امامت و اولويت اميرمؤمنان على(عليه السلام)در اعترافات ابابكر

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

امامت و اولويت اميرمؤمنان على(عليه السلام)در اعترافات ابابكر   
مراقبت از اهل بيت!؟

سيوطى در تفسير آيه شريفه (قل لا أسئلكم عليه أجراً...)(48) مى نويسد: بخارى از ابوبكر روايت كرده است كه گفت:
«ارقبوا محمّداً صلى الله عليه (وآله) وسلّم في اهل بيته».(49)
خوش رفتارى و مراقبت كنيد محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را درباره اهل بيتش.
ناگفته پيداست كه بعد از فاطمه زهرا(عليها السلام)نخستين كس و نزديكترين كس از مصاديق اهل بيت، على بن ابى طالب(عليهما السلام) بوده است كه بيش از هر كس مورد سفارش پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) قرار گرفته و راستى كه ابوبكر خود قبل از همه عملا معناى مراقبت از اهل بيت پيغمبر را نشان داد و...(50)
با وجود على(عليه السلام) بيعت مرا رها كنيد
حجّة الاسلام اهل تسنّن ابوحامد غزالى و ابن روزبهان خنجى شيرازى ـ كه از متكلّمان بنام و مشهور سنّى بوده ـ آورده اند كه:
روزى ابوبكر بر فراز منبر گفت: «اقيلونى و لست بخيركم و عليٌّ فيكم» ;(51) «از بيعت من دست برداريد درحالى كه على در بين شماست، من بهترين شما نيستم».
به عبارت ديگر، چون بيعت با من به معناى برترى بر شماست اين بيعت را برهم زنيد تا هنگامى كه على در بين شما باشد من بهترين شما نيستم.
و سبط ابن جوزى متن فوق را به نقل از «سرّ العالمين» غزالى با اين اضافه آورده است:
اگر كلام ابوبكر هزل و بيهوده گويى بوده است، پس خلفا منزه از بيهوده گويى باشند ;
و اگر جدّى و واقع گويى بوده است، پس نقض خلافت و تخطئه ابوبكر از مقام خلافت خود باشد ;
و اگر از روى امتحان و پى بردن به آراء و نظريات صحابه حاضر در مجلس بوده است، پس صحابه سزاوار اينگونه امتحان نباشند، چه خداى تعالى با ايراد آيه (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ)(52) سينه هاى آن ها را خالى از غلّ و غش فرموده و نيازى به امتحان ندارند.(53)
توضيحاً علاّمه قوشجى از اعلام متكلّمين سنّى متن اعتراف آميز ابوبكر را به اين عبارت آورده است: «ولّيتكم و لست بخيركم و عليّ فيكم» ;(54) «عهده دار ولايت و حكومت بر شما گرديدم، در حالى كه با بودن على در ميان شما من بهترين شما نبوده ام!»
و به هر حال هر يك از اين دو عبارت بيانگر اعتراف صريح و بى چون و چراى ابوبكر است، در شايستگى و حقّ تقدم على(عليه السلام) در امر ولايت و خلافت بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اين اعتراف و درخواست «اقاله» گذشته از لوازم سويى كه داراست و گردنگير ابوبكر مى شود، مشت محكمى بر دهان كسانى است كه با كرّ و فرّهاى بى محتوا افضليّت ابوبكر را بر على(عليه السلام) مطرح نموده، و انواع ادلّه قرآنى، حديثى و تاريخى را در امر خلافت و ولايت اميرمؤمنان(عليه السلام) ناديده و بى اعتبار مى انگارند.
تهنيت ابوبكر به على(عليه السلام)
خطيب خوارزمى با ذكر سند از حارث اعور همدانى نقل نموده كه گفت: به ما خبر رسيد پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در جمع صحابه (از جلمه ابوبكر) فرمود:
«أيّكم آدم في علمه، و نوح في فهمه، و ابراهيم في حكمته».(55)
«كدام يك از شما همانند آدم باشد در مقام علميش، و نوح درفهم و آگاهيش و ابراهيم در حكمت و دانشش؟»
در همين موقع على(عليه السلام) وارد شد، آنگاه ابوبكر گفت:
يا رسول الله! مردى را به سه نفر از پيامبران قياس و همانند فرمودى، به به آفرين به اين مرد، و آن كيست يا رسول الله؟
پيامبر فرمود: آيا او را نشناختى اى ابابكر؟
ابوبكر گفت: خدا و رسولش بدان آگاهترند.
