فصل ششم: در فرستادن يزيد جواب نامه ابن زياد را

(زمان خواندن: 12 - 24 دقیقه)

چون نامه ابن زياد به يزيد رسيد و از مضمون آن مطلع گرديد در جواب نوشت كه سرها را با اموال و اثقال ايشان به شام بفرست.
ابو جعفر طبرى در تاريخ خود روايت كرده كه چون جناب سيّد الشهداء عليه السّلام شهيد شد و اهل بيتش را اسير كردند و به كوفه نزد ابن زياد آوردند ايشان را در حبس نمود در اوقاتى كه در محبس بودند، روزى ديدند كه سنگى در زندان افتاد كه با او بسته بود كاغذى و در آن نوشته بود كه قاصدى در امر شما به شام رفته نزد يزيد بن معاويه در فلان روز، و او فلان روز به آنجا مى رسد و فلان روز مراجعت خواهد كرد. پس هرگاه صداى تكبير شنيديد بدانيد كه امر قتل شما آمده و به يقين شما كشته خواهيد شد، و اگر صداى تكبير نشنيديد پس امان براى شما آمده ان شاء اللّه. پس دو يا سه روز پيش از آمدن قاصد باز سنگى در زندان افتاد كه با او بسته بود كتابى و تيغى و در آن كتاب نوشته بود كه وصيّت كنيد و اگر عهدى و سفارشى و حاجتى به كسى داريد به عمل آوريد تا فرصت داريد كه قاصد در باب شما فلان روز خواهد آمد. پس قاصد آمد و تكبير شنيده نشد و كاغذ از يزيد آمد كه اسيران را به نزد من بفرست، چون اين نامه به ابن زياد رسيد آن ملعون مُخَفّر بن ثَعلَبه عائذى را طلبيد كه حامل سرهاى مقدّس، او بوده باشد با شمر بن ذى الجوشن.(1) و به روايت شيخ مفيد سر حضرت را با ساير سرها به زحربن قيس داد و ابو برده اَزدى و طارق بن ابى ظبيان را با جماعتى از لشكر كوفه همراه زحر نمود.(2)
بالجمله؛ بعد از فرستادن سرها تهيّه سفر اهل بيت را نمود و امر كرد تا سيّد سجاد عليه السّلام را در غُل و زنجير نمودند و مخدّرات سرادق عصمت را به روش اسيران بر شترها سوار كردند و مُخَفّر بن ثعلبه را با شمر بر ايشان گماشت و گفت، عجلت كنيد و خويشتن را به زحربن قيس ‍ رسانيد؛ پس ايشان در طى راه سرعت كردند و به زحربن قيس پيوسته شدند.
مقريزى (3) در (خُطَط و آثار) گفته كه زنان و صبْيان را روانه كرد و گردن و دستهاى على بن الحسين عليه السّلام را در غُل كرد و سوار كردند ايشان را بر اقتاب.(4)
در (كامل بهائى) است كه امام و عورات اهل البيت با چهارپايان خود به شام رفتند؛ زيرا كه مالها را غارت كرده بودند امّا چهارپايان با ايشان گذارده بودند، و هم فرموده كه شمر بن ذى الجوشن و مُخفّر بن ثَعْلَبه را بر سر ايشان مسلّط كرد و غل گران بر گردن امام زين العابدين عليه السّلام نهاد چنانكه دستهاى مباركش بر گردن بسته بود. امام در راه به حمد خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و هرگز با هيچ كس سخن نگفت الاّ با عورات اهل البيت عليهماالسّلام انتهى.(5)
بالجمله؛ آن منافقان سرهاى شهداء را بر نيزه كرده و در پيش روى اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى كشيدند و ايشان را شهر به شهر و منزل به منزل با تمام شماتت و ذلّت كوچ مى دادند و به هر قريه و قبيله مى بردند تا شيعيان على عليه السّلام پند گيرند و از خلافت آل على عليه السّلام ماءيوس گردند و دل بر طاعت يزيد بندند، و اگر هر يك از زنان و كودكان بر كشتگان مى گريستند نيزه دارانى كه بر ايشان احاطه كرده بودند كعب نيزه بر ايشان مى زدند و آن بى كسان ستمديده را مى آزردند تا ايشان را به دمشق رسانيدند.
