فصل دوم: در بيان مختصرى از فضايل و مناقب و مكارم اخلاق امام على نقى (ع) است

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

واكتفا مى شود به چند خبر:
آب گرم وآماده وضو
اول ـ شـيـخ طـوسـى از (كافور خادم) روايت كرده كه گفت: حضرت امام على نقى عـليـه السـلام فـرمـود بـه مـن كـه فـلان سـطـل را در فـلان مـحـل بـگـذار كه من وضو بگيرم از آن براى نمازم وفرستاد مرا پى حاجتى وفرمود چون بـرگـشـتى سطل را بگذار كه مهيا باشد براى وقتى كه من خواستم آماده نماز شوم. پس آن حـضـرت بـر قـفـا خـفـت تـا خـواب كـنـد ومـن فـراموش كردم كه فرمايش حضرت را به عمل آورم وآن شب، شب سردى بود، پس يك وقت ملتفت شدم كه آن حضرت برخاسته براى نـمـاز ويـادم آمـد كـه مـن سـطـل آب را نـگـذاشـتـم در آن مـحـل كـه فـرموده بود. پس از جاى خود دور شدم از ترس ملامت آن حضرت ومتاءلم بودم از جـهـت آنـكـه آن حـضـرت بـه تـعـب ومـشـقـت خـواهـد افـتـاد بـراى تـحـصـيـل آن سـطل آب، ناگاه مرا ندا كرد نداء غضبناك، من گفتم: انا للّه چه عذر آورم؟ بـگـويم فراموش كردم چنين كارى را و چاره اى نديدم از اجابت آن حضرت، پس رفتم به خدمتش به حال رعب وترس، فرمود: واى بر توآيا ندانستى رسم وعادت مرا كه من تطهير نـمـى كـنـم مـگـر بـه آب سـرد، بـراى مـن آب گـرم نـمـودى ودر سـطـل كـردى. گـفـتـم: بـه خـدا سـوگـنـد كـه مـن نـه سـطـل را در آنجا گذاشتم ونه آب در آن كردم، فرمود: اَلْحَمْدُللّهِ به خدا قسم كه ما ترك نخواهيم كرد رخصت خدا راورد نخواهيم كرد عطاى اورا، حمد خداوندى را كه قرار داد ما را از اهـل طـاعـتـش وتـوفـيق داد ما را به اعانت نمودن از براى عبادتش، همانا پيغمبر صلى اللّه عـليـه وآله وسـلم فـرمـود كـه خـداونـد غـضـب مـى كـن بـر كـسـى كـه قبول نكند رخصتش را.(1)
احترام مخالفان به امام هادى عليه السلام
دوم ـ ونيز شيخ روايت كرده به متوكل گفتند: هيچ كس چنان نمى كند كه توبا خود مى كنى در بـاب عـلى بـن مـحـمـّد تـقـى؛ زيـرا كـه هـر وقـت [بـه] مـنزل تووارد مى شود هركس كه در سراى است اورا خدمت مى كند به حدى كه نمى گذارند كـه پـرده بـلند كند ودر را باز كند وچون مردم اين را بدانند مى گويند اگر خليفه نمى دانـسـت اسـتحقاق اورا از براى اين امر اين نحورفتار با اونمى نمود بگذار اورا وقتى كه داخـل خـانـه مى شود خودش پرده را بلند كند وبرود همچنان كه سايرين مى روند وبه او برسد همان تعبى كه به سايرين مى رسد. متوكل فرمان داد كه كسى خدمت نكند على نقى عـليـه السـلام را واز جـلواوپـرده را بـلنـد نـكـنـد ومـتـوكـل بـسيار اهتمام داشت كه از خبرها ومـطـالبـى كـه در مـنزلش واقع شده مطلع شود لاجرم كسى را گماشته بود كه خبرها را بـراى اومـى نـوشـت پـس نـوشـت آن مـرد بـه مـتـوكـل كـه عـلى بـن محمّد عليه السلام چون داخـل خانه شد كسى پرده را از جلوبلند نكرد لكن بادى وزيد به حدى كه پرده را بلند كـرد وآن حـضـرت بـدون زحـمـت داخـل شـد. مـتـوكل گفت مواظب باشند وقت بيرون رفتنش را. ديـگـربـاره آن گـماشته متوكل نوشت كه بادى بر خلاف باد اولى وزيد وپرده را بلند كـرد كـه آن حـضـرت بـدون تـعـب بيرون رفت. متوكل ديد كه در اين كار فضيلت حضرت ظـاهـر مـى شـود فـرمـان داد كـه بـه دسـتـور سـابـق رفـتـار كـنـيد وپرده از پيش اوبلند كنيد.(2)