پيامبر فرمود: اين شخص ابوالحسن على بن ابى طالب(عليهما السلام) است.
پس ابوبكر گفت: «بخٍّ بخٍّ لك يا ابا الحسن و أينَ مثلك يا ابا الحسن؟»(56)
خطاب به على(عليه السلام) با «يا امير المؤمنين»
شيخ عبيد الله آمرتسرى حنفى از طريق حافظ ابن مردويه اصفهانى از سالم (غلام آزاده شده على) نقل نموده كه گفت: همراه على در زمينى كه آن را كشت مى نمود بودم، پس ابوبكر و عمر به آنجا آمدند و گفتند:
السّلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة الله وبركاته.
به آنها گفته شد: در دوران حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با خطاب «يا اميرالمؤمنين» به على سلام مى كنيد؟
عمر گفت: پيامبر اين چنين به ما امر كرد و دستور داد.(57)
منبر پدر امام حسن(عليه السلام)
ابن ابى الحديد به روايت از شعبى نوشته است: ابوبكر بر بالاى منبر مشغول خطبه خواندن بود كه حسن بن على برخاست و به ابوبكر فرمود:
انزل عن منبر (مجلس خ) ابي;
«از منبر پدرم پايين بيا».
ابوبكر گفت: صدّقت و الله انّه لمنبر ابيك (مجلس ابيك خ) لامنبر ابي ;(58) «راست گفتى، به خدا سوگند همانا كه اين منبر (يا مجلس) پدر تو باشد، نه منبر پدر من».
و در نقل قندوزى از دار قطنى اين مطلب اضافه آمده كه: ابوبكر حضرتش را بر روى زانو نشاند و به گريه افتاد.
سپس على(عليه السلام) فرمود: والله اين سخن از ناحيه من نبود.
ابوبكر گفت: راست گفتى والله من تو را متّهم نمى كنم.
على بن ابى طالب(عليه السلام)، عترت رسول الله
عبد الرؤف مناوى در «فيض القدير» شرح جامع صغير سيوطى، ذيل حديث «من كنت وليّه فعليّ وليّه» مى نويسد:
ديلمى آن را به لفظ «من كنت نبيّه فعليّ وليّه» روايت كرده و به همين دليل (بر مبناى استخراج و نقل دارقطنى) ابوبكر گفته است: على عترة رسول الله صلّى الله عليه (وآله) و سلّم.
على از آن كسانى باشد كه پيامبر امّت را ملزم به تمسك و پيروى از آن ها فرمود، چون آنان ستارگان هدايتند و كسى كه به آنها اقتدا نمايد هدايت خواهد شد.(59)
ابن باكثير نيز به روايت از صحابى معروف معقل بن يسار، گفتار ابوبكر را به نقل از كتاب «فضائل» دار قطنى آورده است.(60)
اكنون با توجّه به كلام قطعىّ الصدور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)كه فرمود:
«انّى تارك فيكم الثّقلين، كتاب الله و عترتي، ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابداً»(61)
قاطعانه عترت خود را هم رديف با قرآن و وسيله كشف علوم و حقايق آن قرار داده و تسمك و پيروى از آن دو را يگانه راه هدايت و رسيدن به حق و نجات ابدى از گمراهى ها و گرفتارى ها بيان فرموده.
نظر به اعتراف صريح ابوبكر به «عترت» بودن على بن ابى طالب(عليهما السلام)اين سؤال مطرح است كه: كنار نهادن على از صحنه خلافتى كه در پياده كردن احكام قران، نشر علوم و معارف خلاصه مى شد و بيست و پنج سال خانه نشين كردن او، آن هم با آتش زدن درب خانه اش و با زور و تهديد به مسجد بردنش، براى گرفتن بيعت از حضرتش، چه معنا و مجوّزى داشت؟!