چنانچه سيّد بن طاوس رحمه اللّه در كتاب (اقبال) نقلاً عن كتاب (مصابيح النّور) از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه پدرم حضرت باقر عليه السّلام فرمود كه پرسيدم از پدرم حضرت على بن الحسين عليه السّلام از بردن او را به نزد يزيد، فرمود: سوار كردند مرا بر شترى كه لنگ بود بدون روپوشى و جهازى و سَر حضرت سيدالشهداء عليه السّلام بر نيزه بلندى بود و زنان ما پشت سر من بودند بر استران پالاندار وَالْفارِطَةُ خَلْفَنا و حَوْلَنا.
(فارطة) يعنى آن جماعتى كه از قوم، پيش پيش مى روند كه اسباب آب خود را درست كنند، يا آن كه مراد آن جماعتى است كه از حدّ درگذشتند در ظلم و ستم. و به هر معنى باشد يعنى اين نحو مردم پشت سَر ما و گرد ما بودند با نيزه ها، هر گاه يكى از ما چشمش مى گريست سر او را به نيزه مى كوبيدند تا آنگاه كه وارد دمشق شديم، و چون داخل آن بلده شديم فرياد كرد فرياد كننده اى كه: يا اهل الشام! هُؤُلاُءِ سَبايا اَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلْعُون (6)
و از (تِبْرمُذاب)(7) و غيره نقل شده: عادت كفّارى كه همراه سرها و اسيران بودند اين بود كه در همه منازل سر مقدّس را از صندوق بيرون مى آوردند و بر نيزه ها مى زدند و وقت رحيل عود به صندوق مى دادند و حمل مى كردند در اكثر منازل مشغول شُرب خَمر مى بودند و در جمله از آنها بود: مُخفّر بن ثعلبه و زحر بن قيس و شمر و خولى و ديگران لعنهم اللّه جميعاً.
مؤ لف گويد: كه ارباب مَقاتل معروفه معتمده ترتيب منازل و مسافرت اهل بيت عليهماالسّلام را از كوفه به شام مرتّب نقل نكرده اند إ لاّ وقايع بعضى منازل را ولكن مفردات وقايع در كتب معتبره مضبوط است.
و در كتاب (8) منسوب به ابى مِخْنَف اسامى منازل را نامبرده و گفته كه سرها و اهل بيت عليهماالسّلام را از شرقى حَصّاصه بردند و عبور دادند ايشان را به تكريت پس از طريق برّيّه عبور دادند ايشان را بر اعمى پس از آن بر دير اَعْوُر پس از آن بر صَليتا و بعد به وادى نخله و در اين منزل، صداهاى زنهاى جنّيه را شنيدند كه نوحه مى خواندند و مرثيه مى گفتند براى حسين عليه السّلام، پس از وادى نخله از طريق ارمينا رفتند و سير كردند تا رسيدند به لِبا و اهل آنجا از شهر بيرون شدند و گريه و زارى كردند و بر امام حسين و پدرش و جدّش، صلوات اللّه عليهم، صلوات فرستادند و از قَتَلَه آن حضرت برائت جستند و لشكر را از آنجا بيرون كردند، پس عبور كردند به كَحيل و از آنجا به جُهَيْنَه و از جُهَيْنه به عامل موصل نوشتند كه ما را استقبال كن همانا سر حسين با ما است. عامل موصل امر كرد شهر را زينت بستند و خود با مردم بسيار تا شش ميل به استقبال ايشان رفت، بعضى گفتند: مگر چه خبر است؟ گفتند: سر خارجى مى آورند به نزد يزيد برند، مردى گفت: اى قوم! سر خارجى نيست بلكه سر حسين بن على عليهماالسّلام است همين كه مردم چنين فهميدند چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند داخل موصل نشدند و از (تلّ اعفر) عبور كردند پس به (جبل سنجار) رفتند و از آنجا به نصيبين وارد شدند و از آنجا به عين الوردة و از آنجا به دعوات رفتند و پيش از ورود كاغذى به عامل دعوات نوشتند كه ايشان را استقبال كند، عامل آنجا ايشان را استقبال كرد و به عزّت تمام داخل شهر شدند و سر مبارك را از ظهر تا به عصر در رَحْبه نصب كرده بودند، و اهل آنجا دو طايفه شدند كه يك طايفه خوشحالى مى كردند و طايفه ديگر گريه مى كردند و زارى مى نمودند.
پس آن شب را لشكر يزيد به شُرب خَمر پرداختند روز ديگر حركت كردند و به جانب قِنَّسرين رفتند، اهل آنجا به ايشان راه ندادند و از ايشان تبرى جستند و آنها را هدف لعن و سنگ ساختند.