احترام بى اختيار
سـوم ـ امـين الدّين طبرسى از محمّد بن حسن اشتر علوى روايت كرده كه گفت: من و پدرم بر در خـانـه مـتـوكـل بـوديـم ومـن در آن وقـت كـودك بـودم وجـمـاعـتـى از طـالبـيـيـن و عـباسيين وآل جعفر حضور داشتند وما واقف بوديم كه حضرت ابوالحسن على هادى عليه السلام وارد شـد تـمـامـى مـردم بـراى اوپـيـاده شـدنـد تـا آنـكـه حـضـرت داخـل خـانـه شـد. پـس بـعضى از آن جماعت به بعضى ديگر گفتند كه ما چرا پياده شديم بـراى ايـن پسر نه اواز ما شرافتش بيشتر است ونه سنش زيادتر است، به خدا سوگند كه براى اوپياده نخواهيم شد. ابوهاشم جعفرى گفت: به خدا كه وقتى اورا ببينيد براى اوپـيـاده خـواهـيـد شـد در حالى كه خوار باشيد. پس زمانى نگذشت كه آن حضرت تشريف آوردنـد چـون نـظـر ايـشـان بر آن حضرت افتاد تمامى براى اوپياده شدند ابوهاشم به ايـشـان فـرمـودنـد: آيـا شـمـا نـگـفـتـيد كه ما پياده نمى شويم براى او چگونه شد پياده شـديـد؟! گـفـتـند: به خدا سوگند كه نتوانستيم خوددارى كنيم تا بى اختيار پياده شديم.(3)
سلمانى حضرت آدم عليه السلام در حج
چـهـارم ـ شـيـخ يـوسـف بـن حاتم شامى در (درّالنظيم) وسيوطى در (درّالمنثور) از (تاريخ خطيب) نقل كرده از محمّد بن يحيى كه گفت: روزى يحيى بن اكثم در مـجـلس واثـق باللّه خليفه عباسى سؤ ال كرد در وقتى كه فقها حاضر بودند كه كى تـراشـيـد سـر آدم عـليه السلام را هنگامى كه حج كرد؟ تمامى مردم از جواب عاجز ماندند. واثـق گـفـت كـه مـن حـاضـر مـى كـنـم كـسـى را كـه جـواب ايـن سـؤ ال را بگويد، پس فرستاد به سوى حضرت هادى عليه السلام وآن جناب را حاضر كرد، پـس پرسيد كه يا اباالحسن خبر بده ما را كه كى تراشيد سر آدم عليه السلام را وقتى كـه حـج مـى گذاشت؟ فرمود: سؤ ال مى كنم از تويا اميرالمؤ منين عليه السلام كه مرا از ايـن سـؤ ال عـفـونـمـايـى، گـفـت: قـسـم مـى دهـم تـورا كـه جـواب بـگـويـى. فـرمـود: الحال كه قبول نمى كنى، پس به درستى كه پدرم خبر داد از جدم از پدرش از جدش ‍ كه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه وآله وسلم فرمود كه براى تراشيدن سر آدم عليه السلام جبرئيل ماءمور شد ياقوتى از بهشت آورد وبه سر ماليد موهاى سرش ريخت وبه هرجا كه روشنى آن ياقوت رسيد آنجا حرم گرديد.(4)
تدبير براى رفع مشكل مؤ من
پـنـجـم ـ شـيخ اربلى روايت كرده كه حضرت هادى عليه السلام روزى از سرّ من راءى به قـريـه اى بـيـرون رفـت بـراى مـهـمـى كـه روى داده بود براى آن حضرت، پس مردى از عـربـهـا بـه طـلب آن حـضـرت بـه سـرّ من راءى آمد. گفتند: با وى كه حضرت به فلان قريه رفته آن عرب به قصد آن حضرت به آن قريه رفت. چون به خدمت آن جناب رسيد حضرت از اوپرسيد: چه حاجت دارى؟ گفت: من مردى مى باشم از عربهاى كوفه از متمسكين بـه ولاء جـدت حـضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وعارض شده مرا دينى سنگين كه سنگين كـرده مـرا حـمـل آن ونـديـدم كسى را كه قضا كند آن را جز تو، حضرت فرمود: خوش باش وشـاد بـاش. پس آن مرد را فرود آورد. پس چون صبح گرديد حضرت به آن مرد فرمود كه من حاجتى به تودارم وتورا به خدا كه خلاف حاجت من ننمايى، اعرابى گفت: مخالفت نمى كنم. پس نوشت آن حضرت ورقى به خط خود واعتراف كرد در آن كه بر آن حضرت است كه به اعرابى دهد مالى را و تعيين كرده بود آن را در آن ورقه واندازه آن به قدرى بـود كـه زيـادتر بود از دينى كه او داشت وفرمود كه بگير اين خط را پس در وقتى كه رسـيـديم به سرّ من راءى بيا نزد من در وقتى كه نزد من جماعتى از مردم باشند ومطالبه كـن ايـن وجه را از من ودرشتى كن بر من در مطالبه وتورا به خدا كه خلاف اين نكنى. آن عرب گفت: چنين كنم و گرفت خط را پس وقتى كه حضرت به سرّ من راءى رسيد وحاضر شـدنـد نزد آن حضرت جماعت بسيارى از اصحاب خليفه وغير ايشان، آن مرد آمد وآن خط را بيرون آورد ومطالبه كرد وبه همان نحوكه حضرت اورا وصيت فرموده بود رفتار كرد. حـضـرت بـه نـرمـى ومـلايـمت با تكلم كرد وعذر خواهى نمود ووعده داد كه وفا خواهم كرد وتورا خوشدل خواهم ساخت. اين خبر به متوكل رسيد امر كرد كه سى هزار درهم به سوى آن حضرت حمل كنند چون آن پولها به آن حضرت رسيد گذاشت تا آن مرد آمد، فرمود: اين مـالهـا را بـگـيـر وديـن خـود را ادا كـن ومـابـقـى آن را خـرج اهـل وعـيـال خـود كـن ومـا را مـعـذور دار. اعـرابـى گـفـت: يـابـن رسـول اللّه! بـه خـدا سـوگـنـد كـه آرزوى مـن در كـمـتـر از ثـلث ايـن مـال بـود ولكـن) اَللّهُ اَعـْلَمُ حـَيـْثُ يـَجـْعـَلُ رِسـالَتـَهُ) وگـرفـت آن مال را ورفت.(5)
ايثار شگفت انگيز حضرت خضر عليه السلام
مـؤ لف گـويد: اين منقبت از آن حضرت شبيه است به آنچه كه از جناب خضر عليه السلام روايـت شـده وآن روايـت چـنـيـن اسـت كـه ديـلمـى در (اعـلام الدّيـن) نـقل كرده از ابى امامه كه حضرت رسول صلى اللّه عليه وآله و سلم فرمود به اصحاب خـود آيـا خـبـر نـدهـم شـمـا را از خـضـر؟ گـفـتـنـد: آرى يـا رسـول اللّه. فـرمـود: وقـتـى راه مـى رفـت در بـازارى از بـازارهـاى بـنـى اسـرائيـل نـاگاه چشم مسكينى به اوافتاد پس گفت: تصدق كن بر من خداوند بركت دهد در تـو، خـضـر گـفـت: ايـمان آوردم به خداوند هرچه خداى تقدير فرمود مى شود، در نزد من چـيـزى نـيـست كه به تودهم. مسكين گفت: قسم مى دهم به وجه خدا كه تصدق كنى بر من كـه مـن مى بينم خير را در رخساره توواميد دارم خير را در نزد تو، خضر گفت: ايمان آوردم بـه خـداونـد بـه درسـتـى كه سؤ ال كردى از من به وسيله امرى بزرگ، نيست در نزد من چـيـزى كـه بـدهـم آن را بـه تـومـگر اينكه بگيرى من را وبفروشى. مسكين گفت: چگونه راسـت مـى آيـد ايـن؟ خـضـر گـفـت: سـخـن حـق مـى گـويـم بـه تـوبـه درسـتـى كـه سـؤ ال كردى از من به امرى بزرگ، سؤ ال كردى از من به وجه رب من پس بفروشى مرا. پس اورا پـيـش انـداخـت به سمت بازار وبه چهارصد درهم فروخت. پس مدتى در پيش ‍ مشترى مـانـد كـه اورا بـه كارى وانمى داشت، پس خضر گفت: تومرا خريدى به جهت خدمت كردن پـس بـه كـارى مـن را فرمان ده، گفت: من ناخوش دارم كه تورا به زحمت اندازم زيرا كه توپيرى وبزرگ. گفت به تعب نخواهى انداخت يعنى هرچه بگويى قادرم بر آن، گفت: پـس بـرخـيز واين سنگها را نقل كن. وكمتر از شش نفر در يك روز نمى توانستند آنها را نـقـل كـنـنـد، پـس بـرخـاسـت در هـمـان سـاعـت آن سـنـگـهـا را نقل كرد. پس آن مرد گفت: (اَحْسَنْتَ وَ اَجْمَلْتَ)! كار نيكوكردى وطاقت آوردى چيزى را كه احدى طاقت نداشت.
