در قصه هاى حضرت شعيب عليه السلام

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

در نسب آن حضرت خلاف است: بعضى گفته اند شعيب فرزند نوبه فرزند مدين فرزند ابراهيم عليه السلام است؛ بعضى گفته اند اسم پدر آن حضرت نويب است؛ بعضى گفته اند شعيب پسر ميكيل پسر سيحب پسر ابراهيم عليه السلام است، و مادر ميكيل دختر لوط عليه السلام بود؛ (1) بعضى گفته اند اسم آن حضرت يثرون است و فرزند صيقون فرزند عنقا فرزند ثابت فرزند مدين فرزند ابراهيم است؛ بعضى گفته اند از اولاد ابراهيم نبوده است بلكه از اولاد كسى بود كه ايمان به ابراهيم عليه السلام آورده بود.(2)
حق تعالى در سوره اعراف مى فرمايد: . فرستاديم بسوى اهل شهر مدين برادر ايشان شعيب را، گفت: اى قوم! عبادت كنيد خدا را، نيست شما را خدائى بجز او، بتحقيق كه آمده است بسوى شما حجت واضحه از جانب پروردگار شما، پس تمام بدهيد كيل و ترازو را، كم مكنيد از مردم چيزهاى ايشان را و افساد منمائيد در زمين بعد از آنكه خدا آن را به اصلاح آورده است، اين بهتر است براى شما اگر ايمان و اعتقاد داريد. و منشينيد بر سر راهى كه تهديد كنيد و منع نمائيد از راه خدا كسى را كه اراده ايمان به خدا داشته باشد، و اگر خواهيد كه راه خدا را به مردم باطل بنمائيد. و به ياد آوريد وقتى را كه اندك بوديد پس خدا شما را بسيار گردانيد، و نظر كنيد كه چگونه بود عاقبت افسادكنندگان، و اگر بوده باشد كه طايفه اى از شما ايمان آورند به آنچه من فرستاده شده ام به آن، و طايفه اى ايمان نياورند، پس صبر كنيد تا خدا حكم كند در ميان ما و او، كه خدا بهترين حكم كنندگان است.
گفتند بزرگان و سركرده ها از قوم او كه تكبر مى كردند از قبول حق: البته تو را بيرون مى كنيم اى شعيب و آنها را كه ايمان آورده اند با تو از قريه ما، مگر آنكه برگرديد در ملت ما.
شعيب گفت: هر چند ما نمى خواهيم ما را بسوى ملت خود بر مى گردانيد؟ بتحقيق كه افتراى دروغ بر خدا بسته خواهيم بود اگر داخل شويم در ملت شما بعد از آنكه خدا ما را نجات داده است از آن، و ما را نيست كه برگرديم به آن دين باطل بدون فرموده خدا، علم پروردگار ما به همه چيز احاطه كرده است، بر خدا توكل كرديم، خداوندا! حكم كن ميان ما و ميان قوم ما به حق و تو بهترين حكم كنندگانى.
و گفتند آن گروه كه كافر شده بودند از قوم او: اگر متابعت كنيد شعيب را البته خواهيد بود زيانكاران. پس گرفت ايشان را زلزله و صبح كردند در خانه خود مردگان، آنها كه تكذيب كردند شعيب را گويا هرگز در آن خانه ها نبودند، آنها كه شعيب را تكذيب كردند زيانكاران بودند، پس پشت كرد شعيب از ايشان و فرمود: اى قوم! بتحقيق كه به شما رسانيدم رسالتهاى پروردگار خود را، و نصيحت كردم شما را، پس چگونه تاءسف خورم و اندوهناك باشم براى گروهى كه كافر بودند.(3)
و در سوره هود فرموده است: . فرستاديم بسوى مدين برادر ايشان شعيب را، فرمود: اى گروه! بپرستيد خدا را، نيست شما را خدائى بجز او، و كم مكنيد كيل و ترازو را، بدرستى كه من شما را مى بينم به خير و در نعمت و فراوانى، و بدرستى كه مى ترسم بر شما عذاب روزى را كه احاطه كند به شما. و اى قوم من! تمام بدهيد حق مردم را در كيل و ترازو، و به عدالت و راستى، و كم مكنيد از مردم حقوق ايشان را، و سعى مكنيد در زمين به فساد، كه مال حلال بهتر است براى شما اگر ايمان داريد، و من نيستم حفظ كننده بر شما بلكه بر من نيست مگر تبليغ رسالت.