لاجرم از آنجا حركت كردند و به مَعَرَّةُ النُّعمان رفتند و اهل آنجا ايشان را راه دادند و طعام و شراب براى ايشان حاضر كردند، يك روز در آنجا بماندند و به شَيْزر رفتند و اهل آنجا ايشان را راه ندادند، پس از آنجا به (كفر طاب) رفتند و اهل آنجا نيز به ايشان راه ندادند و عطش بر لشكر يزيد غلبه كرده بود و هر چه خولى التماس كرد كه ما را آب دهيد گفتند: يك قطره آب به شما نمى چشانيم همچنان كه حسين و اصحابش ‍ را عليهماالسّلام لب تشنه شهيد كرديد. پس از آنجا رفتند به سيبور جمعى از اهل آنجا به حمايت اهل بيت عليهماالسّلام با آن كافران مقاتله كردند، جناب امّكلثوم در حقّ آن بلده دعا فرمود كه آب ايشان گوارا و نرخ اجناسشان ارزان باشد و دست ظالمين از ايشان كوتاه باشد، پس از آنجا به حَماة رفتند اهل آنجا دروازه ها را ببستند و ايشان را راه ندادند.
پس از آن جا به حِمْص رفتند و از آنجا به بعلبك، اهل بعلبك خوشحالى كردند و دف و ساز زدند، جناب امّكلثوم بر ايشان نفرين نمود به عكس ‍ سيبور، پس از آنجا به صومعه عبور كردند و از آنجا به شام رفتند.(9)
اين مختصر چيزى است كه در كتاب منسوب به اَبى مِخْنَف رحمه اللّه ضبط شده، و در اين كتاب و (كامل بهائى) و (روضة الاحباب) و (روضة الشهداء) و غيره قضايا و وقايع متعدّده و كرامات بسيار از اهل بيت عليهماالسّلام و از آن سر مطهّر در غالب اين منازل نقل شده، و چون نقل آنها به تفصيل منافى با اين مختصر است ما در اينجا به ذكر چند قضيّه قناعت كنيم اگر چه ابن شهر آشوب در (مناقب) فرموده:
وَ مِنْ مَناقبِهِ ما ظَهَرَ مِنَ الْمَشاهِدِ الّذَى يُقالُ لَهُ مَشْهَدُ الرّاءسِ مِنْ كَرْبَلاء الى عَسْقَلان وَ ما بَيْنَهما وَ الْمُوصِل وَ نَصيبين و حَماةِ وَ حِمْص وَ دِمَشْق وَ غيرِ ذلِكَ.(10)
و از اين عبارت معلوم مى شود كه در هريك از اين منازل مشهد الراءس ‍ بوده و كرامتى از آن سر مقدّس ظاهر شده.
بالجمله؛ يكى از وقايع و كرامات آن چيزى است كه در (روضة الشهداء) فاضل كاشفى مسطور است كه چون لشكر يزيد نزديك موصل رسيدند و به آنجا اطّلاع دادند اهل موصل راضى نشدند كه سرها و اهل بيت وارد شهر شوند، در يك فرسخى براى آنها آذوقه و علوفه فرستادند و در آنجا منزل كردند و سر مقدّس را بر روى سنگى نهادند قطره خونى از حلقوم مقدس به آن سنگ رسيد و بعد از آن همه سال در روز عاشورا خون تازه از آن سنگ مى آمد و مردم اطراف آنجا مجتمع مى شدند و اقامه مراسم تعزيه مى كردند و همچنين بود تا زمان عبدالملك مروان كه امر كرد آن سنگ را از آن جا كندند و پنهان نمودند و مردم در محل آن سنگ گُنبدى بنا كردند و آن را مشهد نقطه نام نهادند.(11)
و ديگر وقعه حَرّان است كه در جمله اى از كتب و هم در كتاب سابق مسطور است كه چون سرهاى شهداء را با اُسراء به شهر حران وارد كردند و مردم براى تماشا بيرون آمدند از شهر، يحيى نامى از يهوديان مشاهده كرد كه سر مقدّس لب او حركت مى كند نزديك آمد، شنيد كه اين آيت مبارك تلاوت مى فرمايد:
(وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبونَ).(12)
از اين مطلب تعجّب كرد، داستان پرسيد براى وى نقل كردند. ترحّمش ‍ گرفت، عمامه خود را به خواتين علويات قسمت كرد و جامه خزى داشت با هزار درهم خدمت سيّد سجاد عليه السّلام داد، موكّلين اُسراء او را منع كردند او شمشير كشيد و پنج تن از ايشان بكشت تا او را كشتند بعد از آنكه اسلام آورد و تصديق حقيقت مذهب اسلام نمود و قبر او در دروازه حرّان است و معروف به قبر يحيى شهيد است و دعا نزد قبر او مستجاب است.(13)
