فصل هفتم: ورود اُسراء و رؤ س شهداء به شام

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

شيخ كَفْعَمى و شيخ بهايى و ديگران نقل كرده اند كه در روز اوّل ماه صفر سر مقدس حضرت امام حسين عليه السّلام را وارد دمشق كردند، و آن روز بر بنى اميه عيد بود و روزى بود كه تجديد شد در آن روز اَحزان اهل ايمان (1)
قُلْتُ وَيَحِقُّ اَنْ يُقالَ:
شعر:
كانَتْ مَاتِمُ بَالْعِراقِ تَعُدُّها

اَمَوِيَّةٌ بِالشّامِ مِنْ اَعْيادِها

سيّد ابن طاوس رحمه اللّه روايت كرده كه چون اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را با سر مُطهّر حضرت سيدالشهداء عليه السّلام از كوفه تا دمشق سير دادند چون نزديك دمشق رسيدند جناب امّ كلثوم عليهاالسّلام نزديك شمر رفت و به او فرمود: مرا با تو حاجتى است. گفت: حاجت تو چيست؟ فرمود: اينك شهر شام است، چون خواستى ما را داخل شهر كنى از دروازه اى داخل كن كه مردمان نَظّاره كمتر باشند كه ما را كمتر نظر كنند و امر كن كه سرهاى شهدا را از بين محامل بيرون ببرند پيش دارند تا مردم به تماشاى آنها مشغول شوند و به ما كمتر نگاه كنند؛ چه ما رسوا شديم از كثرت نظر كردن مردم به ما. شمر كه مايه شرّ و شقاوت بود چون تمنّاى او را دانست بر خلاف مراد او ميان بست، فرمان داد تا سرهاى شهدا را بر نيزه ها كرده و در ميان مَحامل و شتران حَرم بازدارند و ايشان را از همان (دروازه ساعات) كه انجمن رعيت و رُعات بود درآوردند تا مردم نظّاره بيشتر باشند و ايشان را بسيار نظر كنند.(2)
علاّمه مجلسى رحمه اللّه در (جَلاءُ العُيُون) فرموده كه در بعض از كتب معتبره روايت كرده اند كه سهل بن سعد گفت: من در سفرى وارد دمشق شدم. شهرى ديدم درنهايت معمورى و اشجار و اَنهار بسيار و قصُور رفيعه و منازل بى شمار و ديدم كه بازارها را آئين بسته اند و پرده ها آويخته اند مردم زينت بسيار كرده اند و دفّ و نقاره و انواع سازها مى نوازند. با خود گفتم مگر امروز عيد ايشان است، تا آنكه از جمعى پرسيدم كه مگر در شام عيدى هست كه نزد ما معروف نيست؟ گفتند: اى شيخ! مگر تو در اين شهر غريبى؟ گفتم: من سهل بن سعدم و به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيده ام. گفتند: اى سهل! ما تعجّب داريم كه چرا خون از آسمان نمى بارد و چرا زمين سرنگون نمى گردد. گفتم: چرا؟ گفتند: اين فرح و شادى براى آن است كه سر مبارك حسين بن على عليه السّلام را از عراق براى يزيد به هديه آورده اند. گفتم: سبحان اللّه! سر امام حسين عليه السّلام را مى آورند و مردم شادى مى كنند! پرسيدم كه از كدام دروازه داخل مى كنند؟! گفتند: از دروازه ساعات. من به سوى آن دروازه شتافتم چون به نزديك دروازه رسيدم ديدم كه رايت كفر و ضلالت از پى يكديگر مى آوردند، ناگاه ديدم كه سوارى مى آيد و نيزه در دست دارد و سرى بر آن نيزه نصب كرده است كه شبيه ترين مردم است به حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم پس زنان و كودكان بسيار ديدم بر شتران برهنه سوار كرده مى آورند، پس من رفتم به نزديك يكى از ايشان و پرسيدم كه تو كيستى؟ گفت: من سكينه دختر امام حسين عليه السّلام. گفتم: من از صحابه جدّ شمايم، اگر خدمتى دارى به من بفرما. جناب سكينه عليهاالسّلام فرمود كه بگو به اين بدبختى كه سر پدر بزرگوارم را دارد از ميان ما بيرون رود و سر را پيشتر برد كه مردم مشغول شوند به نظاره آن سر منوّر و ديده از ما بردارند و به حرمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم اين قدر بى حرمتى روا ندارند.
