در فصول اوايل (باب پنجم) به شرح رفت كه خواندن مريثه براى حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام و گريستن بر آن مظلوم ثواب بسيار دارد و محبوب ائمه طاهرين عليهماالسّلام است و داءب ايشان بر آن بوده كه شُعرا را امر مى فرمودندبه خواندن مرثيه و گريه مى كردند و چون خواستم كه اين مختصر رساله نفعش عميم باشد لهذا به ذكر بعضى از آنها تبرّك مى جويم و اگر چه اين مراثى عربى است و اين كتاب مستطاب فارسى است لكن كسانى كه داراى علم لغت عربى نيستند نيز بهره خواهند برد.
شيخ جليل محمّدبن شهر آشوب از (امالى) مفيد نيشابورى نقل فرموده كه (ذرّه نوحه گر) در خواب ديد حضرت فاطمه عليهاالسّلام را كه بر سر قبر حسين عليه السّلام است و او را فرمان داد كه حسين عليه السّلام را بدين اشعار مرثيه كن:
شعر:
اَيُّهَا العَيْنانِ فيضا
وَابْكِيا بِالطَّفِّ مَيْتا
لَمْ اُمَرِّضْهُ قَتيلاً
و در ديوان سيّد اجلّ عالم كامل سيّد نصراللّه حائرى است كه حكايت كرد براى ايشان كسى كه ثقه و معتمد بود از اهل بحرين كه بعضى از اخيار در عالم رؤ يا حضرت فاطمه زهرا عليهاالسّلام را ديده بود كه با جمعى از زنان نوحه گرى مى كنند بر ابو عبداللّه حسين مظلوم عليه السّلام به اين بيت:
شعر:
واحُسَيْناهُ ذَبيحا مِنْ قَفا
پس سيّد تذييل كرد آن را به اين شعر:
شعر:
وا غَريبا قُطْنُهُ شَيْبَتُهُ
واسَليبا نُسِجَتْ اَكْفانُهُ
واطَعينا ما لَهُ نَعْشٌ سِوَى
واوَحيدا لَمْ تُغَمِّضْ طَرْفَهُ
واذَبيحا يَتَلَظّى عَطَشا
واقَتيلا حَرَقوُا خَيْمَتَهُ
اه لااَنْساهُ فَرْدا مالَهُ
و شيخ ما در (دارالسّلام) از بعض دواوين نقل كرده كه بعضى از صلحاء در خواب ديد حضرت فاطمه زهرا عليهاالسّلام را كه به او فرمود بگو بعض از شعراى مواليان را كه قصيده اى در مرثيّه سيّد الشهداء عليه السّلام بگويند كه اوّل آن اين مصرع باشد:
(مِنْ اَىِّ جُرْمٍ الْحُسَيْنُ يُقْتَلُ) پس سيّد نصر اللّه حائرى امتثال اين امر نمود و اين قصيده را سرود:
شعر:
مِنْ اَىِّ جُرْمٍ الْحُسَيْنُ يُقْتَلُ
وَيُنْسَجُ الاَْكْفانُ مِنْ عَفْرِالثَّرى
وَقُطْنُهُ شَيْبَتُهُ وَ نَعْشُهُ
وَيُوطِئوُنَ صَدْرَهُ بِخَيْلِهِمْ
فقير گويد: كه بعضى تشبيه (شيب)را به (قُطْن)كه در اشعار سيّد و در بعضى زيارتها ذكر شده نپسنديده اند و حال آنكه اين تشبيهى است بليغ به حدى كه شعراء عجم نيز در اشعار خود ايراد كرده اند.
