان را گرامى و محبوب بدارند كشتند. گفتند: يا امير المؤمنين آيا يك چنين موضوعى عملى خواهد شد؟ فرمود: آرى. اين خبرى است حق و امرى است كه عملى خواهد شد. بزودى اين دو فرزندم حسن و حسين را خواهند كشت.
سپس حضرت امير فرمود: به زودى در دنيا عذاب دردناكى بوسيله شمشيرهاى آن اشخاصى كه بر آنان مسلط مى‏شود دچار آن افرادى خواهد شد كه ظلم كردند تا انتقام آن فسق و فجورهائى را كه انجام دادند بگيرد، همچنان كه بنى اسرائيل دچار يك چنين عذاب دردناكى شدند.
گفته شد: يا امير المؤمنين چه عذابى و چه كسى؟ فرمود: جوانى است از قبيله ثقيف كه او را مختار بن ابو عبيده مى‌گويند. بعد از زمانى كه مختار متولد شد حضرت على بن الحسين عليهما السلام نيز اين موضوع را از زبان حضرت امير خبر داد.                       
المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص340،‌ تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
استدلال بر حسن عقيده مختار:
علامه مامقانى مى‌گويد: هنگامى‌كه مختار شنيد اميرمؤمنان در باره او اين چنين فرمايش كرده است، يقين نمود كه اين قضيه اتفاق خواهد افتاد و او است كه بايد انتقام خون فرزندش را از بنى اميه بگيرد. از اين اعتقاد او به خبر على عليه السلام، پيدا است كه او امامى و معتقد به ولايت است:
لاريب ولا اشكال في اسلامه بل كونه امامي المذهب بل الظاهر اتفاق الخاصه والعامة عليه بل الحق انه كان يقول بإمامة مولانا السجاد عليه السلام والذي يدل علي ما ذكرنا انه سمع من امير المؤمنين انه يقتل كذا وكذا الفا من بني امية والعامي لايعتقد في علي عليه السلام العلم باالعواقب بإذن الله تعالي وتوفيقه وانما هو مذهب الامامية فجزمه بما سمعه من امير المؤمنين عليه السلام علي وجه يخبر جزما بأن امير الكوفة لا يتمكن من قتله حتي يقتل كذا وكذا الفا من اعوان بني امية وانه قتله يحبه الله لايلائم العامية بل هو من خواص الفرقة الحقة الامامية حيث يعتقدون في ائمتهم عليهم السلام العلم بالعواقب كما يكشف عن ذالك الوجدان ان بعد ملاحظة تراجم احوالهم عليهم السلام بل لايخفي علي من راجعها علم جملة من اهل الاسرار من اصحابهم عليهم السلام بأخبارهم بما يقع فيما يأتي كأخبار حبيب بن مظاهر بما يكون في الطف واخبار ميثم بما يجري علي اميرالمؤمنين عليه السلام بل اخباره بخلاصة من الحبس واخذه بثار الحسين وغير ذالك مما تواترت به الاخبار وملئت به المصاحف وكتب الآثار فظهر جزمه بأنه يقتل كذا وكذا من انصار بني امية علي وجه يعتقد انه ان قتل احياه الله تعالي ان الرجل مسلم موحد امامي المذهب بل الاقوي والاظهر انه كان يقول بإمامة السجاد عليه السلام.
بدون شك در مسلمان بودن مختار بلكه در امامى بودن او اشكالى نيست؛ بلكه خاصه وعامه بر اين اتفاق نظر دارند. حق اين است كه او به امامت امام سجاد عليه السلام معتقد بود. دليل ما بر اين مطلب، همان روايت اميرمؤمنان عليه السلام است كه خبر داد مختار هزار هزار نفر از بنى اميه را مى‌كشد. و شخص عامى اعتقاد ندارد كه على عليه السلام به اذن خدا عواقب كسى را مى‌داند؛ بلكه اين از اعتقادات مذهب اماميه است. يقين مختار به اين كلام امير مؤمنان عليه السلام كه خبر  داده بود امير كوفه نمى‌تواند مختار را بكشد تا اين كه مختار بنى اميه و ياران او را بكشد،‌ با عقايد عامه سازگارى ندارد؛‌ بلكه اين عقيده از ويژگيهاى فرقه حقه اماميه است كه اعتقاد دارند بر اين كه ائمه شان، از عواقب خبر دارد.
همچنان‌كه وجدان انسان پس از بررسى احوال ائمه عليهم السلام كاشف از اين اعتقاد است. بلكه هر كسى كه به خبرهاى ائمه كه از عواقب اصحاب و يارانشان خبر داده (مانند خبر داده به حبيب بن مظاهر از واقعه عاشورا و خبر از عواقب ميثم تمار و زندانى شدن او خبر دادن ميثم از خونخواهى مختار و غير از اين اخبارى كه به حد تواتر در كتابها آمده) مراجعه كند،‌ اين اعتقاد برايش پيدا مى‌شود. از يقين مختار به كشتار ياران بنى اميه و حتى اعتقاد او به اين كه اگر كشته شود دوباره خدا او را براى گرفتن انتقام زنده مى‌كند، ظاهر مى‌شود كه او يك انسان موحد، امامى المذهب بوده بلكه اظهر و اقوى اين است كه او به امامت امام سجاد عليه السلام معتقد بوده است.   
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌‌ج3،‌ ص205،‌ ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

دسته چهارم؛ نجات مختار در آخرت با شفاعت امام حسين (ع)

دسته چهارم؛ نجات مختار در آخرت با شفاعت امام حسين (ع)
دسته ديگرى از روايات،‌ گوياى اين حقيقت است كه مختار با شفاعت امام حسين عليه السلام از آتش نجات مى‌يابد:
أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ بِشَفِيرِ النَّارِ وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ فَيَصِيحُ صَائِحٌ مِنَ النَّارِ يَا رَسُولَ اللَّهُ أَغِثْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ ثَلَاثاً قَالَ فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ: فَيُنَادِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ثَلَاثاً أَغِثْنِي فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ فَيُنَادِي يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ أَغِثْنِي أَنَا قَاتِلُ أَعْدَائِكِ قَالَ: فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكَ قَالَ: فَيَنْقَضُّ عَلَيْهِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ قَالَ: فَيُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ قَالَ: فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: وَمَنْ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: الْمُخْتَارُ. قُلْتُ لَهُ: وَلِمَ عُذِّبَ بِالنَّارِ وَقَدْ فَعَلَ مَا فَعَلَ قَالَ: إِنَّهُ قَالَ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِنْهُمَا شَيْ‏ءٌ وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكَائِيلَ كَانَ فِي قَلْبَيْهِمَا شَيْ‏ءٌ لَأَكَبَّهُمَا اللَّهُ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمَا.
