اشاره به غلط‏كارى احمد امين و جواب آنها

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

مثلاً احمد امين در فصل اول از باب شش صفحه 322 فجرالاسلام در اخبارى كه در كتب معتبره علماى خودشان راجع ‏به علم على عليه ‏السلام نقل شده، مانند حديث انا مدينة العلم و على بابها (1) و نداى سلونى قبل ان تفقدونى (2) دادن آن حضرت و كلام سلونى عن كتاب اللّه‏ فانّى اعلم ممّن نزلت وفي ايّ شيء نزلت (3) و امثال اين ها گفت‏گو مى‏ كنند و آنها را از مجعولات شيعه و واهى مى‏ دانند.
ولى عجب آن كه در صفحه بعد قول عكرمه غلام بربرى (مجهول‏ الحال را) كه مى ‏گويد: بر تفسير تمام قرآن واقفم، نقل مى‏ كند و رد نمى ‏نمايد. اين نيست مگر عين تعصب و بى ‏اطلاعى از علم درايت وحديث و يا عناد و لجاج و خبث فطرت.
در فصل اول از باب دو صفحه 131 راجع ‏به ابى ‏ذر غفارى كه دومين مرد پاك از صحابه رسول ‏اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله بوده (كه خود او هم در آخر مقالش تصديق مى‏ كند كه ابى ‏ذر از پاك‏ترين اصحاب پيغمبر و مرد متقى و پرهيزكار بوده)، نسبت عقيده اشتراكى مى‏ دهد و تهمت‏ هاى ناروا به آن مرد پاك مى‏ زند و او را اتباع عبداللّه ‏بن‏ سباء يهودى مى‏ خواند!
و حال آن كه در احاديث معتبره منقوله در كتب اكابر علماى اهل‏ تسنن بسيار رسيده است كه رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله فرمود: «خدا مرا امر نموده چهار نفر را دوست بدارم كه يكى از آنها ابى ‏ذر غفارى است.»
چنان‏چه اكابر علماى سنى از قبيل ابن‏ حجر مكى در صواعق محرقه و احمد بن‏ حنبل در مسند و شيخ سليمان بلخى حنفى در ينابيع ‏المودة و ابن ‏عبدالبر در استيعاب و ديگران نقل نموده‏ اند و در (جلسه ششم) همين كتاب ذكر گرديده.
فقط جرمى كه ابى‏ ذر غفارى و آن مؤمن موحد پاك را مبغوض احمد امين و طبرى و غيره قرارداده كه او را متهم به تبعيت ابن‏ سباء لعين و اشتراكى بخوانند آن است كه مطيع امر رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله بوده و به امر آن حضرت تابع على عليه ‏السلام و از بيعت ابى ‏بكر سرپيچى نموده و در منزل آن حضرت معتكف گرديده و موقع تبعيد در شامات، مردم را به خلافت و امامت على عليه‏ السلام مى‏ خوانده و خلافت ديگران را برخلاف حق مى‏ دانسته و آن‏چه از رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله درباره على عليه‏ السلام شنيده بود، به مردم مى ‏رسانيد. همين عمل آن مرد بزرگ صحابى سبب بغض و كينه فراوان گرديد كه او را مورد تيرهاى تهمت قرار دهند.
بديهى است كه از آثار جهل و عناد و تعصب است كه محبوب خدا و پيغمبر را اشتراكى مزدكى و تابع ابن ‏سباء لعين بدانند.
عجبا نمى‏ نويسند ابى ‏ذر تابع و شيعه خالص ‏الولاى على ‏بن ‏ابى‏ طالب عليه ‏السلام و پيرو طريقه آن حضرت به امر خدا و رسول او بوده، [اما] با كمال وقاحت و بى‏ حيايى مى ‏نويسند تابع عبداللّه‏ بن سباء لعين و اشتراكى بوده.