برترين فرد نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
محبّ الدين طبرى به روايت از حافظ ابن سمان از شعبى نقل نموده كه ابوبكر به على بن ابى طالب نگاه كرد و گفت:
من سرّه أن ينظر الى أقرب النّاس قرابةً من رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) و أعظمهم عنه غنىً، واحظّهم عنده منزلةً، فلينظر الى على بن ابى طالب.(62)
كسى كه خرسند و خوشحال گردد از نگاه كردن به نزديك ترين نزديكان پيامبر و بالاترين بى نياز شونده از ناحيه حضرتش (در رابطه با بهره بردارى از مقام نبوّتش) و برخوردارترين آنها از حيث مقام و منزلت درنزد او، پس بايد به على بن ابى طالب نگاه كند.
و محدث شهير دارقطنى (به نقل مصادر زير و به روايت از شعبى) اين روايت را بدينگونه آورده:
من سرّه أن ينظر الى اعظم النّاس منزلة عند رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) فلينظر الى هذا الطّالع.(63)
كسى كه مسرور و خوشحال شود از نظر نمودن به بالاترين مردم از نظر مقام و منزلت در پيشگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پس نظر كند به اين طلوع كننده يعنى على بن ابى طالب(عليهما السلام) كه در حال آمدن بود و نمايان شد.
همرتبه بودن على با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
شيخ ابوالمكارم علاء الدين سمنانى (736) در «عروة الوثقى» (پس از نقل حديث «منزلت» و حديث «من كنت مولاه...» مربوط به غدير خم و دعاى «اللهمّ وال من والاه...» و اعتراف به اتّفاق بر صحّت آن ها) مى نويسد:
فصار (عليٌّ) سيد الاولياء و كان قلبه على قلب محمّد عليه (وآله) التّحية و السّلام.
سپس مى نويسد:
و به همين سرّ اشاره كرد سيد صديقين رفيق غار پيغمبر، ابوبكر، هنگامى كه ابوعبيده جراح را براى احضار على فرستاد و گفت:
يا أبا عبيده، أنت أمين هذه الاُمّة، أبعثك الى من هو في مرتبة من فقدناه بالامس، ينبغي أن تتكلّم عنده بِحُسن الادب...(64)
اى ابوعبيده تو امين اين امّتى(!)، به دنبال كسى مى فرستمت كه در مرتبه كسى بود كه ديروز از دست داديم (يعنى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم))، سزاوار است كه با حسن ادب در نزد او سخن بگويى.
مؤلّف: نمى دانم احضار على و اين سخن سفارش آميز ابوبكر به ابوعبيده در چه زمانى و به انگيزه چه موضوعى بوده، و اى كاش اين سفارش را به عمر در موقع آوردن على(عليه السلام) به مسجد كرده بود... .
تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل.
ارجاع يهوديان به على(عليه السلام)
محبّ الدين طبرى از پسر عمر بن خطّاب نقل نموده كه گروهى از يهود به نزد ابوبكر آمده و گفتند: صاحب خود (يعنى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)) را براى ما توصيف كن.
ابوبكر گفت: اى گروه يهود، من با او در غار (ثور) همانند اين دو انگشت سبابه و وسطى (كه به هم پيوسته است) بودم، و با او از كوه حرا بالا رفتيم، امّا سخن از چگونگى وى كار دشوارى است و اين على بن ابى طالب باشد (كه داراى صلاحيت پاسخگويى بدين سؤال است) برويد به سراغ او تا خواسته شما را انجام دهد.
پس آنها به نزد على(عليه السلام) رفتند و گفتند: يا اباالحسن! پسر عمّت را براى ما توصيف نما.