پس براى آن مرد سفرى روى داد پس به خضر، گفت: گمان مى كنم شخص امينى هسى پس جانشين من باش براى من ونيكوجانشينى كن ومن خوش ندارم كه تورا به مشقت اندازم، گفت: بـه مـشـقـت نمى اندازى، مرد گفت: قدرى خشت بزن براى من تا برگردم پس آن مرد به سـفـر رفـت وبـرگـشـت وخـضـر بـراى اوبناى محكمى كرده بود. پس آن مرد به اوگفت از تـوسؤ ال مى كنم به وجه خداوند كه حسب توچيست وكار توچون است؟ خضر فرمود: سؤ ال كـردى از مـن بـه امـر عـظـيـمـى بـه وجـه خـداون عـز وجل ووجه خداوند مرا در بندگى انداخته اينك به توخبر دهم، من آن خضرم كه شنيده اى، مـسـكـيـنـى از مـن سـؤ ال كـرد چـيـزى نـبـود نـزد مـن بـه اودهـم پـس سـؤ ال كـرد از مـن بـه وجـه خداوند عز وجل، پس خود را در قيد بندگى اودرآوردم ومرا فروخت وبـه تـوخـبـر دهـم، هـر كـس كـه از اوسـؤ ال كـنـنـد بـه وجـه خـداونـد عـز وجـل پـس ‍ رد كـند سائل را وحال آنكه قادر است بر آن، مى ايستد روز قيامت ونيست در روى اوپوست وگوشت وخون جز استخوان كه مضطرب است وحركت مى كند. مرد گفت: تورا به مـشـقـت انداختم ونشناختم، فرمود كه باكى نداشته باش نگاه داشتى من را واحسان كردى، گـفـت پـدر ومادرم فداى توحكم كن در اهل ومال من آنچه خداوند بر تومكشوف نموده، يعنى در ايـنـجـا باش وهرچه خواهى بكن يا تورا مختار كنم هرجا كه خواهى بروى، فرمود: مرا رهـا كـن تـا عـبـادت كنم خداوند را، چنين كرد. پس خضر فرمود: حمد مر خدايى را كه مرا در بندگى انداخت آنگاه مرا نجات داد.(6)
لشكر امام هادى عليه السلام
شـشـم ـ قـطـب راوندى روايت كرده كه متوكل يا واثق يا يكى ديگر از خلفاء امر كرد عسكر خـود را كـه نـود هزار بودند از اتراك كه در سرّ من راءى بودند كه هر كدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر كنند ودر ميان بيابان وسيعى در موضعى روى هم بريزند، ايشان چـنـيـن كـردنـد وبـه مـنـزله كـوه بـزرگـى شـد واسـم آن را تل مخالى (7) نهادند. آنگاه بالاى آن رفت وحضرت امام على نقى عليه السلام را نـيـز بـه آنـجـا طـلبيد وگفت: شما را اينجا خواستم تا مشاهده كنى لشكرهاى مرا، وامر كـرده بـود لشـكـريـان را كـه بـا زيـنت واسلحه تمام حاضر باشند وغرضش آن بود كه شـوكـت واقـتـدار خـود را بـنـمـايـد تـا مـبـادا آن حـضـرت يـا يـكـى از اهـل بـيـت اواراده خـراج بـر اونـمـايـد. حـضـرت فرمود: مى خواهى من نيز لشكر خود را بر تـوظـاهـر كـنـم؟ گـفت: بلى، پس حضرت دعا كرد وفرمود: نگاه كن! چون نظر كرد ديد مابين آسمان وزمين از مشرق ومغرب پر است از ملائكه وتمام شاكى السلاح بودند! خليفه چـون ديـد او را غـش عـارض شـد چـون به هوش آمد حضرت فرمود: ما به دنياى شما كارى نـداريـم مـا مـشـغـول به امر آخرت مى باشيم بر توباكى نباشد از آنچه گمان كرده اى يـعـنـى اگـر گـمـانـت آن اسـت كـه مـا بـر تـوخـروج مـى خـواهـيـم بـكـنـيـم از ايـن خيال راحت باش ما اين اراده را نداريم.(8)