نوشته ‏ها وتهمت‏ هاى اين قبيل نويسندگان است كه بهانه به دست دشمن‏ هاى دين داده و راهى براى تبليغات آنها باز نموده، چنان‏چه شنيده مى ‏شود كمونيست‏ هاى عرب (شيوعى‏ ها) مخصوصا مصرى‏ ها براى جلب قلوب جوانان بى‏ خبر و بى‏ خرد مسلمانان، به همين نوشته ‏ها استناد جسته، مى ‏گويند و مى‏ نويسند [كه] دين اسلام دين كمونيستى است؛ به دليل آن كه ابى‏ ذر غفارى از اصحاب پاك پيغمبر اسلام مردم را امر به اشتراك مى‏ نموده!
اين جاست كه بايد گفت: آتش به جان شمع فتد كين بنا نهاد. خداوند بشكند دست و قلمى كه چنين تهمت ‏هاى ناروا و نسبت‏ هاى دروغ را [از] روى تعصب، به اصحاب پاك ‏رسول ‏اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله بدهند تا بهانه ‏اى به دست دشمن‏ ها افتاده، وسيله تبليغات براى عقايد باطله خود قرار دهند.
عجبا مى ‏نويسند: چون ابى ‏ذر در شامات به اغنيا [و] متمولين مى‏ گفت: با فقرا مساعدت و مواسات كنيد (اگر پول‏ ها را جمع كنيد و نگه‏دارى نماييد، روز قيامت با همين سيم و زرها سر و صورت و پشت و پهلوى شما را داغ مى‏ كنند)، پس از اين جهت اين عقيده اشتراكى شبيه آيين مزدكى مى‏ باشد!
اولاً ما در آن زمان نبوده و نمى‏ دانيم آن جناب چگونه بياناتى مى‏ نموده، بديهى است قلم در دست دشمن بوده، هر چه خواسته نوشته. حاكم شام اعدا عدو على ‏بن‏ ابى‏ طالب عليه‏ السلام قطعا نمى‏ خواسته عمليات تبعيد شده خليفه عصر و دوست و طرف‏دار على عليه ‏السلام و موحد پاك حقيقى را به خوبى جلوه دهد.
ولى [اگر] همين عبارتى را كه صاحب فجرالاسلام نوشته، مورد دقت قرار داده، بخواهيم قضاوت كنيم، مى ‏بينم عين ترجمه قرآن مجيد است كه در آيه 34 و 35 سوره 9 (توبه) خداى متعال مى‏ فرمايد: «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللّه‏ِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ».(4) عوض آن كه از روى علم و انصاف تصديق كنند كه اين عقيده محمدى است طبق صراحت قرآن مجيد، [نه اين كه] روى غرض‏رانى و تعصب جاهلانه، يك رجل موحد كامل، مانند ابى‏ ذر غفارى را سست‏ عقيده و فريب‏ خورده عبداللّه‏ بن‏ سباء ملعون قرار دهند و به جامعه عوام او را مزدكى و اشتراكى معرفى نمايند، و حال آن كه ديگران از اكابر علماى عامه نوشته ‏اند ابى‏ ذر فقط همين آيه را بر اهل شام قرائت مى ‏نموده.
واى بر احمد امين! از آن روزى كه محكمه عدل الهى تشكيل گردد (اگر معتقد به آن روز باشد) و در مقابل خود پيرمرد نود ساله مؤمن [و] موحد از اصحاب خاص و محبوب رسول‏ اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله را ببيند، نمى ‏دانم از اين تهمتى كه زده چه جوابى خواهد داد!
واقعا جاى تعجب است كه اين اشخاص از طرفى انتقاد از شيعه مى‏ نمايند كه چرا بر بعضى از اصحاب پيغمبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله خرده ‏گيرى مى ‏نمايند. و انتقاد مى‏ كنند و حديث اصحابى كالنجوم را به رخ ما مى‏ كشند كه نبايد به اصحاب پيغمبر توهين و يا انتقادى نمود، ولى خودشان هرچه مى‏ خواهند به اصحاب پيغمبر مى‏ گويند و مى‏ نويسند؛ حتى نسبت كفر و شرك به آنها مى ‏دهند [اما] احدى حق جواب به آنها نبايد داشته باشد!