على(عليه السلام) هم آن طورى كه بايد و شايد حضرتش را براى آن ها توصيف و عباراتى بيان فرمود كه بيانگر خصوصيات و ويژگى هاى جسمى و روحى و اخلاقى و... آن حضرت بود، كه خوانندگان مى توانند به آن مراجعه كنند.(65)
راستى جاى بسى تعجّب و حيرت است كسى كه به ادّعاى بعضى پيروانش نخستين اسلام آور بوده، و در طول بيست و سه سال دائماً با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)معاشرت داشته و مدّعى خلافت سرنوشت ساز شريعت آن حضرت بوده، اين چنين از توصيف آن بزرگوار اظهار عجز و ناتوانى كند و از روى ناچارى پاسخ سؤال يهوديان را به على(عليه السلام) محوّل نمايد.
ديگر چه توقّع، كه ابوبكر توانسته باشد بيانات علمى و دينى و اخلاقى پيامبر را براى افراد توضيح دهد و راه و رسم آن حضرت را پياده كند تا مسلمانان ثابت قدم بمانند و بيگانگان علاقه مند به اسلام شوند و گرايش به بنيانگذار اسلام داشته باشند.
ممانعت از على(عليه السلام)
شيخ محمّد مخلوف مالكى مصرى مى نويسد:
ابوبكر به هنگام اعزام نيرو بيشتر بدانچه على(عليه السلام) اشاره مى نمود عمل مى كرد و به خاطر حرص و علاقه به بقا حضرتش و بهره بردارى از نظريه و مشورت با او اجازه نمى داد وى به همراه مجاهدان (از حجاز و يا مدينه) خارج گردد.(66)
مراجعه به على(عليه السلام) در پرسش ها
ابن دريد در كتاب «المجتنى» با ذكر سند از انس بن مالك نقل كرده:
بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مردى يهودى داخل مسجد شد و سراغ وصى پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)را گرفت، پس مردم ابوبكر را معرفى كردند. مرد يهودى به نزد او رفت و گفت: مى خواهم سؤال هايى مطرح كنم كه جز پيامبر يا وصيّش آنها را نمى دانند.
ابوبكر گفت: هر چه مى خواهى سؤال كن.
يهودى گفت: به من خبر ده از آن چه براى خدا نيست و از آنچه در نزد خدا يافت نمى شود و از آن چه خدا نمى داند؟
ابوبكر گفت: اى يهودى، اين ها سؤال هاى زنادقه و منكران خدا است و او را طرد كردند.
پس ابن عبّاس كه حاضر در مجلس بود، گفت: شما با اين مرد يهودى به انصاف عمل نكرديد.
ابوبكر گفت: مگر نشنيدى چه مى گويد؟
ابن عبّاس گفت: اگر جوابى براى او داريد كه هيچ وگر نه وى را به نزد على(عليه السلام)ببريد تا به سؤال هاى او پاسخ دهد، زيرا من خود شنيدم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)درباره على فرمود: اللهمّ اهد قلبه و ثبّت لسانه ; خدايا دلش را (بدانچه حق است) رهنمود كن و زبانش را (از خطا و لغزش) بازدار.
پس ابوبكر و حاضران برخاسته به اتّفاق مرد يهودى به سراغ على(عليه السلام) رفتند و اجازه گرفته بر حضرتش وارد شدند، آنگاه ابوبكر گفت: اى ابوالحسن، اين مرد يهودى از من سؤال هاى زنديقان را مى پرسد.
اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: اى يهودى، چه مى گويى؟
يهودى گفت: من سؤال هايى از شما مى كنم كه جز پيامبر يا وصيّش آنها را ندانند.
على(عليه السلام) فرمود: بگو.
يهودى همان سه سؤال را مطرح نمود.
امام فرمود: امّا آن چه را كه خدا نمى داند، مضمون گفتار شما مردم يهود است كه مى گوييد: عزير پسر خدا است و خدا براى خود فرزندى نمى شناسد.
و امّا آنچه نزد خدا يافت نمى شود، پس آن ظلم به بندگان است كه خدا منزّه از آن مى باشد.
و امّا آنچه براى خدا نيست، شريك است.
آن مرد يهودى با شنيدن اين جواب ها گفت: أشهد أن لا إله الاّ الله وأنّ محمّداً رسولُ الله.