و نظير وقعه يحيى است وقعه زرير در عَسْقَلان كه شهر را مزّين ديد و چون شرح حال پرسيد و مطلع شد، جامه هايى براى حضرت على بن الحسين و خواتين اهل بيت عليهماالسّلام آورد و موكّلين او را مجروح كردند.
و هم از بعض كتب نقل شده كه چون به حَماة آمدند اهل آنجا از اهل بيت عليهماالسّلام حمايت كردند، جناب امّ كلثوم عليهاالسّلام چون بر حمايت اهل حماة مطّلع شد فرمود:
ما يُقالُ لِهذِهِ الْمَدينَةِ؟ قالوُا: حَماةٌ، قالَتْ: حَماهَا اللّهُ مِنْ كُلِّ ظالِم؛
يعنى آن مخدّره پرسيد كه نام اين شهر چيست؟ گفتند: حماة، فرمود: نگهدارد خداوند او را از شرّ هر ستمكارى.
و ديگر واقعه سقط جنين است كه در كنار حَلَب واقع شده.
حَمَوىّ در (مُعجم الْبُلدان) گفته است: (جوشن) كوهى است در طرف غربى حلب كه از آنجا برداشته مى شود مس سرخ و آنجا معدن او است لكن آن معدن از كار افتاده از زمانى كه عبور دادند از آنجا اُسراى اهل بيت حسين بن على عليهماالسّلام را؛ زيرا كه در ميان آنها حسين را زوجه اى بود حامله، بچّه خود را در آنجا سقط كرد. پس طلب كرد از عمله جات در آن كوه خُبْزى يا آبى؟ ايشان او را ناسزا گفتند و از آب و نان منع نمودند پس آن زن نفرين كرد بر ايشان پس تا به حال هر كه در آن معدن كار كند فائده و سودى ندهد و در قبله آن كوه مشهد آن سقط است و معروف است به (مشهد السّقط و مشهد الدّكة) و آن سقط اسمش مُحسن بن حسين عليهماالسّلام است.(14)
مؤ لف گويد: كه من به زيارت آن مشهد مشرّف شده ام و به حلب نزديك است و در آنجا تعبير مى كنند از او شيخ مُحَسِّن (بفتح حاء و تشديد سين مكسوره) و عمارتى رفيع و مشهدى مبنى بر سنگهاى بزرگ داشته لكن فعلاً خراب شده به جهت محاربه اى كه در حلب واقع شده.
و صاحب (نسمة السّحر) از ابن طىّ نقل كرده كه در (تاريخ حلب) گفته كه سيف الدّولة تعمير كرد مشهدى را كه خارج حلب است به سبب آنكه شبى ديد نورى را در آن مكان هنگامى كه در يكى از مناظر خود در حلب بود، پس ‍ چون صبح شد سوار شد به آنجا رفت و امر كرد آنجا را حفر كردند پس ‍ يافت سنگى را كه بر آن نوشته بود كه اين مُحَسِّن بن حسين بن على بن ابى طالب است، پس جمع كرد علويّين و سادات را و از ايشان سؤ ال كرد. بعضى گفتند كه چون اهل بيت را اسير كردند ايّام يزيد از حلب عبور مى دادند يكى از زنهاى امام حسين عليه السّلام سقط كرد بچه خود را، پس تعمير كرد سيف الدولة آن را.(15)
فقير گويد: كه در آن محل شريف، قبرهاى شيعه واقع است و مقبره ابن شهر آشوب و ابن منير و سيّد عالم فاضل ثقة جليل ابوالمكارم بن زهره در آنجا واقع است بلكه بنى زهره كه بيتى شريف بوده اند در حلب تربت مشهورى در آنجا دارند.
ديگر واقعه اين است كه در (دير راهب) اتّفاق افتاده و اكثر مورخين و محدّثين شيعه و سنى در كتب خويش به اندك تفاوتى نقل كرده اند و حاصل جميع آنها آن است كه چون لشكر ابن زياد ملعون در كنار دير راهب منزل كردند سر حضرت حسين عليه السّلام را در صندوق گذاشتند و موافق روايت قطب راوندى آن سر را بر نيزه كرده بودند و بر دور او نشسته حراست مى كردند، پاسى از شب را به شرب خمر مشغول گشتند و شادى مى كردند آنگاه خوان طعام بنهادند و به خورش و خوردنى بپرداختند ناگاه ديدند دستى از ديوار دير بيرون شد و با قلمى از آهن اين شعر را بر ديوار با خون نوشت:
شعر:
اَتَرجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْناً

شَفاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الحِسابِ(16)

يعنى آيا اميد دارند امّتى كه كشتند حسين عليه السّلام را شفاعت جدّ او را در روز قيامت. آن جماعت سخت بترسيدند و بعضى برخاستند كه آن دست و قلم را بگيرند ناپديد شد، چون بازآمدند و به كار خود مشغول شدند ديگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و اين شعر را نوشت:
شعر:
فَلا وَاللّهِ لَيْسَ لَهُمْ شَفيعٌ

وَ هُمْ يَومَ الْقيامةِ فى الْعَذابِ

يعنى به خدا قسم كه شفاعت كننده نخواهد بود قاتلان حسين عليه السّلام را بلكه ايشان در قيامت در عذاب باشند. باز خواستند كه آن دست را بگيرند همچنان ناپديد شد چون باز به كار خود شدند ديگر باره بيرون شد و اين شعر را بنوشت:
شعر:
قد قَتَلُوا الْحُسَينَ بِحُكْمِ جَوْرٍ

وَ خالَفَ حُكْمُهُمْ حُكْمَ الْكِتابِ

يعنى چگونه ايشان را شفاعت كند پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و حال آنكه شهيد كردند فرزند عزيز او حسين عليه السّلام را به حكم جور، و مخالفت كرد حكم ايشان با حكم كتاب خداوند. آن طعام بر پاسبانان آن سر مطهّر آن شب ناگوار افتاد و با تمام ترس و بيم بخفتند. نيمه شب راهب را بانگى به گوش رسيد چون گوش فرا داشت همه ذكر تسبيح و تقديس الهى شنيد، برخاست و سر از دريچه دير بيرون كرد ديد از صندوقى كه در كنار ديوار نهاده اند نورى عظيم به جانب آسمان ساطع مى شود و از آسمان فرشتگان فوجى از پس فوج فرود آمدند و همى گفتند:
اَلسّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسولِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ، صَلَواتُ اللّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْكَ.
راهب را از راه مشاهده اين احوال تعجب آمد و جَزَعى شديد و فَزَعى هولناك او را گرفت ببود تا تاريكى شب بر طرف شد و سفيده صبح دميد، پس از صومعه بيرون شد و به ميان لشكر آمد و پرسيد كه بزرگ لشكر كيست؟ گفتند: خَوْلى اَصْبَحى است. به نزد خولى آمد و پرسش نمود كه در اين صندوق چيست؟ گفت: سر مرد خارجى است و او در اراضى عراق بيرون شد و عبيداللّه بن زياد او را به قتل رسانيد گفت: نامش ‍ چيست؟ گفت: حسين بن على بن ابى طالب عليهماالسّلام.
گفت: نام مادرش كيست؟ گفت فاطمه زهراء دختر محمّدالمصطفى صلى اللّه عليه و آله و سلّم، راهب گفت: هلاك باد شما را بر آنچه كرديد، همانا اَحْبار و علماى ما راست گفتند كه مى گفتند: هر وقت اين مرد كشته شود آسمان خون خواهد باريد و اين نيست جز در قتل پيغمبر و وصىّ پيغمبر! اكنون از شما خواهش مى كنم كه ساعتى اين سر را با من گذاريد آنگاه ردّ كنم، گفت ما اين سر را بيرون نمى آوريم مگر در نزد يزيد بن معاويه تا از وى جايزه بگيريم، راهب گفت: جايزه تو چيست؟ گفت: بدره اى كه ده هزار درهم داشته باشد، گفت: اين مبلغ را نيز من عطا كنم. گفت: حاضر كن. راهب هميانى آورد كه حامل ده هزار درهم بود، پس ‍ خولى آن مبلغ را گرفت و صرافى كرده و در دو هميان كرد و سر هر دو را مُهر نهاد و به خزانه دار خود سپرد و آن سر مبارك را تا يك ساعت به راهب سپرد.
پس راهب آن سر مبارك را به صومعه خويش بُرد و با گُلاب شست و با مُشك و كافور خوشبو گردانيد و بر سجاده خويش گذاشت و بناليد و بگريست و به آن سر مُنوّر عرض كرد: يا ابا عبداللّه به خدا قسم كه بر من گران است كه در كربلا نبودم و جان خود را فداى تو نكردم، يا ابا عبداللّه هنگامى كه جدّت را ملاقات كنى شهادت بده كه من كلمه شهادت گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. پس گفت:(17)
اَشهَدُ اَنْ لا اِلهَ الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداً رَسُولُ اللّهَ وَ اَشْهَدُ اَنَّ عليِاً وَلىُّ اللّهِ.
پس راهب سر مقدس را ردّ كرد و بعد از اين واقعه از صومعه بيرون شد و در كوهستان مى زيست و به عبادت و زهادت روزگارى به پاى برد تا از دنيا رفت.