اگر تبعيض بد است، همه ‏جا بايد بد باشد و اگر انتقاد جايز است، چرا وقتى شيعيان مطابق آن‏چه علماى تسنن در كتب خود نوشته ‏اند، مى ‏نويسند يا نقل مى ‏نمايند، مشرك مى‏ شوند و آنها را رافضى مى ‏خوانند ولى وقتى خودشان نوشتند و از صحابه خاص پيغمبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله و محبوب آن حضرت (بنا بر روايات منقوله خودشان) انتقاد مى ‏كنند، بلكه توهين نموده و نسبت شرك و بى ‏دينى مى‏ دهند، صحيح و به جا مى ‏باشد؟ درد دل‏ ها بسيار است؛ بگذاريم و بگذريم.
در فصل دوم باب هفت تهمت‏ ها و نسبت ‏هاى ناروايى به شيعيان مى‏ دهد؛ از جمله عقايد غلات لعنهم اللّه‏ را به شيعيان پاك موحد نسبت مى ‏دهد و حال آن كه بين عقايد شيعه جعفرى اثناعشرى با غلات فرق بسيار است و اين مرموز از روى تعصب يا غرض‏رانى يا بى ‏اطلاعى، به شيعيان پاك و پيروان اهل ‏بيت طهارت عليهم ‏السلام تهمت مى ‏زند.
براى روشن شدن مطلب و پى بردن به غرض‏رانى او مراجعه شود در (جلسه دوم) و نيز در (جلسه سوم) همين كتاب تا بدانيد شيعيان پاك، غالى نيستند بلكه مسلمانان و مؤمن [و] موحد پاك مى ‏باشند.
در اوايل همان فصل نوشته شيعيان قائل به خلافت على عليه ‏السلام گرديدند و حال آن كه هيچ دليل و نصّى از آيه و حديث صراحت بر اين امر نداشته ـ جوابش در (جلسه پنجم) و نيز در (جلسه نهم) همين كتاب موجود است؛ مطالعه نماييد.
و نيز در همان فصل نوشته عقيده به وصايت على عليه ‏السلام از جعليات شيعه است. جوابش در (جلسه هشتم) و در (جلسه دهم) همين كتاب داده شده؛ مراجعه نماييد تا دكتر مفترى را بشناسيد.
با آن كه در افضليت على عليه‏ السلام بر صحابه قول ابن ‏ابى‏ الحديد معتزلى را در همان فصل نقل نموده، مع‏ذلك روى تعصب يا غرض و عناد، آن را انكار مى‏ نمايند و ابن ‏ابى‏ الحديد را شيعه معتدل مى‏ خواند و حال آن كه اين حرف غلط است. اگر مى‏ گفت، سنى معتدل و منصف، مناسب‏ تر بود والا شيعه معتدل معنى ندارد.
و قول به افضليت على عليه ‏السلام از جميع صحابه اختصاص به ابن ‏ابى‏ الحديد ندارد و به حول وقوه پروردگار متعال، افضليت آن حضرت را نه بر صحابه، بلكه بر انبياى عظام در (جلسه هفتم) و در (جلسه نهم) و در (جلسه نهم) و در (جلسه دهم) همين كتاب به نحو اتم و اكمل واضح نموده‏ ايم.
و در آخر همان مقال، تهمت ديگرى به شيعيان مى‏ زند كه على عليه ‏السلام را افضل از خاتم ‏الانبياء صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله مى ‏دانند و مى ‏گويند [كه] خدا حلول در على عليه ‏السلام كرده و با جسم على عليه‏ السلام يك‏سان است!
واقعا جاى بسى تأسف است! چگونه اشخاص راضى مى‏ شوند دين و ايمان خود را ملعبه هوا و هوس قرار دهند؟
عقايد غلات على ‏اللهى كجا و شيعيان پاك‏ عقيده موحد كجا. اگر احمد امين يك كتاب از علماى شيعه اماميه ارائه داد كه در آن كتاب اين عقايد نسبت‏ داده موجود باشد، ساير گفتارهاى او همه صحيح است و اگر نياورد (و هرگز نخواهد آورد) پس در مقابل همان علماى مصرى و هم‏كارهاى خودش سر به زير شود كه چنين مطالب بى‏ جايى را ناروا نوشته و امر را وارو نشان داده و عقايد غلات على ‏اللهى و حلولی ها را به شيعيان پاك ‏عقيده نسبت داده.