ابوبكر و مسلمانان حاضر در مجلس همه به اميرمؤمنان گفتند: يا مفرّج الكروب ; اى زداينده افسردگى ها و برطرف كننده غم و غصه ها.(67)
و در روايت ابن حسنويه حنفى موصلى آمده است كه در اين موقع صداى فرياد مردم بلند شد و ابوبكر گفت:
«يا كاشف الكُرُبات أنت يا عليّ فارج الهمّ».
آنگاه بر بالاى منبر رفت و گفت:
«أقيلوني فلست بخيركم و عليّ فيكم» ;
مرا به خود واگذاريد، زيرا تا على در ميان شماست من بهترين شما نيستم (كه كرسى خلافت را اشغال كنم).
چون عمر اين مطلب را شنيد برخاست و گفت: اى ابوبكر، اين چه سخنى بود گفتى؟! ما تو را براى خود برگزيديم و وى را از منبر به زير آورد.(68)
مراجعه به اميرمؤمنان(عليه السلام) در قضاوت
سيوطى و ديگران آورده اند كه: خالد بن وليد به ابوبكر نوشت:
مردى در نواحى عرب نشين پيدا شده كه همانند زنان به همخوابگى مردها در مى آيد و شاهد بر اين موضوع اقامه گرديده. واز چگونگى رفتار با او سؤال كرد.
ابوبكر با صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به مشورت پرداخت. على بن ابى طالب فرمود: اين گناهى است كه هيچ امّتى خدا را بدان عصيان و نافرمانى نكرد مگر يك امّت (قوم لوط) كه مى دانيد خدا با آن چه كرد، رأى من اين است كه او را با آتش بسوزانى.
پس صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هم رأى شدند بر اين كه او به آتش سوزانده شود و بدين ترتيب ابوبكر به خالد نوشت اين شخص را با آتش بسوزان. و از آن پس زبير در ايام امارت و سپس هشام بن عبد الملك با چنين افرادى به همين گونه مجازات عمل كردند.(69)
نظر اميرمؤمنان(عليه السلام) در جنگ با روميان
ابن واضح يعقوبى مى نويسد: ابوبكر خواست با روم بجنگد، پس با احضار گروهى از صحابه رسول الله شوراى جنگى تشكيل داد و هر يك چيزى گفتند، آنگاه از شخص على بن ابى طالب(عليهما السلام) نظر خواهى و مشورت كرد.
پس على(عليه السلام) فرمود: اگر اقدام كنى پيروز خواهى شد. كه بالاخره طبق پيشنهاد و پيشگويى امير مؤمنان كار جنگ به پيروزى مسلمانان و شكست روميان و فتح سرزمين يهودى نشين بيت المقدّس انجاميد. اين قضيه در سال سيزدهم هجرى بود.(70)
ابن عساكر نيز به طور مختصر سؤال ابوبكر از دليل پيروزى و پاسخش را نقل كرده است.(71)

_____________________________________________
48ـ سوره شورى: 42/33.
 49ـ تفسير درّ المنثور: 6/7.
 50ـ جهت آگاهى بيشتر مراجعه شود به ص    دنباله «ليتني لم اكشف بيت فاطمه».
51 ـ سر العالمين غزالى. توضيحاً علامه محقق ذهبى در لسان الميزان: ج1 ص500 چاپ مصر، اين كتاب را از غزالى دانسته و جزو تأليفات او قلمداد نموده است.
ابطال الباطل ابن روزبهان در هفتمين جواب بر طعن وارد بر ابوبكر در رابطه با آتش زدن درب خانه فاطمه(عليها السلام) (تشييع المطاعن: ج1 ص149 و150).
52 ـ سوره اعراف: 7/43.
53 ـ تذكرة الخواص: ص62 چاپ نجف.
54 ـ شرح تجريد قوشجى مقصد پنجم از بحث امامت.
55 ـ مناقب فصل هفتم: ص44 و45.
56 ـ مناقب: فصل هفتم ص44 و45، ارحج المطالب: ص454 به نقل از حافظ ابن مردويه.
57 ـ ارحج المطالب: ص15 چاپ لاهور، مناقب سيّدنا على عينى: ص20 شماره 61.