سماعه مى‌گويد: از امام محمّد باقر عليه السلام شنيدم مى‌فرمود: موقعى كه روز قيامت فرا مى‌رسد پيامبر اسلام و امير المؤمنين و حسن و حسين صلى اللَّه عليهم اجمعين از نزديك جهنم عبور خواهند كرد. شخصى كه در جهنم است سه مرتبه فرياد مى‌زند: يا رسول اللَّه بفريادم برس! ولى پيغمبر خدا جوابى به او نخواهد داد. سه مرتبه فرياد مى‌زند: يا امير المؤمنين بفريادم برس! آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد.
سپس سه مرتبه فرياد مى‌زند: يا حسين بفريادم برس، من قاتل دشمنان تو مى‌باشم. پيامبر خدا به امام حسين مى‌فرمايد: وى بر تو اتمام حجت نمود. امام حسين عليه السلام پس از اين جريان نظير عقاب شكارى بفريادش ميرسد و او را از آتش نجات مى‌دهد.
راوى مى‌گويد: من به امام صادق گفتم: فدايت شوم آن شخص كه در آتش است كيست؟ فرمود: مختار است. گفتم: براى چه در آتش معذّب خواهد شد در صورتى كه قاتلين امام حسين را كشت!؟ فرمود: براى اين‌كه اندكى از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت. قسم به حق آن خدائى كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به حق مبعوث كرد اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل هم چيزى از (محبت آنان) باشد خدا ايشان را از ناحيه صورت داخل آتش جهنم خواهد كرد.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص339،‌ تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
استدلال بر حسن عقيده مختار:
علامه مامقانى در مقام استدلال بر حسن عقيده مختار مى‌نويسد:
ان من مذهبنا خلود غير الاثني عشر في النار فلو لم يكن قائلا بأمامة السجاد للزم بمقتضي ضرورة المذهب ان يخلد في النار و لايشفع له سيد الشهداء عليه السلام.
از عقائد مذهب ما اين است كه فرد غير دوازده امامى در آتش است، پس اگر مختار به امامت امام سجاد معتقد نبود، به اقتضاى ضرورت مذهب ما بايد در آتش براى هميشه ميماند و سيد الشهداء عليه السلام او را نبايد شفاعت كند.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌ج3،‌ ص205،‌ ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
علامه مجلسى در توضيح اين روايت مى‌نويسد:
بيان: كأن هذا الخبر وجه جمع بين الأخبار المختلفة الواردة في هذا الباب بأنه و إن لم يكن كاملا في الإيمان و اليقين و لا مأذونا فيما فعله صريحا من أئمة الدين لكن لما جرى على يديه الخيرات الكثيرة و شفي بها صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ كانت عاقبة أمره آئلة إلى النجاة فدخل بذلك تحت قوله سبحانه وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِ(توبه/102).
المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص339،‌ تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
نتيجه:
با توجه به دلائل فوق و روايات مدح، كه از نظر سند مورد قبول علماى رجال بود، روشن مى‌شود كه مختار، از نظر مذهب امامى و از نظر عقيده، معتقد به ولايت و امامت على بن الحسين عليه السلام بوده است. با اين حساب، بطلان سخن كسانى كه او را ناصبى خوانده اند، آشكار مى‌شود.
بررسي روايات مذمت مختار، و نقد آنها
در مقابل روايات مدح، رواياتى نيز وارد شده كه او را مذمت مى‌كند. سؤال اين است كه اگر مختار معتقد به امامت على بن الحسين و مورد تأييد آن حضرت بوده، چرا در برخى روايات او را مذمت كرده است.
در اين قسمت اين روايات را نقل كرده و نقد آنها بيان خواهيم كرد. اين روايات را مى‌توان به چند دسته تقسيم كرد:
دسته نخست؛ رد هديه مختار از جانب امام سجاد (ع)
روايت اول:
نخستين روايت در اين دسته اين است كه امام سجاد عليه السلام، هديه مختار را رد كرد و او را دروغگو خواند. اين روايت را كشى و ديگران نقل كرده اند:
جَبْرَئِيلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنِ الْعُبَيْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: كَتَبَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَبَعَثَ إِلَيْهِ بِهَدَايَا مِنَ الْعِرَاقِ فَلَمَّا وَقَفُوا عَلَى بَابِ عَلِيٍّ دَخَلَ الْآذِنُ يَسْتَأْذِنُ لَهُمْ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ رَسُولُهُ فَقَالَ: أَمِيطُوا (تباعدوا) عَنْ بَابِي فَإِنِّي لَا أَقْبَلُ هَدَايَا الْكَذَّابِينَ وَلَا أَقْرَأُ كُتُبَهُمْ.
فَمَحَوُا الْعِنْوَانَ وَكَتَبُوا لِلْمَهْدِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: وَاللَّهِ لَقَدْ كَتَبَ إِلَيْهِ بِكِتَابٍ مَا أَعْطَاهُ فِيهِ شَيْئاً إِنَّمَا كَتَبَ إِلَيْهِ يَا ابْنَ خَيْرِ مَنْ طَشَى وَمَشَى فَقَالَ أَبُو بَصِير:ٍ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام: أَمَّا الْمَشْيُ فَأَنَا أَعْرِفُهُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ الطَّشْيُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: الْحَيَاةُ.
امام باقر عليه السلام فرمودند:‌ مختار نامه‏اى براى على بن الحسين نوشت و از عراق هدايائى تقديم نمود. هنگامى كه فرستادگان مختار بر در خانه حضرت زين العابدين آمدند و شخصى رفت تا براى آنان اجازه ورود بگيرد شخصى از طرف حضرت سجاد خارج شد و به آنان گفت: امام سجاد مى‌فرمايد: از در خانه من دور شويد، زيرا من هديه‏هاى دروغ ‏گويان را نمى‌پذيرم و نامه‏هاى آنان را نمى‏خوانم. آنان نام حضرت سجاد را محو كردند و در عوض نام محمّد بن حنفيه را نوشتند. امام محمّد باقر عليه السلام مى‌فرمايد: مختار در آن نامه چيزى براى امام سجاد ننوشته بود غير از اينكه نوشته بود: «يَا ابْنَ خَيْرِ مَنْ طَشَى وَمَشَى». ابو بصير مى‌گويد:
به حضرت باقر گفتم: من معناى كلمه مشى را مى‌دانم. معناى كلمه طشى چيست؟ فرمود: حيات و زندگى كردن.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
نقد اين روايت:
صاحب معالم در كتاب تحرير طاووسى در باره اين روايت مى‌گويد:
حديث آخر يتعلق بأن علي بن الحسين رد هدية المختار، وقال: لا أقبل هدية الكذابين. الطريق: جبريل بن أحمد: حدثني العنبري قال: حدثني محمد بن عمرو عن يونس بن يعقوب، عن أبي جعفر عليه السلام. وكذا أقول: ان هذا الطريق يحتاج إلى تصحيح السند، وكأني أرى أن العنبري ربما كان العبيدي وهو محمد بن عيسى وضعفه ظاهر.