اگر بخواهم به تمام جملات بى‏ پر و پاى او جواب بدهم، مطلب طولانى شده و مقدمه از اصل كتاب مفصل‏ تر مى ‏گردد.
خلاصه آن‏چه نسبت به عقايد شيعه داده، تهمت و دروغ محض است. كتب علماى شيعه اكثرا چاپ و در دست‏رس عموم قرار گرفته، مطالعه كنيد تا مغرض مفترى را بشناسيد.
اگر فرقه ‏اى به نام شيعه قائل به حلول و اتحادند در نزد ما جز غلات مى‏ باشند و ابدا شيعه محسوب نمى ‏گردند.
روى غرض يا بى ‏اطلاعى اين دو فرقه كاملاً متمايز را به هم مخلوط نموده و شيعه را در دنيا به بدنامى معرفى مى ‏نمايند و حال آن كه علماى بزرگ شيعه كتاب‏ ها بر رد آن ها نوشته ‏اند.
اگر غلات خود را شيعه بخوانند، بايد نويسنده منصف عقايد آنها را با عقايد شيعيان مطابقه كنند و خود قضاوت عادلانه نمايد؛ وقتى ديد عقايد فريقين مطابقت ندارد، تشيع آن ها را تكذيب نمايد؛ نه آن كه برخلاف تثبيت و تنقيد نموده و تمام شيعيان موحد پاك را غالى و مشرك بخواند.
كبار از علماى شيعه هر يك كتاب مستقلى در عقايد نوشته ‏اند؛ از قبيل مرحومين صدوق و مجلسى و علامه حلى و ديگران ـ عليهم الرحمة والرضوان ـ مطالعه نماييد تا كذاب مُفترى را بشناسيد.
و در (جلسه سوم) همين كتاب مختصرا ما عقايد شيعه را ذكر نموده ‏ايم؛ مراجعه كنيد تا بدانيد شيعيان، مشرك و غالى و تابع ابن ‏سباء ملعون يهودى نيستند.
اگر ما هم بى‏ انصاف و مغرض و يا بى ‏اطلاع بوديم، اختلاف عقايد مذاهب اربعه (حنفى، مالكى، حنبلى، شافعى) وفتاواى بى‏ ربط امامان آنها در اصول و فروع مخلوط نموده، تمام سنى‏ ها را جز مجسمه و گم‏راهان و مشركين به شمار مى‏ آورديم.
مثلاً عقايد مجسمه اشاعره و حنابله و حشويه را كه شهرستانى هم در ملل و نحل نقل نموده، پاى عموم حساب مى‏ كرديم [و] مى ‏گفتيم سنى‏ ها همگى قائل به جسميت و رؤيت خدا و مشرك و كافر هستند.
اگر چنين مى ‏گفتيم: قطعا خلاف گفته و حتما مغرض بوديم؛ زيرا عقايد عموم اهل ‏تسنن كجا و عقيده به تجسم و رؤيت كه بعض از آنها قائلند كجا.
اگر در ميان اهل ‏تسنن جمعى كراميه، مشاركيّه [و] حوريّه مجسمه، قائل به خرافات در عقايد گرديده، ربطى به مذهب عموم اهل‏ سنت ندارد.
نويسنده منصف همه را مخلوط نمى‏ نمايد كه تمامى آنها را به يك چشم ببيند و همه را فاسد و كافر بداند.
آيا انصاف است فتاواى نادره ‏اى كه از ائمه اربعه اهل ‏تسنن (ابوحنيفه و مالك و شافعى و احمد بن‏ حنبل) رسيده، به دست گرفته و مخلوط به هم نموده و تمام جامعه اهل‏ تسنن را اهل بدعت و فاسد بخوانيم؟
از قبيل حكم به مباح بودن گوشت سگ و وضو گرفتن با نبيذ و سجده نمودن به نجاست خشك و نكاح نمودن پدر، دخترش را به زنا و مواقعه با محارم به وسيله پارچه حريرى كه بر آلت تناسلى بپوشانند و نكاح امرد در سفر و غير آنها!
كه اينك در مقام شرح و تفصيل تمامى آن فتاواى وارده و رد آنها نيستم [بلكه] من باب نمونه وشاهد اشاره شد.
اگر احمد امين مغرض و يا بى‏ اطلاع و مغلطه ‏كار نبوده، در صفحه 132 و صفحه 134 تهمت‏ ها به شيعيان نمى‏ زد و نمى ‏گفت كه «شاه‏ پرستى زردشتى‏ هاى ايرانى داخل مذهب شيعه شده، به همين جهت اطاعت امام را مثل اطاعت خدا واجب مى‏ دانند.»
جواب اين تهمت ‏ها را در (جلسه دهم) همين كتاب بخوانيد تا بدانيد كه وجوب اطاعت امام در طريقه حقه اماميه از شاه ‏پرستى ايرانيان قديم (به قول او) گرفته نشده، بلكه از كتاب خداى متعال (قرآن مجيد) و احاديثى كه علماى بزرگ خودشان نقل نموده ‏اند، اخذ گرديده است؛ گذشته از منقولات متواتره نزد اكابر علماى شيعه.
در صفحه 318 انكار نصوص مى ‏نمايد و مى‏ گويد: «پيغمبر تعيين خلافت ننموده و نامى از خلافت نبرده و امر را به رأى امت واگذار نموده.»
اولاً جواب اين انكار از در (جلسه پنجم) و در (جلسه هشتم) و در (جلسه هشتم) همين كتاب داده شده است.
ثانياً خوب بود آقاى احمد امين با كمك گرفتن از تمام علماى تسنن معين مى ‏نمودند كه در كجا رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله امر خلافت را براى امت واگذار نموده و چنين دستورى داده؟
ما كه اسناد نص خلافت و دلايل خود را در اصل كتاب ذكر نموده ‏ايم. خوب بود آقايان هم يك سند ذكر مى ‏نمودند كه پيغمبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله فرموده باشد، امر خلافت را به رأى امت واگذار نمودم كه خودشان جمع گردند و تعيين خليفه نمايند.
فقط آقايان اهل ‏تسنن يك جمله دارند كه با آب و تابى آن را نقل مى ‏نمايند كه رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله فرمود:«لا تجتمع امتي على الضلال».(5) پس به همين دليل اجماع امت در خلافت اثبات حق مى‏ نمايد.
جواب از اجماع و اين دليل پوچ آنها را هم در (جلسه هفتم) همين كتاب مطالعه فرماييد تا حق آشكار گردد.
در صفحه 322 گويد: «شيعيان از قول على عليه ‏السلام جعل كرده ‏اند كه فرمود: سلوني قبل ان تفقدونى».(6) جواب اين جمله مفصلاً در (جلسه دهم) همين كتاب موجود است. مطالعه فرماييد تا بدانيد احمد امين چگونه غرض‏ ورزى نموده يا بى ‏اطلاع بوده و نمى‏ دانسته كه شيعيان هرگز جعل ننموده ‏اند، بلكه علماى عامه كه به مراتب اعلم و اكمل از استاد احمد امين بودند، نقل نموده ‏اند.
نيز گويد: «شيعيان اماميه گويند: امام منتظرى خواهد آمد واين از بدع عقايد آنها مى‏ باشد!»
خوانندگان محترم راجع‏ به اين موضوع مراجع كنند در (جلسه دهم) همين كتاب و هم‏چنين در آخر همين مقدمه، اخبارى از علماى عامه و عقايد آنها بر اثبات مرام نقل نموده ‏ايم. مطالعه كنيد تا مغلطه‏ كار سفسطه ‏باز را بشناسيد.
خوب است سخن كوتاه كنيم و بيش از اين در اطراف دروغ‏ هاى شاخ‏ دار و تهمت‏ هاى عجيب آن مرموز بى ‏انصاف بحث ننماييم.