قوم او گفتند: اى شعيب! آيا نماز تو امر مى كند تو را كه ما ترك كنيم آنچه پدران ما مى پرستيده اند، يا آنكه بكنيم در مالهاى خود آنچه خواهيم؟ بدرستى كه تو بردبار و رشيدى.
شعيب فرمود: اى قوم من! خبر دهيد مرا كه اگر من بر بينه اى از پروردگار خود باشم از پيغمبرى و علم و كمالات و روزى داده است مرا از فضل خود روزى نيكو، آيا سزاوار است كه خيانت كنم در وحى او، و رسالت او را به شما نرسانم؟ و آنچه شما را نهى از آن مى كنم غرض من مخالفت شما نيست، و نيست عرض من مگر اصلاح حال شما تا توانم، و نيست توفيق من مگر به خدا، بر او توكل كرده ام و بسوى او بازگشت مى كنم.اى قوم من! مبادا معانده اى كه با من مى كنيد سبب شود كه برسد به شما مثل آنچه رسيد به قوم نوح يا قوم هود يا صالح، و قوم لوط از شما دور نيستند، از احوال ايشان پند بگيريد و طلب آمرزش كنيد از پروردگار خود، پس توبه كنيد بسوى او، بدرستى كه پروردگار من رحيم و مهربان است.
گفتند: اى شعيب! ما نمى فهميم بسيارى از آنچه تو مى گوئى، و بدرستى كه ما تو را در ميان خود ضعيف مى بينيم، و اگر رعايت قبيله تو مانع نبود، تو را سنگسار مى كرديم، و تو بر ما عزيز نيستى.
شعيب گفت: اى قوم من! آيا قبيله من بر شما عزيزترند از خدا؟! پس خدا را پشت انداخته ايد و از او هيچ بيم و حذر نداريد، بدرستى كه پروردگار من علمش محيط است به آنچه شما مى كنيد، و اى قوم من! بكنيد بر اين حال كه داريد هر چه خواهيد، بدرستى كه من مى كنم آنچه از جانب خدا ماءمور به آن شده ام، بزودى خواهيد دانست كه كيست آنكه مى آيد بسوى او عذابى كه او را به خزى و مذلت ابدى افكند، و كيست آنكه دروغ گفته است، شما انتظار بكشيد كه من نيز با شما انتظار مى كشم.
و چون آمد امر به عذاب ايشان، نجات داديم شعيب را و آنها كه به او ايمان آورده بودند به رحمت خود، و گرفت آن ستمكاران را صداى مهيبى پس گرديدند در خانه هاى خود مردگان، گويا هرگز در آن خانه ها نبوده اند.(4)
و در سوره شعرا فرموده است كه: . تكذيب كردند اصحاب بيشه پيغمبران را و قوم شعيب عليه السلام را اصحاب بيشه فرموده است، زيرا كه در بيشه و درختستانى ساكن بودند در وقتى كه شعيب عليه السلام به ايشان گفت كه: آيا از عذاب خدا نمى پرهيزيد؟ بدرستى كه من از براى شما رسول امينم، پس بترسيد از خدا و اطاعت كنيد مرا، و سؤ ال نمى كنم از شما بر رسالت خود مزدى، نيست اجر من مگر بر پروردگار عالميان، تمام بدهيد كيل را و مباشيد از كم كنندگان كيل، و وزن كنيد به ترازوى درست، و كم مكنيد چيزهاى مردم را، و سعى مكنيد در زمين به فساد، و بترسيد از خداوندى كه خلق كرده است شما را و خلايق پيش از شما را.
قوم او گفتند: نيستى مگر از آنها كه به جادو ديوانه شده اند، و نيستى تو مگر بشرى مثل ما، و ما گمان نمى كنيم تو را مگر از دروغگويان، پس فرود آور از براى ما پاره اى چند از آسمان را اگر هستى از راستگويان.
گفت: پروردگار من داناتر است به آنچا شما مى كنيد.