سهل گفت: من رفتم به نزد آن ملعون كه سر آن سرور را داشت، گفتم: آيا ممكن است كه حاجت مرا بر آورى و چهار صد دينار طلا از من بگيرى؟ گفت: حاجت تو چيست؟ گفتم: حاجت من آن است كه اين سر را از ميان زنان بيرون برى و پيش روى ايشان بروى آن زر را از من گرفت و حاجت مرا روا كرد.(3)
و به روايت ابن شهر آشوب چون خواست كه زر را صرف كند هر يك سنگ سياه شده بود و بر يك جانبش نوشته بود:
(و لاتَحْسَبَنّ اللّهَ غافِلاً عَمّا يَعْمَلُ الظّالِمُونَ)(4)
و بر جانب ديگر: (وسَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَموا اَىَّ مُنقَلَبٍ يَنْقَلِبون)(5)(6)
قطب راوندى از منهال بن عمرو روايت كرده است كه گفت: به خدا سوگند كه در دمشق ديدم سر مبارك جناب امام حسين عليه السّلام را بر سر نيزه كرده بودند و در پيش روى آن جناب كسى سوره كهف مى خواند چون به اين آيه رسيد:
(اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْكَهْفِ وَالَّرقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا).(7)
به قدرت خدا سر مقدس سيدالشهداء عليه السّلام به سخن درآمد و به زبان فصيح گويا گفت: امر من از قصّه اصحاب كهف عجيبتر است. و اين اشاره است به رجعت آن جناب براى طلب خون خود.(8)
پس آن كافران حرم و اولاد سيّد پيغمبران را در مسجد جامع دمشق كه جاى اسيران بود بازداشتند، و مرد پيرى از اهل شام به نزد ايشان آمد و گفت: الحمدللّه كه خدا شما را كشت و شهر ما را از مردان شما راحت داد و يزيد را بر شما مسلّط گردانيد. چون سخن خود را تمام كرد جناب امام زين العابدين عليه السّلام فرمود كه اى شيخ! آيا قرآن خوانده اى؟ گفت: بلى، فرمود: كه اين آيه را خوانده اى:
(قُلْ لا اَسْئَلُكُم عَلَيْهِ اَجْرا إ لا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى).(9)
گفت: بلى، آن جناب فرمود: آنها مائيم كه حقّ تعالى مودّت ما را مُزد رسالت گردانيده است، باز فرمود كه اين آيه را خوانده اى؟ (وَاتَ ذَاالْقُربى حَقَّهُ).(10)
گفت: بلى، فرمود كه مائيم آن ها كه حقّ تعالى پيغمبر خود را امر كرده است كه حق ما را به ما عطا كند، آيا اين آيه را خوانده اى؟
(وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُم مِنْ شَىٍ فَاِنَّ للّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى).(11)
گفت: بلى، حضرت فرمود كه مائيم ذوى القربى كه اَقربَ و قُرَباى آن حضرتيم. آيا خوانده اى اين آيه را.
(اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا)(12)
گفت: بلى، حضرت فرمود كه مائيم اهل بيت رسالت كه حقّ تعالى شهادت به طهارت ما داده است. آن مرد پير گريان شد و از گفته هاى خود پشيمان گرديد و عمامه خود را از سر انداخت و رو به آسمان گردانيد و گفت: خداوندا! بيزارى مى جويم به سوى تو از دشمنان آل محمّداز جن و انس، پس به خدمت حضرت عرض كرد كه اگر توبه كنم آيا توبه من قبول مى شود؟ فرمود: بلى، آن مرد توبه كرد چون خبر او به يزيد پليد رسيد او را به قتل رسانيد.(13)
از حضرت امام محمّدباقر عليه السّلام مروى است كه چون فرزندان و خواهران و خويشان حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام را به نزد يزيد پليد بردند بر شتران سوار كرده بودند بى عمارى و محمل، يكى از اشقياى اهل شام گفت: ما اسيران نيكوتر از ايشان هرگز نديده بوديم، سكينه خاتون عليهاالسّلام فرمود: اى اشقياء! مائيم سَبايا و اسيران آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم انتهى.(14)
شيخ جليل و عالم خبير حسن بن على طبرى كه معاصر علامه و محقق است در كتاب (كامل بهائى) كه زياده از ششصد و شصت سال است كه تصنيف شده در باب ورود اهل بيت امام حسين عليه السّلام به شام گفته كه اهل بيت را از كوفه به شام دِه به دِه سير مى دادند تا به چهار فرسخى از دمشق رسيدند به هر ده از آنجا تا به شهر نثار بر ايشان مى كردند. و بر هر در شهر سه روز ايشان را باز گرفتند تا به شهر بيارايند و هر حلى و زيورى و زينتى كه در آن بود به آئينها بستند به صفتى كه كسى چنان نديده بود. قريب پانصد هزار مرد و زن با دفها و اميران ايشان باطبلها و كوسها و بوقها و دُهُلها بيرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان رقص كنان با دف و چنگ و رباب زنان استقبال كردند، جمله اهل ولايت دست و پاى خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده روز چهار شنبه شانزدهم ربيع الاول به شهر رفتند از كثرت خلق، گويى كه رستخيز بود چون آفتاب بر آمد ملاعين سرها را به شهر در آوردند از كثرت خلق به وقت زوال به در خانه يزيد لعين رسيدند.
