فصل چهارم: در بيان ورود اهل بيت عليهماالسّلام به دارالا ماره

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

عبيداللّه زياد چون از ورود اهل بيت به كوفه آگه شد، مردم كوفه را از خاصّ و عام اذن عامّ داد لاجرم مجلس او از حاضر و بادى (1) انجمن آكنده شد، آنگاه امر كرد تا سر حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام را حاضر مجلس كنند، پس آن سر مقدّس را به نزد او گذاشتند، از ديدن آن سر مقدّس سخت شاد شد و تبسّم نمود، و او را قضيبى در دست بود كه بعضى آن را چوبى گفته اند و جمعى تيغى رقيق دانسته اند، سر آن قضيب (2) را به دندان ثناياى جناب امام حسين عليه السّلام مى زد و مى گفت: حسين را دندانهاى نيكو بوده. زيد بن ارقم كه از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم بوده در اين وقت پيرمردى گشته در مجلس آن مَيْشوم حاضر بود، چون اين بديد گفت: اى پسر زياد! قضيب خود را از اين لبهاى مبارك بردار، سوگند به خداوندى كه جز او خداوندى نيست كه من مكرّر ديدم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را بر اين لبها كه موضع قضيب خود كرده اى بوسه مى زد، اين بگفت و سخت بگريست. ابن زياد گفت: خدا چشمهاى ترا بگرياند اى دشمن خدا، آيا گريه مى كنى كه خدا به ما فتح و نصرت داده است؟ اگر نه اين بود كه پير فرتوت (سالخورده و خرف شده) گشته اى وعقل تو زايل شده مى فرمودم تا سرت را از تن دور كنند. زيد كه چنين ديد از جا برخاست و به سوى منزل خويش شتافت آنگاه عيالات جناب امام حسين عليه السّلام را چو اسيران روم در مجلس آن مَيْشوم وارد كردند.
راوى گفت: كه داخل آن مجلس شد جناب زينب عليهاالسّلام خواهر امام حسين عليه السّلام متنكره و پوشيده بود پست ترين جامه هاى خود را و به كنارى از قصر الا ماره رفت و آنجا بنشست و كنيزكان در اطرافش در آمدند و او را احاطه كردند.
ابن زياد گفت: اين زن كه بود كه خود را كنارى كشيد؟ كسى جوابش نداد، ديگر باره پرسيد پاسخ نشنيد، تا مرتبه سوّم يكى از كنيزان گفت: اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است! ابن زياد چون اين بشنيد رو به سوى او كرد و گفت: حمد خداى را كه رسوا كرد شما را و كشت شما را و ظاهر گردانيد دروغ شما را. جناب زينب عليهاالسّلام فرمود: حمد خدا را كه ما را گرامى داشت به محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر خود و پاك و پاكيزه داشت ما را از هر رجسى و آلايشى همانا رسوا مى شود فاسق و دروغ مى گويد فاجر و ما بحمد اللّه از آنان نيستيم و آنها ديگرانند.
ابن زياد گفت: چگونه ديدى كار خدا را با برادر و اهل بيت تو؟ جناب زينب عليهاالسّلام فرمود: نديدم از خدا جز نيكى و جميل را؛ چه آل رسول جماعتى بودند كه خداوند از براى قربت محلّ و رفعت مقام حكم شهادت بر ايشان نگاشته بود لاجرم به آنچه خدا از براى ايشان اختيار كرده بود اقدام كردند و به جانب مضجع خويش شتاب كردند ولكن زود باشد كه خداوند ترا و ايشان را در مقام پرسش باز دارد و ايشان با تو احتجاج و مخاصمت كنند، آن وقت ببين غلبه از براى كيست و رستگارى كراست، مادر تو بر تو بگريد اى پسر مرجانه.
ابن زياد از شنيدن اين كلمات در خشم شد و گويا قصد اذّيت يا قتل آن مكرمه كرد. عَمْرو بن حُرَيْث كه حاضر مجلس بود انديشه او را به قتل زينب عليهاالسّلام دريافت از در اعتذار بيرون شد كه اى امير! او زنى است وبر گفته زنان مؤ اخذه نبايد كرد، پس ابن زياد گفت كه خدا شفا داد دل مرا از قتل برادر طاغى تو و متمرّدان اهل بيت تو. جناب زينب عليهاالسّلام رقّت كرد و بگريست و گفت: بزرگ ما را كشتى و اصل و فرع ما را قطع كردى و از ريشه بركندى اگر شفاى تو در اين بود پس شفا يافتى، ابن زيادگفت: اين زن سَجّاعه (3) است يعنى سخن به سجع و قافيه مى گويد. و قسم به جان خودم كه پدرش نيز سَجّاع و شاعر بود. جناب زينب عليهاالسّلام جواب فرمود كه مرا حالت و فرصت سجع نيست.(4)
و به روايت ابن نما فرمود كه من عجب دارم از كسى كه شفاى او به كشتن ائمّه خود حاصل مى شود و حال آنكه مى داند كه در آن جهان از وى انتقام خواهند كشيد.(5)
اين وقت آن ملعون به جانب سيّد سجاد عليه السّلام نگريست و پرسيد: اين جوان كيست؟ گفتند: على فرزند حسين است، ابن زياد گفت: مگر على بن الحسين نبود كه خداوند او را كشت؟! حضرت فرمود كه مرا برادرى بود كه او نيز على بن الحسين نام داشت لشكريان او را كشتند، ابن زياد گفت: بلكه خدا او را كشت، حضرت فرمود:(اَللّه يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حينَ مَوْتِها)(6) خدا مى ميراند نفوس را هنگامى كه مرگ ايشان فرا رسيده. ابن زياد در غضب شد و گفت: ترا آن جراءت است كه جواب به من دهى و حرف مرا رد كنى، بيائيد او را ببريد و گردن زنيد.
جناب زينب عليهاالسّلام كه فرمان قتل آن حضرت را شنيد سراسيمه و آشفته به آن جناب چسبيد و فرمود: اى پسر زياد! كافى است ترا اين همه خون كه از ما ريختى و دست به گردن حضرت سجاد عليه السّلام در آورد و فرمود: به خدا قسم از وى جدا نشوم اگر مى خواهى او را بكشى مرا نيز با او بكش.
ابن زياد ساعتى به حضرت زينب و امام زين العابدين عليهماالسّلام نظر كرد و گفت: عجب است از علاقه رحم و پيوند خويشاوندى، به خدا سوگند كه من چنان يافتم كه زينب از روى واقع مى گويد و دوست دارد كه با او كشته شود، دست از على باز داريد كه او را همان مرضش كافى است.
و به روايت سيّد بن طاوس، حضرت سجاد عليه السّلام فرمود كه اى عمّه! خاموش باش تا من او را جواب گويم به ابن زياد، فرمود: كه مرا به كشتن مى ترسانى مگر نمى دانى كه كشته شدن عادت ما است و شهادت كرامت و بزرگوارى ما است (7)!.
نقل شده كه رباب دختر امرءالقيس كه زوجه امام حسين عليه السّلام بود در مجلس ابن زياد سر مطهّر را بگرفت و در بر گرفت و بر آن سر بوسه داد و آغاز ندبه كرد و گفت:
شعر:
واحُسَينا فَلا نَسيتُ حُسَيْنا