پس تكذيب او كردند، پس گرفت ايشان را عذاب روز ابر، بدرستى كه بود عذاب روز بزرگ.(5)
بدان كه مشهور ميان مفسران آن است كه چون تكذيب شعيب عليه السلام را قوم او به نهايت رسانيدند، حق تعالى بر ايشان گرماى شديدى فرستاد كه نفسهاى ايشان را گرفت، و چون داخل خانه ها شدند آن گرما در خانه هاى ايشان داخل شد، و نه سايه فايده مى بخشيد ايشان را و نه آب، و از گرما بريان شدند، پس حق تعالى ابرى بر ايشان فرستاد پس همگى از شدت گرما به آن ابر پناه بردند، و چون در زير ابر جمع شدند ابر بر ايشان آتش باريد و زمين در زير ايشان بلرزيد تا ايشان سوختند و خاكستر شدند.(6)
و جمعى از مفسران گفته اند كه حضرت شعيب بر دو طايفه مبعوث شد: يك مرتبه بر اهل مدين مبعوث شد و ايشان به صداى مهيب كه موجب زلزله زمين گرديد هلاك شدند، و بعد از آن بر اهل بيشه مبعوث گرديد و ايشان به ابر صاعقه بار سوختند.(7)
و به سند معتبر از حضرت على بن الحسين عليهما السلام منقول است كه: اول كسى كه كيل و ترازو ساخت، حضرت شعيب پيغمبر بود كه به دست خود ساخت، پس ‍ قوم او كيل مى كردند و حق مردم را تمام مى دادند، پس بعد از آن شروع كردند در كم كردن كيل و ترازو و دزدى، پس ايشان را زلزله گرفت و به آن معذب گرديدند تا هلاك شدند.(8)
و ابن بابويه و قطب راوندى رحمة الله عليهما به سند خود از ابن عباس و وهب بن منبه روايت كرده اند كه: حضرت شعيب و ايوب و بلعم بن باعو را از فرزندان گروهى بودند كه ايمان آوردند به حضرت ابراهيم در روزى كه از آتش نمرود نجات يافت، و با او هجرت كردند به شام، پس دختران لوط عليه السلام را به ايشان تزويج كرد، پس هر پيغمبرى كه پيش از فرزندان يعقوب عليه السلام و بعد از ابراهيم عليه السلام بود از نسل اين جماعت بودند. و حق تعالى شعيب عليه السلام را بر اهل مدين فرستاد به پيغمبرى، و آنها از قبيله حضرت شعيب نبودند، و پادشاه جبارى بر ايشان حاكم بود كه هيچيك از پادشاهان عصر او تاب مقاومت او نداشتند، و آن گروه با كفر به خدا و تكذيب پيغمبر خدا كم مى كردند كيل و وزن را هرگاه از براى ديگرى كيل و وزن مى كردند و از براى خود تمام مى گرفتند. و پادشاه، ايشان را امر مى كرد به حبس كردن طعام و كم نمودن كيل و وزن.
شعيب عليه السلام چندان كه ايشان را موعظه كرد سودى نبخشيد، تا آنكه آن پادشاه شعيب عليه السلام را و آنها را كه به او ايمان آورده بودند از آن شهر بيرون كرد.
پس خدا گرما و ابر سوزنده بر ايشان فرستاد كه ايشان را بريان كرد، و نه روز در آن عذاب ماندند كه آب ايشان به مرتبه اى گرم شد كه نمى توانستند آشاميد، پس رفتند بسوى بيشه اى كه نزديك ايشان بود، پس خدا ابر سياهى بر ايشان بلند كرد، چون همه در سايه ابر جمع شدند آتشى از آن ابر بر ايشان فرستاد كه همه را سوخت و احدى از ايشان نجات نيافت.
و هرگاه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شعيب مذكور مى شد مى فرمود كه: او خطيب پيغمبران خواهد بود در روز قيامت.
و چون قوم شعيب عليه السلام هلاك شدند، او با جمعى كه به او ايمان آورده بودند رفتند بسوى مكه و در آنجا ماندند تا به رحمت الهى واصل شدند.