روايت ديگرى است كه على بن الحسين هديه مختار را رد كرد و فرمود:‌ من هديه دروغگويان را نمى‌پذيرم. طريق اين روايت، به تصحيح سند احتياج دارد من عقيده دارم كه عنبرى، همان عبيدى (محمد بن عيسي) است و ضعف او ظاهر است.‌
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي،‌ ص560، تحقيق: فاضل الجواهري،‌ ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي،‌ إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم1411
روايت دوم:
كشى روايت ديگرى نيز آورده است كه امام سجاد عليه السلام بعد از اين كه كلام مختار را شنيد ديگر هديه او را قبول نكرد:
محمد بن مسعود، قال حدثني ابن أبي على الخزاعي، قال خالد بن يزيد العمري، عن الحسين بن زيد، عن عمر بن علي أَنَّ الْمُخْتَارَ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَبِلَهَا وَبَنَى بِهَا دَارَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَدَارَهُمُ الَّتِي هُدِمَتْ قَالَ: ثُمَّ إِنَّهُ بَعَثَ إِلَيْهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ مَا أَظْهَرَ الْكَلَامَ الَّذِي أَظْهَرَهُ فَرَدَّهَا وَلَمْ يَقْبَلْهَا.
عمر بن على مى‌گويد: مختار مبلغ بيست هزار دينار براى امام زين العابدين فرستاد. آن بزرگوار آن پولها را قبول كرد و خانه عقيل بن ابى طالب را كه خراب شده بود ساخت. بعداً كه مختار آن كلام خود را ظاهر كرد نيز مبلغ چهل هزار دينار براى امام سجاد فرستاد. ولى حضرت سجاد آن مبلغ را نپذيرفت.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص342، رقم 204،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
نقد اين روايت:
صاحب معالم در باره اين روايت مى‌گويد:
وروى حديثا معنى متنه: ان علي بن الحسين عليه السلام رد عليه هديته بعد الكلام الذي أظهره. وهذا لا يلزم منه قدح، بل لعل علي بن الحسين عليه السلام خاف الشهرة، مع أن الطريق يحتاج إلى تصحيح سنده.
روايتى نقل شده كه معناى متنش  است كه على بن الحسين عليه السلام بعد از اين كه كلام مختار را شنيد هديه او را رد كرد. از اين رد هديه،‌ قدح مختار لازم نمى‌آيد؛ بلكه شايد على بن الحسين عليه السلام از مشهور شدن ترسيده است. علاوه بر اين، روايت محتاج به تصحيح سند مى‌باشد.
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي،‌ ص560، تحقيق: فاضل الجواهري،‌ ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي،‌ إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم،1411،
ضعف اين دو روايت نظر آقاي خوئي:
مرحوم آقاى خوئى بعد از نقل اين سه روايت مى‌گويد:‌
وهذه الروايات ضعيفة الاسناد جدا، على أن الثانية منهما فيها تهافت. وتناقض. ولو صحت فهي لا تزيد على الروايات الذامة الواردة في حق زرارة. ومحمد بن مسلم، وبريد وأضرابهم.
اين روايات جدا از نظر سند ضعيف اند. علاوه بر اين كه در روايت دوم (روايتى كه مى‌گويد ابتدا مختار هديه را براى امام فرستاد بعد از اينكه ايشان رد كرد او را به محمد حنفيه فرستاد) تهافت و تناقض وجود دارد بر فرض كه صحيح هم باشد، اين روايات همانند رواياتى است كه در ذم زراره و محمد بن مسلم و بريد... وارد شده است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص105،‌ الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
جواب علامه مامقاني از اين روايات:
فالجواب عنه وضوح،‌ ان رده عليه السلام لهديته لم يكن بلحاظ المختار بل للخوف من عبد الملك من حيث ان المختار لم تشمل سلطنته المدينة المشرفة وكان المستولي عليها يومئذ عبد الملك فاتقي الامام عليه السلام منه في تركه المال.
ويشهد بما قلناه ان الخبر يناقض بعضه بعضاً، ضرورة انه ان كان المال حراماً‌ فلا يعود حلالاً‌ بقول عبد الملك خذها طيبة هينئة... فلا وجه لذلك الا الخوف والتقية من حيث انه عليه السلام كان يدري بإذن الله تعالي ان عبد الملك يقتل المختار ويقوي سلطانه وانه ان تصرف في المال عد ممضيا لأفعال المختار محبا له وانتقم منه عبد الملك عند قوة سلطانه بقتل المختار فلذا لم يمس المال لاجل ان يظهر لعبد الملك ان اخذه لم يكن قبول رضا بل خوفا من المختار حتي ينجو بذلك من شر عدو الله عبد الملك فيما يأتي ولذا قبل من المختار قبل ذلك مخفياً و عمر بها الدور وزوج به نفرا من بني هاشم حتي ان الباقر عليه السلام حلف فيما مر من خبر عبد الله بن شريك بأخبار ابيه السجاد عليه السلام بأن مهر امه مما بعث به المختار وبالجملة فرده اخيرا هدية المختار وعدم قرائته كتابه كان تقية لكونه بيد رسول خاص وظهور امره
جواب روايت روشن است. اين كه امام سجاد عليه السلام هديه مختار را رد كرده به خاطر اين نيست كه مختار را قبول نداشته؛ بلكه به خاطر ترس از عبد الملك بوده است؛ زيرا مختار تا آنروز بر مدينه تسلط نيافته بود بلكه در اختيار عبد الملك بوده است به اين جهت امام عليه السلام با رد كردن اين مال، خودش را از شر عبد الملك نگه داشته است. شاهد بر اين گفتار ما اين است كه روايت مناقض هم اند؛ زيرا بديهى است كه اگر مال فرستاده شده حرام بود دوباره به صورت حلال بر نمى‌گشت كه به عبد الملك فرمود: اين مال را در حال پاك و گوارا است بگير....