استحباب روزه چهار روز سال
هفتم ـ شيخ طوسى وديگران روايت كرده اند از اسحاق بن عبداللّه علوى عريضى كه گفت: اخـتـلاف شـد مـابـيـن پدرم وعموهايم در ميان چهار روزى كه مستحب است روزه گرفتن آن در سال، پس سوار سدند ورفتند خدمت حضرت على نقى عليه السلام ودر آن هنگام آن حضرت در (صريا) مقيم بود پيش از آنكه به سرّ من راءى رود. پس از آنكه ايشان خدمت آن جـنـاب رسـيـدنـد آن حـضـرت فـرمـود: آمـده ايـد كـه از مـن سـؤ ال كـنـيـد از ايـامـى كـه در سـال روزه اش مـستحب است؟ گفتند: بلى! ما نيامديم مگر براى تـعـيـيـن ايـن مـطـلب. فـرمـود: آن چـهـار روز يـكـى هـفـدهـم ربـيـع الا ول است وآن روزى است كه روزى خدا صلى اللّه عليه وآله وسلم در آن متولد شده، وديگر روز بـيـسـت وهـفـتـم رجـب اسـت وآن روزى اسـت كـه مـبـعـوث شـده در آن روز رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وسلم، وسوم روز بيست وپنجم ذى القعده است وآن روزى است كه در آن روز زمين پهن شده است، وچهارم روز هيجدهم ذى حجه است وآن روز غدير است.(9)
فضايل وخصلت هاى امام هادى عليه السلام
هـشـتـم ـ قـطـب راونـدى گفته كه در حضرت على بن محمّد هادى عليه السلام جمع شده بود خـصـال امـامـت وكـامـل شـده بـود در آن حـضـرت فـضـل وعـلم وخصال خير و تمامى اخلاق آن حضرت خارق از عادت بود مانند اخلاق پدران بزرگوارش وشب كه داخل مى شد رومى كرد به قبله ومشغول به عبادت مى گشت وساعتى از عبادت باز نمى ايستاد وبر تن نازنينش جبه اى بود از پشم وسجاده اش بر حصيرى بود.(10) واگر ما ذكر كنيم محاسن شمايل آن جناب را كتاب طولانى مى شود. صاحب (جنات الخلود) گفته كه آن حضرت متوسط القامة بود وروى مباركش سرخ وسفيد وچشمهايش فـراخ وابـروهـايـش گـشـاده وچـهـره اش ‍ دلگـشـا، هـر كـه غـمـيـن بـودى بر روى مباركش نـگـريـسـتـى غـمـهـا زايـل شدى، ومحبوب القلوب وصاحب هيبت بودى وهرچند دشمن به وى بـرخـوردى تـمـلق نـمـودى و پـيوسته لب مباركش در تبسم وذكر خدا بودى ودر راه رفتن گـامـهـا را كـوچـك گـذارده پـياده رفتن بر آن حضرت دشوار بود واكثر در راه رفتن بدن مباركش عرق كردى.(11)
---------------------------------
1-(اءمالى) شيخ طوسى ص 298، مجلس 11، حديث 587.
2-(بحارالانوار) 50/128.
3-(إ علام الورى) طبرسى 2/118.
4-(تاريخ بغداد) 12/56.
5-ترجمه (كشف الغمه) 3/230.
6-(بحارالانوار) 13/321.
7-جمع (مخلاة) كه به معنى توبره است.
8-(الخرائج) راوندى 1/414.
9-(مصباح المتهجد) شيخ طوسى، ص 568، اءعلمى، بيروت.
10-(الخرائج) 2/901.
11-(جـنـات الخـلود) ص 35، جدول 17.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page