پس لشكريان كوچ دادند و در نزديكى دمشق كه رسيدند از ترس آنكه مبادا يزيد آن پولها را از ايشان بگيرد جمع شدند تا آن مبلغ را پخش كنند خولى گفت تا آن دو هميان را آوردند چون خاتم برگرفت آن درهم ها را سفال يافت و بر يك جانب هر يك نوشته بود: (لاتَحْسَبَنّ اللّهَ غافِلاً عَمّا يَعْمَلُ الظّالِمُونَ)(18)
و بر جانب ديگر مكتوب بود: (وسَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَموا اَىَّ مُنقَلَبٍ يَنْقَلِبون)(19)
خولى گفت: اين راز را پوشيده داريد و خود گفت: اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجَعُونَ خَسِرَ الدُّنيا وَ الا خِرة؛ يعنى زيانكار دنيا و آخرت شدم و گفت آن سفالها را در (نهر بَرَدى) كه نهرى بود در دمشق، ريختند.(20)
---------------------------------
1-(تاريخ طبرى) 6/252، تحقيق: صدقى جميل العطار.
2-(ارشاد) شيخ مفيد، 2/118.
3-المقريزى تقى الدين احمد بن على المورّخ صاحب الكتب الكثيرة منها تاريخ مصر المسمى ب‍ (المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الا ثار)، اصله من بعلبك و يعرف بالمقريزى نسبة الى حارة كانت تعرف بحارة المقازرة توفّى سنه 845 (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه).
4-(الخطط و الا ثار) 1/430.
5-(كامل بهائى) عماد الدين طبرى 2/291.
6-(اقبال الاعمال) ص 59، اعلمى، بيروت.
7-(تِبْر مُذاب): (تِبْر) به تقديم تاء مكسوره بر موحدّه ساكنه يعنى طلا و (مُذاب) يعنى آب شده (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه).
8-مخفى نماند كه ابو مِخْنف لوط بن يحيى الا زْدى از بزرگان محدّثين و معتمد ارباب سِيَر و تواريخ است و مقتل او در نهايت اعتبار؛ چنانچه از نقل اعاظم علماى قديم از آن و از ساير مؤ لّفاتش معلوم مى شود ولكن افسوس و آه كه اصل مَقْتَل بى عيب او در دست نيست و اين مقتل موجود و منسوب به او مشتمل است بر بعضى مطالب مُنْكره كه بايد اَعادى و جهّال آن را به جهت پاره اى از اغراض فاسده در آن كتاب نقل كرده باشند و از اين جهت از درجه اعتبار افتاده و بر مفردات آن شيخ وثوقى نيست، لكن آن چه در باب سِيَر اهل بيت از كوفه و شام از قضاياى ه نقل كرده كه ملخّص آن را ما نقل كرديم نشود گفت تمام آن از دسّ وضّاعين باشد سِيّما كه در بعضى از آنها داعى بر وضع نيست و علاوه بر آن شواهد بسيار بر صدق غالب از قضايا در كتب معتبره يافت مى شود: مثل قضيّه دير راهب قِنِّسْرين كه در يك منزلى حَلَب بوده و در سنه 351 به جهت غارت روم خراب شده و قصّه يهودى حرانى كه سيّد عطاءاللّه بن سيّد غياث الدين در (روضة الاحباب) نقل كرده و ابن شهر آشوب قضاياى بسيار نقل كرده و عالم جليل خبير عماد الدين حسن بن على طبرسى در (كامل السقيفه) تصريح كرده بر آن كه در اين سِيَر به اَمَد و موصل و نصيبين و بعلبك و ميافارقين و شَيْزَر عبور كردند. فاضل المعى ملاّ حسين كاشفى قضاياى متعدده در بين عبور از بسيارى منازل در (روضة الشهدا) نقل كرده و از مجموع، اطمينان حاصل مى شود كه مسير از آن راه بوده و خلاف آن نيز از اصل و كلمات اصحاب تا كنون به نظر نرسيده.واللّه العالم (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه)
9-همانا به اين گردانيدن اهل بيتِ خَيْرُالانام در ديار اسلام، اشاره فرموده حضرت زينب عليهاالسّلام در خطبه خود در مجلس يزيد:
اَمِنَ العَدْلِ يَابْنَ الْطُلَقاء تَحْذيرُكَ حَرائرَكَ وَ إ ماءكَ و سَوْقَكَ بَناتِ رَسول اللّهَ سَبايا؟! قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ و اَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدوُبِهِنَّ الاَْعْداءُ مِنْ بَلَدٍ الى بلدٍ و يَسْتَشْرِفُهُنَّ اَهل الْمَناهِلِ و الْمَناقِلِ الخ. (سوگنامه كربلا) ص 330
و اشاره فرموده به اشهار راءس مقدس، اين شاعر:
رَاءسُ ابْن بنتِ محمَّدٍ وَ وَصيّهِ