پس دليل براى رد هديه، جز خوف و تقيه نيست؛ زيرا امام عليه السلام به اذن خدا مى‌دانست كه عبد الملك مختار را مى‌كشد و سلطنتش قوى مى‌شود و اگر در اين اموال تصرف كند، گويا كارهاى مختار را امضا كرده و او را دوست مى‌دارد پس از آن،‌ عبد الملك از امام انتقام مى‌گرفت. به اين جهت به مال دست نزد تا اين كه به عبد الملك بنماياند كه اگر اين مال را گرفته به خاطر ترس از مختار بوده تا به اين صورت خودش را از شر دشمن خدا عبد الملك در آينده نجات بدهد. لذا پيش از اين، به صورت مخفيانه از مختار هديه را قبول كرد و توسط آن خانه ها را تعمير نمود و تعدادى از بنى هاشم را تزويج كرد حتى امام باقر عليه السلام در روايت عبد الله بن شريك سوگند ياد كرده كه پدرش امام سجاد خبر داده به اين كه مهر مادرش از همان هداياى مختار است.
در نهايت، اگر امام سجاد اخيراً‌ هديه مختار را رد كرده و نامه اش را نخوانده به خاطر تقيه بوده است؛ زيرا نامه مختار به دست شخص معين فرستاده شده و در آن قيامش آشكار سخن گفته است.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ج3،‌ ص205،‌ ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
دسته دوم: لعن مختار توسط امام سجاد (ع)
دسته ديگرى از روايات است كه امام سجاد عليه السلام، مختار را صريحاً‌ لعن كرده است.
ابن سعد در طبقات الكبرى، ابن عساكر در تاريخ مدينة‌ دمشق و ذهبى در دو كتابش و ديگران اين روايت را آورده اند:
أخبرنا الفضل بن دكين قال: أخبرنا عيسى بن دينار المؤذن قال: سألت أبا جعفر عن المختار فقال: إن علي بن الحسين قام على باب الكعبة فلعن المختار فقال له رجل: جعلني الله فداك تلعنه وإنما ذبح فيكم؟ فقال: إنه كان كذابا يكذب على الله وعلى رسوله.
عيسى بن دينار مى‌گويد: از ابو جعفر (امام باقر عليه السلام) در باره مختار سؤال كردم. گفت:‌ على بن الحسين (امام سجاد) بر درب كعبه ايستاد و مختار را لعن كرد. مردى به او گفت: فدايت شوم او قاتلان شما را كشت آيا او را لعن مى‌كني؟ ابو جعفر گفت: مختار دروغگو بود كه بر خدا و رسولش دروغ مى‌بست.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج5، ص213، ناشر: دار صادر - بيروت.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج41، ص393، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج6، ص436، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج4، ص397، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

پاسخ علامه مامقاني از روايت ذم و لعن:
علامه مامقانى در پاسخ اين روايت مى‌گويد: اين روايت از روى تقيه از خوف عبد الملك بن مروان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام صادر شده است. حضرت با اين كارش، هم جان خودش و هم جان مختار را از شر آنان حفظ كرده است: 
وبما ذكرنا انفتح باب الجواب عن اخبار الذم و اللعن الذي ذكره المعترض في الوجه الثاني فان الذم و اللعن انما كان للتقية كما في غيره ممن ذموه و لعنوه كزرارة و ليث المرادي واضرابهما. وهذا هو الوجه في لعنه اياه....
فليس لعنه اياه الا علي سبيل التقية من عبد الملك واضرابه اخوان الشياطين لعلمه بقتله للمختار وقوة سلطنته بعد ذلك فجاز لعنه عليه السلام اياه موريا حفظا لنفسه ودمه عليه السلام. ويزداد ماذكرناه وضوحا بمنع الباقر عليه السلام في خبر سدير المتقدم من سبه فانه لوكان لعن السجاد عليه السلام عن جِدٍّ من غير تقيةٍ لما خالفه الباقر عليه السلام بالنهي عن سبه وما انكر نسبة الناس اليه الكذب في خبر عبد الله بن شريك.
با توجه به آنچه ذكر شد،‌ پاسخ روايات ذم و لعن مختار نيز روشن مى‌شود، زيرا ذم و لعن او به خاطر تقيه بوده؛ چنانچه همانند اين روايات در مذمت و لعن زراره، ليث مرادى و امثالشان وارد شده است.
پس لعن مختار به خاطر تقيه و ترس از عبد الملك و امثال او از برادران شيطانها است؛ زيرا امام عليه السلام مى‌دانست اگر تقيه نكند بعد از اين‌كه حكومت عبد الملك قوت بگيرد او را به خاطر ار تباط با مختار خواهد كشت به اين جهت لعن مختار را جايز دانست و اين لعن را از جهت توريه به خاطر حفظ خود جايز شمرد.
آنچه را گفتيم، روايت امام باقر عليه السلام در نقل سدير كه از دشنام به مختار نهى كرد، در روايت عبد الله بن شريك نسبت كذب را انكار كرد، روشن مى‌كند.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ج3،‌ ص205،‌ ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
يكى از محقان معاصر در رابطه با اين روايت و تحليل اوضاع نا بسامان و آشفته عصر امام سجاد و مختار مى‌نويسد:
فالذي يوجهه أن الحكام الظلمة - عامة - وبني أمية - خاصة - استعملوا أساليب التزوير والاتهامات الباطلة ضد معارضيهم بغرض إسقاط المعارضة في نظر العامة. قد استهدفوا شخص المختار و أصحابه بأشكال من الاتهامات التي تعبر على أذهان العوام، مثل السحر والشعوذة، كما اتهموه بدعوى النبوة، والألوهية، وما أشبه ذلك من الخرافات، سعيا في إبطال مفعول حركته، وإبعاد الناس عنه، والتشويش على نداءاته وشعاراته بالطلب بثارات الحسين عليه السلام وتأسفه على قتله، وإعلانه عن هوية القاتلين، وحمايته لبني هاشم من الأذى....
إذا كان المختار عند العامة بهذه المنزلة، فهل يجوز للإمام عليه السلام أن يدافع - علنا - عن حركته؟! أو أن يسكت إذا سئل عنه؟! إن إظهار التعاطف معه، ولو بأدنى شكل، كانت الدولة تستغله لضرب الإمام عليه السلام وتشويه سمعته عند العامة العمياء. فلا نستبعد أن يكون الإمام عليه السلام قد أصدر ضد ما يعرفه الناس عن المختار، ما يبرئ ساحة الإمام عليه السلام من الموافقة عليه، أو السكوت عنه.