و در روايت ديگر كه صحيحتر است آن است كه: برگشت شعيب عليه السلام از مكه بسوى مدين و در آنجا اقامت نمود تا آنكه موسى عليه السلام به نزد او رفت.(9)
و ابن عباس روايت كرده است كه: عمر شعيب عليه السلام دويست و چهل و دو سال بود.(10)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حق تعالى از عرب مبعوث نگردانيد مگر پنج پيغمبر: هود و صالح و اسماعيل و شعيب و محمد صلى الله عليه و آله و سلم.(11)
و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه: شعيب عليه السلام قوم خود را بسوى خدا خواند تا آنكه پير شد و استخوانهايش باريك شد، پس مدتى از ايشان غايب شد و به قدرت الهى جوان بسوى ايشان برگشت و ايشان را بسوى خدا خواند، ايشان گفتند: در وقتى كه پير بودى سخن تو را باور نداشتيم، چگونه امروز باور داريم كه جوانى؟!(12)
و به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه: حق تعالى وحى نمود به حضرت شعيب عليه السلام كه: من عذاب مى كنم از قوم تو صد هزار كس را: چهل هزار كس از بدان ايشان را و شصت هزار كس از نيكان ايشان را.
شعيب عليه السلام گفت: پروردگارا! نيكان را براى چه عذاب مى كنى؟!
حق تعالى وحى نمود: براى آنكه مداهنه كردند با اهل معاصى، و نهى از منكر نكردند، و از براى غضب من غضب نكردند.(13)
و از حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه: شعيب عليه السلام از محبت خدا آنقدر گريست كه نابينا شد، پس خدا ديده اش را به او برگردانيد، باز آنقدر گريست كه نابينا شد، و باز او را بينا كرد، تا سه مرتبه، پس در مرتبه چهارم حق تعالى به او وحى فرستاد كه: اى شعيب! تا كى گريه خواهى كرد؟! اگر از ترس جهنم گريه مى كنى تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت است، آن را بر تو مباح كردم.
شعيب گفت: اى خداوند من و سيد من! تو مى دانى كه گريه من از ترس جهنم و شوق بهشت نيست، و ليكن محبت تو در دلم قرار گرفته است، و از شوق لقاى تو گريه مى كنم. پس حق تعالى به او وحى فرستاد كه: من به اين سبب كليم خود موسى بن عمران عليه السلام را بسوى تو مى فرستم كه تو را خدمت كند.(14)
و به سند معتبر از سهل بن سعيد منقول است كه گفت: هشام بن عبدالملك مرا فرستاد كه چاهى بكنم در رصافه، چون دويست قامت كنديم سر مردى پيدا شد، چون اطرافش را كنديم ديديم كه مردى است بر روى سنگى ايستاده و جامه هاى سفيد پوشيده است، و دست راستش را بر سرش گذاشته است و بر روى ضربتى كه بر سرش زده بودند، هرگاه دستش را از آن موضع بر مى داشتيم خون جارى مى شد، چون دستش را رها مى كرديم بر روى ضربت مى گذاشت خون بند مى شد! ! و در جامه اش نوشته بود كه: منم شعيب بن صالح، كه پيغمبر خدا شعيب مرا به رسالت فرستاد بسوى قومش، پس ضربتى بر من زدند و مرا در اين چاه انداختند و خاك بر روى من ريختند.
چون اين قصه را به هشام نوشتيم در جواب آن نوشت كه: چاه را پر كنيد چنانچه پيشتر بود و در جاى ديگر چاه بكنيد.(15)
-----------------------------------------------
1-مجمع البيان 2 / 447، و در آن توبه بجاى نوبه و يشحب بجاى سيحب آمده است.
2-كامل ابن اثير 1 / 157، و در آن ضيعون به جاى صيقون آمده است.
3-سوره اعراف: 85 93.
4-سوره هود: 84 95.
5-سوره شعراء: 176 189.
6-مجمع البيان 2 / 450؛ تفسير ابن كثير 3 / 298؛ تفسير روح المعانى 5 / 7.
7-مجمع البيان 2 / 450؛ تفسير فخر رازى 24 / 164؛ تفسير بغوى 2 / 182.
8-قصص الانبياء راوندى 142.
9-قصص الانبياء راوندى 146.
10-قصص الانبياء راوندنى 146.
11-قصص الانبياء راوندى 145.
12-قصص الانبياء راوندى 145.
13-كافى 5 / 56.
14-علل الشرايع 57؛ تفسير برهان 3 / 225.
15-قصص الانبياء راوندى 142؛ خرايج 3 / 1167 با اختصار.
----------------------------------------
علامه مجلسى رحمة الله عليه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page