بخش چهارم: رفتار پسنديده
1 - احكام آميزش
الف - احكام عزل
حديث شريف:
تفصيل احكام:
الف - عزل مرد:
ب - عزل زن:
ب - احكام ترك آميزش
حديث شريف:
تفصيل احكام:
ج - احكام مربوط به كامجويى از پشت زن
قرآن كريم:
حديث شريف:
تفصيل احكام:
د - احكام همسر نابالغ
حديث شريف:
تفصيل احكام:
فروع:
2 - بينشهاى قرآنى پيرامون معاشرت
الف - دوست داشتن زنان
قرآن كريم:
ب - پيوند نكاح
قرآن كريم:
ج - رفتار پسنديده
قرآن كريم:
د - رفتار جنسى
قرآن كريم:
ه - حقوق مالى
قرآن كريم:
3 - خانه اسلامى
الف - احكام و آداب زن
ب - سنن وآداب دينى پيرامون كودكان
ج - آداب نامگذارى فرزند
د - آداب وسنن ولادت
ه - آداب رفتار با نوزاد
و - آداب وسنن اسلام در تربيت كودكان
بخش چهارم: رفتار پسنديده
1 - احكام آميزش
الف - احكام عزل(1)
حديث شريف:
1 - يعقوب جعفى مىگويد از ابو الحسنعليه السلام شنيدم كه مىفرمود:"عزل در شش حالت اشكالى ندارد: زنى كه يقين دارد نازاست، زنسالمند، زن زبان دراز فحاش، زن بدزبان، زنى كه فرزند خود را شيرنمىدهد وكنيز."(2)
2 - عبد الرحمان حذاء به نقل از ابو عبد اللَّهعليه السلام مىگويد: "علىبن الحسينعليه السلام در عزل، اشكالى نمىديد."(3)
3 - از پيامبر روايت شده است كه ايشان عزل را از زن آزاد نهىمىفرمود مگر با اجازه خود زن.(4)
تفصيل احكام:
الف - عزل مرد:
1 - عزل از سوى مرد نسبت به كنيز جايز است حتى اگر زن دائمشباشد.
2 - مرد در صورتى مىتواند نسبت به همسر آزاد خود، خواه متعهباشد يا نكاح دائم، عزل كند كه در ضمن نكاح شرط كرده باشد.
3 - نسبت به زن سالمند يا نازا يا سليطه وبدزبان وزنى كه فرزندشرا شير نمىدهد نيز مىتوان عزل كرد، چنان كه در روايت قبل بيانشد.
4 - در شرايط عادى عزل جايز است ولى كراهت دارد به ويژه اگرزن راضى نباشد، مگر آن كه مصلحتى دينى يا دنيوى مهمترى در كارباشد همچون ضعف زن، ترسيدن از وفا نكردن به حق زن يا به حقكودك در جوانب مادى ومعنوى كه در اينگونه موارد كراهت ندارد.
5 - اگر در عزل زيانى به زن رسد يا مغايرتى با نيك رفتارى داشتهباشد اين كار حرام است مگر با راضى كردن زن.
ب - عزل زن:
ظاهراً درباره عزل زن - ممانعت او از اين كه مرد آبش را در رحموى بريزد - بدون رضايت مرد، وهنگامى كه اين عزل با تمكين واجبزن نسبت به مرد، يا قيموميت مرد به زن، مغايرت داشته باشد حراماست ولى اگر هيچ يك از اينها نباشد دليلى بر حرمت وجود ندارد.
بطور كلى حقوق زن ومرد طرفينى است، زيرا خداوند مىفرمايد:(...وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ...(5)).
"... وزنان را نيز حقوقى است بر شوهران، چنانچه شوهران را بر آنهاحقوقى مشروع است..."
ب - احكام ترك آميزش
حديث شريف:
صفوان بن يحيى به نقل از ابو الحسن الرضاعليه السلام نقل مىكند كه ازحضرتعليه السلام درباره مردى پرسيدم كه زنى جوان نزد اوست ومرد چندماه يا يك سال با او نزديكى نمىكند، البته نه براى اين كه به زن زيانىبرساند، بلكه چون مصيبت دار بودهاند، آيا چنين كارى گناه به شمارمىآيد؟ حضرتعليه السلام فرمود: "اگر بيش از چهار ماه با او نزديكى نكندگناه خواهد بود."(6)
تفصيل احكام:
شريعت اسلام بر مرد حرام كرده مدتى بيش از چهار ماه به آميزشجنسى با همسرش نپردازد كه احكام، آن چنين است:
1 - ترك آميزش جنسى با همسر براى بيش از چهار ماه جايز نيستودر اين ميان تفاوتى ندارد كه زن همسر دائم باشد يا همسر موقت.
2 - بنا به وجه اقوى ترك همبستر شدن با همسر دائم جوان ونيزغير جوان اگر اين ترك زيانى به زن رساند، يا به نيكو رفتارى نسبت بهاو خلل وارد كند، جايز نيست.
3 - ترك آميزش جنسى در حالتهاى زير جايز است:
أ - با رضايت زن.
ب - با شرط كردن هنگام عقد.
ج - عدم امكان آميزش به هر دليلى.
د - ترس از رسيدن زيان به مرد يا زن.
ه - غيبت زن به اختيار خود.
و - نشوز زن (يعنى ترك وظايف همسرى نسبت به شوهر).
4 - در جماع واجب، بيشتر از ادخال، واجب نيست وترك سايركامجوييهاى مقدماتى مشروط بر آن كه خلاف رفتار نيك نباشداشكالى ندارد.
5 - اگر مرد، پس از پايان يافتن چهار ماه، آميزش جنسى را بهسبب مانعى همچون حيض يا نافرمانى يا نظاير آن ترك كند، بايد با ازميان رفتن مانع به آميزش جنسى بپردازد.
ج - احكام مربوط به كامجويى از پشت زن
قرآن كريم:
1 - (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ...(7)).
"همسران شما محل بذر افشانى شما هستند، بنا بر اين هر زمانبخواهيد مىتوانيد با آنها آميزش نماييد..."
2 - (...فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ...(8)).
"... چون پاك شدند از آن جا كه خدا فرمان داده است با ايشاننزديكى كنيد..." (قائلان به حرمت به اين آيه استشهاد مىكنند).
3 - خداوند از زبان پيامبرش لوط كه قومش را مورد خطاب قرارداده بود، مىفرمايد:
(...يَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ...(9)).
"... گفت: اى قوم من! اينها دختران منند (ومن حتى حاضرمدختران خودم را به عقد شما در آورم اينها) براى شما پاكيزهترند..."
(قَالَ هؤُلآءِ بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ (10)).
"لوط به قوم خود گفت: من اين دخترانم را به نكاح شما مىدهم تااگر خيال عملى داريد انجام دهيد." معتقدان به جواز اين كار به اين آيهوآيه 78 سورة هود و223 سوره بقره استشهاد مىكنند
حديث شريف:
1 - عبد اللَّه بن ابى يعفور مىگويد: از ابو عبد اللَّهعليه السلام درباره مردىپرسيدم كه از پشت با زنش نزديكى مىكند. فرمود: "اگر زن راضىباشد اشكالى ندارد."(11)
2 - همو مىگويد: از ابو عبد اللَّهعليه السلام درباره نزديكى با زنان از عقبپرسيدم وحضرتعليه السلام فرمود: "اشكالى ندارد، ولى من دوست ندارمتو اين كار را بكنى."(12)
3 - على بن حكم مىگويد: از صفوان شنيدم كه مىگفت: به امامرضاعليه السلام عرض كردم مردى از دوستان شما از من خواسته پرسشى رامطرح كنم كه او مىترسد آن را مطرح كند واز شما شرم دارد.حضرتعليه السلام فرمود: "پرسش او چيست؟" او مىگويد: عرض كردم:آيا مرد مىتواند با زنش از عقب نزديكى كند؟ حضرتعليه السلام فرمود:"آرى، اين به دست خود اوست." عرض كردم: شما نيز اين كار رامىكنيد؟ فرمود: "نه ما اين كار را نمىكنيم."(13)
تفصيل احكام:
1 - بنا به نظر اقوى - كه نظر مشهور است - نزديكى كردن با زن ياكنيز از عقب جايز مىباشد، ولى شديداً كراهت دارد، واحوط، تركاين كار است، به ويژه هنگام عدم رضايت زن يا زيان رساندن بدو، چنان كه خبر ابن ابى يعفور - كه پيشتر گفته شد - بر آن دلالت دارد.
2 - بنابر جواز اين عمل، آيا مىتوان در ايام حيض از عقب با زننزديكى كرد؟ اقوى چنين است.
3 - نزديكى از عقب همچون جماع طبيعى است در وجوبغسل، عده گرفتن، تعلق گرفتن مهر، باطل كردن روزه، ثابت شدنحد زنا اگر زن بيگانه باشد، واينكه ملاك تحقق جماع، دخول حشفه (قسمت جلويى آلت تناسلى مرد) يا به مقدار آن، و در حرمت دخترومادر زن، وديگر احكام مصاهره كه بر دخول مترتب است.
4 - اين نوع جماع در حصول حلال شدن زن سه طلاقه كافىنيست، زيرا در اخبار آمده است كه بايد زن ومرد (عسيله) همديگررا بچشند (كنايه از انزال در رحم زن است) پس در اين حالت آميزشجنسى بايد از طريق طبيعى صورت پذيرد.
5 - بعيد به نظر مىرسد كه اين كار از آميزش جنسى واجب چهارماه يكبار، كفايت كند.
د - احكام همسر نابالغ
حديث شريف:
1 - ابو عبد اللَّهعليه السلام مىفرمايد: "هرگاه مردى با دختر نابالغىازدواج كرد نبايد به او دخول كند تا وقتى كه دختر به نه سالگىبرسد."(14)
2 - علىعليه السلام مىفرمايد: "با همسرى كه دختر كمتر از ده ساله باشدنبايد آميزش كرد، اگر مرد با او آميزش كرد واو عيبناك شد مرد ضامناست."(15)
تفصيل احكام:
1 - آميزش جنسى باهمسرى كه هنوز نه سالش تمام نشده، جايزنيست خواه آزاد باشد يا كنيز، همسر دائم باشد يا موقت، اماكامجوييهاى ديگر جز دخول، اعم از نظر يا نوازش با شهوت ياملاعبه ونظاير آن جايز است.
2 - اگر مردى با دختر خردسالى ازدواج كند (خواه دائم يا موقت) وپيش از كامل شدن نه سال به او دخول كند واو را (افضاء)(16) كند، ديهاش به آن مرد تعلق مىگيرد - كه نصف ديه مرد است - يا بايد مادامالعمر به او نفقه دهد، مگر آن كه او را در ازدواج خود نگهداردوطلاقش ندهد، وگفته شده مطلقاً بايد تا پايان عمر به آن دخترنفقهاش را بپردازد واين سخن موافق احتياط است.
3 - احوط آن است كه نبايد پيش از كامل شدن ساختمان جسمىدختر ورسيدن او به حد زنان كامل باوى همبستر شد، وهنگاماحتمال ضرر همچون (افضاء) ونظاير آن همبستر شدن با او حراماست.
فروع:
1 - حكم (افضاء) كنيز ملكى، يا محلله، يا كسى كه نزديكى كردنبا او به شبهه (17) يا زنا صورت گرفته، يا زن بالغه كبيره، همانند حكم (افضاء) زوجه صغيره نيست.
2 - ديه در همه موارد ياد شده در مسأله فوق، تعلّق مىگيرد ثابتمىشود جز در مورد زن بالغ.
3 - در صورت پيش گفته، حتى در زنا شرط آن است كه (افضاء) با دخول صورت گيرد، ودر ثبوت ديه براى زن بالغ (كه با رضايت بهاين عمل تن داده) اشكال است، چون خود او اقدام به زيان رساندنبه خويش نموده است.
4 - انجام دادن (افضاء) با انگشت ونظاير آن ملحق به دخولنيست، اگر چه در آن نيز ديه ثابت مىشود.
5 - اگر مردى با كامل شدن نه سال سن همسرش، به او دخول كردومنجر به (افضاء) وى شد، آن زن بر مرد حرام نمىشود، وديه نيز-چنانچه گفته شد - ثابت نمىگردد ولى در برخى موارد مراعاتاحتياط لازم است، و احتياط واجب آن است كه به زن، ماداميكهزنده است، نفقه داده شود.
6 - اگر به سبب دخول پيش از كامل شدن نه سال عيب ديگرىغير از (افضاء) پيش آيد مرد بايد ارش (عوض) آن را بپردازد، ونيزچنين است هرگاه با (افضاء) عيب ديگرى نيز پيش آيد كه موجبتعويض يا ديه است، مرد بايد آن را همراه با ديه (افضاء) بپردازد.
7 - اگر مرد شك كند كه دختر نه سال را پشت سر نهاده يا خير نبايددخول كند، زيرا چنين دخترى در حكم غير بالغ است.
8 - پس از افضاء همه احكام زوجيت - در صورتى كه او را طلاقندهد - اعم از حرمت خواهر او بر مرد وساير احكام، جريان مىيابد.
9 - وجوب دادن نفقه به زن، مادامى كه زنده است با نشوز زن ازميان نمىرود، زيرا احتمال آن هست كه اين نفقه از باب نفقه همسرنباشد بلكه به اعتبار عوض از عيب (افضاء) پرداخت مىشود، ولذاپس از طلاق بلكه پس از ازدواج با ديگرى نيز ثابت مىماند.
10 - ظاهر نظر مشهور فقها آن است كه نفقه همان گونه كه با مرگزن ساقط مىشود با مرگ مرد نيز ساقط مىشود.
11 - ظاهراً نفقه با عدم تمكن مرد، ساقط نمىشود ودينى برعهده او خواهد بود. همچنين دينى خواهد بود بر عهده مرد اگر باداشتن قدرت مالى، از پرداخت آن به زن خود دارى ورزد.
12 - احكام بالا به پس از طلاق اختصاص دارد، واما پيش ازطلاق همان احكام همسر، جارى است.
2 - بينشهاى قرآنى پيرامون معاشرت
چگونه يك خانواده اسلامى سعادتمند را برپا كنيم؟ وچگونهپيوند ميان مرد وزن را به بهترين شكل سامان بخشيم؟
براى پاسخ به اين پرسش بياييد در آيات قرآن ژرف بينديشيم، باشد كه به بينشهاى دينى در پيوند ميان زن ومرد وبر پا كردنخانوادهاى بر پايه مودت ورحمت راه يابيم ما اين بينشها را به پنجگونه تقسيم كردهايم:
الف - زن كيست وچگونه بايد او را دوست داشت وبزرگش شمردوبه دفاع از او برخاست؟
اينها پرسشهايى است كه به خواست خدا از لابلاى ژرف انديشىدر گونه نخست آياتى كه آنها رامى خوانيم ودر آنها تدبر مىكنيم بدآنهاپاسخ خواهيم داد.