حكيم نظامى گفته:
شعر:
چه در موى سيه آمد سپيدى
ز پنبه شد بنا گوشت كفن پوش
و نيز ابن شهر آشوب و شيخ مفيد و ديگران فرموده اند اوّل شعرى كه در مرثيه حسين عليه السّلام گفته شد شعر عقبه سهمى است وَهُوَ:
شعر:
اِذِ الْعَيْنُ قَرَّتْ فِى الْحَيوةِ وَاَنْتُمُ
مَرَرْتُ عَلى قَبْرِالْحُسَيْنِ بِكَرْبَلا
وَمازِلْتُ اَرثيهِ وَاَبْكى لشَجْوِهِ
وَبَكَّيْتُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ عِصابَة
سَلامٌ عَلى اَهْلِ القُبُورِ بِكَرْبَلا
سَلامٌ بِاَّصالِ الْعَشِىِّ وَبِالضُّحى
وَلابَرِحَ الْوُفّادُ زُوّارُ قَبْرِهِ
و شيخ ابن نما در (مثير الا حزان) روايت كرده كه سليمان بن قَتَّة العَدْوِىّ سه روز بعد از شهادت حضرت امام حسين عليه السّلام به كربلا عبور كرد و بر مصارع شهداء نگران شد تكيه بر اسب خويش كرد و اين مرثيه انشاء نمود:
شعر:
مَرَرْتُ عَلى اَبْياتِ آلِ مُحَمَّدٍ
اَلَم تَرَاَنَّ الشَّمسَ اَضْحَتْ مَريضَةً
وَكانُوا رَجآءً ثُمَّ اَضْحَوْا رَزِيَّةً
تا آنكه مى گويد:
شعر:
وَ اِنَّ قَتيلَ الطَّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ
وَقَدْ اَعْوَلَتْ تَبْكى النِّسآءُ لِفَقْدِهِ
مكشوف باد كه در سابق در بيان خروج امام حسين عليه السّلام از مدينه به مكّه ذكر شد كه يكى از عمّه هاى آن حضرت عرض كرد: يابن رسول اللّه! شنيدم كه جنّيان بر تو نوحه مى كردند و مى گفتند: وَ اِنَّ قَتيلَ الطَّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ.
پس اين شعر را سليمان نيز از جن شنيده و در مرثيه خود درج كرده يا از باب توارد خاطر باشد كه بسيار اتّفاق مى افتد و نقل شده كه ابوالرّمح خزاعى خدمت جناب فاطمه دختر سيّد الشهداء عليه السّلام رسيد و چند شعر در مرثيه پدر بزرگوار آن مخدّره خواند كه شعر آخر آن اين است:
شعر:
وَ اِنَّ قَتيلَ الطَّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ
حضرت فاطمه عليهاالسّلام فرمود: اى ابوالرّمح مصرع آخر را اين چنين مگو بلكه بگو: اَذَلَّ رِقاب الْمُسْلِمينَ فَذَلَّتِ. عرض كرد: پس اين چنين انشاد كنم.
ابوالفرج در (اءغانى) از على بن اسماعيل تميمى نقل كرده و او از پدرش كه گفت در خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام بودم كه دربان آن حضرت آمد اجازه خواست براى سيّد حميرى، حضرت فرمود بيايد، و حرم خود را نشانيد پشت پرده يعنى پرده زد و اهل بيت خود را امر فرمود كه بيايند پشت پرده بنشينند كه مرثيه سيّد را براى امام حسين عليه السّلام گوش نمايند پس سيّد داخل شد و سلام كرد نشست حضرت امر فرمود او را كه مرثيّه بخواند پس سيّد خواند اشعار خود را:
شعر:
اُمْرُرْعَلى جَدَثِ الْحُسَيْنِ فَقُلْ لاَِعْظُمِهِ الزَّكيَّه
وَاِذا مَرَرْتَ بِقَبْرِه فَاَطِلْ بِهِ وَقْفَ الْمَطِيَّة
كَبُكاءِ مُعْوِلَةٍ(6) اءتَتْ يَوْما لِواحِدِهَا الْمَنِيَّةُ
راوى گفت: پس ديدم اشكهاى جعفر بن محمّد عليه السّلام را كه جارى شد بر صورت آن حضرت و بلند شد صرخه و گريه از خانه آن جناب تا آنكه امر كرد حضرت، سيّد را به امساك از خواندن.(7)
مؤ لف گويد: در سابق به شرح رفت كه هارون مكفوف تا مصرع اوّل اين مرثيه را براى حضرت صادق عليه السّلام خواند، آن حضرت چندان گريست كه ابو هارون ساكت شد، حضرت امر فرمود او را كه بخوان و تمام كن اشعار را.
وَما اَلْطَف مَرثِيَة الوِصال الشّيرازى رحمه اللّه فى هذَا المَقام:
شعر:
لباس كهنه بپوشيد زير پيرهنش
لباس كهنه چه حاجت كه زير سُمّ ستور
نه جسم يوسُفِ زهرا چنان لگد كوب است
---------------------------------
1-(دار السلام) 2/288.
2-(غزير): بغين و زاء معجمين و راء مهمله كَ (امير)؛ بسيار از هر چيز و بسيارى اشك چشم.
3-(مُور) بالضّم غبارى است كه از باد بر خيزد.
4-(مناقب) ابن شهر آشوب 4/133.
5-(مثير الاحزان) ص 110، (مناقب) 4/127.
6-يعنى زنى كه بلند كرده آواز خود را در گريه و بانگ كردن و براى هلاكت يك بچه كه داشت.
7-(الا غانى) ابوالفرج اصفهانى 7/260.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي