چنانچه علامه سمهودى سيد نورالدين شافعى كه اعلم العلماى مصر و حجاز در اوايل قرن دهم هجرى بوده، در جواهرالعقدين (1) از حافظ ابوبكر بيهقى از ربيع بن سليمان كه از اصحاب امام شافعى بوده، نقل مى نمايد و نيز نورالدين مالكى در فصول المهمه (2) از كتاب بيهقى كه در مناقب شافعى نوشته نقل نموده و خواجه سليمان بلخى حنفى در ينابيع المودة (3) از جواهرالعقدين نورالدين سمهودى نويسنده تاريخ المدينه كه در زمان خود اعلم علماى مصر و حجاز بوده، نقلاً از بيهقى مشروحاً ذكر نموده كه گفت: روزى به امام شافعى گفتند كه مردم صبر و طاقت ندارند مناقب و فضايل اهل البيت عليهم السلام را بشنوند (مانند كسروى و احمد امين و اقرانشان) و اگر مشاهده كنند كه يكى از ما ذكر فضايل اهل البيت عليهم السلام را مى نمايد، يقولون هذا رافضى؛ مى گويند او رافضى است. فورى شافعى فى المجلس انشاى اشعارى نموده و حقايق را آشكار ساخته گفت:
إذا في مجلس ذكروا عليّاً
فاجرى بعضهم ذكرى سواه
إذا ذكروا عليّاً او بنيه
يقال تجاوزوا يا قوم هذا
برئت إلى المهيمن من أناس
على آل الرّسول صلاة ربيّ
خلاصه معناى اين اشعار آن كه گويد: زمانى كه در مجلس ذكر على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام مى شود، بعض دشمنان براى آن كه مردم را از ذكر آل محمد عليهم السلام منصرف كنند، ذكر ديگرى به ميان مى آورند، پس يقين كنيد آن كس كه مانع ذكر اين خانواده مى شود، سلقلق است (يعنى زنى كه از دبرش حيض شود). آنها روايات بلند نقل مى كنند كه ذكر على و بچه هاى او نشود و گفته مى شود، بگذريد اى قوم از اين ذكر (يعنى ذكر على و بچه هاى او عليهم السلام) زيرا اين حديث رافضى ها است. بيزارى مى جويم (من كه امام شافعى هستم) به سوى خدا از مردمى كه مى بينند رفض را دوستى فاطمه. بر آل رسول صلوات پروردگار من است و لعنت خداوند بر اين نوع جاهليت (كه دوستان آل محمد عليهم السلام را رافضى بخوانند)!
و سليمان بلخى حنفى ضمن باب 62 ينابيع المودة (4) و سيد مؤمن شبلنجى در نورالابصار (5) نقلاً از بيهقى و نورالدين ابن صباغ مالكى در فصول المهمة (6) و نيز حافظ جمال الدين زرندى در معراج الوصول (7) بعد از اين اشعار گفته اند كه شافعى گفت:
قالوا ترّفضت قلت كلاّ
لكن تولّيت غير شكّ
و ان كان حبّ الوصيّ رفضاً
يعنى به من گفتند: رافضى شدى؟ گفتم: ابداً نيست رفض دين من و نه اعتقاد من، لكن دوست مى دارم بدون شك بهترين امام و بهترين هادى را. اگر معنى رفض، دوستى وصى پيغمبر (و آل طاهرين عليهم السلام آن حضرت است)، پس به درستى كه من رافضى تر از همه مردم هستم.