ب - نكاح، توصيه الهى وسنت پيامبر اوست وصداق، هديههمسر است. واسلام به يارى در امر ازدواج توصيه مىكند. وطلاق، دوبار است. ونيكى ومعروف، ملاك رفتار پسنديده است. همه اينهارا با تدبر در آيات گونه دوم در خواهيم يافت.
ج - در گونه سوم، آيات كريمه شيوه برخورد ميان زن وشوهر را برپايه حقوق وبايدهاى دو سويه، ونقش جامعه در برقرارى عدالت درمحيط خانه، وتثبيت سرپرستى مرد در اين محيط را به آگاهى مامىرساند.
د - در گونه چهارم خداوند به ما دستور مىدهد برخورد ومعاشرتنيكو داشته باشيم. چه واجب كرده است كه در ايام حيض از زنانكناره گرفته شود، واجازه داده پيوند جنسى را هر گونه كه بخواهند برقرار سازند، وبر كسى كه سوگند خورده با همسرش نزديكى نكند يا اورا (ظهار) كرده، واجب نموده كه در طول چهار ماه نزد همسرش بازگردد.
ه - وسر انجام در واپسين گونه آياتى را مىخوانيم پيرامون حقوقمالى: زنها از آنچه به دست مىآورند بهره دارند چنانكه مردان، وبرمردان حلال نيست با زور از زنان - پيش از آن چه در شرع مقرّر است -ارث ببرند، در حاليكه زنان نيم مردان بهره از ارث مىبرند.
بخش چهارم: رفتار پسنديده
1 - احكام آميزش
الف - احكام عزل
حديث شريف:
تفصيل احكام:
الف - عزل مرد:
ب - عزل زن:
ب - احكام ترك آميزش
حديث شريف:
تفصيل احكام:
ج - احكام مربوط به كامجويى از پشت زن
قرآن كريم:
حديث شريف:
تفصيل احكام:
د - احكام همسر نابالغ
حديث شريف:
تفصيل احكام:
فروع:
2 - بينشهاى قرآنى پيرامون معاشرت
الف - دوست داشتن زنان
قرآن كريم:
ب - پيوند نكاح
قرآن كريم:
ج - رفتار پسنديده
قرآن كريم:
د - رفتار جنسى
قرآن كريم:
ه - حقوق مالى
قرآن كريم:
3 - خانه اسلامى
الف - احكام و آداب زن
ب - سنن وآداب دينى پيرامون كودكان
ج - آداب نامگذارى فرزند
د - آداب وسنن ولادت
ه - آداب رفتار با نوزاد
و - آداب وسنن اسلام در تربيت كودكان
بخش چهارم: رفتار پسنديده
1 - احكام آميزش
الف - احكام عزل(1)
حديث شريف:
1 - يعقوب جعفى مىگويد از ابو الحسنعليه السلام شنيدم كه مىفرمود:"عزل در شش حالت اشكالى ندارد: زنى كه يقين دارد نازاست، زنسالمند، زن زبان دراز فحاش، زن بدزبان، زنى كه فرزند خود را شيرنمىدهد وكنيز."(2)
2 - عبد الرحمان حذاء به نقل از ابو عبد اللَّهعليه السلام مىگويد: "علىبن الحسينعليه السلام در عزل، اشكالى نمىديد."(3)
3 - از پيامبر روايت شده است كه ايشان عزل را از زن آزاد نهىمىفرمود مگر با اجازه خود زن.(4)
تفصيل احكام:
الف - عزل مرد:
1 - عزل از سوى مرد نسبت به كنيز جايز است حتى اگر زن دائمشباشد.
2 - مرد در صورتى مىتواند نسبت به همسر آزاد خود، خواه متعهباشد يا نكاح دائم، عزل كند كه در ضمن نكاح شرط كرده باشد.
3 - نسبت به زن سالمند يا نازا يا سليطه وبدزبان وزنى كه فرزندشرا شير نمىدهد نيز مىتوان عزل كرد، چنان كه در روايت قبل بيانشد.
4 - در شرايط عادى عزل جايز است ولى كراهت دارد به ويژه اگرزن راضى نباشد، مگر آن كه مصلحتى دينى يا دنيوى مهمترى در كارباشد همچون ضعف زن، ترسيدن از وفا نكردن به حق زن يا به حقكودك در جوانب مادى ومعنوى كه در اينگونه موارد كراهت ندارد.
5 - اگر در عزل زيانى به زن رسد يا مغايرتى با نيك رفتارى داشتهباشد اين كار حرام است مگر با راضى كردن زن.
ب - عزل زن:
ظاهراً درباره عزل زن - ممانعت او از اين كه مرد آبش را در رحموى بريزد - بدون رضايت مرد، وهنگامى كه اين عزل با تمكين واجبزن نسبت به مرد، يا قيموميت مرد به زن، مغايرت داشته باشد حراماست ولى اگر هيچ يك از اينها نباشد دليلى بر حرمت وجود ندارد.
بطور كلى حقوق زن ومرد طرفينى است، زيرا خداوند مىفرمايد:(...وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ...(5)).
"... وزنان را نيز حقوقى است بر شوهران، چنانچه شوهران را بر آنهاحقوقى مشروع است..."
ب - احكام ترك آميزش
حديث شريف:
صفوان بن يحيى به نقل از ابو الحسن الرضاعليه السلام نقل مىكند كه ازحضرتعليه السلام درباره مردى پرسيدم كه زنى جوان نزد اوست ومرد چندماه يا يك سال با او نزديكى نمىكند، البته نه براى اين كه به زن زيانىبرساند، بلكه چون مصيبت دار بودهاند، آيا چنين كارى گناه به شمارمىآيد؟ حضرتعليه السلام فرمود: "اگر بيش از چهار ماه با او نزديكى نكندگناه خواهد بود."(6)
تفصيل احكام:
شريعت اسلام بر مرد حرام كرده مدتى بيش از چهار ماه به آميزشجنسى با همسرش نپردازد كه احكام، آن چنين است:
1 - ترك آميزش جنسى با همسر براى بيش از چهار ماه جايز نيستودر اين ميان تفاوتى ندارد كه زن همسر دائم باشد يا همسر موقت.
2 - بنا به وجه اقوى ترك همبستر شدن با همسر دائم جوان ونيزغير جوان اگر اين ترك زيانى به زن رساند، يا به نيكو رفتارى نسبت بهاو خلل وارد كند، جايز نيست.
3 - ترك آميزش جنسى در حالتهاى زير جايز است:
أ - با رضايت زن.
ب - با شرط كردن هنگام عقد.
ج - عدم امكان آميزش به هر دليلى.
د - ترس از رسيدن زيان به مرد يا زن.
ه - غيبت زن به اختيار خود.
و - نشوز زن (يعنى ترك وظايف همسرى نسبت به شوهر).
4 - در جماع واجب، بيشتر از ادخال، واجب نيست وترك سايركامجوييهاى مقدماتى مشروط بر آن كه خلاف رفتار نيك نباشداشكالى ندارد.
5 - اگر مرد، پس از پايان يافتن چهار ماه، آميزش جنسى را بهسبب مانعى همچون حيض يا نافرمانى يا نظاير آن ترك كند، بايد با ازميان رفتن مانع به آميزش جنسى بپردازد.
ج - احكام مربوط به كامجويى از پشت زن
قرآن كريم:
1 - (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ...(7)).
"همسران شما محل بذر افشانى شما هستند، بنا بر اين هر زمانبخواهيد مىتوانيد با آنها آميزش نماييد..."
2 - (...فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ...(8)).
"... چون پاك شدند از آن جا كه خدا فرمان داده است با ايشاننزديكى كنيد..." (قائلان به حرمت به اين آيه استشهاد مىكنند).
3 - خداوند از زبان پيامبرش لوط كه قومش را مورد خطاب قرارداده بود، مىفرمايد:
(...يَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ...(9)).
"... گفت: اى قوم من! اينها دختران منند (ومن حتى حاضرمدختران خودم را به عقد شما در آورم اينها) براى شما پاكيزهترند..."
(قَالَ هؤُلآءِ بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ (10)).
"لوط به قوم خود گفت: من اين دخترانم را به نكاح شما مىدهم تااگر خيال عملى داريد انجام دهيد." معتقدان به جواز اين كار به اين آيهوآيه 78 سورة هود و223 سوره بقره استشهاد مىكنند
حديث شريف:
1 - عبد اللَّه بن ابى يعفور مىگويد: از ابو عبد اللَّهعليه السلام درباره مردىپرسيدم كه از پشت با زنش نزديكى مىكند. فرمود: "اگر زن راضىباشد اشكالى ندارد."(11)
2 - همو مىگويد: از ابو عبد اللَّهعليه السلام درباره نزديكى با زنان از عقبپرسيدم وحضرتعليه السلام فرمود: "اشكالى ندارد، ولى من دوست ندارمتو اين كار را بكنى."(12)
3 - على بن حكم مىگويد: از صفوان شنيدم كه مىگفت: به امامرضاعليه السلام عرض كردم مردى از دوستان شما از من خواسته پرسشى رامطرح كنم كه او مىترسد آن را مطرح كند واز شما شرم دارد.حضرتعليه السلام فرمود: "پرسش او چيست؟" او مىگويد: عرض كردم:آيا مرد مىتواند با زنش از عقب نزديكى كند؟ حضرتعليه السلام فرمود:"آرى، اين به دست خود اوست." عرض كردم: شما نيز اين كار رامىكنيد؟ فرمود: "نه ما اين كار را نمىكنيم."(13)
تفصيل احكام:
1 - بنا به نظر اقوى - كه نظر مشهور است - نزديكى كردن با زن ياكنيز از عقب جايز مىباشد، ولى شديداً كراهت دارد، واحوط، تركاين كار است، به ويژه هنگام عدم رضايت زن يا زيان رساندن بدو، چنان كه خبر ابن ابى يعفور - كه پيشتر گفته شد - بر آن دلالت دارد.
2 - بنابر جواز اين عمل، آيا مىتوان در ايام حيض از عقب با زننزديكى كرد؟ اقوى چنين است.
3 - نزديكى از عقب همچون جماع طبيعى است در وجوبغسل، عده گرفتن، تعلق گرفتن مهر، باطل كردن روزه، ثابت شدنحد زنا اگر زن بيگانه باشد، واينكه ملاك تحقق جماع، دخول حشفه (قسمت جلويى آلت تناسلى مرد) يا به مقدار آن، و در حرمت دخترومادر زن، وديگر احكام مصاهره كه بر دخول مترتب است.
4 - اين نوع جماع در حصول حلال شدن زن سه طلاقه كافىنيست، زيرا در اخبار آمده است كه بايد زن ومرد (عسيله) همديگررا بچشند (كنايه از انزال در رحم زن است) پس در اين حالت آميزشجنسى بايد از طريق طبيعى صورت پذيرد.
5 - بعيد به نظر مىرسد كه اين كار از آميزش جنسى واجب چهارماه يكبار، كفايت كند.
د - احكام همسر نابالغ
حديث شريف:
1 - ابو عبد اللَّهعليه السلام مىفرمايد: "هرگاه مردى با دختر نابالغىازدواج كرد نبايد به او دخول كند تا وقتى كه دختر به نه سالگىبرسد."(14)
2 - علىعليه السلام مىفرمايد: "با همسرى كه دختر كمتر از ده ساله باشدنبايد آميزش كرد، اگر مرد با او آميزش كرد واو عيبناك شد مرد ضامناست."(15)
تفصيل احكام:
1 - آميزش جنسى باهمسرى كه هنوز نه سالش تمام نشده، جايزنيست خواه آزاد باشد يا كنيز، همسر دائم باشد يا موقت، اماكامجوييهاى ديگر جز دخول، اعم از نظر يا نوازش با شهوت ياملاعبه ونظاير آن جايز است.
2 - اگر مردى با دختر خردسالى ازدواج كند (خواه دائم يا موقت) وپيش از كامل شدن نه سال به او دخول كند واو را (افضاء)(16) كند، ديهاش به آن مرد تعلق مىگيرد - كه نصف ديه مرد است - يا بايد مادامالعمر به او نفقه دهد، مگر آن كه او را در ازدواج خود نگهداردوطلاقش ندهد، وگفته شده مطلقاً بايد تا پايان عمر به آن دخترنفقهاش را بپردازد واين سخن موافق احتياط است.
3 - احوط آن است كه نبايد پيش از كامل شدن ساختمان جسمىدختر ورسيدن او به حد زنان كامل باوى همبستر شد، وهنگاماحتمال ضرر همچون (افضاء) ونظاير آن همبستر شدن با او حراماست.
فروع:
1 - حكم (افضاء) كنيز ملكى، يا محلله، يا كسى كه نزديكى كردنبا او به شبهه (17) يا زنا صورت گرفته، يا زن بالغه كبيره، همانند حكم (افضاء) زوجه صغيره نيست.
2 - ديه در همه موارد ياد شده در مسأله فوق، تعلّق مىگيرد ثابتمىشود جز در مورد زن بالغ.
3 - در صورت پيش گفته، حتى در زنا شرط آن است كه (افضاء) با دخول صورت گيرد، ودر ثبوت ديه براى زن بالغ (كه با رضايت بهاين عمل تن داده) اشكال است، چون خود او اقدام به زيان رساندنبه خويش نموده است.
4 - انجام دادن (افضاء) با انگشت ونظاير آن ملحق به دخولنيست، اگر چه در آن نيز ديه ثابت مىشود.
5 - اگر مردى با كامل شدن نه سال سن همسرش، به او دخول كردومنجر به (افضاء) وى شد، آن زن بر مرد حرام نمىشود، وديه نيز-چنانچه گفته شد - ثابت نمىگردد ولى در برخى موارد مراعاتاحتياط لازم است، و احتياط واجب آن است كه به زن، ماداميكهزنده است، نفقه داده شود.
6 - اگر به سبب دخول پيش از كامل شدن نه سال عيب ديگرىغير از (افضاء) پيش آيد مرد بايد ارش (عوض) آن را بپردازد، ونيزچنين است هرگاه با (افضاء) عيب ديگرى نيز پيش آيد كه موجبتعويض يا ديه است، مرد بايد آن را همراه با ديه (افضاء) بپردازد.