لِلْمُسلمينَ عَلى قَناةٍ يُرْفَعُ

وَالْمُسلمونَ بِمَنظَرٍ و بِمَسمَعٍ

لا جازعٌ مِنْهُمْ وَلا مُتَوَجَّعٌ

اَيْقَظْتَ اَجْفاناً وَ كُنْتَ لَها كِرىً

وَ اَنَمْتَ عَيْناً لَمْ تَكُنْ بِكَ تَهْجَعُ

كَحَلَتْ بِمَنْظَرِكَ الْعُيُونُ عِمايَةً

وَاَصَمَّ رُزْؤُكَ كُلَّ اُذُنٍ تَسْمَعُ

ما رَوْضَةٌ إ لاّ تَمَنَّتْ انّها

لَكَ مَضْجَعٌ وَلِخَطِّ قَبْرِكَ مَوضِعٌ

(سوگنامه كربلا) ترجمه لهوف ص 298 (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه)
10-(مناقب ابن شهر آشوب 4 / 89 و 90.
11-(روضة الشهداء) ص 386، تصحيح: علامه شعرانى.
12-سوره شعراء (26)، آيه 227.
13-(روضة الشهداء) ص 367.
14-(معجم البلدان) 2 / 186، چاپ دارصادر، بيروت.
15-(تاريخ حلب) 1 / 253.
16-(سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف) ص 315، 316.
17-و در روايت (تذكرة سبط) است كه گفت: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه وَ اَنّ جَدَّكَ مُحَمّداً رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَشْهَدُ اءنّنى موْلاكَ و عَبْدُكَ پس ‍ از دير فرود آمد و خدمت اهل بيت مى كرد.(شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه)
18-سوره ابراهيم (14)، آيه 42.
19-سوره شعرا (26)، آيه 227.
20-(بحارالانوار) 45 / 184 -185.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page