ففي الخبر: قام الإمام عليه السلام على باب الكعبة! يلعن المختار... فلو صح هذا الخبر، فإن وقوف الإمام عليه السلام على باب الكعبة، وإعلانه بهذا الشكل عن ذم المختار ولعنه، لا يخلو من قصد - أكثر من مجرد اللعن - حيث أن في ذلك دلالة واضحة على إرادة مجرد الإعلان بذلك وتبيينه للناس.
.... ثم إن ما ورد من أمثال هذه الأحاديث، المشتملة على ذم المختار من قبل أهل البيت عليهم السلام ورواتهم، إنما رواها رجال الدولة وكتابهم ومؤرخو البلاط...
آنچه اين روايت را توجيه مى‌كند اين است كه حاكمان ظالم به طور عموم و بنى اميه به طور خاص روشهاى تزوير و تهمت هاى باطل را بر ضد معارضانشان با هدف بر اندازى آنها از ديدگاه عامه مردم به كار مى‌بردند. به ويژه شخص مختار و يارانشان را با تهمت هاى گوناگون (مانند: سحر و جادو،‌ شعبده بازى،‌ ادعاى نبوت و خدايى و شبيه اين خرافات) كه به ذهن مردم بيشتر جذابيت داشته باشد،‌ هدف قرار مى‌دادند. وتلاش مى‌كردند تا حركت او را باطل جلوه دهند و مردم را از او دور كنند و مى‌خواستند شعارهاى خونخواهى، تأسف او بر كشته شدن امام حسين عليه السلام،‌ آشكار كردن هويت قاتلان آن حضرت و حمايت او را از بنى‌هاشم در نظر مردم زشت نشان دهند.
در اين هنگامى كه مختار در نزد عامه مردم اين‌گونه معرفى‌شده، آيا جايز است امام عليه السلام به طور آشكار از حركت او دفاع كند؟ يا اين‌كه در مقام پرسش ساكت بماند؟ با اندك ترين اظهار عطوفت نسبت به مختار،‌ دولت حاكم امام را در بند مى‌كرد و مى‌زد و مقام بلند و پر‌آوازه او را در نزد عامه مردم زشت جلوه مى‌داد. بعيد نيست كه امام عليه السلام (صلاح دانست) خلاف آن چه را مردم از مختار مى‌دانستند، بيان كند تا ساحت امام از موافقت و سكوت نسبت به مختار منزه باشد.
در خبرى كه امام در مقابل درب كعبه ايستاد و مختار را لعن كرد، اگر صحيح باشد،  قصد امام از اين ايستادن بر درب كعبه و علنى مذمت و لعن كردن مختار به اين شكل، صرفاً مجرد لعن بوده نه چيزى ديگر؛ زيرا در اين فرمايش امام، دلالت روشنى است كه اراده آنحضرت،‌ مجرد اعلان و آگاهى مردم است.
روايت هايى را كه در مذمت مختار از جانب اهل بيت عليهم السلام رسيده،‌‌ رجال دولتى و نويسندگان ومورخان دربار روايت كرده اند.
الجلالي، السيد محمد رضا (معاصر)،‌ جهاد الإمام السجاد (ع)،‌ ص238، ناشر: مؤسسة دار الحديث الثقافية،‌ چاپخانه: شمشاد، چاپ: الأولى1418
دسته سوم: دروغ بستن مختار، بر امام سجاد (ع)
يك روايت بيانگر اين است كه مختار به امام سجاد عليه السلام دروغ بست. شايد منظور روايت اين باشد كه مختار امامت على بن الحسين را انكار كرده است.
اين روايت را نيز كشى در رجالش آورده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَعُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزْدَادَ الرَّازِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْمُزَخْرِفِ عَنْ حَبِيبٍ الْخَثْعَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: كَانَ الْمُخْتَارُ يَكْذِبُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ.
به روايت حبيب خثعمى امام صادق عليه السلام فرمود: مختار به حضرت على بن الحسين دروغ مى‏بست.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص340 رقم 198، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
نقد اين روايت:
صاحب معالم بعد از نقل روايت مى‌گويد:
أقول: ان هذا الحديث يحتاج إلى تعديل.
اين روايت نياز به تصحيح دارد. (كنايه از اين كه صحيح نيست).
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي،‌ ص 558، تحقيق: فاضل الجواهري،‌ ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي،‌ إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم،1411،
در پاورقى كتاب فوق، محقق آن فاضل جواهرى در باره روايت مى‌نويسد: در طريق روايت،‌ «حبيب خثعمي» مردد بين دو نفر موثق و مجهول است و در طريق اين روايت معلوم نيست كدام يكى از آنها واقع شده است:
الاشكال في طريق هذا الحديث ظاهرا في «حبيب الخثعمي» فهو متردد بين الذي عده الشيخ في رجاله: 185 رقم344 من أصحاب الصادق عليه السلام قائلا: «حبيب الأحول الخثعمي، كوفي» وعده البرقي في رجاله: 41 من أصحاب الصادق عليه السلام أيضا، وبين «حبيب بن المعلل الخثعمي المدائني» الذي وثقه النجاشي مرتين في رجاله: 141 رقم368 وذكره الشيخ في رجاله: 172 رقم 116 في باب أصحاب الصادق عليه السلام وعده البرقي في رجاله: 41 من أصحاب الصادق عليه السلام أيضا، فالأول: امامي مجهول، والثاني: ثقة ثقة.
اشكال در سند اين روايت،‌ ظاهراً‌ در «حبيب خثعمي» است كه او مردد بين دو نفراست. 1. حبيب احول خثعمى كوفى كه شيخ و برقى او را در رجالشان از اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار آورده اند. 1. حبيب بن معلل خثعمى مدائنى كه نجاشى او را در دوجاى از رجالش توثيق كرده و شيخ طوسى و برقى در رجالشان او را از اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار آورده‌اند. و اگر منظور از حبيب خثعمى،‌ فرد نخست باشد،‌ او يك شخص امامى مجهول است و دومى ثقه مى‌باشد. 
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي،‌ ص 558، تحقيق: فاضل الجواهري،‌ ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي،‌ إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم،1411،
بنابراين، روايت از نظر سند معتبر نيست و نمى‌توان به آن احتجاج كرد.