7 - اگر مرد شك كند كه دختر نه سال را پشت سر نهاده يا خير نبايددخول كند، زيرا چنين دخترى در حكم غير بالغ است.
8 - پس از افضاء همه احكام زوجيت - در صورتى كه او را طلاقندهد - اعم از حرمت خواهر او بر مرد وساير احكام، جريان مىيابد.
9 - وجوب دادن نفقه به زن، مادامى كه زنده است با نشوز زن ازميان نمىرود، زيرا احتمال آن هست كه اين نفقه از باب نفقه همسرنباشد بلكه به اعتبار عوض از عيب (افضاء) پرداخت مىشود، ولذاپس از طلاق بلكه پس از ازدواج با ديگرى نيز ثابت مىماند.
10 - ظاهر نظر مشهور فقها آن است كه نفقه همان گونه كه با مرگزن ساقط مىشود با مرگ مرد نيز ساقط مىشود.
11 - ظاهراً نفقه با عدم تمكن مرد، ساقط نمىشود ودينى برعهده او خواهد بود. همچنين دينى خواهد بود بر عهده مرد اگر باداشتن قدرت مالى، از پرداخت آن به زن خود دارى ورزد.
12 - احكام بالا به پس از طلاق اختصاص دارد، واما پيش ازطلاق همان احكام همسر، جارى است.
2 - بينشهاى قرآنى پيرامون معاشرت
چگونه يك خانواده اسلامى سعادتمند را برپا كنيم؟ وچگونهپيوند ميان مرد وزن را به بهترين شكل سامان بخشيم؟
براى پاسخ به اين پرسش بياييد در آيات قرآن ژرف بينديشيم، باشد كه به بينشهاى دينى در پيوند ميان زن ومرد وبر پا كردنخانوادهاى بر پايه مودت ورحمت راه يابيم ما اين بينشها را به پنجگونه تقسيم كردهايم:
الف - زن كيست وچگونه بايد او را دوست داشت وبزرگش شمردوبه دفاع از او برخاست؟
اينها پرسشهايى است كه به خواست خدا از لابلاى ژرف انديشىدر گونه نخست آياتى كه آنها رامى خوانيم ودر آنها تدبر مىكنيم بدآنهاپاسخ خواهيم داد.
ب - نكاح، توصيه الهى وسنت پيامبر اوست وصداق، هديههمسر است. واسلام به يارى در امر ازدواج توصيه مىكند. وطلاق، دوبار است. ونيكى ومعروف، ملاك رفتار پسنديده است. همه اينهارا با تدبر در آيات گونه دوم در خواهيم يافت.
ج - در گونه سوم، آيات كريمه شيوه برخورد ميان زن وشوهر را برپايه حقوق وبايدهاى دو سويه، ونقش جامعه در برقرارى عدالت درمحيط خانه، وتثبيت سرپرستى مرد در اين محيط را به آگاهى مامىرساند.
د - در گونه چهارم خداوند به ما دستور مىدهد برخورد ومعاشرتنيكو داشته باشيم. چه واجب كرده است كه در ايام حيض از زنانكناره گرفته شود، واجازه داده پيوند جنسى را هر گونه كه بخواهند برقرار سازند، وبر كسى كه سوگند خورده با همسرش نزديكى نكند يا اورا (ظهار) كرده، واجب نموده كه در طول چهار ماه نزد همسرش بازگردد.
ه - وسر انجام در واپسين گونه آياتى را مىخوانيم پيرامون حقوقمالى: زنها از آنچه به دست مىآورند بهره دارند چنانكه مردان، وبرمردان حلال نيست با زور از زنان - پيش از آن چه در شرع مقرّر است -ارث ببرند، در حاليكه زنان نيم مردان بهره از ارث مىبرند.
الف - دوست داشتن زنان
الف - دوست داشتن زنان
قرآن كريم:
1 - (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَالذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُعِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ(18)).
"امور مورد علاقه، از جمله زنان وفرزندان واموال هنگفت از طلاونقره واسبهاى ممتاز وچهار پايان وزراعت وكشاورزى در نظر مردم جلوهداده شده است )تا به وسيله آن آزمايش شوند( ولى اينها سرمايههاىزندگى دنياست، (وهرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد) وسرانجام نيك (وزندگى جاويدان) نزد خداست."
از اين آيه استفاده مىكنيم كه:
الف - دوست داشتن زن از غرايز اساسى مردم است وكسانى كه بااين دوستى مخالفت ورزند در واقع با فطرت سليم مخالفند.
ب - اين دوستى بايد در محدوده ايمان به خدا وروز رستاخيزباشد ونبايد بر حب مؤمن نسبت به خدا وعمل صالح او غلبه پيداكند.
ج - آدمى بايد حب آنچه - به طور غريزى - مورد علاقه مىباشد رابا حب خداوند سبحان جمع كند.
2 - (يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَازَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَاللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً(19)).
"اى مردم! از پرورگارتان بپرهيزيد، آن خدايى كه همه شما را از يكانسان پديد آورد، وهمسر آدم را از او آفريد، واز آدم وهمسرش مردانوزنان فراوانى به وجود آورد، واز خدايى بپرهيزيد كه (در نظر شماعظمت دارد وبه) هنگامى كه مىخواهيد چيزى از ديگرى طلب كنيد ناماو را مىبريد، واز خويشاوندان خود (وقطع پيوند آنها) بپرهيزيد.خداوند مراقب (اعمال) شماست."
از اين آيه بينشهاى زير را به دست مىآوريم:
الف - زن از مرد آفريده شده، پس آن دو به رغم اختلافاتشانيكديگر را كامل مىكنند، وبدين ترتيب مرد به زن وزن به مرد گرايشدارد.
ب - پيوند زناشويى بين زن ومرد، ونيز پيوند خويشاوندى - بهطور عموم - پيوندى فطرى است وبايد در آن تقواى خدا را در پيشگرفت وآن را حفظ ونگهدارى كرد وحقوق الهى را در آن در نظرداشت.
3 - (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْوَلَا نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوابِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيَمانِ وَمَن لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(20)).
"اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نبايد گروهى گروه ديگر را مسخرهكند، شايد آن مسخره شدگان بهتر از آنها باشند، ونيز نبايد گروهى از زنانگروه ديگر را مسخره كند شايد آن مسخره شدگان بهتر از آنها باشند، وازهم عيبجويى نكنيد ويكديگر را به القاب زشت نخوانيد كه پس از ايمانبه خدا نام فسق (برمؤمن نهند) بسيار زشت است، وهر كه (از فسقوگناه به درگاه خدا) توبه نكند بسيار ظالم وستمكار است."
از اين آيه چنين الهام مىگيريم كه زن نيز همچون مرد، كرامتى داردكه نبايد آن را به بازى گرفت ومسخره كرد، چه بسا اين كرامت بيش ازشخص مسخره كننده باشد كه آن را به بازى مىگيرد.
4 - (فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُم مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىبَعْضُكُم مِن بَعْضٍ...(21)).
"پس پروردگارشان دعايشان را اجابت فرمود كه: من عمل هيچ كسىاز شما را چه زن وچه مرد ضايع نمىكنم، بعض از شما از بعض ديگر تولديافتهاند."
از اين آيه وجز آن در مىيابيم كه دين خدا در احكام مربوط بهآخرت ميان مرد وزن تفاوتى نمىنهد، وخداوند به هر كس آن دهد كهبه دست آورده است، واين سنت الهى (مسؤوليت كامل) بايد اساسهمه احكامى باشد كه براى زن وضع مى شود. زن در تصميمگيرىومسؤوليتهاى خود مستقل است (مگر در مرزها وحدودى كه شرعمقدس آن را معين كرده).
5 - (وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِوَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنلَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِيراً(22)).
"چرا در راه خدا جهاد نمىكنيد، وبراى جمعى ناتوان از مرد وزنوكودك شما (كه در مكه اسير ظلم كفارند) آنان كه دايم مىگويند: بارخدايا، ما را از اين شهرى كه مردمش ستمكارند بيرون آر، واز جانبخود براى ما نگهدار وياورى فرست."
وبدين ترتيب خداوند در راه نجات زنان ودفاع از زندگى وآزادىوكرامت آنها فرمان به ستيز وجهاد مىدهد.
ب - پيوند نكاح
قرآن كريم:
1 - )وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِمَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذلِكَأَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا(23)).
"اگر شما را بيم آن است كه در كار يتيمان عدالت نورزيد، از زنانهرچه شما را پسند افتد، دو، يا سه، يا چهار (نه بيشتر) به نكاح درآوريد، واگر بيم آن داريد كه به عدالت رفتار نكنيد تنها يك زنبگيريد، ويا چنانچه كنيزى داريد به آن اكتفا كنيد. اين راهى بهتر است تامرتكب ستم نگرديد."
دين براى پاسداشت منافع يتيمان پس از وفات پدرانشان تعددهمسر را قانونى كرد، ومعيار آن هم بر قرار كردن عدالت است ميانهمسران، واگر مردى نتوانست چنين كند بايد به يك زن بسنده كند كهاين به دادگرى نزديكتر است تا به زن ستم نكند، وآن قدر زن گرد خودجمع آورى نكند كه نتواند حقوقشان را ادا كند.
2 - (وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُهَنِيئاً مَرِيئاً (24)).
"ومهر زنان را با طيب خاطر به آنها به عنوان هديه بدهيد، پس اگرپارهاى از آن را به رضايت به شما بخشيدند، برخوردار شويد، كه خوشوگوارايتان خواهد بود."
از اين آيه به دست مىآيد كه نشانه صداقت مرد در عقد ازدواجهمان مهرى است كه چونان هديهاى به همسرش مىدهد، وجايزنيست آن را باز ستاند مگر با خشنودى همسرش، كه خود دلالت برمودت ميان آن دو دارد، وتنها در اين حالت است كه مرد با گوارايىمهر را مىخورد، زيرا مالى است حلال وبيانى است از وفادارى زننسبت به شوهرش.
3 - (وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوافُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(25)).
"ومردان وزنان بى همسر را همسر دهيد، وهمچنين غلامان وكنيزانصالح ودرستكارتان را، اگر فقير وتنگدست باشند خداوند آنها را از فضلخود بى نياز مىسازد، خداوند واسع وعليم است."
بينشهايى كه از اين آيه به دست مىآيد چنين است:
الف - شايسته است در راه تزويج جوانان مجرد آزاد وبردگانوكنيزان شايسته، كوشيد.
ب - ازدواج موجب جلب رزق وروزى است وآدمى نبايد به علّتهراس تهيدستى از آن روى برتابد، زيرا خداوند وعده داده استانسانى را كه ازدواج كرده از فضل خود بى نياز سازد، ورحمتوبخشش خداوند بسى گسترده است ومى داند چه كسى از بندگانشبه فضل او نياز دارد.
4 - (الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنتَأْخُدُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيَماحُدُودَ اللَّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيَما افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَنيَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون(26)).
"طلاقى كه شوهر مىتواند در آن رجوع كند دو مرتبه است، پس، چون طلاق داد، يا رجوع ونگهدارى زن كند به خوشى وسازگارى، يارها كند به نيكى وخير انديشى، وحلال نيست كه چيزى از مهر آنان بهجور بگيرد، مگر آنكه بترسند كه حدود دين خدا را راجع به احكامازدواج نگاه ندارند، پس اگر ترسيديد كه حدود دين خدا را نگه ندارند، زن هرچه از مهر خود به شوهر ببخشد روا باشد، اين احكام حدود دينخدا است، از آن سركشى نكنيد، كسانيكه از احكام خدا سرپيچند آنهابه حقيقت خود ستمكارانند."
آيات 229 - 226 سوره بقره ما را به بينشهاى مهمى رهنمونمىگردد كه برخى از آنها را ياد آور مىشويم:
الف - طلاق، وضعى است استثنايى كه مرد نبايد بدان پناه بردمگر پس از دشوارى در ادامه معاشرت نيكو (همچون ايلاء كه اندكىبعد پيرامون آن سخن خواهيم گفت).
ب - شوهر، پس از طلاق، براى زن شايستهتر است اگر هر دوطالب اصلاح هستند (وخواستار زندگى زناشويى عارى از مشكلاتسابق كه منجر به طلاق گرديد، مىباشند).
ج - طلاق تا ابد ادامه نمىيابد، ومرز آن دو طلاق است ودر بارسوم يا مرد، زن خود را نگه مىدارد وزندگى زناشويى سالمى رامىآغازد يا او را براى هميشه رها مىكند، واين چنين خداوند سبحانفرمان مىدهد كه يا با معروف او را نگه داريد يا با احسان رهايشكنيد.
منظور از (معروف) همان رفتار ومعاشرتى است كه با سطحزندگى زن وشأن او در دادن نفقه واداى حقوق متعارف او هماهنگىدارد.
ومقصود از (احسان) اداى حقوقى است كه بر ذمه مرد باقىمانده - بويژه مهر - وچه بسا مطالبه نكردن از زن در حقوقى كه مردادعا مىكند بر او دارد.
د - جايز نيست چيزى از مهر كه مرد به زن داده ستانده شود مگرآن كه زن، خود، طلاق بخواهد كه در آن صورت بخشى از مهر يا تمامآن را به عنوان بهاى طلاق خود به مرد مىپردازد واين در شرع (خلع) ناميده مىشود.
ه - از اين سخن پروردگار: (فَإِنْ خِفْتُمْ) - يعنى: اگر ترسيديد كهحدود دين خدا را نگه ندارند.. كه خداوند مردم را، من جملهنزديكان دو طرف را مخاطب قرار مىدهد - درمىيابيم كه جامعه بايدزندگى زناشويى را تحت نظر داشته باشد ومراقب رفتار دو زوجبايكديگر باشد، وشايد حكمت از شرط شهادت در طلاق، رعايتهمين نكته باشد.
و - مجوز طلاق، ترس از دو طرف يا از يكى از طرفين است درعمل نكردن به احكام شرعى، (مثل حقوق روابط جنسى يا حق نفقهيا حق تمكين).
5 - (وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَبِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَاتَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِوَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(27)).
"هرگاه زنان را طلاق داديد وزمان عده آنها به پايان نزديك شد، ياآنان را به وجهى نيكو نگه داريد يا به وجهى نيكو رها سازيد، وروانيست كه آنان را به آزار نگه داشته تا بر آنها ستم كنيد (يعنى تعدى بهحقوق ومهر آنها كنيد)، وهر كس كه چنين كند به خويشتن ستم كردهاست، وآيات خدا را به ريشخند مگيريد، واز نعمتى كه خدا به شماداده است واز آيات وحكمتى كه براى موعظه شما فرستاده است ياد كنيدواز خدا بترسيد وبدانيد كه او به همه چيز آگاه است."