ياقوت حموى در معجم الادبا (8) و ابن حجر مكى در صواعق (9) و امام فخر رازى در تفسير كبيرش (10) ذيل آيه شريفه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» و خطيب خوارزم در مقتل الحسين (11) و سيد مؤمن شبلنجى در نورالابصار (12) و سليمان بلخى حنفى در ينابيع المودة (13) از ربيع بن سليمان كه يكى از اصحاب شافعى بوده، نقل نموده اند كه اين اشعار را شافعى انشا نموده و گفت:
يا راكباً قف بالمحصب من منى
سحراً إذا فاض الحجيج إلى منى
ان كان رفضاً حب آل محمد
و نيز علامه جليل القدر شيخ عبداللّه بن محمد بن عامر شبراوى در كتاب الاتحاف بحب الاشراف (15) و سيد ابى بكر بن شهاب الدين علوى در رشفة الصارى من بحر فضايل بنی النبی الهادی.(16) و حافظ جمال الدين زرندى در معراج الوصول في معرفة آل الرسول (17) و ابن حجر مكى در صواعق محرقه (18) از امام شافعى نقل نموده كه مى گفت:
يا اهل بيت رسول اللّه حبّكم
كفاكم من عظيم القدر انّكم
يعنى اى اهل بيت رسول خدا عليهم السلام، محبت و دوستى شما واجب گرديده از جانب خدا و در قرآن مجيد اين واجب نازل شده (اشاره به آيه 22 سوره 42 است
كه قبلاً ذكر شد).
كفايت مى كند در عظمت قدر شما اى آل محمد عليهم السلام آن كه هر كسى صلوات بر شما نفرستد، نماز او قبول نخواهد شد (اشاره به صلوات در تشهد نماز است كه از واجبات نماز است و اگر عمدا ترك صلوات بر محمد و آل محمد را در تشهد نماز بنمايد، نمازش باطل و غيرقابل قبول است).
و در آخر اشعارش (براى يادآورى امثال كسروى ها و احمد امين ها) سروده كه اتمام حجت باشد بر آنها كه:
لو لم تكن في حبّ آل محمد
يعنى اگر نباشى در دوستى آل محمد، مادر به مرگت بنشيند قطعاً حرامزاده اى!
به مناسبت اين شعر آخر امام شافعى، يك حديث از صدها حديثى كه از طرق خاصه و عامه رسيده تقديم امثال كسروى ها واحمد امين ها كه مخالف اهل بيت اطهار عليهم السلام و مقامات آنها هستند، مى نمايم و زايد بر معناى حديث، توضيحى نمى دهم و اين حديث را حافظ ابن حجر مكى متعصب در صواعق محرقه (19) از ابوالشيخ ديلمى نقل مى نمايد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: من لم يعرف حق عترتي من الانصار والعرب فهو لاحدى ثلاث؛ امّا منافق وامّا ولد زانية وامّا امرؤ حملت به امّه في غير طهر؛ يعنى كسىذكه نشناسد حق عترت مرا از انصار و عرب، پس او يكى از سه چيز خواهد بود: يا منافق است يا ولدالزنا است يا ولد حيض است.
*************************
1-جواهرالعقدين، ج 2، ص 185.
2-فصول المهمه، ج 2، ص 1354.
3-ينابيع المودة، ج 3، ص 97.
4-ينابيع المودة، ج 3، ص 48.
5-نورالابصار، ص 232.
6-فصول المهمة، ج 2، ص 108.
7-معراج الوصول، ص 38.
8-معجم الادبا، ج 5، ص 208.
9-صواعق المحرقه، ص 133.
10-تفسير كبير، ج 27، ص 166.
11-مقتل الحسين، ص 146.
12-نورالابصار، ص 232.
13-ينابيع المودة، ج 3، ص99.
14-ماحصل اين اشعار آن كه گويد: اى سوار رونده به سوى مكه معظمه، بايست در ريگزار منى و به ساكنين مسجد خيف وقت سحر كه حجاج به سوى منى مى آيند! بدون تقيه علنى و برملا ندا بده و بگو: اگر رفض دوستى آل محمد عليهم السلام است، پس شهادت بدهند جن و انس كه من (امام شافعى) رافضى هستم.
15-الاتحاف بحب الاشرف، ص 29.
16-رشفه الصادى، ص 31.
17-معراج الوصول فى آل الرسول، ص 16.
18-صواعق المحرقه، ص 148.
19-صواعق المحرقه، ص 173.