دسته چهارم: تصميم مختار بر تسليم نمودن امام حسن (ع) به معاويه

دسته چهارم: تصميم مختار بر تسليم نمودن امام حسن (ع) به معاويه
در برخى از روايات آمده است: هنگامى كه امام حسن عليه السلام در ساباط مدائن زخمى شد، مختار در ميان راه از عمويش درخواست نمود كه آن حضرت را به معاويه تسليم كند.
شيخ صدوق در علل الشرايع آورده است:
دَسَّ مُعَاوِيَةُ إِلَى عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ وَالْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ وَإِلَى حُجْرِ بْنِ الْحَارِثِ وَشَبَثِ بْنِ رِبْعِيٍّ دَسِيساً أَفْرَدَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِعَيْنٍ مِنْ عُيُونِهِ أَنَّكَ إِنْ قَتَلْتَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ فَلَكَ مِائَتَا أَلْفِ دِرْهَمٍ وَجُنْدٌ مِنْ أَجْنَادِ الشَّامِ وَبِنْتٌ مِنْ بَنَاتِي فَبَلَغَ الْحَسَنَ عليه السلام فَاسْتَلْأَمَ وَلَبِسَ دِرْعاً وَكَفَرَهَا وَكَانَ يَحْتَرِزُ وَلَا يَتَقَدَّمُ لِلصَّلَاةِ بِهِمْ إِلَّا كَذَلِكَ فَرَمَاهُ أَحَدُهُمْ فِي الصَّلَاةِ بِسَهْمٍ فَلَمْ يَثْبُتْ فِيهِ لِمَا عَلَيْهِ مِنَ اللَّأْمَةِ فَلَمَّا صَارَ فِي مُظْلَمِ سَابَاطَ ضَرَبَهُ أَحَدُهُمْ بِخَنْجَرٍ مَسْمُومٍ فَعَمِلَ فِيهِ الْخَنْجَرُ فَأَمَرَ عليه السلام أَنْ يُعْدَلَ بِهِ إِلَى بَطْنِ جُرَيْحَى وَعَلَيْهَا عَمُّ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدِ بْنِ مَسْعُودِ بْنِ قَيْلَةَ فَقَالَ الْمُخْتَارُ لِعَمِّهِ: تَعَالَ حَتَّى نَأْخُذَ الْحَسَنَ وَنُسَلِّمَهُ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَيَجْعَلَ لَنَا الْعِرَاقَ فَنَذِرَ بِذَلِكَ الشِّيعَةُ مِنْ قَوْلِ الْمُخْتَارِ لِعَمِّهِ فَهَمُّوا بِقَتْلِ الْمُخْتَارِ فَتَلَطَّفَ عَمُّهُ لِمَسْأَلَةِ الشِّيعَةِ بِالْعَفْوِ عَنِ الْمُخْتَارِ فَفَعَلُوا...
معاويه عمر و بن حريث، اشعث بن قيس، حجر بن حارث و شبث بن ربعى را دسيسه قرار داد و براى هر يك از ايشان جاسوسى گماشت و گفت: هر كس حسن بن على را بكشد مبلغ دو هزار درهم و يك لشكر از لشكرهاى شام و يكى از دخترانم را به وى جائزه خواهم داد. هنگامى كه اين توطئه به گوش امام حسن عليه السّلام رسيد زير لباسهاى خود اسلحه پوشيد، از آن مردم بر حذر بود، جز با پوشيدن سلاح براى نماز حاضر نميشد.
در آن هنگامى كه امام حسن مشغول نماز بود يكى از آنان تيرى به جانب آن بزرگوار پرتاب كرد. ولى چون اسلحه در بر داشت مؤثر واقع نشد. موقعى كه آن حضرت به ساباط مدائن رسيد يكى از ايشان خنجر مسمومى به ران مبارك امام حسن زد كه كارگر شد. سپس آن بزرگوار دستور داد تا وى را به سوى قبيله جريحى باز گردانيدند كه عموى مختار والى آنان بود. مختار به عموى خود گفت: بيا تا امام حسن را بگيريم و به معاويه تسليم نمائيم و او عراق را به ما واگذار كند. وقتى شيعيان از قول مختار كه به عموى خود گفته بود آگاه شدند تصميم گرفتند مختار را به قتل برسانند. ولى عموى مختار به وى لطفى كرد و از شيعيان خواست تا او را عفو نمودند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381هـ)، علل الشرائع، ج1، ص221، تحقيق وتقديم: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها - النجف الأشرف، الطبع: 1385 - 1966 م
نقد اين روايت:
جواب آقاى خوئى از اين روايت:
وهذه الرواية لارسالها غير قابلة لاعتماد عليها، على أن لو صحت لأمكن أن يقال إن طلب المختار هذا لم يكن طلبا جديا، وإنما أراد بذلك أن يستكشف رأي عمه، فإن علم أن عمه يريد ذلك لقام باستخلاص الحسن عليه السلام. فكان قوله هذا شفقة منه على الحسن عليه السلام.
اين روايت به خاطر مرسله بودنش مورد اعتماد نيست. برفرض صحت روايت، امكان دارد اين درخواست مختار،‌ جدى نبود؛ بلكه او با اين كار مى‌خواسته نظر عمويش را بداند تا اگر نظر عمويش بر اين باشد بتواند آن حضرت را از دست او رهايى بخشد و اين سخن او يك نوع مهربانى نسبت به امام حسن عليه السلام است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص105،‌ الطبعة الخامسة، 1413هـ  1992م
علامه مامقانى در تنقيح المقال از اين روايت اين گونه جواب داده است:
ففيه اولاً: ضعف السند. وثانياً: انه ان تم دل علي كفره والاجماع والاخبار التي كادت تكون متواترة علي انه شيعي فهو معارض للمعلوم فيجب طرحه. وثالثاً: انه علي فرض كونه جدا لاصورياً‌ لا دلة فيه علي انه فعل ليكون خيانة يستوجب بها النار بل دال علي انه ان اراد ان يفعل ومنع وارادة الفعل ليست بمعصية وغايته الكشف عن خبث السريرة.
اولاً: اين رواين از نظر سند ضعيف است و ثانياً: بر فرضى كه سند تمام باشد، دليل كفر مختار است؛ اما اجماع و رواياتى كه نزديك به تواتر است مى‌گويند كه مختار از شيعيان امام حسن بوده و اين چيزى روشنى است و اين روايت با اين مطلب روشن معارض است بنابراين واجب است اين روايت دور انداخته شود. و ثالثاً: برفرضى اين كه مختار در اين سخنش جدى بوده، اين روايت هيچگونه دلالت نمى‌كند كه او اين كار را انجام داده تا خيانت محسوب شود و مستحق آتش شود؛ بلكه دلالت مى‌كند او ميخواست اين كار را انجام دهد ولى از اين كار منع شد و اراده انجام كارى، معصيت نيست و نهايتش اين است كه اين كار، از خبث باطن حكايت مى‌كند.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌ج3،‌ ص206، ‌ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350هـ
دسته پنجم: مختار وارد آتش دوزخ مي‌شود.