اينك برخى از حكمتهاى اين آيه را از نظر مىگذرانيم:
الف - مرد بايد پيش از پايان يافتن عده مطلقهاش، يا او را بر اساسمعاشرت نيك ومعروف (وتطبيق احكام دين بر حسب مقتضاياتعرف) نگه دارد، يا پس از اداى حقوق او رهايش سازد.
ب - جايز نيست مرد، پيش از پايان يافتن عده به قصد زيانرساندن به زن به سوى او باز گردد (مثل اين كه طلاقش دهد وپيش ازپايان يافتن عده به سوى او باز گردد وپس از مدتى دوباره طلاقشدهد وبدين ترتيب آن قدر آزارش رساند كه زن از حقوقش چشمپوشد يا در زندگى زناشويى تن به شرايط مرد دهد).
در حديثى از امام صادقعليه السلام رسيده است كه فرموده: "شايستهنيست مرد زن را طلاق دهد وسپس بدون آن كه نيازى داشته باشد بهسوى او باز گردد، سپس دو باره طلاقش دهد، اين همان طلاقىاست كه خداوند نهى كرده، مگر اين كه مرد زنش را طلاق دهدوسپس به سوى او باز گردد ودر نظر داشته باشد كه او را با رفتار نيكونگهدارد."(28)
6 - (وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَإِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِذلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (29)).
"وچون زنان را طلاق داديد وزمان عده آنان سر آمد مانع نشويد كهبه نكاح شوهران خويش - هرگاه كه ميانشان رضايتى حاصل شده باشد - درآيند. كسى كه از شما به خداى وروز قيامت ايمان آورده باشد اين چنينپند گيرد، واين شما را بهتر وبه پاكى نزديكتر است، خدا مىداند وشما (خير وصلاح خود) نمىدانيد."
زنى كه اختيار دار خوداست، درگزينش شريك زندگيش آزادىكامل دارد، وپدر ومادر وبرادران وكسانش نمىتوانند مانع از رجوع بههمسر سابقش شوند كه خود خواسته است.
ج - رفتار پسنديده
قرآن كريم:
1 - (وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَاخَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِيذلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌوَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(30)).
"بايد كه زنان مطلقه تا سه بار پاك شدن از شوهر كردن باز ايستند، واگر به خدا وروز قيامت ايمان دارند روانيست كه آنچه را كه خدا دررحم آنان آفريده است پنهان دارند، ودر ايام عده اگر شوهرانشان قصداصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند وزنان را نيز حقوقى استبر شوهران چنانچه شوهران را بر آنها حقوقى مشروع است. ولى مردان را برزنانافزونى وبرترىاست، وخدا بر هرچيز توانا، وبههمهامور عالم داناست."
الف - حق زن است كه با خيالى آسوده در پناه همسر وفادارشزندگى كند، تا به امور حاملگى وشيردهى فرزند اهتمام ورزد. زنظرفى است مبارك براى نسلى شايسته، وبدينسان زن پس از طلاقسه حيض منتظر مىماند، واگر در بار سوم خون ديد از مرد جدامىشود واگر مرد بازهم او را بخواهد بايد از وى همچون ديگر زنانخواستگارى كند.
در كتاب كافى زراره حديثى از امام باقرعليه السلام نقل مىكند كه ايشاننيز از امام علىعليه السلام نقل كردهاند: "هرگاه زن از حيض سوم خود، خون ديد عده او به سر آمده است ومرد بر او راهى ندارد و (قرء) پاكى ميان دو حيض را گويند وزن نمىتواند ازدواج كند تا آن كه ازحيض سوم غسل كند."(31)
ب - مرد مىتواند پيش از به سر آمدن عده زن بدو رجوع كند، واوبراى آن زن شايستهتر است، به شرط آن كه خواهان اصلاح باشد.
ج - حقوق وتكاليف زن، وضعى متعادل دارند پس اگر او بايد تاسه بار پاك شدن صبر كند، در مقابل همسرش هم بايد در اين مدتنفقه او را بپردازد، واگر زن مطلقه از مرد آبستن شده بود، مرد بايدپرداخت هزينههاى زندگى او را طى مدت حاملگى به عهده گيرد، بدين سان اسلام ميان حقوق وتكاليف زن تعادلى حكيمانه بر قراركرده است، و شرع مقدس تكليفى بر زن نكرده مگر اينكه به هماناندازه براى او حق قائل شده است، واين بينشى است مهم كه در همهحقوق جريان مىيابد.
د - مردان بر زنان رتبهاى دارند كه همان رتبه قيموميتى است كه بهخواست خدا در آينده پيرامون آن بحث خواهيم كرد.
2 - (وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنيُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوافَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (32)).
"واگر زنى از شوهرش بيم آن داشت كه با وى راه مخالفت وبد رفتارىپيش گيرد يا از او دورى گزيند، باكى نيست كه هر دو طريق مصالحتوسازگارى به پيمايند (صلحى به رضاى طرفين) كه صلح به هرحال بهتر (از نزاع) است، ونفوس را بخل وحرص فرا گرفته، واگر درباره يكديگرنيكويى كرده وپرهيزگار باشند (به اجر نيكى خود برسند كه) خدا به هرچهكنند آگاه است."
بينشهاى زير از اين آيه كريمه به دست مىآيد:
الف - هنگام بروز اختلاف ميان زن وشوهر شايسته است براىحل نزاع، سازش، مبدئى اساسى تلقى شود )اين سازش عبارتاست از تفاهم بر يك راه حل ميانه، وتبادل منافع بر حسب شرايطواقعى).
ب - توصيه وسفارش خداوند به طرفين اينست كه پيشدستى كننددر نيكى به منظور بهبود پيوند بين دو طرف، واين نقطه مقابل تنگنظرى وحرص وبخل است كه در چنين حالاتى بر نفس چيرهمىشود.
ج - تقوا ومراعات حدود واحكام شرعى در رفتار همان قاعدهطبيعى است كه بايد بر روابط زناشويى حاكم باشد. واين همانضمانت عدم تكرار اين گونه كشمكشهاست.
د - زن بايد بداند: بر او است كه منزلت خود را نزد شوهرنگهدارد، اگرچه با عقب نشينى از برخى حقوق ويا پرداختن بهبعضى كارهاى مثبت.
3 - (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوامِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِيْ تَخَافُونَنُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواعَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيّاً كَبِيراً(33)).
"مردان از آن جهت كه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است وازآن جهت كه از مال خود نفقه مىدهند بر زنان تسلط دارند، پس زنانشايسته، مطيع ودر غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند، وآنچه راكه خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند، وآن زنان را كه از نافرمانيشانبيم داريد (بايد نخست) آنها را موعظه كنيد، (اگر مطيع نشدند) ازخوابگاه آنها دورى گزينيد، (اگر باز مطيع نشدند) آنها را به زدن تنبيهكنيد. اگر فرمانبردارى كردند از آن پس ديگر راه بيداد پيش نگيريد وخدابزرگوار وعظيم الشأن است."
اين آيه به بهترين شكل ممكن وبر پايه بينشهاى زير روابطزناشويى را سامان مىدهد:
الف - جامعه بايد نظم داشته باشد، وبراى اين نظم بايد ارزشهايىحاكميت يابند كه از تجاوز وسركشى جامعه جلوگيرى كند، اين نظموساماندهى با خانواده وپيوند ميان زن وشوهر آغاز مىشود، اما دراين ميان چه كسى رهبرى مىكند؟
اسلام بىنظمى را برنمى تابد چنان كه طبيعت، آن را باز مىزند، ولى از آن جا كه خداوند مرد را به گونهاى آفريده كه رهبرى درسرشت او قرار گرفته، لذا در تشكيلات خانواده او رهبر است درحالى كه زن فطرتاً با همراهى واطاعت آفريده شده است.
ب - اگر اسلام حق رهبرى را در خانواده به مرد مىدهد، هدفىجز آن ندارد كه حالت رهبرى را در وجود او سامان بخشد وچارچوبمناسبى براى اين حالت مشخص كند كه مرد را از تجاوز آن بازمىدارد.
وقرآن براى بيان اين مطلب واژه "قوّام" را به كار برده است، واينلفظ مسؤوليت ساماندهى مستمر امور همسران توسط مردان را معنامىدهد، كما اين كه در بردارنده مفهوم مسؤوليت كامل در امورآنهاست.
ج - نخستين ملاك راهبرى، خرد وتلاش است كه برخى از مردم رابر برخى ديگر برترى مىدهد.
د - ملاك دوم دهش است، ومردان بايد به زنان نفقه دهند، ومىتوان گفت طبيعت وفطرت پاك مردان، آنها را وامى دارد به زنهانفقه بپردازند، وشريعت آسمانى اين طبيعت را تبيين كرده وپرداختنفقه به زنان را براى مردان واجب شمرده است.
در يك سخن: مسؤول (وراهبر وسامانبخش) بايد مردانى باشندكه تلاش بيشترى به كار برند ونفقه بيشترى بپردازند وبه همين سببآنها مسؤولان طبيعى خانواده هستند، وبه ميزان سستى در كارودهش از اين مسؤوليت كاسته مىشود.
ه - اينك كه راهبرى از آن مردان شد پس زنان بايد فرمان برند. زنِشايسته، زنى است كه از خدا وهمسرش فرمانبرى بيشترى داشتهباشد، وناموسش را كه خداوند تنها براى شوى او قرار داده حفظ كندخداوند زن را به شرم فطرى واحساسات رقيق در روابط با همسر، مجهز كرده وبه او فرمان داده است خود را از تعلق به غير همسرش بازدارد.
از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود: "مرد مسلمان پس ازاسلام بهرهاى بهتر از همسرى ندارد كه هرگاه بدو مىنگرد شادمىشود، زنى كه هرگاه از او چيزى خواهد مردش را فرمان مىبرد، ودر غياب او ناموس خود، واموال شوهرش را حفظ مىكند."(34)
و - اما اگر زنى از مرز خود تجاوز كند، ودر حقوق همسرش از اوفرمان نبرد، در اين جا اسلام به مرد حق مىدهد در مملكت خود (يعنى خانه) با زور تدريجى نظم را حاكم گرداند، اين كار را بانصيحت آغاز مىكند، واگر سودى نبخشيد بسترش را از او جدامىكند، تا طعم تنهايى را به او بچشاند، واگر اين هم سودى نداشتبه گونهاى سبك او را كتك مىزند "در حديث آمده است كه ابزاركتك مسواك است."(35) ومرد اين همه را به كار مىبندد تا عدمخشنودى وخشم خود را نسبت به عملكرد زن بيان دارد.
به نظر مىرسد زن طبيعى در برابر اين كيفرها پاسخ مثبتمىدهد، كه مرد هم بايد به همين مقدار بسنده كند وكيفر را نه براىاشاعه ستم در خانه كه تنها براى حاكم كردن حقوق در خانه به كاربندد. وشوهر بايد بداند كه خدا از او بزرگتر است واگر نسبت بههمسرش ستمى روا دارد، خداوند خيلى زود به همسر او يارىخواهد رساند.
4 - (وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَوَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّوَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَنتَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلاَجُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَاتَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(36)).
"ومادران بايد دو سال تمام فرزندان خود را شير دهند، آن كس كهخواهد فرزند را شير تمام دهد. وبه عهده صاحب فرزند (يعنى پدر) است كه خوراك وپوشاك مادر را بطور شايسته بپردازد. هيچ كسى راتكليف جز به اندازه طاقت نكنند، نبايد مادر (در نگهبانى فرزند) بهزيان وزحمت افتد، ونه پدر (بيش از حد متعارف براى كودك) متضررشود. (واگر كودك را پدر نبود) وارث بايد در نگهدارى او به حدمتعارف قيام كند (كه به طفل ضرر نرسانند). اگر آن دو با رضايتومشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست ويكماه) از شير بازگيرند، گناهى برآنها نيست، واگر (باعدم توانايى يا عدمموافقت مادر) خواستيد دايهاى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى برشمانيست، هرگاه حق گذشته مادر را بطور شايسته پيردازيد، وتقواى الهىپيشه كنيد وبدانيد خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست."
الف - دوست داشتن زنان
معاشرت به معروف كدام است؟
شايد اين آيه، كه در سياق آياتى آمده كه پيوند سالم زن وشوهر راسامان مىدهد، از اين رو باشد كه نمونههايى را براى اين پيوند عالىبيان كند كه در آيههاى پيش آن را مشخص كرده، خداوند مىفرمايد:(...فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...(37)) "يا آنان را بهوجهى نيكو نگه داريد يا به وجهى نيكو رها سازيد." واين سخنپروردگار كه: (إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ...(38)) "هرگاه كه ميانشانرضايتى به نيكى ومعروف حاصل شده باشد." و (إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاًمَعْرُوفاً(39)) "مگر آن كه سخنى نيكو ومعروف بگوئيد."
وبينشهاى زير را از سخن قرآن كريم پيرامون شير دادن به دستمىآوريم، زيرا اين مقوله در خانواده اهميت وجلب توجه بيشترىدارد، چرا كه به ثمره زندگى دو طرف وتغذيه او مربوط است. ما ازاين مثالها بهرههايى مىبريم كه در ساير ابعاد زندگى نيز به ما سودمىرساند:
الف - در طول دو سال كامل، شير دادن فطرى وطبيعى، كه كودك- بويژه در روزهاى نخست - در اثناى آن به شير مادر به عنوان بهترينغذا نيازمند است، انجام مىگيرد، ونبايد مادر، به عنوان يك مادر، از تكليف خود بگريزد واو را شير ندهد وسرنوشت فرزندش را بهدلايل تجملاتى به مخاطره افكند، زيرا آينده فرزندش به اين شيربستگى دارد، واز نظر علمى ثابت شده است كه بسيارى از ضعفهاوبيماريها در كودكان در نتيجه عدم تغذيه از شير مادر پيش مىآيد.
ب - پدرى كه همسرش فرزندى را براى او به دنيا آورده است، نبايد در نفقه دادن بر پايه نيكو كارى ومتناسب با سطح زندگىاجتماعيشان بخل ورزد.
ج - شايسته نيست پيوند زناشويى به دليل فرزند به سستى گرايدوزيانى به آن دو وارد آيد، چنان كه مرد براى مراعات حق فرزند، لذت كاميابى جنسى را به زنش نچشاند يا بر عكس زنى با شوهرشچنين كند.