مردمان منصف پاك‏دل مى‏ دانند كه شيعيان طبق دستورات پيشوايان دين خود (رسول اكرم و امام از عترت طاهره آن حضرت سلام ‏اللّه‏ عليهم اجمعين) بهترين دين پاك توحيدى را دارند و بين عقايد يهود و نصارا و مجوس و غلات و اسلام، به خوبى فرق مى‏ گذارند و انتخاب احسن نموده، دين پاك توحيدى اسلام را خالى از خرافات قبول نموده ‏اند.
مطلب را در همين جا ختم مى‏ كنيم و مناسب اين مقام شعر اديب پارسى ‏زبان را كه بسيار نيكو سروده ذكر مى ‏نماييم كه گويد:
اى مگس عرصه سيمرغ نه جولان‏گه توست

عرض خود مى‏ برى و زحمت ما مى‏ دارى

و اما كلمات و گفتارهاى كسروى تبريزى به قدرى متشتت و مانند خود او درهم و برهم است كه به گفتار مجانين و بُلها (كه گاهى فحش مى‏ دهند و گاهى پرت و پلا مى ‏گويند) شبيه‏ تر است تا به كلمات عاقل منطقى كه محتاج به جواب باشد.
*************************
1-من شهر علمم و على دروازه آن است. مستدرك، ج 3، ص 126.
2-سؤال كنيد از من قبل از اين كه مرا نيابيد. كنزالعمال، ج 13، ص 165.
3-سؤال كنيد از من از كتاب خدا، پس به درستى كه من داناترم براى چه كس نازل گرديده و در چه چيز نازل شده. كنزالعمال، ج 2، ص 565.
4-آنان كه جمع و ذخيره مى‏ كنند طلا و نقره را و انفاق نمى ‏كنند در راه خدا، پس بشارت ده آنها را به عذابى دردناك! در آن روزى كه گرم كرده و گداخته شود در آتش دوزخ؛ پس داغ كرده شود به آن طلا و نقره ‏هاى گداخته پيشانى ‏ها و پهلوها و پشت‏ هاى ايشان و گويند اين است آن‏ چه جمع و ذخيره نهاده بوديد براى خودتان.
و آن‏چه در اخبار و تفاسير فريقين رسيده، مخصوصا اكابر علماى عامه مانند امام فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب (ج 16، ص 43) و ديگران، ذيل اين آيه شريفه، قضيه را نقل مى ‏نمايند، آن است كه ابى ‏ذر غفارى در شامات مقابل متمولين، همين آيه مذكوره را مى‏ خوانده، چون با معاويه اختلاف عقيده پيدا نموده و گفتار ابى‏ ذر برخلاف ميل و سياست حكومت او بود و زير بار ميل او هم نمى‏ رفت، لذا سعايت ‏نامه براى عثمان نوشت و امر را برخلاف جلوه داد. فلذا امر به عثمان صادر شد، ابى ذر را به طريقى كه در جلسه ششم همين كتاب نوشته شده، به مدينه آوردند و از آن‏جا به ربذه تبعيد نمودند. چنان‏چه در خبر زيد بن وهب كه عموم مفسرين فريقين حتى امام فخر رازى هم نقل نموده، اين قضيه واضح وآشكار است كه ابى ‏ذر بر اهل شام آيه زكات را قرائت نمود (نه دعوت به مسلك اشتراكى)، منتها معاويه مى‏ گفت: «اين آيه درباره اهل‏ كتاب است.» ابى‏ ذر مى‏ فرمود: «درباره آنها و ما وارد آمده.» معاويه از اين گفتار رنجيده و متوحش شد و براى او پاپوشى ساخت كه منجر به مرگ او گرديد.
و هيچ ‏يك از علماى عامه چنين نسبتى را كه احمد امين به آن مرد پاك موحد داده، نداده ‏اند، بلكه برخلاف اين عقيده، حقايقى نوشته ‏اند كه ابى ‏ذر به واسطه قرائت آيات قرآن مردم را امر به اجراى احكام اسلام مى ‏نموده كه از جمله اداى زكات بود.
5-امت من اجتماع بر گم‏راهى نمى ‏نمايند.
6-سؤال كنيد از من قبل از اين كه مرا نيابيد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page