برخى از روايات بيانگر اين است كه مختار وارد آتش دوزخ مى‌شود؛ اما با شفاعت امام حسين عليه السلام نجات پيدا مى‌كند.
روايت اول:
ابن ادريس حلى اين روايت را در مستطرفات نقل كرده است:
أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ بِشَفِيرِ النَّارِ وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ فَيَصِيحُ صَائِحٌ مِنَ النَّارِ يَا رَسُولَ اللَّهُ أَغِثْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ ثَلَاثاً قَالَ: فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ: فَيُنَادِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ثَلَاثاً أَغِثْنِي فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ: فَيُنَادِي يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ أَغِثْنِي أَنَا قَاتِلُ أَعْدَائِكِ قَالَ فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ: قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكَ قَالَ: فَيَنْقَضُّ عَلَيْهِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ قَالَ: فَيُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ قَالَ: فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام وَمَنْ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: الْمُخْتَارُ قُلْتُ لَهُ: وَلِمَ عُذِّبَ بِالنَّارِ وَقَدْ فَعَلَ مَا فَعَلَ قَالَ: إِنَّهُ قَالَ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِنْهُمَا شَيْ‏ءٌ وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكَائِيلَ كَانَ فِي قَلْبَيْهِمَا شَيْ‏ءٌ لَأَكَبَّهُمَا اللَّهُ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمَا.
سماعه مى‌گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: موقعى كه روز قيامت فرا مى‌رسد پيامبر اسلام و امير المؤمنين و حسن و حسين صلى اللَّه عليهم اجمعين از نزديك جهنم عبور خواهند كرد. شخصى كه در جهنم است سه مرتبه فرياد مى‌زند: يا رسول اللَّه به فريادم برس! ولى پيغمبر خدا جوابى به او نخواهد داد. سه مرتبه فرياد مى‌زند: يا امير المؤمنين به فريادم برس! آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد.
سپس سه مرتبه فرياد مى‌زند: يا حسين به فريادم برس، من قاتل دشمنان تو مى‌باشم. پيامبر خدا به امام حسين مى‌فرمايد: وى بر تو اتمام حجت نمود. امام حسين عليه السلام پس از اين جريان نظير عقاب شكارى به فريادش ميرسد و او را از آتش نجات مى‌دهد.
راوى مى‌گويد: من به امام صادق گفتم: فدايت شوم آن شخص كه در آتش است كيست؟ فرمود: مختار است. گفتم: براى چه در آتش معذّب خواهد شد در صورتى كه قاتلين امام حسين را كشت!؟ فرمود: براى اينكه اندكى از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت. قسم به حق آن خدائى كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به حق مبعوث كرد اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل هم چيزى از (محبت آنان) باشد خدا ايشان را از ناحيه صورت داخل آتش جهنم خواهد كرد.
ابن إدريس الحلي (متوفاي598هـ)، مستطرفات السرائر،‌ ص567، تحقيق: لجنة التحقيق،‌ ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ چاپ1411
روايت دوم:
شيخ طوسى در تهذيب الاحكام،‌ روايت را با اندك در تعبير اين گونه نقل كرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَيَّةَ بْنِ عَلِيٍّ الْقَيْسِيِّ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ لِي: يَجُوزُ النَّبِيُّ الصِّرَاطَ يَتْلُوهُ عَلِيٌّ وَيَتْلُو عَلِيّاً الْحَسَنُ وَيَتْلُو الْحَسَنَ الْحُسَيْنُ فَإِذَا تَوَسَّطُوهُ نَادَى الْمُخْتَارُ الْحُسَيْنَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي طَلَبْتُ بِثَأْرِكَ فَيَقُولُ النَّبِيُّ لِلْحُسَيْنِ عليه السلام أَجِبْهُ فَيَنْقَضُّ الْحُسَيْنُ فِي النَّارِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ فَيُخْرِجُ الْمُخْتَارَ حُمَمَةً وَلَوْ شُقَّ عَنْ قَلْبِهِ لَوُجِدَ حُبُّهُمَا فِي قَلْبِه‏.
راوى مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله از پل صراط مى‌گذرد به دنبالش على و به  دنبال او حسن و حسين عليهم السلام عبور مى‌كنند. در اين هنگام مختار حسين را صدا مى‌زند اى ابا عبد الله! من انتقام خون شما را گرفتم. رسول خدا به حسين عليه السلام مى‌فرمايد: نداى مختار را اجابت كن. امام حسين عليه السلام نظير عقاب شكارى به فريادش مى‌رسد و او را از آتش نجات مى‌دهد و اگر قلب مختار شكافته شود،‌ حب آن دو (اولى ودومي) در قلب او يافت مى‌شود.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذيب الأحكام، ج1، ص467،‌ تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة،‌1365 ش.
جواب هردو روايت:
آقاى خويى مى‌فرمايد: هردو روايت از نظر سند ضعيف‌اند:
أقول: الروايتان ضعيفتان، أما رواية التهذيب فبالارسال أولا، وبأمية بن علي القيسي ثانيا. وأما ما رواه في السرائر فلان جعفر بن إبراهيم الحضرمي لم تثبت وثاقته، على أن رواية أبان عنه وروايته عن زرعة عجيبة، فإن جعفر بن إبراهيم، إن كان هو الذي عده الشيخ من أصحاب الرضا عليه السلام فلا يمكن رواية أبان عنه، وإن كان هو الذي عده البرقي من أصحاب الباقر عليه السلام فروايته عن زرعة عجيبة، وقد أشرنا في ترجمة محمد بن إدريس، إلى أن كتاب ابن إدريس فيه تخليط.
وقد قال ابن داود فيما تقدم منه ( 478 ) بعد ما ذكر روايات المدح وما روي فيه (المختار) مما ينافي ذلك: قال الكشي: نسبته إلى وضع العامة أشبه. إنتهى.
أقول: ما نسبه ابن داود إلى الكشي، لم نجده في اختيار الكشي، ولعل نسخة أصل الكشي كان عنده، وكان هذا مذكورا فيه، وقد ذكرنا أنه مضافا إلى ضعف إسناد الروايات الذامة، يمكن حملها على صدورها عن المعصوم تقية.