در حديثى منقول از امام صادقعليه السلام در تفسير آيه (لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ) آمده است كه فرمود: "اين چنان است كه زن دست خود را جلوبياورد ونگذارد شوهرش با او همبستر شود وبه او بگويد: به تو اجازهنمىدهم اين كار را بكنى. هراس دارم كه مبادا (بربچه شير خوارم) بچه دار شوم، يا مردى به زن بگويد: با تو نزديكى نمىكنم، زيرامىترسم حامله شوى وكار به آن جا رسد كه مجبور شوم فرزندم رابكشم، پس خداوند نهى كرده است كه مردى به زن يا زنى به مردزيان رساند."(40)
د - جايز نيست به هنگام مرگ پدر وانتقال كفالت فرزند به وارث، مادرى را از ديدار فرزندش بازدارد چنان كه اگر فرزندى در كفالت مادرباشد نبايد بر او تنگ گرفت.
در حديثى از امام صادق رسيده است كه فرمود: "وارث نيز نبايدبه زن زيان رساند وبگويد: نمىگذارم فرزندش به ديدار او برود، ونبايد به فرزندش زيان رسانند، اگر فرزند نزد آنان چيزى داشتهباشد، وشايسته نيست به اين فرزند تنگ گرفته شود."(41)
اگر زن وشوهر بخواهند فرزندشان را از شير بگيرند اين كار بايدپس از رايزنى وخشنودى طرفين صورت بپذيرد، واين كار همهمچون ديگر امور خانه است كه بايد با مشورت وتوافق دو طرفصورت پذيرد. ولى به شرط آن كه حقوق مادرى كه به فرزندش شيرداد ضايع نشود، وپدر بايد به قدرى كه او به فرزندش شير داد بدونفقه دهد وسپس - اگر خواست - فرزند را به مرضعه ديگر بدهد.
ودرباره حقوق زن وشوهر نسبت به يكديگر در امر شيردهى بهفرزند احاديثى پيرامون آيه كريمه رسيده است كه ذيلاً برخى از آناحاديث را ذكر مىكنيم:
1 - امام صادقعليه السلام درباره اين آيه كريمه: (وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَأَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ) مىفرمايد: "مادامى كه فرزند، شير مىخوردنسبت مساوى به پدر ومادر دارد، پس هرگاه از شير گرفته شد حقپدر نسبت به او پيشى خواهد گرفت، وهرگاه پدر بميرد مادر نسبتبه او از خويشاوندان ديگر حق بيشترى خواهد داشت."(42)
2 - ونيز حضرتعليه السلام مىفرمايد: "هرگاه مردى زنى را طلاق داد درحالى كه حامله است، بايد همچنان نفقه او را بپردازد تا وضع حملكند وهرگاه فرزند را شير داد مزد او را به وى مىپردازد بى آن كه زيانىبدو رساند، مگر آن كه دايه ديگرى را بيابد با مزد كمتر، واگر مادر بهاين مزد تن داد نسبت به فرزند خود شايستهتر است تا زمانى كه او رااز شير بگيرند."(43)
د - رفتار جنسى
قرآن كريم:
1 - (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَاتَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُالتَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ(44)).
"تو را از حيض زنان مىپرسند بگو حيض رنجى است. پس در ايامحيض از زنان دورى گزينيد وبا آنها آميزش جنسى نكنيد تا پاك گردند، وچون پاك شدند از آن طريقى كه خداوند فرمان داده است با ايشانآميزش كنيد هر آينه خدا توبه كنندگان وپاكيزگان را دوست دارد."
رفتار جنسى احكام وآدابى دارد كه تقوا وپاكى آنها را گرد مىآوردوهمين خود، انسان ورفتار جنسى وپاسخ به اين نياز ضروريش را، ازديگر موجودات در پاسخ به اين نيازشان جدا مىسازد. بينشهاى زيررا از اين آيه كريمه به دست مىآوريم:
الف - هرگاه زن حيض مىبيند، مرد بايد جلوى شهوتش را بگيرد، وتا زمانى كه زن از اين آلودگى وچركى ظاهرى پاك نشده با او نزديكىنكند. نشانه پاك شدن ظاهرى قطع شدن خون است، وحتى مردبايد منتظر بماند تا زن با غسل وطهارت از نجاست باطنى نيز پاكشود.
ب - محل خروج حيض همان مكان لذت فطرى وجايگاه توليدنسل است، ونيز محلى است كه خدا به آن امر فرموده، پس مرد نبايداز آن به جايگاههاى انحرافى تجاوز كند.
ج - نزديكى با همسر با احكامى مشخص مىشود كه تقوا آنها راموجب مىشود، همچون كنارهگيرى از زن در ايام عادت ماهانه (ياهنگام روزه يا اعتكاف يا احرام ونظاير آن) وبا آدابى مشخصمىگردد كه مقتضاى طهارت وپاكى است، مثل دورى از زن پس ازقطع شدن خون وپيش از غسل. وخداوند توبه كنندگانى را دوستدارد كه هرگاه به گونهاى خطا، به امور جنسى مىپردازند از خداآمرزش بخواهند، چنان كه خداوند پاكانى را دوست دارد كه درآميزش جنسى خواهان همه گونه پاكىاند، وشايد يكى از نشانههاپاكى همين باشد كه پس از نزديكى، زن وشوهر هر يك دستمالىجداگانه به كار زنند وبا شتاب محل آميزش را بشويند وغسل كنند وبهامورى از اين دست بپردازند.
2 - (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوااللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(45)).
"همسران شما محل بذر افشانى شما هستند، بنابراين هر زمانبخواهيد مىتوانيد با آنها آميزش نمائيد، وبا اعمال صالح وپرورشفرزندان صالح، آثار نيكى براى خود از پيش بفرستيد، وتقواى الهى پيشهكنيد، وبدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، وبه مؤمنان بشارت دهيد."
اين آيه در آگاه كردن مؤمن نسبت به آداب معاشرت جنسىواحكام آن با آيه پيش پيوند دارد، مهمترين اين احكام آن است كهمرد در امر كاميابى از همسرش هر گونه كه خواهد اقدام مىكند؛ شبباشد يا روز ودر هر حالتى كه بخواهد، وبه هر كيفيتى كه اراده كند، مادامى كه اين كاميابى از رَحِم باشد كه آوردن فرزند اميد مىرود، ولى همبستر شدن بايد در محدوده تقوا باشد ودر طلب فرزندشايستهاى صورت گيرد كه زمين را با (لااله الا اللَّه) به پا كند وخلفصالحى باشد براى پدرش كه پيوسته پس از مرگ وى براى او طلبآمرزش كند.
3 - (لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌرَحِيمٌ * وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(46)).
"كسانى كه از زنان خود ايلاء مىكنند (سوگند براى ترك آميزشجنسى مىخورند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند، اگر (در اينفرصت) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده ومهربان است *واگر تصميم به جدايى وطلاق گرفتند (آن هم با شرايطش، مانعى ندارد) خداوند شنوا وداناست."
هنگامى كه شوهر سوگند مىخورد با زنش همبستر نشود (به اينسوگند ايلاء گفته مىشود)، اگر اين سخن را از روى آگاهى بر زبانآورد، نبايد حق همسرش را در همخوابى ضايع گرداند، وبدينترتيب به او چهار ماه فرصت داده مىشود وسپس بايد برگزيند: ياكفاره سوگند وهمبستر شدن با همسر يا طلاق او.
وما از اين آيه ضرورت اداى حق همسر را در همخوابى ولو هرچهار ماه يك بار در مى يابيم.
4 - (الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِن نِسَائِهِم مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِيوَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَزُوراً وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ * وَالَّذِينَيُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّاذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(47)).
"كسانى از شما كه نسبت به همسرانشان ظهار مىكنند (ومن گويند تونسبت به من به منزله مادرم هستى) آنان هرگز مادرانشان نيستند، مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آوردهاند، آنها سخنىزشت وباطل مىگويند، وخداوند بخشنده وآمرزنده است * وكسانى كههمسران خود را ظهار مىكنند، سپس از گفته خود باز مىگردند، بايد پيشاز آميزش جنسى آنها باهم، بردهاى را آزاد كنند اين دستورى است كه بهآن اندرز داده مىشويد وخداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است."
همچنان كه در ايلاء (سوگند به خوددارى از همخوابى) در ظهار (تعهد مرد به دورى از همبستر شدن با زن، با اين سخن كه: تو براىمن همچون پشت مادرم هستى، كه كنايه از تحريم همخوابى است برخويش) حق زن در پيوند جنسى از ميان مىرود، واز همين رو شرعبه مرد دستور داده است كه پس از مدت معلومى بازنش همبسترشود، وروشن ساخته است كه مادر انسان زنى است كه او را زاده، نهكسى كه خود او را مادر قرار دهد، وكسى كه (ظهار) كند بايد پيش ازنزديكى كردن با همسرش كفاره ظهار را (كه به ترتيب عبارت است ازآزاد كردن يك برده يا دو ماه روزه يا اطعام شصت فقير) بدهدوتفصيل آن در باب ظهار آمده است.
بدينسان شرع مقدس، حق زن را در رابطه جنسى تضمين مىكند.
ه - حقوق مالى
قرآن كريم:
1 - (وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّااكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍعَلِيماً(48)).
"برتريهايى را كه خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى ديگرقائل شده است هرگز آرزو نكنيد، مردان وزنان هر كدام بهرهاى از كوششهاوتلاشها وموقعيت خود دارند، و (به جاى آرزو كردن اين گونه تفاوتها) از فضل خدا ولطف وكرم او تمنا كنيد، چون خداوند به همه چيزداناست."
از اين آيه چنين به دست مىآيد كه زنان نيز همچون مردان مالكتلاش خويش هستند در حدود مالكيت مشروط ونسبى كه دينحنيف مشخص كرده است، ومردم در آن نسبت به يكديگر برترىمىيابند وبه رقابت در انجام امور خير مىپردازند.
2 - (لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَالْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً(49)).
"مردان از اموالى كه پدر ومادر ونزديكان به جاى مىگذارند سهمىدارند، وزنان نيز از آنچه پدر ومادر وخويشاوندان به جاى مىگذارندسهمى، خواه آن مال كم باشد يازياد، اين سهمى است تعيين شده ولازمالاداء."
بدين ترتيب زن نيز همچون مرد در حدود احكام شرعى كه درمسأله ارث مقرر داشته است ارث مىبرد واين چنين است كه زنشخصيت مالى مستقلى مىبايد.
3 - (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً وَلَا تَعْضُلُوهُنَلِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِفَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً(50)).
"اى افراد با ايمان! بر شما حلال نيست، كه از زنان از روى اكراه (وايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببريد، وآنها را تحت فشار قرار ندهيدبه خاطر اينكه قسمتى از آنچه را به آنها دادهايد (از مهر) تملك كنيدمگر اين كه عمل زشت آشكارى انجام دهند، وبا آنها بطور شايستهمعاشرت كنيد واگر (به جهاتى) همسرانتان در نظر شما ناخوشايند باشند، اى بسا آنچه را نمىپسنديد خداوند در آن خير وبركت فراوانى قرار دادهباشد."
از بينشهاى اين آيه اين است كه:
الف - مالكيت زن با احكام شرع، حمايت مىشود، زيرا خداوندمؤمنان را باز مى دارد از اين كه در راه تلاش در به دست آوردن ارثزن، او را تحت فشار قرار دهند، ونبايد زن را وادارند تا همه ارث خودرا براى شوهر بگذارد وحال آن كه شوهر از ارث زن بهرهاى مشخصدارد (شروع آيه با عبارت: اى كسانيكه ايمان آوردهايد، اين رامىرساند كه ما بعد از آن از شرايط ايمان است).
اين آيه به گونه ديگرى نيز تفسير شده است، چه زن در جاهليتهمچون كالا به ارث برده مىشد، وفرزند بزرگتر جامه خود را برهمسر پدرش مىافكند واين زن بهره آن فرزند مىشد، در حالى كهخداوند سبحان باز مىدارد از اين كه زنى به نكاح آدمى در آيد كه قبلاًبه نكاح پدر درآمده است.
ب - وارد كردن فشار بر زن با بدرفتارى براى بخشيدن مهر خود دربرابر گرفتن طلاق وحتى اگر طلاقى هم در كار نباشد، جايز نيست.
ج - به يك شرط مىتوان بر زن، تنگ گرفت وآن در صورتى استكه آشكارا او گناه بزرگى را (مانند زنا) انجام دهد، ودر غير اينصورت مرد بايد با او خوشرفتارى نمايد، واين خوشرفتارى همروزى او را، دربر مىگيرد هم پوشاك او را وهم خوراك او را متناسببا امكانات مرد وهماهنگ با شرايط زندگى در عرف جامعه.
در حديث شريفى از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرموده:
"درباره زنان تقوا پيشه كنيد، زيرا شما بر اساس امانت الهى آنها راستاندهايد، وبا كلمه الهى رابطه جنسى را با آنها حلال كردهايد، وشمابر آنها حقى داريد واز حقوق شماست بر آنها كه كسى را جز شما دربسترتان راه ندهند، ودر كار نيك از شما سركشى نكنند، وهرگاهچنين كردند براى آنها خواهد بود نفقه و پوشاك با خوشرفتارىومعروف."(51)
د - هرگاه مردى به هر دليلى زنش را ناپسند بدارد (به دليل بداخلاقى زن يا مسن بودن او يا از ميان رفتن رنگ وروى وزيبايى او) بايد بر اين زن شكيبايى ورزد، چه بسا خداوند در اين زن براى او خيروبركت قرار مىدهد، بدين ترتيب شايسته نيست كه مرد در روابطخود با زن احساساتش را ملاك قرار دهد، بلكه زن شريك زندگى اوويار وى در فراخى وسختيهاست.
4 - (وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَتَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً * وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَىبَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِيثَاقاً غَلِيظاً(52)).
"واگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيدومال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداختهايد، چيزى از آن را نگيريد، آيا براى باز پس گرفتن (مهر زنان) متوسل به تهمت وگناه مىشويد *وچگونه آن (مهر) را باز پس مىگيريد در حالى كه با يكديگر تماسوآميزش كامل داشتهايد، وهمسران شما پيمان محكمى به هنگام عقدازدواج از شما گرفتهاند."
حقايق زير را از اين آيه برمى گيريم:
الف - طلاق آخرين راه حلى است كه مرد مىتواند پس از اميدبخش نبودن همه راههاى ديگر بدان توسل جويد، ولى روا نيست بههنگام طلاق، مرد، مهرى را كه به زن پرداخته باز ستاند كه اين كاربهتان وگناهى است آشكار.