58 ـ شرح نهج البلاغة: ج6 ص42 و43 به نقل از كتاب «سقيفه» احمد بن عبد العزيز جوهرى، رياض النضره: 1/139 چاپ مصر، صواعق المحرقه ابن حجر: ص105، تاريخ الخلفا سيوطى: ص54، كنز العمّال: ج5 ص616 شماره 14085 به نقل از ابونعيم و جابرى، ينابيع المودّه: ص367 باب 59 فصل ويژه آيات وارده در شأن اهل بيت به نقل از دار قطنى، الاتحاف به حب الاشراف شبراوى شافعى: ص7، لسان الميزان ابن حجر: 6/375 چاپ حيدر آباد، مناقب على، عينى حيدر آبادى: ص37.
59 ـ فيض القدير: 6/218.
60 ـ وسيلة المآل ابن باكثير (الغدير: ج1 ص303 و398).
61 ـ توضيحاً دو جلد مفصّل كتاب «عبقات الانوار» آيت الله محقق مير حامد حسين نيشابورى لكهنوى ويژه بحث و بررسى و ايراد وجوه فراوان دلالت اين حديث بر مقام خلافت بلافصل على و امامت آن حضرت و ديگر ائمّه اثنا عشر است، با استفاده صد درصد از منابع اهل تسنن كه براى دومين بار با شرح حال مؤلّف و ويژگى هاى كتاب به قلم اين جانب به سال 1379 هـ ق ضمن 6 جلد در اصفهان تجديد چاپ شد.
62 ـ رياض النضرة: 2/107 چاپ بيروت، مناقب خوارزمى، پايان فصل چهاردهم: ص98، نظم درر السمطين زرندى: ص129، تاريخ دمشق ابن عساكر: 1/162 وج3 ص70 شماره 1100، كنز العمّال متّقى هندى: 13/115 ـ به نقل از الاثرات ابن ابى الدنيا و ابن مردويه و حاكم، صواعق المحرقه ابن حجر: ص106، فتح المبين ذينى دحلان، چاپ حاشيه سيرة النّبويّة او: ج2 ص160 و161.
63 ـ مفتاح النجا بدخشى: ص29، روض الاظهر سيد شاه تقى على كاظمى هندى: ص362، ارحج المطالب آمرتسرى: ص467 ـ به نقل از ابن سمان ـ، مناقب على، علامه عينى: ص49، به نقل از ابن ابن سمان از طريق دارقطنى.
64 ـ الغدير: 1/297.
65 ـ رياضى النضره: 2/143، ذخائر العقبى: ص80، ذيل لئالى سيوطى: ص49.
66 ـ طبقات المالكية: ج2 ص41 چاپ مصر.
67 ـ على بن ابى طالب امام العارفين، تأليف احمد بن صديق غمارى: ص99، المجتنى: ص35 چاپ ،(الغدير: 7/179، ملحقات احقاق الحق: ج7 ص73 و74.
68 ـ كتاب «درّ بحر مناقب»: ص76 (ملحقات احقاق الحق: 8/240).
69 ـ مسند على بن ابى طالب: ص256 شماره 779، درّ المنثور: 3/346 به نقل از «ذم الملاهى» ابن ابى الدنيا، ابن منذر و «شعب الايمان» بيهقى ـ نيز كنز العمّال متّقى هندى 5/469 به واسطه نامبردگان بالا و برخى ديگر از حفاظ حديث، اعلام الموقعين ابن قيم جوزيه: 4/378 و الطرق الحكميّة نيز از وى ص15، والداء والدواء: ص248 والجواب الكافى لمن سئل الدواء الشافي: ص146 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، الكبائر شمس الدين ذهبى: ص58 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، سنن الكبرى بيهقى: 8/232 به طور كوتاه، المدخل محمّد بن محمّد عبدرى قيروانى مالكى (مشهور به ابن الحاج فارسى درگذشته اواخر قرن 8): ج3، ص119 (ملحقات احقاق: 17/446).
70 ـ تاريخ يعقوبى: 2/122، چاپ نجف.
71 ـ تاريخ دمشق، چاپ لندن: ص444 (ملحقات احقاق الحق: 8/237).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page