يزيد تخت مرصّع نهاده بود خانه و ايوان آراسته بود و كرسيهاى زرّين و سيمين راست و چپ نهاد حُجّاب بيرون آمدند و اكابر ملاعين را كه با سرها بودند به پيش يزيد بردند و احوال بپرسيد، ملاعين گفتند: به دولت امير دمار از خاندان ابوتراب درآورديم.و حالها باز گفتند و سرهاى اولاد رسول عليهماالسّلام را آنجا بداشتند و در اين شصت و شش روز كه ايشان در دست كافران بودند هيچ بشرى بر ايشان سلام كردن نتوانست.(15)
و هم نقل كرده از سهل بن سعد السّاعدى كه من حجّ كرده بودم به عزم زيارت بيت المقدس متوجّه شام شدم چون به دمشق رسيدم شهرى ديدم كه پر فرح و شادى و جمعى را ديدم كه در مسجد پنهان نوحه مى كردند و تعزيت مى داشتند. و پرسيدم: شما چه كسانيد؟ گفتند: ما از مواليان اهل بيتيم و امروز سر امام حسين عليه السّلام واهل بيت او را به شهر آورند. سهل گويد كه به صحرا رفتم از كثرت خلق و شيهه اسبان و بوق و طبل و كوسات و دفوف رستخيزى ديدم تا سواد اعظم برسيد، ديدم كه سرها مى آورند بر نيزها كرده. اوّل سر جناب عباس عليه السّلام (16) را آوردند ودر عقب سرها، عورات حسين عليه السّلام مى آمدند. و سر حضرت امام حسين عليه السّلام را ديدم با شكوهى تمام و نور عظيم از او مى تافت با ريش مدوّر كه موى سفيد با سياه آميخته بود و به وسمه خضاب كرده و سياهى چشمان شريفش نيك سياه بود و ابروهايش ‍ پيوسته بود و كشيده بينى بود، و تبسّم كنان به جانب آسمان، چشم گشوده بود به جانب افق و باد محاسن او را مى جنبانيد به جانب چپ و راست، پنداشتى كه امير المؤ منين على عليه السّلام است.
عمرو بن منذر همدانى گويد: جناب امّ كلثوم عليهاالسّلام را ديدم چنانكه پندارى فاطمه زهراء عليهاالسّلام است چادر كهنه بر سر گرفته و روى بندى بر روى بسته، من نزديك رفتم و امام زين العابدين عليه السّلام و عورات خاندان را سلام كردم مرا فرمودند: اى مؤ من! اگر بتوانى چيزى بدين شخص ده كه سر حضرت حسين عليه السّلام را دارد تا به پيش برد كه از نظاره گيان ما را زحمت است، من صد درهم بدادم بدان لعين كه سر داشت كه سر حضرت حسين عليه السّلام را پيشتر دارد و از عورات دور شود بدين منوال مى رفتند تا نزد يزيد پليد بنهادند. انتهى.(17)
---------------------------------
1-(مصباح) كفعمى ص 676، اءعلمى، بيروت.
2-(سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف) ص 317.
3-(جلاء العيون) ص 729.
4-سوره ابراهيم (14)، آيه 42.
5-سوره شعراء (26)، آيه 227.
6-(مناقب) ابن شهر آشوب 4/68.
7-سوره كهف (18)، آيه 9.
8-(خرائج) راوندى 2/577.
9-سوره شورى (42)، آيه 23.
10-سوره اسراء (17)، آيه 26.
11-سوره انفال (8)، آيه 41.
12-سوره احزاب (33)، آيه 33.
13-(سوگنامه كربلا) (ترجمه لهوف) ص 318 -323.
14-(جلاء العيون) ص 731.
15-(كامل بهائى) 2/292، 293.
16-در نفس المهموم بعد از سر حضرت عبّاس عليه السّلام ذكر كلمه كَاَنَّهُ يَضْحَك ظاهرا از سهو قلم است، (شيخ عبّاس قمّى رحمه اللّه).
17-(كامل بهائى) 2/296، 297.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page