ب - دو دليل موجب مالكيت مهر از سوى زن است: دليل اول -عقد كه پيمانى است استوار وبايد بدان وفا كرد وبه موجب آن زن، مالك مهر مىشود. دليل دوم - دخول است كه موجب منجَّز شدنمالكيت مهر مىگردد، كه در آن بازگشتى نيست حتى در صورتطلاق.
بدينسان دريافتيم كه زن خواه با ارث، يا كاسبى ودر آمد، يا مهر، مالك مىشود، چنان كه مالك حق نفقه وپوشاكى مىشود كه بايدشوهر براى او قائل شود، واينها برخى از حقوق مالى زن است.
3 - خانه اسلامى
الف - احكام و آداب زن
1 - اسلام براى بزرگداشت زن، قوانينى را نهاده است كه پاكدامنىاو را پاس مىدارد تا بازيچهاى در دست هوسرانان نگردد، واز همينروست كه پيامبر نهى كرده از اين كه زنى بر زين اسب نشيند ودرروايتى آمده است كه "پيامبرصلى الله عليه وآله نهى مىكرده است از اين كه فرجىبر سرجى سوار شود."(53)
2 - پيامبر به شوهران دستور مىدهد اگر زن از آنها خواست بهمكانهاى خودنمايى بروند بايد با او نافرمانى كنند.
حضرتصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "كسى كه زنش را فرمان برد خداوند او رابه رو در آتش درافكند." سؤال شد: اين فرمانبرى كدام است؟فرمود: "اين كه زن از مرد بخواهد به حمامهاى عمومى يا جشنهاىعروسى يا عيد ديدنى يا مراسم نوحهخوانى بروند يا بخواهند جامهنازك بپوشند."(54)
3 - پيامبرصلى الله عليه وآله به زنان دستور مىدهد در راهها از دو طرف راه بروندتا از ديد چشمهاى خائن بدور بمانند. از حضرتصلى الله عليه وآله نقل شده استكه فرمود: "زنان حق ندارند در ميانه راه، راه بروند، وبهتر است ازكنار ديوار وگوشه راه حركت كنند."(55)
4 - زنان از آشكار كردن زينت وزيبائيهاى خود نزد زنان ديگرى كهآنها را براى مردان توصيف مىكنند منع شدهاند. از امام صادق عليه السلامروايت شده است كه فرمود: "زن را نزيبد كه نزد زنى يهودى يامسيحى زينت وزيبائيهاى خود را آشكار كند، زيرا آنها اين زنان رابراى شوهران خود توصيف مىكنند."(56)
5 - براى پاسداشت زن از لغزش وانحراف، اسلام حرام كردهاست زنى با مردى نامحرم خلوت كند. پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "كسىكه به خدا وروز واپسين ايمان دارد در محلى بيتوته نمىكند كه صداىتنفّس زنى كه محرم او نيست، به گوش رسد."(57)
6 - اسلام دست دادن با زن بيگانه (نامحرم) را حرام دانسته است (مگر با واسطه پارچهاى) وحرام دانسته مردى زن نامحرمى را درآغوش گيرد يا به سينه بچسبناند. در حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله رسيدهاست "هر كه چشم خود را از حرام پر كند خداوند در روز رستاخيزچشم او را از آتش پر كند مگر آن كه توبه كند وباز گردد" ونيزپيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "هر كه با زنى دست دهد كه محرم او نيست بهخشم الهى گرفتار آيد وهر كه همراه زن نامحرم گردد از طريق حرام، باشيطان در زنجيرى از آتش كشيده شود وهر دو به آتش درافكندهشوند."(58)
7 - اسلام مانع از آن شده كه مردى با زنى نامحرم شوخى كند، پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "هر كه با زنى بگو بخند كند كه (مالك ہومحرم) او نيست خداوند در برابر هر كلمهاى كه در دنيا گفته هزارسال حبسش كند."(59)
8 - مردان از اين كه با شهوت به پشت زنان بنگرند منع شدهاند.امام صادقعليه السلام مىفرمايد: "آيا كسانى كه به پشت زنان مىنگرند ازآن نمىهراسند كه ديگران به پشت زنا نشان بنگرند."(60)
9 - پيامبر نهى كرده از اين كه به بيش از چهره ودو دست ودو پاىزن (آن هم بدون ترس از افتادن در حرام) نگريسته شود. در حديثىاز امام صادقعليه السلام رسيده است كه راوى به ايشان عرض كرد:نگريستن به چه قسمتهايى از پيكر زن براى مرد نامحرم رواست؟فرمود: "چهره، دو دست ودو پا."(61)
10 - اگر مردى مىخواهد با زنى نامحرم دست دهد بايد پارچهاىميان دست آنها حائل شود ودست زن را نفشرد. سماعه بن مهرانمىگويد: از حضرت صادقعليه السلام درباره دست دادن با زن پرسيدم، امامعليه السلام فرمود: "حلال نيست مردى با زنى دست دهد مگر زنى كهازدواج با او حرام است مانند خواهر، دختر، عمه، خاله، دخترخواهر ونظاير آن، واما زنى كه ازدواج با او حلال است، نبايد با اودست دهد مگر با واسطه پارچهاى ودست او را نفشارد."(62)
11 - پيامبرصلى الله عليه وآله نهى كرده از اين كه مردى به ديدن زنى نامحرم رودمگر با اجازه خانواده آن زن، در حديث آمده است كه: "پيامبرصلى الله عليه وآلهباز داشته از اين كه مردان به ديدن زنان بروند مگر با اجازه اولياءزنان."(63)
12 - بوسيدن دختر كوچكى كه به شش سال رسيده باشد كراهتدارد، امام صادقعليه السلام مىفرمايد: "هرگاه دخترى به شش سال رسيدشايسته نيست او را ببوسى."(64)
13 - بايد خوابگاه فرزندان را پس از ده سال از يكديگر جدا كردپيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "خوابگاه پسر بچه وپسر بچه يا پسر بچه، ودختر بچه، يا دختر بچه ودختر بچه از ده سالگى جدا مىگردد."(65)
14 - كراهت دارد مردى پيشاپيش به زنى نامحرم سلام كند، يا اورا به غذا تعارف كند. امير المؤمنينعليه السلام مىفرمايد: شما آغازگر سلامبا زنان نباشيد، وآنها را به خوراك فرا نخوانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآلهمىفرمود: "زنان، ناتوانى هستند وعورت، پس ناتوانى آنها را باسكوت بپوشانيد وعوراتشان را در خانه پنهان داريد."(66)
15 - اسلام مانع از آن شده است كه زنان ومردان در محافلعمومى باهم اختلاط يابند. روزى امام علىعليه السلام براى اهل عراقخطبه كرد وآنها را از اختلاط با زنان باز داشت وفرمود: "اى مردمعراق شنيدهام كه زنان شما در راه مزاحم مردان مىشوند آيا شرمنمىكنيد؟."(67)
وشايد از همين رو باشد كه اسلام اجازه نمىدهد زنان براىشركت در نماز عيد قربان وفطر از خانه خارج شوند، محمد بن شريحدر اين باره از امام صادقعليه السلام پرسش كرد وامامعليه السلام فرمود: "خير، مگر پير زن، آن هم با نعلين."(68)
16 - پيامبرصلى الله عليه وآله ناخوش مىداشت كه مردى در جاى زنى بنشيندپيش از آن كه جاى او سرد شود (واين كراهت به خاطر برانگيختهشدن غريزه جنسى مرد است از حرارت بدن زن). پيامبرصلى الله عليه وآلهمىفرمود: "اگر زنى در جايى نشست وسپس برخاست نبايد مرد درجاى او بنشيند تا وقتى كه جايگاه او سرد شود."(69)
17 - در روايت شريفى امام محمد بن على الباقرعليه السلام احكام خاصزنان را بتفصيل بيان فرموده كه بخشى از آن را مىخوانيم:
"زنان نبايد (با صداى بلند) اذان و اقامه بگويند، ونه به جمعهوجماعت حاضر شوند، ونه به ديدار بيمار روند، ونه تشييع جنازهكنند، ونه با صداى بلند تلبيه (درحج) گويند، ونه ميان صفا ومروههروله كنند، ونه حجر الاسود را لمس كنند، ونه به كعبه داخل شوند، ونه (در حج) موهاى خود را بتراشند، بلكه مقدار كمى از موى خودرا تقصير كنند، ونه عهدهدار قضا گردند، ونه امارت بر عهده گيرند، ونه با ايشان رايزنى شود، ونبايد جز به اضطرار حيوانى را ذبح كنندووضوى خود را بر خلاف مردان كه از ظاهر ذراع مىآغازند از باطنمىآغازند، وچنان مسح نمىكنند كه مردان بلكه براى نماز صبحومغرب مقنعه را از موضع مسح سر برمى گيرند، ودر ساير نمازها برروى آن مسح مىكشند، زن دست خود را داخل مقنعه مىكندوسپس به مسح سر خود مىپردازد بدون آن كه مقنعه را از سر خودبرگيرد، وهرگاه به نماز ايستاد دو پاى خود را به يكديگر مىچسباند، ودو دستش را بر سينهاش مىگذارد، ودر ركوع دو دستش را بر دورانش مىنهد، وهنگام سجود به زمين مىچسبد، وهرگاه سر ازسجده برداشت مىنشيند وسپس قيام مىكند، وهرگاه براى تشهدنشست دو پاى خود را زير دو ران خود مىگذارد."(70)
از اين حديث اين گونه پيداست كه حكمت اين آداب وسننپاسدارى از كرامت زن است، تا وسيلهاى براى برانگيختن شهوت، ولغزش وانحراف مردم نگردد، واز نگاه ناپاك محفوظ بماند. واللَّهالعالم.
ب - سنن وآداب دينى پيرامون كودكان
1 - اسلام، فرزند را موجب سعادت انسان مىداند ودر حديثى ازامام باقرعليه السلام رسيده است كه: "از سعادت مرد است كه فرزندىداشته باشد كه شباهت واخلاقش وطبيعتش وصفاتش در او بازتابيابد."(71)
ابو الحسنعليه السلام مىفرمايد: "هرگاه خدا براى بندهاى خير بخواهداو را نمىميراند مگر آن كه فرزندش را به او نشان دهد."(72)
2 - مؤمن بايد فرزند شايسته وصالح را احترام كند، در حديثىآمده است كه: "فرزند شايسته، گلى است از گلهاى بهشت."(73)
ادامه مطلب
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: "خداوند بر مرد به سبب شدتمحبتش به كودكش رحم مىگيرد."(74)
3 - اسلام ناخوش مىدارد كه كسى از هراس تهيدستى فرزندنطلبد. بكر بن صالح مىگويد: در نامهاى به ابو الحسنعليه السلام نوشتم پنجسال است كه از بچهدار شدن خوددارى مىكنم، وزن من بچه دارشدن را ناپسند مىشمارد ومى گويد: به خاطر كم توشگى تربيت اودشوار است، نظر شما چيست؟
حضرتعليه السلام براى من نوشت: "فرزند بياوريد كه روزى او باخداوند است."(75)
4 - اسلام به طلبيدن فرزند دختر فرا مىخواند، پيامبرصلى الله عليه وآلهمىفرمايد: "بهترين فرزندان، دختران هستند كه لطيف هستند وكارسازند وانيس هستند وبا بركت وفرزند را آنها مىآورند."(76)
اسلام اجازه نمىدهد دختر، نا خوش شمرده شود وآنها را حسنهبه شمار مىآورد. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: "دختران، حسنههستند وپسران نعمت، وبراى حسنات (در روز قيامت) پاداش دادهمىشود، واز نعمت پرسش مىشود."(77)
ودر روايتى ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "خداوند نسبت به زنانبيش از مردان محبت ولطف دارد، ومردى زن محرمى را شاد نمىكندمگر آن كه خداوند در روز رستاخيز او را شاد مىگرداند."(78)
5 - وهر كه فرزند بخواهد با دعاهاى منقول از اهل بيتعليه السلام نيايشكند، وخداوند اگر بخواهد آنچه او طلب كرده بدو دهد، واين همانكارى است كه حارث نضرى كرد، او مىگويد: به ابو عبد اللَّهعليه السلامعرض كردم: من از خاندانى هستم كه منقرض شده است وفرزندىهم ندارم، حضرتعليه السلام فرمود: "در حالى كه به سجده افتادهاى چنيندعا كن: خدايا از سوى خود ياورى به من ببخش. خدايا! مرا تنهانگذار كه تو بهترين وارثان هستى." او مىگويد: چنين كردم وخداعلى وحسين را به من داد.(79)
در حديث ديگرى امام صادقعليه السلام به طالب فرزند دستور مىدهداستغفار كند، از سعيد بن يسار نقل است كه گفت: مردى به ابو عبداللَّهعليه السلام عرض كرد من فرزنددار نمىشوم. حضرتعليه السلام فرمود: "درسحرگاه هر روز صد بار طلب آمرزش كن واگر فراموش كردى قضايشرا به جاى آور."(80)
در روايت ديگرى آمده است كه مستحب است در طلب فرزند درخانه، صدا را به اذان بلند كرد. از هشام بن ابراهيم روايت است كهشكوه بيمارى نزد ابو الحسنعليه السلام برد وعرض كرد كه فرزندى براى مننمىشود، امامعليه السلام به او دستور داد در خانه صدايش را به اذان بلندكند. هشام مىگويد چنين كردم وبيمارى از من رخت بر بست وفرزندزيادى خداوند به من داد(81)
6 - در حديثى از امام صادقعليه السلام توصيه شده است كه (به) بخورند، روزى امامعليه السلام به جوان زيبايى نظر كرد وگفت: بايد پدر اينجوان (به) خورده باشد.(82)
7 - پيامبرصلى الله عليه وآله به زنان زائو توصيه مىكند (رطب) خرماى تازهبخورند، حضرتصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "بايد نخستين چيزى كه زن زائومىخورد خرماى تازه (رطب) باشد زيرا خداوند به مريم فرمود:(وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً(83)) "وتكانى به ايندرخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد."