هردو روايت از نظر سند ضعيف‌اند. اما روايت اولاً: تهذيب مرسل است و ثانياً: امية بن على قيسى ضعيف است. اما در روايت سرائر، حعفر بن ابراهيم حضرمى وثاقتش ثابت نشده است. علاوه بر آن،  روايت ابان او او و روايت جعفر از زرعه عجيب است؛ زيرا اگر منظور از جعفر بن ابراهيم همان كسى باشد كه شيخ او را از اصحاب امام رضا عليه السلام به شمار آورده، روايت كردن ابان از او ممكن نيست. و اگر جعفر بن ابراهيم همان كسى باشد كه برقى او را از اصحاب امام باقر عليه السلام به شمار آورده، روايت او از زرعه عجيب است.
گذشته از اين سخنان،‌ در ترجمه محمد بن ادريس اشاره كرديم كه در كتاب ابن ادريس تخليط وجود دارد. ابن داود بعد از اينكه روايات مدح و ذم مختار آورده مى‌گويد:  كشى گفته است:‌ روايات ذم مختار خيلى شباهت دارد كه عامه وضع كرده باشند. ولى من اين مطلب را كه ابن داود به كشى نسبت داده در اختيار كشى نيافتم و شايد نسخه اصلى كتاب كشى در نزد او بوده است و اين مطلب در آنجا ذكر بوده است.
علاوه بر ضعف اسناد اين روايات، ممكن است اين روايات تقيتاً‌ از معصوم صادر شده باشند. 
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص108، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
دسته ششم: مبتلا شدن امام حسين (ع) به دروغگويي همانند مختار
در برخى از روايات آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: هريكى از ائمه، به دروغگويى مبتلا مى‌شود و امام حسين عليه السلام به مختار دروغگو مبتلا شد.
كشى اين روايت را در رجالش نقل كرده است:
سعد بن عبد الله، قال: حدثني محمد بن خالد الطيالسي، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن ابن سنان، قال، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ صَادِقُونَ لَا نَخْلُو مِنْ كَذَّابٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا وَيُسْقِطُ صِدْقَنَا بِكَذِبِهِ عَلَيْنَا عِنْدَ النَّاسِ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَصْدَقَ الْبَرِيَّةِ لَهْجَةً وَكَانَ مُسَيْلِمَةُ يَكْذِبُ عَلَيْهِ وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَصْدَقَ مَنْ بَرَأَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَانَ الَّذِي يَكْذِبُ عَلَيْهِ وَيَعْمَلُ فِي تَكْذِيبِ صِدْقِهِ بِمَا يَفْتَرِي عَلَيْهِ مِنَ الْكَذِبِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَبَإٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَكَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام قَدِ ابْتُلِيَ بِالْمُخْتَارِ ثُمَّ ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام الْحَارِثَ الشَّامِيَّ وَبُنَانَ فَقَالَ: كَانَا يَكْذِبَانِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ.
از ابن سنان نقل شده كه امام صادق، عليه السّلام فرمود: ما خانواده (رسول خدا) راستگويانى هستيم كه كه دروغگويان بسيارى گاهى بر ما دروغ مى‏بندد و با نسبت دروغ، صدق و راستى ما را نزد مردم به دور مى‌افكند، خالى نيستيم (با هر يك از ما بسيار دروغگوئى بوده و هست، از آنان بپرهيزيد) رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در سخن گفتن راستگوترين مردم بود و مسيلمة (كذّاب كه در زمان آن حضرت ادّعاء پيغمبرى نمود) بر او دروغ مى‏بست، و امير المؤمنين (عليه السّلام) پس از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) راستگوترين كسانى بود كه خدا آفريده، و آن‌كه دروغ بر آن حضرت مى‏بست و با افترائات و دروغ هاى خود در تكذيب آن حضرت تلاش مى‌كرد، عبد اللَّه بن سبا بود كه خدا او را لعنت نموده و از رحمت خود دورش گرداند، و حضرت ابا عبد اللَّه حسين بن على (عليه السّلام) به مختار (ابن ابى عبيدة ثقفى كه امامت و پيشوائى محمّد بن علىّ بن ابى طالب مشهور به ابن الحنفيّه را باور داشتند) مبتلى و گرفتار بود، سپس امام صادق، عليه السّلام حارث شامىّ و بنان را يادآورى نموده و فرمود: حارث و بنان بر علىّ بن الحسين (عليهما السّلام) دروغ مى‌گفتند.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص593، رقم 549، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍
نقد اين روايت:
آقاى خويى در نقد اين روايت مى‌گويد: حتى يك روايت ضعيفى نقل نشده كه مختار حسين بن على عليه السلام را تكذيب كرده است:
ولكن هذه الرواية لعل فيها تحريفا، فإن المختار بن أبي عبيدة كان في الكوفة، والحسين بن علي عليهما السلام كان بالمدينة، ولم ينقل ولا بخبر ضعيف كذب من المختار بالنسبة إلى الحسين عليه السلام وغير بعيد أن المختار الذي كان يكذب على الحسين عليه السلام أن يكون رجلا آخر غير المختار بن أبي عبيدة.
اين روايت شايد تحريف شده باشد؛ زيرا مختار بن ابى عبيد در كوفه بود و حسين بن على عليهما السلام در مدينه و هيچگونه خبرى حتى روايت ضعيفى نقل نشده كه مختار به حسين بن على دروغ مى‌بست. بعيد نيست كه آن مختارى كه بر امام حسين دروغ بسته، مردى ديگرى غير از مختار بن ابى عبيد باشد.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص 106، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
علامه مامقانى نيز مى‌گويد:
والمراد بالأبتلاء في الخبر غير واضح ولا اتصور له معني صحيحاً اذ لم يكن بين الشيعة خلاف في امامته ولم يكن يحتمل كونه اماماً‌.
منظور از «ابتلاء» در اين روايت روشن نيست و معناى صحيحى را نيز نمى‌توان برايش تصور كرد؛ زيرا در ميان شيعه هيچگونه اختلافى در امامت حسين بن على نيست و مختار اين گونه نبود كه احتمال بدهد حسين بن على امام است.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌‌ج3،‌ ص206، ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ
نتيجه:
با توجه به اظهارات علماى رجال، روايات ذم مختار مورد اعتبار نيست و روايات مدح، بدون معارض باقى مى‌ماند.
-------------------------------------------------------------------------------------------
گروه پاسخ به شبهات، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page