اَقْصَدَتْهُ اَسِنَّةُ الاَدْعِياء

غادَروهُ بِكَرْبَلاءَ صَريعا

لا سَقَى اللّهُ جانِبَىْ كَرْبلاء

حاصل مضمون آنكه: واحُسَيناه! من فراموش نخواهم كرد حسين را و فراموش نخواهم نمود كه دشمنان نيزه ها بر بدن او زدند كه خطا نكرد، و فراموش نخواهم نمود كه جنازه او را در كربلا روى زمين گذاشتند و دفن نكردند، و در كلمه لاسَقَى اللّهُ جانِبَى كَربلاء اشاره به عطش آن حضرت كرد و اَلحَقّ آن حضرت را فراموش نكرد چنانچه در فصل آخر معلوم خواهد شد.
راوى گفت: پس ابن زياد امر كرد كه حضرت على بن الحسين عليه السّلام را با اهل بيت بيرون بردند و در خانه اى كه در پهلوى مسجد جامع بود جاى دادند.
جناب زينب عليهاالسّلام فرمود كه به ديدن ما نيايد زنى مگر كنيزان و مماليك؛ چه ايشان اسيرانند و ما نيز اسيرانيم (8).
قُلْتُ وَ يُناسِبُ في هذَا الْمَقامِ اَنْ اَذْكُرَ شِعْرَ اَبى قَيْسِ بْنِ الاَْسلَتِ اْلاَوْسى:
شعر:
وَيُكْرِمُها جاراتُها فَيَزُرْنَها