گفته شد: يا رسول اللَّه اگر فصل رطب نبود چه؟ فرمود: "هفتخرما از خرماى مدينه، واگر آن هم نبود هفت خرما از سرزمينخودتان."(84)
8 - چنان كه پيامبرصلى الله عليه وآله دستور مىدهد كه به زن حامله كندر دادهشود. حضرتصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "به زنان حامله خود كندر بخورانيد، كه هرگاه جنين در شكم مادرش با كندر تغذيه شود عقلش استوارمىشود، واگر پسر باشد شجاع مىگردد، واگر دختر باشد با سنشسترگ گردد ونزد شوهرش كام مىگيرد."(85)
9 - در حديثى از امام صادقعليه السلام رسيده است كه مردى نزدحضرتعليه السلام شكوه برد كه فرزنددار نمىشود، حضرتعليه السلام به اوفرمود: "هرگاه مجامعه كردى بگو خدايا اگر پسرى به من دادىمحمد خواهم ناميدش" او مىگويد چنين كرد وخدا به او فرزندىداد.(86)
10 - اسلام به تبريك گفتن به مناسبت تولد نوزاد تشويق كردهاست، وبهتر آن است كه با دعايى كه در روايت رزام آمده تهنيت گفتهشود. او مىگويد: مردى نزد ابو عبد اللَّه امام صادقعليه السلام آمد وعرضكرد: خداوند به من فرزندى داده است حضرتعليه السلام فرمود: "خداوندسپاس كسى را به تو ارزانى دارد كه اين فرزند را به تو بخشيده است، ودر اين بخشيده شده به تو بركت دهد، وبه بزرگى ورشد رسد، وخداوند نيكى او را به تو ارمغان كند."(87)
ج - آداب نامگذارى فرزند
1 - دين دستور مىدهد كودك را پيش از تولد - حتىاگر سقط شود -بايد نامگذارى كرد. امير المؤمنينعليه السلام مىفرمايد: "پيش از آن كهفرزندتان به دنيا آيد او را نامگذارى كنيد، واگر نمىدانيد كه دختراست يا پسر او را به نامهايى بناميد كه هم براى پسر است وهم براىدختر. فرزند سقط شده شما هرگاه در روز قيامت شما را ديدار كند بهپدرش مىگويد: تو بر من نامى ننهادى در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله محسنرا پيش از تولد نام نهاد."(88)
2 - مستحب است نام، نيكو باشد واين نخستين نيكى است ازسوى پدر بر فرزند. در حديثى از ابو الحسنعليه السلام رسيده است:"نخستين نيكى مرد به فرزندش آن است كه او را به نامى نيكو بنامد، پس هر يك از شما بايد نامى نيكو بر فرزندش نهد."(89)
در جاهليت عربها فرزندان خود را با نامهاى زشتى مىناميدند، ودليل آن هم مطلبى است كه در روايت احمد بن اشيم به نقل از امامرضاعليه السلام آمده است. اشيم مىگويد: به حضرتعليه السلام عرض كردم: چراعربها فرزندان خود را سگ ويوز پلنگ وپلنگ وامثال آن مىناميدند؟
حضرت فرمود: "عربها مردمان جنگجو بودند وبا اسامى فرزندانخود، دشمنان را مىترساندند، وبردگانشان را فرج، مبارك وخجستهونظاير آن مىناميدند وبا اين اسامى تيمّن مىجستند."(90)
ولى چنان كه در روايت امام صادقعليه السلام آمده است: "پيامبرصلى الله عليه وآلهنامهاى زشت مردان وشهرها را تغيير مىداد."(91)
وروايت زير، راستترين وبهترين اسامى را از امام باقرعليه السلام بيانمىكند: "راستترين اسامى آن است كه با عبوديت همراه باشد.وبهترين اسامى از آن پيامبران است."(92)
براين اساس اسمهايى همچون عبد الرحمن، عبد الكريم، عبداللَّه و... راستترين اسامى هستند، ومحمد، ابراهيم، نوح، عيسىوموسى بهترين نامها. پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "خاندانى نيست كه درميان آنها نام پيامبرى باشد مگر آن كه خداوند عز وجل فرشتهاى رابراى آنها گماشته كه بام وشام، آنها را تقديس مىكند."(93)
3 - مستحب است فرزند پسر - بر پايه سنت امامان - تا هفت روز (محمد) ناميده شود وسپس اگر خواستند نامش را آنچه خواستندبنهند، چه امام صادقعليه السلام مىفرمايد:
"ما پسرى نمىآوريم مگر آن كه او را محمد مىناميم، وپس ازگذشت هفت روز اگر خواستيم همين نام را بر او مىنهيم واگرنخواستيم نامش را تغيير مىدهيم."(94)
در حديث شريفى پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "هركه خداوند سه پسربه او بدهد ونام يكى از آن سه را (محمد) نگذارد، بامن بى مهرىكرده است."(95)
در حديثى از ابو الحسنعليه السلام رسيده است كه: "فقر به خانهاى واردنمىشود كه در آن نام محمد يا على يا حسن يا حسين يا جعفر ياطالب يا عبد اللَّه، يا فاطمه در ميان زنان يافت شود."(96)
4 - اسلام توصيه مىكند كه براى كودك پيش از آن كه او را با كنيهبدى بخوانند كنيهاى وضع كنند. امام باقرعليه السلام مىفرمايد: "ما برفرزندان خود از كودكى كنيه مىنهيم تا مبادا با كنيه بدى ايشان رابخوانند."(97)
5 - اسلام توصيه مىكند بر حسب روايت سكونى از امامصادقعليه السلام كنيه مردان به نام پسرشان باشد.(98)
6 - بر پايه روايت منقول از امام صادقعليه السلام اسلام خوش نمىداردكسى با نام غير حقيقى همچون حكم، حكيم، خالد ومالك ناميدهشود.(99)
د - آداب وسنن ولادت
1 - از سنتها وآداب اسلام پيرامون نوزاد، گفتن اذان واقامه در دوگوش اوست. پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "كسى كه خداوند به او فرزندىداد، بايد در گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه گويد، كه اين كار او را از شيطان رجيم محفوظ مىدارد."(100)
2 - پيش از اين مستحب است كام كودك را با خرما بگيرند، چنانكه پيامبرصلى الله عليه وآله با حسن وحسين چنين كرد.(101)
ودر روايت ديگرى، امام باقرعليه السلام مىفرمايد: "كام نوزاد با آبفرات گرفته مىشود، ودر گوش او اقامه مىگويند."(102)
3 - از سنتها وآداب ولادت، همان كارهايى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله بههنگام زاده شدن دو غنچه خود حسن وحسين انجام داد وتفصيل آنرا امام رضاعليه السلام به نقل از اسماء دختر عميس روايت مىكند:
"هنگامى كه فاطمه، حسن را به دنيا آورد، پيامبر بيامد وفرمود:اى اسماء! پسرم را بياور. پس او را پيچيده در پارچهاى زرد نزد پيامبرآوردم. پيامبر پارچه را به گوشهاى پرت كرد وفرمود: آيا به شماسفارش نكردم نوزاد را در پارچه زرد نپيچيد؟ ودستور داد پارچهاىسفيد آوردند وكودك را در آن پيچيد، سپس در گوش راستش اذانودر گوش چپش اقامه گفت".
اسماء همين سخن را درباره حسينعليه السلام نيز بيان داشت تا جايى كهگفت: چون روز هفتم رسيد پيامبر نزد من آمد وفرمود: پسرم را نزدمن بياور وبا او همان كرد كه با حسن كرده بود، وهمچون حسن براىاو نيز قوچ سياه وسفيدى را عقيقه كرد، ويك پاى آن را به قابله داد، وسر حسين را تراشيد وبه وزن آن نقره داد و (خلوق) عطرى زعفرانآلود به سر او ماليد وفرمود: "ماليدن خون به سر كودك از كارهاىجاهليت است."(103)
4 - روايات بر عقيقه تأكيد كردهاند تا جايى كه در حديثى از امامصادقعليه السلام رسيده است: "هر كس در روز رستاخيز در گرو عقيقه خوداست، عقيقه واجبتر از قربانى است."(104)
بلكه نصوص دلالت بر آن دارند كه اگر كسى نداند براى او عقيقهشده است يانه بايد براى خود عقيقه كند واين همان كارى است كهپيامبر پس از نبوت كرد.(105)
وبراى دختر وپسر، گوسفند يا گاو يا شتر عقيقه مىشود (106) وبراىدو قلو دو گوسفند عقيقه مىشود (107) واگر تهيدست باشد منتظر مىمانددر وضعش گشايشى پيش آيد تا عقيقه كند واگر نتوانست چيزى برعهده او نيست.(108)
از امام صادقعليه السلام درباره عقيقه پرسيدند كه آيا استخوان قربانىشكسته مىشود فرمود: "آرى، استخوان آن شكسته مىشودوگوشتش تكه تكه مىگردد وپس از ذبح آنچه خواستيد با آن انجامدهيد."(109)
رعايت شرايط قربانى در آن واجب نيست. امام صادقعليه السلاممىفرمايد: "عقيقه گوسفندى است براى گوشت، پس به منزلهقربانى عيد قربان نيست، وهرچه باشد كفايت مىكند."(110)
هنگام ذبح عقيقه مستحب است دعايى را كه از امام صادقعليه السلامنقل شده بخوانند: "بسم اللَّه وباللَّه اللهم عقيقة عن فلان، لحمها بلحمهودمها بدمه وعظمها بعظمه، اللهم اجعله وقاء لآل محمد."(111)
وبر اساس حديث رسيده از امام صادقعليه السلام مكروه است پدرومادر فرزند، از گوشت عقيقه بخورند.(112)
واسلام باز داشته از اين كه سر كودك را با خون عقيقه بيالايند، زيرا اين كار از شرك دوران جاهليت است.(113)
5 - اسلام دستور داده پسر را در روز هفتم ولادت ختنه كنند. درحديثى از پيامبر رسيده است كه فرمود: "روز هفتم، كودكتان را تطهير)يعنى ختنه( كنيد، كه اين كار پاكتر وپاكيزهتر وبراى روييدن گوشتسريعتر است، وزمين تا چهل روز از بول ختنه نكرده نجسمىشود."(114)
اما فرزندى كه ختنه شده به دنيا آمده، مستحب است - طبق آنچهدر سنت اسلام آمده - تيغ از موضع ختنه بگذرانند. در حديثى منقولاز امام كاظم به هنگام تولد امام رضاعليه السلام آمده است كه فرمود: "اينفرزند من ختنه شده وپاك ومطهر به دنيا آمد وامامان همه مختونوپاك ومطهر زاده شدند، ولى ما تيغ را بر آن مىگذرانيم تا به سنتعمل كرده باشيم واز دين حنيف پيروى كرده باشيم."(115)
ودر روايتى از امام صادقعليه السلام آمده است: "ختنه كردن پسر ازسنت است اما خفض دختر از سنت نيست."(116)
آرى در برخىاحاديث آمده است كه خفض دختر، مكرمه است.(117)
وهنگام ختنه مستحب است اين دعاى مأثور را خواند: "اللّهمّ هذهسنّتك وسنّة نبيّك، واتّباع منّا لك ولدينك بمشيئتك وبإرادتك، لأمرأردته، وقضاء حتمته، وأمر أنفذته فأذقته حرّ الحديد في ختانهوحجامته لأمر أنت أعرف به منّي، اللّهمّ فطهّره من الذنوب، وزد فيعمره، وادفع الآفات عن بدنه، والأوجاع عن جسمه، وزده من الغنى، وأدفع عنه الفقر فانّك تعلم ولا نعلم."(118)
ه - آداب رفتار با نوزاد
1 - اسلام به والدين توصيه مىكند كه گريه كودكانشان را تحملكنند، ومانع از آن مىشود كه به خاطر گريه، كودكان خود را بزنند.از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود: "به خاطر گريه، كودكانخود را نزنيد. گريه آنها در طول چهار ماه، شهادت است به يگانگىاللَّه، وچهار ماه درود بر پيامبر وخاندان او، وچهار ماه دعا براىپدر ومادرشان."(119)
2 - سنت پيامبر، شير دادن به كودك را تشويق مىكند. ودرحديث شريفى پيرامون اجر زن شيرده از پيامبر رسيده است كهفرمود: "هرگاه زنى كودكى را شير دهد هر مكيدن كودك برابر است باآزاد كردن فرزندى از فرزندان اسماعيل، وهرگاه از شير دادن او فارغشد فرشتهاى بزرگوار به پهلوى او مىزند ومى گويد: كار را از سر گيركه خداوند تو را بخشيده است."(120)
وامير المؤمنين علىعليه السلام مىفرمايد: "هيچ شيرى با بركتتر از شيرمادر براى كودك نيست."(121)
3 - امام صادقعليه السلام به زن شيرده توصيه مىكند كه از دو پستان بهنوزاد شير دهد. ام اسحاق گفت در حالى كه فرزندانم محمد واسحاقرا شير مىدادم ابو عبد اللَّه به من نگريست وفرمود: "اى ام اسحاق!او را از يك پستان شير نده واز هردو پستانت تغذيهاش كن كه يكى ازآن دو خوراك وديگرى نوشاك اوست."(122)
4 - اسلام دوره شير خوارگى را دو سال تمام مقرر كرده است، وامام صادقعليه السلام مىفرمايد: "نبايد زنى به فرزندش بيش از دو سالكامل شير دهد، واگر خواستند پيش از اين دوره كودك را از شيربستانند بايد با رضايت پدر ومادر باشد."(123)
5 - شرع حرام كرده است كه زن وشوهر از ترس حامله شدن يا ازترس بر كودك شير خوار، با جلوگيرى از همبستر شدن به يكديگرزيان وارد آورند. اين نكته در قرآن آمده وسنت هم آن را تفسير كردهاست، در روايتى آمده است كه ابو الصباح كنانى پيرامون اين آيهشريفه (لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ) از امام صادقعليه السلامپرسش مىكند، وحضرتعليه السلام مىفرمايد: "چنين بوده است كه زنشيرده مرد خود را از خويش مىرانده ومى گفته: به تو اجازه نمىدهمبا من همبستر شوى. ترسم كه حامله شوم وفرزند شير خوار خود رابكشم. و نيز چنين بوده كه زنى مرد خود را به آميزش فرا مىخواندهومرد مىگفته؛ من مىترسم با تو همبستر شوم وتو باردار شوى ومنفرزند خود را بكشم، ولذا زن خود را كنار مىزده وبا او همبسترنمىشده، خداوند نهى كرده از اين كه مردى به زن يا زنى به مرد زيانوارد كند."(124)
6 - يكى از احكام شيردهى. كراهت دايه گرفتن زن زناكار ودخترحرامزاده اوست. از امام كاظمعليه السلام رسيده است كه برادرش على بنجعفر درباره زنى سؤال كرد كه از زنا فرزندى را زائيده است، آياصلاحيت دايه شدن را دارد؟
حضرتعليه السلام فرمود: "نه خود او شايستگى دايه شدن را دارد ونهدخترش كه از زنا زاده شده است."(125)
ونيز بر حسب روايت رسيده از امام صادقعليه السلام زن مجوسى نيزصلاحيت دايه شدن را ندارد: "نوزاد را نبايد زن مجوسى شير دهد، ولى شيردادن توسط زن يهودى يا مسيحى اشكال ندارد، واينها نبايدميگسارى كنند واز آن باز داشته مىشوند."(126)
زن ناصبى نيز نبايد به عنوان دايه شير دهد.(127)
7 - اسلام توصيه مىكند دايه را بر حسب موازين شرعى وعقلىگزينش كنند. امير المؤمنين علىعليه السلام مىفرمايد: "بنگريد چه كسى بهفرزندان شما شير مىدهد، زيرا فرزند بر شير او جان مىگيرد وجوانمىشود"(128) از اين رو كراهت دارد زن نادان واحمق يا زنى كه ضعفچشم دارد كودك را شير دهد زيرا توسط شير (بيماريهاى روانىوجسمى) سرايت مىكند.(129)
8 - اسلام توصيه مىكند كه زنى زيبا به فرزند شير دهد نه زن زشتوقبيح رو. در حديثى از امام باقرعليه السلام رسيده است كه: "از بين دايههازنى را بر گزينيد كه زيبا رو باشد، زيرا كه شير عامل سرايت است."(130)
و - آداب وسنن اسلام در تربيت كودكان
1 - اسلام، خير وخوبى نسبت به فرزندان را توصيه مىكندودستور مىدهد آنها را دوست بدارند وبه وعدههايى كه به آنهامىدهند وفا كنند. در حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله رسيده است: "كودكان رادوست بداريد وبر آنها رحم گيريد، وهرگاه چيزى به آنها وعده كرديدبه وعده خود وفا كنيد، كه آنها گمان مىكنند شما روزى آنها رامىدهيد."(131)
ودر حديثى از امام صادقعليه السلام پيرامون پاداش كسى كه فرزندانخود را دوست دارد آمده است: "خداوند بر بنده خود به سببمحبت فراوان او نسبت به فرزندش رحم مىگيرد."(132)
2 - از رحمت نسبت به كودكان است بوسيدن آنها كه پيامبر آن راتشويق كرده است واين هنگامى بود كه مردى نزد حضرت آمدوعرض كرد: من هرگز فرزندم را نبوسيدهام، وچون رفت پيامبرصلى الله عليه وآلهفرمود: "اين مرد نزد من از اهالى دوزخ است."(133) ودر حديث ديگرىاز پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده است: "هر كه فرزند خود را ببوسد خداوندحسنهاى براى او بنويسد."(134)
چنين است برابرى ميان كودكان وعدم تمايز ميان آنها، پيامبرصلى الله عليه وآلهمردى را ديد كه يكى از دو پسرش را مىبوسد وديگرى را رهامىكند، پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: "آيا ميان آن دو برابرى بر قرارنمىكنى."(135)
3 - از دوستى به كودكان است اداى حقوق آنها كه شرع آنها را بهتفصيل بيان كرده است. مردى خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد وعرض كرد:يا رسول اللَّه حق فرزند من بر من چيست؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: "نامنيك بر او نهى، وخوب تربيتش كنى، واو را در جايگاه (اجتماعى) پسنديدهاى قرار دهى."(136)
پيامبر در اين باره الگوى مسلمانان است، در روايت آمده است كهحضرتصلى الله عليه وآله نماز ظهر را با مردم گزارد ودو ركعت پايانى را سبكبرگزار كرد، چون پيامبر فارغ شد مردم گفتند: آيا در نماز چيزى پيشآمد؟ فرمود: (چه چيزى؟) گفتند دو ركعت پايانى نماز را سبكبرگزار كردى، پيامبر فرمود: "آيا گريه كودك را نشنيديد؟"(137)
4 - نيكى پدر به پسر در آينده به صورت نيكى پسر به پدر بازتابمىيابد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: "خداوند بر كسى رحم كند كه فرزندش رادر نيكى رساندن به او يارى رساند، گفتند: چگونه فرزند را در نيكىرساندن به خودش يارى رساند؟ فرمود: آنچه را براى او مقدور استاز او مىپذيرد، واز آنچه براى او مقدور نيست در مىگذرد، واو راخسته نمىكند، واو را در شرمندگى نيافكند".(138)
5 - اسلام براى تربيت، سه مرحله مقرر كرده است وهر مرحلههفت سال است. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: "بچه هفت سال بازىمىكند، وهفت سال سواد وقرآن مىآموزد، وهفت سال حلالوحرام را مىآموزد."(139)
ونيز مىفرمايد: "بگذار فرزندت به شش سالگى برسد وسپسهفت سال او را نزد خود نگهدار وچنان كه مىخواهى او را ادب كن، اگر پذيرفت وشايستگى يافت چه بهتر، والا او را رها كن."(140)
پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "هر كه فرزندش را ببوسد خداوند براى اويك حسنه مىنويسد، وهر كه او را شاد كند خداوند در قيامت شادشكند، وهركه به فرزند خود قرآن آموزد پدر ومادرش فرا خواندهمىشوند ودو حلّه بر آن دو پوشانده مىشود كه نور آن دو، چهرهبهشتيان را روشن مىگرداند."(141)
ونيز پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: "كودك، هفت سال ارباب استوهفت سال بنده وهفت سال وزير، اگر در بيست ويك سالگى دراخلاق و رفتار رضايت بخش بود چه بهتر، والاّ رها مىشود وتو نزدخداوند معذورى."(142)
6 - اسلام بر والدين ضرورىدانسته تا علمدين (فرهنگ وشريعت) را به كودكان خود بياموزند. امير المؤمنين در وصيتى براى امام حسن- كه بهترين الگوى تربيت شايسته است - مىفرمايد: "من به عللى دروصيت به تو پيشدستى كردم، اگر اجل به من مهلت نداد (تا اين كهمىگويد) و ترسم هوى وهوس وفتنههاى دنيا پيش از من به تو رسد، و تو سخت و سركش شوى، قلب نوجوان همچون زمين خالى است، آنچه در آن افكنده شود مىپذيرد، ولذا پيش از آن كه قلبت سختگردد وانديشهات مشغول شود، به ادب كردن تو اقدام كردم."(143)
پی نوشته ها
------------------------------
1-عزل آن است كه مرد مانع از آن شود كه آبش به رحم زن رسد.
2-وسائل الشيعه، ج14، ص107، ابواب مقدمات النكاح وآدابه، باب 76، حديث 4.
3-همان، ج14، ص105، باب 75، حديث 3.
4-مستدرك الوسائل، باب56، ابواب مقدمات النكاح، حديث 1.
5-سوره بقره، آيه 228.
6-وسائل الشيعه، ج14، ص100، باب 71، حديث 1.
7-سوره بقره، آيه 223.
8-سوره بقره، آيه 222.
9-سوره هود، آيه 78.
10-سوره حجر، آيه 71.
11-وسائل الشيعه، ج14، ص103، باب 73، حديث 2.
12-همان، حديث 6.
13-همان، ج14، ص102، باب 73، حديث 1.
14-وسائل الشيعه، ج14، ص70، باب 45، حديث 1.
15-همان، ص71، باب 45، حديث 7.
16-(افضاء) يعنى دريدن ديواره فاصل ميان مجراى بول ومجراى حيض بسببآميزش جنسى وشايد شامل هرگونه دريدنى شود كه زن را بى فايده كند.
17-نزديكى كردن به شبهه يعنى آميزش جنسى مرد با زنى به گمان اين كه اين زنبراى وى حلال است، ولى بعداً معلوم شود كه آن زن براى وى حلال نبودهاست.
18-سوره آل عمران، آيه 14.
19-سوره نساء، آيه 1.
20-سوره حجرات، آيه 11.
21-سوره آل عمران، آيه 195.
22-سوره نساء، آيه 75.
23-سوره نساء، آيه 3.
24-سوره نساء، آيه 4.
25-سوره نور، آيه 32.
26-سوره بقره، آيه 229.
27-سوره بقره، آيه 231.
28-نور الثقلين، ج1، ص226، حديث 878.
29-سوره بقره، آيه 232.
30-سوره بقره، آيه 228.
31-نور الثقلين، ج1، ص220، حديث 845.
32-سوره نساء، آيه 128.
33-سوره نساء، آيه 34.
34-نور الثقلين، ج1، ص478.
35-نور الثقلين، ج1، ص478، در روايتى از امام باقرعليه السلام.
36-سوره بقره، آيه 233.
37-سوره بقره، آيه 231.
38-سوره بقره، آيه 232.
39-سوره بقره، آيه 235.
40-الميزان، ج2، ص256.
41-نور الثقلين، ج1، ص226.
42-نور الثقلين، ج1، ص227.
43-همان.
44-سوره بقره، آيه 222.
45-سوره بقره، آيه 223.
46-سوره بقره، آيات 227 -226.
47-سوره مجادله، آيات 3 -2.
48-سوره نساء، آيه 32.
49-سوره نساء، آيه 7.
50-سوره نساء، آيه 19.
51-تفسير الميزان (به زبان عربى)، جلد چهارم، ص259 از كتاب الدرر المنثور.
52-سوره نساء، آيات 21 -20.
53-وسائل الشيعه، ج14، ص127، باب 93، حديث 1.
54-وسائل الشيعه، ج14، ص130، باب95، حديث 1، به نظر مىرسد منظورجايگاههايى است كه احتمال اختلاط زن ومرد مىرود يا احتمال فتنه وفساد درآن هست يا جاهايى كه لهو وفجور در آنها يافت مىشود.
55-همان، ص132، باب 97، حديث 1.
56-همان، ص133، باب 98، حديث 1.
57-همان، ص133، باب 99، حديث 2.
58-وسائل الشيعه، ج14، ص142، باب 105، حديث 1.
59-همان، ص143، باب 106، حديث 4.
60-همان، ص145، باب 108، حديث 4.
61-همان، ج14، ص146، باب 109، حديث 2.
62-همان، ص151، باب 115، حديث 2.
63-همان، ص157، باب 118، حديث 1.
64-همان، ص170، باب 127، حديث 2.
65-همان، ج14، ص171، باب 128، حديث 1.
66-همان، ص173، باب 131، حديث 1.
67-همان، ص174، باب 132، حديث 1.
68-همان، ص176، باب 136، حديث 1.
69-همان، ج14، ص185، باب 145، حديث 1.
70-وسائل الشيعه، ج14، ص162، باب 123، حديث 1، اين حديث مفصلاست وما تنها به قدر نياز به آوردن عباراتى بسنده كرديم.
71-همان، ج15، (ابواب احكام الاولاد) ص95، باب 1، حديث 6.
72-همان، ص96، باب 1، حديث 10.
73-همان، ص97، باب 2، حديث 2.
74-همان، ص98، باب 2، حديث 7.
75-همان، ج15، ص99، باب 3، حديث 1.
76-همان، ص100، باب 4، حديث 4.
77-همان، ص103، باب 5، حديث 7.
78-همان، ص104، باب 7، حديث 1.
79-همان، ج15، ص106، باب 8، حديث 2.
80-همان، ص108، باب 10، حديث 3.
81-همان، ص109، باب 11، حديث 1.
82-همان، ج15، ص133، باب 32، حديث 2.
83-سوره مريم، آيه 25.
84-همان، ص134، باب 33، حديث 1.
85-همان، ص136، باب 34، حديث 1.
86-همان، ص113، باب 14، حديث 7.
87-همان، ج15، ص120، باب 20، حديث 1.
88-همان، ص121، باب 21، حديث 1.
89-همان، ص122، باب 22، حديث 1.
90-همان، ج15، ص123، باب 22، حديث 5.
91-همان، ص124، باب 22، حديث 6.
92-همان، ص124، باب 23، حديث 1.
93-همان، ص125، باب 23، حديث 3.
94-همان، ج15، ص125، باب 24، حديث 1.
95-همان، ص127، باب 24، حديث 5.
96-همان، ص128، باب 26، حديث 1.
97-همان، ص129، باب 27، حديث 1.
98-همان، ص129، باب 27، حديث 2.
99-همان، ج15، ص130، باب 28، حديث 1.
100-همان، ص136، باب 35، حديث 1.
101-همان، ص137، باب 36، حديث 1.
102-همان، ص138، باب 36، حديث 2.
103-وسائل الشيعه، ج15، ص142، باب 36، حديث 15.
104-همان، ص143، باب 38، حديث 1.
105-همان، ص145، باب 39، حديث 3.
106-همان، ص146، باب 41، حديث 2.
107-همان، ص146، باب 40، حديث 2.
108-همان، ص148، باب 43، حديث 1.
109-همان، ص152، باب 44، حديث 17.
110-همان، ص153، باب 45، حديث 1.
111-همان، ص154، باب 46، حديث 1.
112-همان، ص156، باب 47، حديث 1.
113-همان، ص157، باب 48، حديث 1.
114-همان، ص161، باب 52، حديث 4.
115-وسائل الشيعه، ج15، ص164، باب 53، حديث 1.
116-همان، ص167، باب 56، حديث 2.
117-همان، ص167، باب 56، حديث 3.
118-همان، ص169، باب 59، حديث 1.
119-وسائل الشيعه، ج15، ص171، باب 63، حديث 1.
120-همان، ص174، باب 67، حديث 1.
121-همان، ص175، باب 68، حديث 2.
122-همان، ص176، باب 69، حديث 1.
123-همان، ج15، ص176، باب 70، حديث 1.
124-همان، ص180، باب 72، حديث 1.
125-همان، ص184، باب 75، حديث 1.
126-وسائل الشيعه، ج15، ص185، باب 76، حديث 1.
127-همان، ص187، باب 77، حديث 1.
128-همان، ص187، باب 78، حديث 1.
129-همان، ص188، باب 78، حديث 2.
130-همان، ص189، باب 79، حديث 2.
131-وسائل الشيعه، ج15، ص201، باب 88، حديث 3.
132-همان، ص201، باب 88، حديث 4.
133-همان، ص202، باب 89، حديث 1.
134-همان، ص202، باب 89، حديث 2.
135-همان، ص204، باب 91، حديث 3.
136-وسائل الشيعه، ج15، ص198، باب 86، حديث 1.
137-همان، ص198، باب 86، حديث 3.
138-همان، ص199، باب 86، حديث 8.
139-همان، ص194، باب 83، حديث 1.
140-وسائل الشيعه، ج15، ص193، باب 82، حديث 2.
141-همان، ص194، باب 83، حديث 3.
142-همان، ص195، باب 83، حديث 7.
143-همان، ص197، باب 84، حديث 6.
------------------------
محمد تقي مدرسي