وَتَعْتَلُّ عَنْ اِتْيا نِهِنَّ فَتُعْذَرُ

وَلَيْسَ لَها اَنْ تَسْتَهينَ بِجارَةٍ

وَلكِنَّها مِنْهُنَّ تَحْيى (9) وَ تَخْفَرُ

پس امر كرد: ابن زياد كه سر مطهّر را در كوچه هاى كوفه بگردانند.
ذكر مقتل عبداللّه بن عفيف اَزْدى رحمه اللّه
شيخ مفيد رحمه اللّه فرموده: پس ابن زياد از مجلس خود برخاست و به مسجد رفت و بر منبر بر آمد و گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه ظاهر ساخت حق و اهل حق را و نصرت داد امير المؤ منين يزيد بن معاويه و گروه او را و كشت دروغگوى پسر دروغگو را و اتباع او را. اين وقت عبداللّه بن عفيف ازدى كه از بزرگان شيعيان امير المؤ منين عليه السّلام و از زُهّاد و عبّاد بود و چشم چپش در جنگ جمل و چشم ديگرش در صفيّن نابينا شده بود و پيوسته ملازمت مسجد اعظم مى نمود و اوقات را به صوم و صلات به سر مى برد، چون اين كلمات كفر آميز ابن زياد را شنيد بانگ بر او زد كه اى دشمن خدا! دروغگو تويى و پدر تو زياد بن ابيه است و ديگر يزيد است كه ترا امارت داده و پدر اوست اى پسر مرجانه. اولاد پيغمبر را مى كشى و بر فراز منبر مقام صدّيقين مى نشينى و از اين سخنان مى گوئى؟
ابن زياد در غضب شد بانگ زد كه اين مرد را بگيريد و نزد من آريد، ملازمان ابن زياد بر جستند و او را گرفتند، عبداللّه، طايفه اَزْد را ندا در دادكه مرا در يابيد هفتصد نفر از طايف اَزْد جمع شدند و ابن عفيف را از دست ملازمان ابن زياد بگرفتند.
ابن زياد را چون نيروى مبارزت ايشان نبود صبر كرد تا شب در آمد آنگاه فرمان داد تا عبداللّه را از خانه بيرون كشيدند و گردن زدند، و امر كرد جسدش را در سَبْخَه (10) به دار زدند، و چون عبيداللّه اين شب را به پايان برد روز ديگر شد امر كرد كه سر مبارك امام عليه السّلام را در تمامى كوچه هاى كوفه بگردانند و در ميان قبايل طواف دهند.
از زيد بن ارقم روايت شده كه هنگامى كه آن سر مقدّس را عبور مى دادند من در غرفه خويش جاى داشتم و آن سر را بر نيزه كرده بودند چون برابر من رسيد شنيدم كه اين آيه را تلاوت مى فرمود:
(اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْكَهْفِ وَالرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا).(11)
سوگند به خداى كه موى بر اندام من برخاست و ندا در دادم كه يابن رسول اللّه امر سر مقدّس تو واللّه از قصّه كهف و رقيم اَعجب و عجيبتر است.(12)
روايت شده كه به شكرانه قتل حسين عليه السّلام چهار مسجد در كوفه بنيان كردند. نخستين را مسجد اشعث خوانند، دوّم مسجد جرير، سوّم مسجد سِماك، چهارم مسجد شَبَث بن ربِعْى لَعَنَهُمُ اللّهُ، و بدين بنيانها شادمان بودند.(13)
---------------------------------
1-حاضر مجاور، بادى = صحرانشين.
2-و شايد همين قضيب بوده كه از بابت تجسم اعمال به صورت مار برزخى شده كه در جمله اى از كتب علماى تاريخ نقل شده كه در زمان مختار سر نحس اين كافر را در ميان سر قَتَله بود و بر زمين انداخته بودند و مردم تماشا مى نمودند كه مارى در سوراخ بينى و دهان او داخل ود و بيرون مى آيد و مردم مى گفتند: قَدْجائَتْ قَدْجائَتْ، يعنى مار باز آمد و اين عمل مكرّر واقع شد و از تاريخ طبرى مستفاد مى شود كه ابن زياد ملعون يك ساعت آن قضيب را به دندانهاى نازنين آن حضرت مى زد مكرّر و متوالى مثل باران كه بر زمين مى بارد. (تاريخ طبرى) 6/248، (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه).
3-همين معناى ترجمه (سجّاعه) به سين مهمله است و محتمل است كه (شجاعه) به شين معجمه باشد يعنى زن پر دل و دلير و شجاع است چنانچه در (منتهى الارب) شجاعه بالتّثليث زن پر دل و دلاور در شدّت.
فقير گويد: كه كافى است در پر دلى جناب زينب عليهاالسّلام كه در آن مجمع بزرگ آن دبّ اكبر را تعيير و سرزنش كرد به مادرش مرجانه و آن كنيزكى بود زانيه مشهوره به زنا.
وَقَدْ اَشارَاِلَيهاامير المُؤ منين عليه السَّلامُ فى قَوله لِلْميثَم التمّار لَيَاْ خُذَنَّكَ الْعُتُلُّ الزَّنيم ابْنُ الاَْمَةِ الْفاجِرَةِ عُبَيدُ اللّه بنُ زياد وَاَشارَ اِلَيها اَيْضا الشّاعرُ فى هذا الْبَيتِ:
لَعَنَ اللّهُ حَيْثُ حَلَّ زِيادا

وَابْنَهُ والْعَجُوزَ ذاتَ الْبَعوُلِ

(شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه)
4-(تاريخ طبرى) 6/248 و 249.
5-(مثير الاحزان) ص 91.
6-سوره زُمر (39)، آيه 42.
7-(سوگنامه كربلا) ص 297.
8-(بحار الانوار) 45/118.
9-يعنى حيا و شرم مى كنيد از ايشان.
10-(سبخه) يعنى زمين شوره زار و اسم موضعى است در بصره و شايد در كوفه شوره زارى بوده كه عبداللّه را در آنجا به دار زدند، و بعضى به جاى سبخه، مسجد ذكر كرده اند. واللّه العالم، (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه).
از كتاب (درّ النّظيم) معلوم مى شود كه خبر قتل امام حسين عليه السّلام به مدينه بعد از بيست و چهار روز از روز عاشورا رسيد و اللّه العالم، (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه)
11-سوره كهف (18)، آيه 9.
12-(ارشاد) شيخ مفيد، 2/117.
13-(بحار الانوار) 45/189، حديث 35.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page